eitaa logo
سنگر شهدا
2.1هزار دنبال‌کننده
81.4هزار عکس
5.5هزار ویدیو
71 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💠یادنامه ای در برادر 🔶ترکه ای بود و‌سیه چرده؛ لکنت زبان بامزه ای داشت،در کودکی به سختی دچار شد، به اقتضای شرایط اجتماعی و اقتصادی ۴۰محلی ها به می گفتنداین بچه بیمارتو خوب نمیشه، خیلی خرج دوا و نکن.‌اما پدر دور اندیش بی توجه به سرزنش و‌نکوهش اطرافیان برای درمان کودکش خیلی کرد.‌ 🔶روزگاری سپری شد تاپسر و پدر در سخت دیگری قرار بگیرند. شد، دفاع پیش آمد، هرکسی هر توانی داشت در کنف اخلاص نهاد.‌یک پول داد، دیگری ماشین، یکی هم خودش و همه را عازم میدان جنگ کرد.‌ 🔶رزمنده قصه ما که حالا واسه خودش مرد غیوری شده هنگام وداع در بابل رو به پدرش میکنه و میگه ! یادت میاد تو کودکی محلی ها میگفتن واسه درمان پسرت خرج نکن. به اینها بگو پسرم حالا بزرگ شده وداره میره واسه دفاع از سرزمین و انقلاب بجنگد! 🔶پسرک دیروز قصه ما پس از چندبار جبهه رفتن، سرانجام در بهار زندگی در ۱۲تیرماه ۱۳۶۵در "کربلای یک" در ارتفاعات "قلعه آویزان" آسمانی شد و‌به برادر شهیدش پیوست.‌ 🔶در روز تشییع جنازه اش که پیکر شهید هم در معراج شهدا بود‌ پاسدار و‌باصلابتش به مردم گفت :فرزندان دیگر منم فدای اسلام و‌امام و‌میهن. 🔶 مادرش مویه کنان در مقابل شهدای بابل در بیمارستان شهید یحیی نژاد ناله می زد:گلاب دستم دی تا بیه، دده بمیره، مه جان دده بمیره! ✍️ ایرج نیاز آذری 🆔 @sangareshohadababol
🔻امام خمینی (ره) : را هم آزاد ڪرد سالروز آزادسازی مهران عملیات ڪربلای یڪ ۱۳٦۵ با رمز یاابوالفضل العباس(؏) ادرڪنی @sangareshohadababol
💠یادنامه ای در برادر 🔶ترکه ای بود و‌سیه چرده؛ لکنت زبان بامزه ای داشت،در کودکی به سختی دچار شد، به اقتضای شرایط اجتماعی و اقتصادی ۴۰محلی ها به می گفتنداین بچه بیمارتو خوب نمیشه، خیلی خرج دوا و نکن.‌اما پدر دور اندیش بی توجه به سرزنش و‌نکوهش اطرافیان برای درمان کودکش خیلی کرد.‌ روزگاری سپری شد تاپسر و پدر در سخت دیگری قرار بگیرند. شد، دفاع پیش آمد، هرکسی هر توانی داشت در کنف اخلاص نهاد.‌یک پول داد، دیگری ماشین، یکی هم خودش و همه را عازم میدان جنگ کرد.‌ 🔶رزمنده قصه ما که حالا واسه خودش مرد غیوری شده هنگام وداع در بابل رو به پدرش میکنه و میگه ! یادت میاد تو کودکی محلی ها میگفتن واسه درمان پسرت خرج نکن. به اینها بگو پسرم حالا بزرگ شده وداره میره واسه دفاع از سرزمین و انقلاب بجنگد! پسرک دیروز قصه ما پس از چندبار جبهه رفتن، سرانجام در بهار زندگی در ۱۲تیرماه ۱۳۶۵در "کربلای یک" در ارتفاعات "قلعه آویزان" آسمانی شد و‌به برادر شهیدش پیوست.‌ 🔶در روز تشییع جنازه اش که پیکر شهید هم در معراج شهدا بود‌ پاسدار و‌باصلابتش به مردم گفت :فرزندان دیگر منم فدای اسلام و‌امام و‌میهن. مادرش مویه کنان در مقابل شهدای بابل در بیمارستان شهید یحیی نژاد ناله می زد:گلاب دستم دی تا بیه، دده بمیره، مه جان دده بمیره! ✍️ ایرج نیاز آذری 🆔 @sangareshohadababol
🔻امام خمینی (ره) : را هم آزاد ڪرد سالروز آزادسازی مهران عملیات ڪربلای یڪ ۱۳٦۵ با رمز یاابوالفضل العباس(؏) ادرڪنی @sangareshohadababol
🔻امام خمینی (ره) : را هم آزاد ڪرد سالروز آزادسازی مهران عملیات ڪربلای یڪ ۱۳٦۵ با رمز یاابوالفضل العباس(؏) ادرڪنی @sangareshohadababol
؟ . ▪️اسمش بود.ولی صداش میکردند.دیپلم رشته داشت.سال ۵۸ وارد سپاه شد.مهرماه سال 1359، عزم كرد؛ اما چون حضورش به ‌عنوان در ضروري بود، با خواسته‌اش موافقت نشد. از اين‌رو، از سپاه داد و داوطلبانه در کسوت تك‌تيرانداز، راهی شد.مدتی بعنوان معلم به پیرانشهر رفت. دوباره از او دعوت که که به برگردد. . ▪️سال ۱۳۶۰ تيپ 25 را به عهده گرفت.همان سال در مجروح شد و بعد آن مشاور فرمانده تيپ 2 در عمليات بيت‌المقدس شد‌. پذيرش منطقه 3 سپاه ( و )_مسئول پرسنلي قرارگاه‌ بسيج ناحيه دیگر سمت های عسگری در جنگ بود.تو بهش میگفتن آچار فرانسه لشکر‌.سرانجام سردار عسگری در اسفند ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت رسید.شادی روح سردار عسگری قاری .🇮🇷🌷 . @sangareshohadababol
⏳ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ — سالروز بمباران شیمیایی توسط ارتش 🔴 در چنین روزی، قبل از تصرف دوباره شهر مرزی مهران، جنگنده های عراقی اقدام به پرتاب بمب های تاول زا و اعصاب در منطقه عمومی مهران، صالح آباد و امیر آباد نمودند🔥🔥 در این جنایت وحشیانه، بسیاری از افراد بیگناه شیمیایی شده و روانه مراکز درمانی گردیدند.. @sangareshohadababol
🌙 رفقا اینها همون بچه هایی بودند که مادر نمیزاشت لحظه ای سرشون از رو بالشت بیفته یا پتو از روشون کنار بره ، زمستونا جای گرم و نرم و تابستونا هم جای خنک. خلاصه با کلی ناز و نوازش میخابوندن بچه هاشونو... . 📷 ۱_ ماه ۱۳۶۵_دو ‌ای که از فرط خواب‌شان برد. @sangareshohadababol
🌴 روایت واقعی از 🔹در عملیات کربلای یک تیرماه 65 💠 آزادسازی شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با و دونفر از برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم، قبل از حرکت، پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگرانِ بازنشدن دشمن بود، برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم ویا توی بدویم و به هر صورت نیروهارا از موانع رد کنیم بعد ازین پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند ما برای پاکسازی آغاز بکار کردیم. با کشیدن مسیری رو برای عبور نیروها با مشخص کردیم و نیروهای رزمنده رو با توکل برخدا ازمعبر عبور دادیم . عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش میریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هرکاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چپیه ام رو باز کردم ودور بازوش بستم تا جلوی خونریزی رو بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من رو تا تهش سرکشید. زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل عقب میومدیم در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم وآنها رابه طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی گشاد کرده بودیم هدایت کردم. ابتدای راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت میکنم اگر بازهم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب میکشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه . خوشبختانه با حرکت شهید تابش وجذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جانپناه برای رزمندگان به سلامت از عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بوديم . هوا روشن شده بود که اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم. از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت میکردیم خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. 💠 . اونایی که برای از مرز به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور میکنند. 🌷خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشید. —(✍️ راوی: سید محسن حسینی) @sangareshohadababol
🔻امام خمینی (ره) : را هم آزاد ڪرد سالروز آزادسازی مهران عملیات ڪربلای یڪ ۱۳٦۵ با رمز یاابوالفضل العباس(؏) ادرڪنی @sangareshohadababol
👬 بچه محل... رفیق و همکلاسی و هم‌مدرسه ای... باهم بزرگ شدند... باهم رفتند جبهه‌... باهم تو یک سنگر بودند و باهم راکت خوردند و باهم سوختند و شهید شدند و باهم تشییع شدند و دفن شدند و باهم رفتند بهشت ... . 📆 انبیاء آبرود و عمران ابوطالبی اهل روستای و عضو لشکر ویژه ۲۵ ( ۴ تیر ۱۳۶۵ ) . @sangareshohadababol
🌹 . دوم دبیرستان بود که به کردستان و مریوان اعزام شد. و حدود چهار ماه و نیم پشت سر هم، در قله های سرد و برفگیر مریوان، زمستان را در آن جا سپری نمود و وقتی که از جبهه برگشت از بس که در فضای سرد زمستان مریوان مانده بود، و شب های سرد را در آن قله ها نگهبانی می داد و با توجه به این که در بالای قله ها حمامی به آن صورت وجود نداشت. پوست صورت و دستهایش سیاه شده بود و رنگش کاملا تغییر کرد.دوستان و بستگانش اولین بار پس از 5 ماه او را می دیدند، او را نمیشناختند. . 💢 حسنعلی محمدتبار ( ) ۱۲ تیر ۱۳۶۵ _ سن هجده . @sangareshohadababol
📣 شهدای استان مازندران 🗓 :{ ۱۳ تــیــــــر} 🥀سالروز شهادت ۳۱ رزمنده که ۱۳ تیر ۱۳۶۵ ( عملیات ) در منطقه و ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسیدند: 🌷علی احمدی آمل 🌷علی اسدزاده كلجاهي بهشهر 🌷مصطفی بابایی آمل 🌷محمدرحیم بردبار نکا 🌷مرتضی پورامامی رامسر 🌷اسماعیل تقی زاده جویبار 🌷حسن جعفرنژاد صومعه سرایی چالوس 🌷حسین جعفری شش پلی بابل 🌷حبیب حسین زاده میانگله نکا 🌷علی اکبر(اکبر) خانپور نور 🌷رمضان علی خلج بهشهر 🌷سیدرضا رستاد بابل 🌷منصور رضایی گرمجانی رودسر 🌷سیدمحمدرضا رضوی گنجی بابل 🌷محسن ساجدی چالوس 🌷نورالله شكري امامي بهشهر 🌷قربان علی شیخ خیریان نوشهر 🌷حسن صفرزاده لاکلایه چالوس 🌷علی قاسمی آمل 🌷ابراهیم(وحید) کیاپاشا چالوس 🌷مهدی گل مرادی چالوس 🌷عباس(رضا) گیل چین چالوس 🌷نادعلی محسن تبار بابل 🌷محمود محمدزاده سرستی بابل 🌷سبزعلی مرادپسندی عباس آباد 🌷عبدالرضا معلمی گرجی بهشهر 🌷امید مقيم پور بيژني بابل 🌷حسین منفرد سرخ رودی محمودآباد 🌷احمد نادعلی زاده بهشهر 🌷بهزاد نیازآذری بابل 🌷سیدحسن(رضا) هاشمی آمل . 🌐 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 ▪️ علی اصغر قلی تبار ( ) : ۱۱ ۱۳۶۵_ : . ▪️مادرم جنازه ام را خودت به خاک بسپار و خودت مرا تحویل خدا بده، که مردم بدانند که تو با شناختی که به اسلام داشتی، مرا فرستادی جبهه و خودت مرا تحویل خدا دادی و انشاءالله در روز قیامت با حضرت زینب و حضرت زهرا(س) محشور شوی، انشاءالله. وقتی که جنازه ام را آوردند و آمدید کنار جنازه ام، بگویید خدا امانتی را که تو 20 سال پیش تحویل ما داده ای دوباره تحویل تو می دهیم و بگو خدا این هدیه ناقابل را از ما بپذیر. . 🇮🇷 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
تماشای لبخندت می ارزد به تمام نیش خنده‌ای بعضی افراد در دنیای امروز ما. . 🌷 ولی اله محمدی( ) : ۱۲ ۱۳۶۵_ . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 . ▪️خواهر شهید سید اسدالله حسینی آزاد : همیشه در جمع عنوان میکرد شهادت چه شیرین است و شیرین تر از آن مفقود شدن بدن و دور ماندن آن از خانه و خانواده است . ما هم همیشه در جواب می گفتیم که اسداله چرا این حرف را می زنی ؟ اما او با دانایی اش این موضوع را به زبان می آورد . آن زمان گذشت تا این که بعد از شهادتش در وصیت نامه اش این مطلب ذکر شده بود و از خداوند خواست که بدنش گمنام بماند و در صحرای داغ جبهه ها مفقود باشد و این موضوع تحقق پیدا کرد و خواسته وی اجابت شد تا کنون جسد گمنام ماند و بر نگشت. . 🌷 اسداله حسینی آزاد ( اهل )در ۱۲ تیر ۱۳۶۵ در رسید و شد.برادر دیگرش سید مرتضی دو سال بعد در رسید و بعد از چند سال پیکرش به بازگشت. . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 ... ؟ 📝 دست‌نوشته شهید شعبان فکوری که مدیر مدرسه و عاشق معلمی بود؛به علت حضور در جبهه، نامه‌ای نوشت و تقاضای استعفا کرد. آن هم نه از سِمت مدیریتش، بلکه از شغلش! ✍بسمه تعالی اداره محترم آموزش و پرورش منطقه قائمشهر احتراماً چون به فرمان امام مسئله جنگ با کفار بعثی و در حقیقت جنگ با کفر جهانی به سرکردگی آمریکا یک مسئله اصلی می باشد و از طرفی فرمان اخیر امام مبنی بر شرکت مسلمانان در این جنگ این جانب شعبان فکوری فرزند محمد ابراهیم دارنده شناسنامه شماره 22 حوزه 7 قائم شهر، مدیر مدرسه راهنمایی تحصیلی دکتر علی شریعتی جهت اعزام به جبهه از آن اداره تقاضای مجوز نمودم اما چون تقاضای اینجانب مورد موافقت آن اداره محترم قرار نگرفت ناچاراً بدین وسیله از شغل خودم در آموزش و پرورش استعفا می نمایم. 🔖این که به نیز معروف بود؛ ۱۲ تیر سال ۱۳۶۵ در کربلا یک (آزادسازی ) با تیر دشمن به رسید. . @sangareshohadababol
📷👆عکسی که چند لحظه قبل از شهادت از او گرفته شد! 📆ا تیر ماه ‎ 🔹 🌸 آزادسازی ا🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 📸 یک عکس هم از ما بگیر!😊 🌸 تیرماه برای گرفتن عکس از که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان شدیم. 🌻 در آن منطقه صدایی نظرم را جلب کرد. برگشتم، رزمنده‌ای با خنده گفت: برادر، یک عکس هم از ما بگیر. 🌱 گفتم: شرمنده، تعداد کمی فیلم برایم مانده، دنبال سوژه‌ام. 🌾 گفت: حتماً باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی؟ 🌿 با شرمندگی صورتش را بوسیدم و گفتم: نه برادر، این چه حرفیست؛ من در خدمتم. 🌼 نشست، چفیه‌اش را به سر بست و با زدن عطر «تی رز» به خودش، صدای خنده بچه‌ها بلند شد. 🌱 عکس را که گرفتم کلّی تشکر کرد. 🌷 هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره‌ای کنارمان به زمین خورد. با عجله برگشتم که او را ببینم، دیدم شهید شده!!💦💦 ─ (راوی: عکاس جنگ) ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @sangareshohadababol
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۹ تیرماه ۱۳۶۵ - آخرین روز عملیات کربلای یک 🎞 آزادی مهران 🌷 با روایت شهید مرتضی آوینی کانال "دفاع مقدس" @sangareshohadababol