eitaa logo
سنگر شهدا
2.1هزار دنبال‌کننده
81.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
71 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 من هنوز برای این سوال نتوانستم جوابی پیدا کنم ، که این بچه ها چگونه از جگرگوشه هایشان دل می کندن و عازم جبهه ها می‌شدند....!!!!!!!!! . 📸 ی لشکر ۲۵ شهید محمدرضا مولایی قراء در حال اعزام به ها فرزندانش را به گرفت ...محمدرضا آر پی جی زن بود. در والفجر 6 در حین زدن آر پی جی مورد اصابت قرار گرفت و رسید و بعد ده پیکر بازگشت. @sangareshohadababol
23.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🎥 کلیپ مصاحبه با جانباز و آزاده گرانقدر اسدالله جلیلی ( از واحد و ۲۵ کربلا و هم سلولی حاج آقا ابوترابی ، که در هشت به درآمد و مدت ۵ در های رژیم بعث گذراند...) . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
وقت تنگ بود مادر با همان روسری قرمز آمد به استقبال پسرش... . ▪️ #سال ۱۳۶۵_آخرین مادر شعبانی با ... . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
▪️هفت تپه بودیم قبل از عملیات کربلای 4 یک روز من و شهید بلباسی با هم داشتیم صحبت می کردیم که چه کار کنیم و نیروها را حرکت دهیم یا نه شهید سیف الله حمام بود و یک دفعه دیدم شهید بلباسی وسط صحبت هایش صلوات می فرستند من چون پشتم به شهید بود سرم را برگرداندم دیدم شهید است که از حمام امده است و صورتش گل انداخته است و خیلی زیبا شده است . شهید بلباسی آمد سمتم و گفت:« برو به خانواده ات زنگ بزن و بگو آماده باشند که دومین شهید هم در راه است» که همین هم شد . . 💢 سیف اله بابکی دومین بابکی بود که در ۱۳۶۵ در بشهادت رسید. @sangareshohadababol
🔸 سید محمد حسینی ، _ ( ) ۱۳۶۶ ۲۳ : . ▪️مادر شهید " یک بار به سید محمد گفتم: آن‌جا که هستی، غذا به تو می‌رسد، گفت: بله، همیشه برای ما غذا می‌آورند. گفتم: چه طوری به شما غذا می‌دهند در آن دامنة کوه؟ داخل بشقاب می‌ریزند؟ گفت: «نه، داخل پلاستیک می‌ریزند. » آن‌قدر ناراحت شدم از این حرف که گریه‌ام گرفت. گفتم: غذای گرم را داخل پلاستیک می‌ریزند و به شما می‌دهند؟« گفت: مگر چیه مامان، همه با اشتها می‌خورند، یکی هم من.» . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
🌹 کاظم یونسیان () ساله ،📆 ۴ دی ۱۳۶۵ ام الرصاص؛ پیکر ۱۳۷۴ : . ▪️پدر شهید : وقتی به مدرسه می رفت ، روزی دو تومن بهش پول می دادم که از نانوایی کنار مدرسه ش برای تغذیه نان بخرد بعد از چند مدت می دیدم پول هاشو جمع می کرد و رنگ می خرید و مسجد را نقاشی می کرد ، پول تو جیبی خودش را صرف امور خیریه می کرد. @sangareshohadababol
💢 صفر هدایتی ( از شهرستان ) هفده ، ۴ ۱۳۶۵ ام الرصاص ، سال ۱۳۷۵ : . ▪️( خانواده شهید) : یک روز شهید کف پایش رامی سوزاند و یا می دوخت اینکار راهمیشه تکرار می کرد...ماهر وقت به اومی گفتیم مگردیوانه ای این چه کارهایی است که می کنی ؟ صفر می گفت: «اینکارهارامی کنم که وقتی درجبهه اسیر شدم ومرا شکنجه کردند طاقت بیاورم وخدای ناکرده توهینی به رهبر و نظام اسلامی نکنم و متحمل شکنجه های آنها باشم» @sangareshohadababol
💢 محمود اسماعیلی ( ) سن ۲۱ ؛ ۱ دی ۱۳۶۴ ؛ جاده ی حمیدیه : . 📩 ای خدای بزرگ همه از تو می خواهیم که امت ما را کربلائی کنی، رزمندگان را یاری نمائی تا هر چه سریع تر کربلا را آزاد کنند و بی قراران را به حرم حسین (ع) برسانند. @sangareshohadababol
💢 رفاقت های دهه‌ی شصت بوی میداد ... . 📷 حاج جعفر در آغوش پاشا از لشکر ویژه ۲۵ ... ۱۳۶۴ . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
🔆زیباتر از صبح  سـلام صبحگاهے است خدایا به امیـد تو اے یگانہ معبودم زندگی ســـلام  صبح قشنگتون بخےر و شادے . 📷 #مهدی_شهر_ با پسرش را بدرقه میکند. ذوالفقار تورانیان در حال به ... . @sangareshohadababol
🌊 عملیات در پیش است... عملیات انتخابات... رهروان راه شهدا بسم الله... . 📷 شیر_ ۱۳۶۴ یا ویژه ۲۵ قبل از والفجر هشت. . 🇮🇷 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
روز انتخاب بود باید دل به آسمان می‌زدیم و جان را به آب‌ها..! هرکه باور داشت ایمان داشت ، فریاد زد: حیدری‌ام ... بار دیگر خیبر🇮🇷 . 📷 #هفت‌_تپه_مقر ویژه ۲۵ _ ۱۳۶۵ . @sangareshohadababol
💢 راه ؛ قربانعلی یوسفی ( ) ۸ تیر ۱۳۶۷_ ( سن ۱۶ ) : . 💌 پدر و مادر گرامیم می  دانم که آرزوی بر تن کردن لباس دامادی پسرتان را داشتید اما این شهادت تعجیلی در دامادی من است، البته اگر خدا بخواهد که شهادت را نصیبم گرداند که من آرزوی آن را دارم. . ▪️پدر و مادر گرامیم مرا حلال کنید می دانم که از نان دست رنج تو ای پدر و از شیره جان تو ای مادر خوبم بزرگ شده ام ای مادر عزیزم روزها را کار کردید و شبها را بر گهواره من نگهبانی دادید تا مرا به این سن رسانیده اید، افتخار کن که مرا فدای اسلام و امام عزیز کرده اید. . @sangareshohadababol
🌹 . دوم دبیرستان بود که به کردستان و مریوان اعزام شد. و حدود چهار ماه و نیم پشت سر هم، در قله های سرد و برفگیر مریوان، زمستان را در آن جا سپری نمود و وقتی که از جبهه برگشت از بس که در فضای سرد زمستان مریوان مانده بود، و شب های سرد را در آن قله ها نگهبانی می داد و با توجه به این که در بالای قله ها حمامی به آن صورت وجود نداشت. پوست صورت و دستهایش سیاه شده بود و رنگش کاملا تغییر کرد.دوستان و بستگانش اولین بار پس از 5 ماه او را می دیدند، او را نمیشناختند. . 💢 حسنعلی محمدتبار ( ) ۱۲ تیر ۱۳۶۵ _ سن هجده . @sangareshohadababol
💢 نقابی به چهره نداشتند. هر چه بود از جنس خاک و گِل بود. آن همه صرفا جهت رسیدن به خدا. نه برای تظاهر و نمایش..‌. . 📷 واحد ویژه ۲۵ 📆 ۱۳۶۴ . 🚩 @sangareshohadababol
🦋فدای ام لیلاهای وطنم که علی اکبرهای رشیدشان را راهی جبهه های نبرد کردند و در کربلای ایران شلمچه در خون خود غلطیدند و هم نشین اباعبدلله الحسین شدند... . 📸 : #اعزام نیرو ۱۳۶۵ قائمشهر_ در کنار علی اکبر خود آخرین را ‌می‌گیرد و را راهی ها می‌کند و 9 سال بعد استخوان هایش را می‌گیرد.( شهید علی اکبر احمدیان وسطی کلایی) . 🔖 # رفقا و باز کنید و رو شهید احمدیان ، توی عکس زوم کنید لطفا... السلام و علیک یا ضامن آهو🕊 . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol