eitaa logo
سنگر شهدا
2.2هزار دنبال‌کننده
85.2هزار عکس
5.9هزار ویدیو
74 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃دل که به یارت دهی؛ عاشق که شوی؛ جانانت میشود همانی که زمان و مکان بهر وصال او؛ تفاوتی ندارد. تمامِ تنت چشم میشود تا بیابی اورا؛ دل، تنگِ آغوشش میشود و آرام را از روزگارت میگیرد. 🍃فرقی ندارد شام باشد یا . بقیع باشد یا اصلا در همین تهران، پاک که باشی؛ دل که وصل شده باشد، رزق میشود شهادت آنهم با امضای . برادرت را خدا در سال ۶۷ میان عملیات مرصاد گلچین کرد و تو نیز راه برادر را در پیش گرفتی؛ محافظ مجلس بودی و با افراد زیادی رو به رو میشدی؛ بارها و بارها آسیب دیدی و آزارت دادند اما سکوت کردی و آرام گرفتی تا مبادا وظیفه خود را نسبت به این نظام خدشه دار کنی... 🍃ورد زبانت بود که میخواهی شوی؛ عشق به عقیله ی بنی هاشم دیدگان زمینی ات را بسته بود و آن ها را به آسمان گشوده بود. مشغول انجام خدمت بودی، که تروریست های تکفیری ناجوانمردانه از پشت حمله کردند؛ همچون همیشه تو و دوستانت فداکارانه میان میدان بودید؛ به فاطمه ی زهرا(س) اقتدا کردی و از ناحیه صورت مجروح شدی، بر زمین افتادی اما وجودت تمام تلاشش را میکرد تا بایستد و نگذارد تکفیری ها لحظه ای آرامش مردمِ را برهم زنند... 🍃نامردانِ ؛ زمانی که چشم های نیمه گشوده ات را دیدند، تاب نیاوردند و از هراس آن چشم های امیدوار؛ تیر آخر را بر سرت زدند و همچون شهیدت آغوش را لبیک گفتی... 🍃تو؛ تازه دامادِ شهیدی! آخر روز عقدت به شهادت رسیدی و این نیز عروسی آسمانی بود برای تویی که همیشه خود را مدیون حسینِ فاطمه میدانستی. مخصوصا آن زمان هایی که تمام کارهای را به تنهایی میکردی و در آخر با تواضع گوشه ی هیئت می ایستادی و میکردی♡ 🍃ثابت کردی خود را و خدا نیز خریدار عاشقانه هایت شد. شهیدِ خدایی! میشود رسم عاشقی کردن را نیز به ما بیاموزی؟! ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٧ مرداد ۱٣٧۰ 📅تاریخ شهادت : ۱٧ خرداد ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : مجلس شورای اسلامی 🥀مزار شهید : بهشت زهرا @sangareshohadababol
🔆یک روزِ خوب، اتفاق نمی‌افتد!!! ساخته می‌شود. مثل شهدا که در سخت ترین شرایط روزهایشان را می ساختند. . 📷 ویژه ۲۵ #والفجر_هشت_۱۳۶۴ ▫️ صادق مکتبی ▫️سردار‌ ▫️ کسائیان . @sangareshohadababol
🔆 زمین برای داشتنتان حقیر بود آسمان به شما بیشتر می‌آمد... . 📷 ی بهمن شیر_ ۱۳۶۴_ شجاع لشکر ویژه و خط شکن ۲۵ ... ایستاده : سردار سید علی دوامی🌷 نشسته :سردار بیژن نیکوکار_🌷 سردار جعفر روستا _🌷 سردار موسی احمدی_🌷 یونس پوراسماعیل...🌷 @sangareshohadababol
💢 اینها یک عمر پای این و و ایستادند... دیروز سرباز بودند و امروز سرباز امام ... واقعی یعنی همین. . 📷 عکسی از و امروز سپاه سردار حاجی زاده عزیز ، و حاج علی از دلاوران ویژه ۲۵ ...🇮🇷 . @sangareshohadababol
💢 . ▪️همسرش میگفت : عکس بالا ؛ ساعت شش صبح بود می خواستم برم مدرسه داشتم از رحیم خداحافظی می کردم و التماس می کردم تا ظهر باش وقتی اومدم خونه تو رو بدرقه کنم ؛قبول نمی کرد می گفت دیرم می شه.بعدظهر که تعطیل شدم با عجله برگشتم .در خونه رو که باز کردم جای خالی رحیم رو دیدم نشستم گریه کردم و لباساشو بو می کشیدم. . ▪️عکس پایین هم مربوط به پایگاه شهید بهشتی اهواز بود.ساعت ها با محمدرضا می‌نشستم تا شاید رحیم از خط برگرده خونه....انتظار انتظار و انتظار .وعده دیدار و قرار آخر شد 🍃 . 🥀 بیاد ی ویژه ی ۲۵ محمد رحیم ... . @sangareshohadababol
نوشت: ما که رفتیم با دلی سوخته و‌چشم داغدار کربلا ‌ندیده... تو اما ای برادر! مسافر اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان... ای‌ شهید! توخود زائر حسینی سلام ‌مارا هم به ارباب برسان... @sangareshohadababol
🚩 راه و مسیر اصلی را شهدا به ما نشان دادند...بیهوده و بیرااااهه نرویم. . ▪️ : از ۲۵ ... . @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🚩🚩 امروز ما راه کربلا را از دفاع مقدس داریم. 🕌 در راه کربلا که باشیم ، همه چیز رنگ و بویی شهدایی دارد ، همی چیز حسینی می‌شود و امروز ما در راه کربلا هستیم... ◇ ما هنوز در راه کربلا و عاشورا داریم حرکت می‌کنیم... ◇ کربلا، کربلا ما داریم می آییم... 🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱 @sangareshohadababol
💢 من هنوز برای این سوال نتوانستم جوابی پیدا کنم ، که این بچه ها چگونه از جگرگوشه هایشان دل می کندن و عازم جبهه ها می‌شدند....!!!!!!!!! . 📸 ی لشکر ۲۵ شهید محمدرضا مولایی قراء در حال اعزام به ها فرزندانش را به گرفت ...محمدرضا آر پی جی زن بود. در والفجر 6 در حین زدن آر پی جی مورد اصابت قرار گرفت و رسید و بعد ده پیکر بازگشت. @sangareshohadababol
🕌 پسر تعریف میکرد توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی مملو از جمعیت بود وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای تکون میداد امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن ماشاالله...حزب الله بسیجیها...حزب الله سپاهیا...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند حاجی گفت:باکی میرید.. همه گفتند: حاجی گفت: مارم ببرید همه یکصدا گفتند جا نداریم اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه ی ...یاد گرامی باد @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 روزی که امام خندید. |فیلم شور حاج بخشی پیر دلاور در جبهه ها، گردان عمار قبل از عملیات والفجر ۸ آزادی شهر فاو| 🔹 پسر حاجی بخشی تعریف می‌کرد، توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند، من هم همراه پدرم بودم. ◇ توی حسینیه جماران مملو از جمعیت بود، امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار می‌دادند و امام هم دستش رو برای رزمنده ها تکون می‌داد. ◇ امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه حاجی بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن. ◇ ماشاالله ...حزب الله ◇ بسیجیها ...حزب الله ◇ سپاهیا ...حزب الله ◇ ارتشی ها ...حزب الله ◇ و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد. ◇ حاجی گفت: کجا میرید ... همه گفتند:حاجی گفت: با کی میرید ... همه گفتند:حاجی گفت: مارم ببریدهمه یکصدا گفتند ... جا نداریم.. ◇ اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید. گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند. 🔹 در این روزهای باقی مانده اربعین یاد همه‌ی راهیان کربلا...یاد مرحوم حاجی بخشی گرامی باد. ✅ @sangareshohadababol
25.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 هفت سال اسیر بود . 🌹ما شنیده بودیم اون حروم زاده‌ها وقتی اهل بیت امام حسین و به اسارت میبردنشون تو شهرها و آبادی ها جمع شدن و بهشون اهانت کردند ، سنگ و آشغال پرت میکردن سمتشون ، اینو ما تو اسارتمون به چشم دیدیم و بیاد زینب کبری بودیم... . وقتی هم رسیدیم اردوگاه با چوب تیغ داری به تنمون زدند و گفتند این چوب خیزرانِ... فدای امام حسین و اهل بیتش... . (▪️ و با و ایرج کاظمی از ویژه ۲۵ ) . @sangareshohadababol
🌀 یک از ؛ مرا هم با به ببرید... . 💢 بخشی از وصیت نامه شهید علی شرفخانلو:چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید. . ▪️شهید علی شرفخانلو در عملیات والفجر یک فروردین ۱۳۶۲ در حین بردن تانکر آب به خط مقدم با اصابت ترکشی در سن ۲۴ سالگی .بشهادت رسید.شادی روحش صلوات.🇮🇷🌷 . 🔰کانال شهدایی @sangareshohadababol
✿﷽✿ زیر باران مادَری بود ڪہ شَفا مےخواسٺ نوجوانے ڪہ خیس بود از اشڪ مثل من از تو مےخواسٺ 💛 🇮🇷 @sangareshohadababol
💢 لشکر ، لشکر بود و دلاوران شمالی سربازان خیمه‌ی اباعبدلله... . 📷عکس یادگاری دلاوران لشکر ویژه ۲۵ کربلا با حاج قاسم سلیمانی_قائم شهر سال ۱۳۷۴ . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
ای عهده‌دار مردم بی‌دست و پا حسین... 🇮🇷 @sangareshohadababol
🌹 یک از ؛ مرا هم با به ببرید... . 🌹 بخشی از وصیت نامه شهید علی شرفخانلو:چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید. . ▪️شهید علی شرفخانلو در عملیات والفجر یک فروردین ۱۳۶۲ در حین بردن تانکر آب به خط مقدم با اصابت ترکشی در سن ۲۴ سالگی .بشهادت رسید.شادی روحش صلوات. . @sangareshohadababol
💢برای غربت شاه غریب سینه زدم برای حضرت شیب الخضیب سینه زدم گریستم همه‌ی عُمر جایِ یارانش میان روضه به جای حبیب سینه زدم 📸 از عزیزالله رودباری ( اهل رودبار قزوین ) که از ویژه ۲۵ در بمباران رسید.دو هفته بعد از و پسرش در رسید. شهادت ۲۴اردیبهشت ۶۵ش شهادت پسرش شعبان رودباری ۹ اردیبهشت فرمانده به آقا «عزیز» گفت برای تشییع پسرش به مرخصی برود، اما ایشان می‌گفت: من احساس می‌کنم قرار است در این عملیات مزدم را بگیرم، دلم نیست بروم. @sangareshohadababol
سلام ما به و صبحگاهت نسیم دارد پگاهت ... @sangareshohadababol
🕌 کربلا ما را به سوی خود فرا می خواند و ارواح مشتاق ما بیتابانه همچون کبوتران حرم به سوی بال می گشایند...🕊🕊 بار دیگر صدای "هل من ناصر" امام عشق در دل تاریخ بلند است🚩🚩 🚩 🌴 هر آن کس در هر زمان و در هر جا به این صلا لبیک گوید است و کربلا میزان عشق است و را از اغیار جدا می کند... 🌱دوران ------------------------------------------- @sangareshohadababol
📩 پروردگارا خودت میدانی یک بنده گنهکارم یک بنده گنهکارم که دوست دارم بسوی تو ایم.خدایا دوست دارم که فردای قیامت با بدن پاره پاره و خونی پیامبر(ص) و مولایم را زیارت کنم تا وقتی چشمم به انها افتاد,شرمنده نباشم. . (🌷 از فیض اله بزرگی اتویی از ویژه ۲۵ ... ) . 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📨 : تصاویری غم‌انگیز از و محیط پیرامون در زمان رژیم صدام و بعد از حمله آن رژیم نحس به حرم ... برای شادی روح شهدای جنگ تحمیلی و مدافع حرممون یه صلوات بفرستید... این عزت و سربلندی این روزهامون و راحت زیارت رفتنمون رو مدیون اونا هستیم شادی روح شهیدان راه آزادی صلوات @sangareshohadababol
💢 از کیامرث احسانی از ویژه ۲۵ _ ۱۳۶۵: . 📩 خدایا! گناهانم مرا به قدری در تنگنا قرار داده که قدرت تعقل و اندیشیدن و تفکر در راه تو را از من سلب کرده و راهی جز جهاد در راه تو و شستن گناهانم در حمام خون میدان جنگ برای من نیست. آخر تو خود گفته ای آنان که از خود هجرت کرده اند و از دیار خویش بیرون شده، در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کرده و کشته شدند. همانا بدی های آنان را در پرده لطف خود می پوشانیم و نیز خود گفته ای، آنان که در راه خدا کشته می شوند، هیچ ترس و اندوهی از گذشته خود نداشته باشند... . 💠@hafttapeh @sangareshohadababol
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا... همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده. بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم 🌷 @sangareshohadababol