eitaa logo
دعوت از استاد
144 دنبال‌کننده
12 عکس
4 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻آیت‌الله خامنه‌ای، مقصر است؟ 🖊مهدی جمشیدی ۱. روی سخن این یادداشت با آقای زیدآبادی نیست. ایشان به دلیل صداقت و بساطتی که دارد، بی‌احتیاطی کرده و نظر قلبی و ناگفته‌اش را بازگفته و تصریح کرده که فتنۀ سال هشتادوهشت را آیت‌الله خامنه‌ای به فتنه تبدیل کرد؛ وگرنه تودۀ مردم به دنبال یک اعتراضِ سیاسیِ ساده به نتیجۀ انتخابات بودند، و آیت‌الله خامنه‌ای را نیز نیروهای امنیتیِ فرصت‌طلب فریفتند و از کاه، کوه ساختند و یک مسألۀ عادی را به یک شکاف اجتماعی تبدیل کردند. این نظر، تفسیر جریان «اصلاحات» و «اعتدال» از فتنۀ سال هشتادوهشت است و خاص آقای زیدآبادی نیست، و اگر جز این بود، اندک موضعی در نقد و نفی فتنه می‌داشتند و از آنچه که کردند، عذر می‌خواستند. نه هاشمی‌رفسنجانی و نه خاتمی، هیچ‌یک عذر نخواستند؛ چه رسد به موسوی و کروبی. همگی معتقدند که در سال هشتادوهشت، درست عمل کردند و این آیت‌الله خامنه‌ای بود که با معترضان – و به تعبیر ما، فتنه‌گران و اغفال‌شدگان – مدارا نکرد. حتی کسی‌که هم‌اکنون بر جایگاه ریاست‌جمهوری نشسته نیز، هیچ سخنی در برابر فتنه نگفته و از مواضع دیگرش، روشن است که با فتنه، هم‌داستان است؛ چنان‌که با خاتمی، نشست‌وبرخاست دارد و او را می‌ستاید. سخنی که آقای زیدآبادی در اثر ساده‌دلی بر زبان جاری ساخته، حرف مکتومِ قطعیِ همۀ اینان است و چه‌بسا اگر در موقعیّتی، دوباره بتوانند بخشی از جامعه را برانگیخته کنند و نظام را در تنگنا قرار بدهند، تعارفی با آیت‌الله خامنه‌ای نخواهند داشت و دوباره بر ایشان خواهند شورید. رسم و قاعدۀ سیاستِ ماکیاولیستی همین است که با «صداقت» و «اخلاق»، بیگانه است و سودایی جز «قدرت» ندارد. ۲. حدود پانزه سال از فتنۀ سال هشتادوهشت گذشته است و اینک می‌شنویم که آیت‌الله خامنه‌ای، مقصر و متهم آن ماجرا بوده است. هنوز نسلی که فتنه را به چشم خویش دیده، در صحنه است و روایت مستقیم دارد. نگارندۀ این سطور در وقایع فتنه، حضور خیابانی داشت و از نزدیک، آنچه را که رخ داد، مشاهده کرد و شناختنش از آن، بی‌واسطه و عینی است. بااین‌حال، واقعیّت‌ها این‌چنین «جابجا» و «وارونه» می‌شود و شاکی، متهم معرفی می‌گردد. فتنه‌ای که به تعبیر آیت‌الله خامنه‌ای، «دیرینه» و «پیچیده» و «مهلک» بود، در روایت لیبرال‌های شبه‌مذهبی، آن‌چنان وارونه می‌شود که به اعتراضِ سیاسیِ عادی، فروکاهیده می‌شود، درحالی‌که می‌دانیم انتخابات، فقط یک بهانۀ سیاسی برای «استحالۀ انقلاب» و «معارضه با شخص رهبر انقلاب» بود. آن معمّمی که دیروز، مارکسیست بود و بعدها لیبرال شد و در هستۀ سخت جریان اصلاحات قرار گرفت، تصریح کرد که باید آقای خامنه‌ای را از کرسی قدرت به زیر بکِشیم. مسألۀ اینان، «سبک حکمرانیِ آیت‌الله خامنه‌ای» بود و هست و خواهد بود؛ اینان نمی‌توانند تعهد و تقیّد آیت‌الله خامنه‌ای را نسبت به «ایدئولوژی انقلابی» تحمّل کنند و معتقد به چرخش از «انقلاب» به «نظام» هستند. تنها کسی‌که سرسختانه و تمام‌عیار در برابر دو جریان اصلاحات و اعتدال ایستاد و در برابر عادی‌سازی و استحاله‌گری‌شان مقاومت کرد، آیت‌الله خامنه‌ای بود. ازاین‌رو، تلاش داشتند که در فتنۀ سال هشتادوهشت، در لفافۀ اعتراض به نتیجۀ انتخابات، قدرت ایشان را تضعیف و زمینه را برای زوال ولایت‌فقیه یا شورایی‌سازی آن فراهم نمایند. مسأله، به‌هیچ‌رو فروتر و کمتر از این نبود. تدبیر آیت‌الله خامنه‌ای، موافق طبع و تمایل اینان نیست و از این جهت، در رنج و عذاب هستند و می‌خواهند سنگر ولایت‌فقیه را فتح کنند. به‌روشنی نیز می‌دانند تا هنگامی‌که آیت‌الله خامنه‌ای در قدرت است، دچار امتناع و فروبستگی خواهند بود و هیچ‌ چاره‌ای جز دراز کردنِ دست تصرّف و تعدّی به سوی نظم ولایی ندارند. ۳. همۀ شواهد حاکی از آن است که فتنه، از پیش ‌طراحی‌شده بود؛ ماه‌ها قبل، کمیتۀ صیانت از آراء راه‌اندازی شد و در سلامت انتخاباتی که هنوز برگزار نشده بود، تردیدافکنی گردید و در نهایت نیز نتوانستند در برابر قانون و محکمه، هیچ‌یک از ادعاهای خویش را اثبات کنند. انتخابات سال هشتادوهشت، درست بود و هیچ تقلبی در میان نبود؛ اصحاب فتنه نیز می‌دانستند، اما عامدانه و آگاهانه، به جانِ ذهنیّت تودۀ مردم افتادند و بدبینی آفریدند و تحریک و تهییج کردند تا به‌واسطۀ ابطال نتیجۀ انتخابات، آیت‌الله خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی و انفعال کنند. اگر آیت‌الله خامنه‎ای، تسلیم طغیان اینان می‌شد، به یک رهبرِ تضعیف‌شده تبدیل می‌گردید که به‌راحتی در محاصرۀ بیشتر و تنگ‌تر نیروهای سیاسیِ سکولار قرار می‌گرفت و چندی بعد نیز باید قدرت را به آنها واگذار می‌کرد تا لیبرالیسم، جایگزین ایدئولوژی انقلابی بشود. حماقت و سفاهت موسوی به کنار، اما به‌راستی، چرا بقیۀ اصحاب فتنه با وجود اطلاع از ناممکن‌بودن تقلب در انتخابات، شوریدند و در جامعه، فتنه‌گری کردند؟! https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
◽️ رهبر انبساطی در زمانه ما ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔹 آیت‌الله خامنه‌ایِ نظام جمهوری اسلامی، همان حجت‌الاسلام خامنه‌ایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حال‌وهوای او دگرگون نشده است. ➕ منطق او، تحکّم و فرمان و امر و تحمیل نیست، بلکه همراه‌سازی و استدلال‌پردازی و اقناع و مباحثه است. آن‌گاه که با دانشجویان دیدار می‌کند، به‌واقع می‌شنود و خود را در جایگاه مخاطب مستقیم می‌نشاند. به دانشجو حقّ می‌دهد که صریح بگوید و شفاف بخواهد و انتقاد کند؛ چه از او و چه از دفترش و چه از نهادهای منصوبش.... 🔍 ادامه را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/rahbar 🆔 @iictchannel
🔻به مناسبت سالگرد درگذشت جلال آل‌احمد: گفتگو درباره‌ی کتاب غرب‌زدگی 🖇امشب، ۱۸ شهریور، ساعت ۲۲:۳۰ شبکه چهار، برنامه چاووش https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🍃 همچون یک شهروند عادی 🔺او در هیچ انتخاباتی دخالت نکرده است و همچون یک شهروند عادی، یک رأی به صندوق انداخته و سپس نظاره‌گر کنشگریِ آزادانۀ مردم بوده است. 📨 او رأی مردم را محترم دانسته است و در منطق حکمرانی، دخالت مستقیم و جدّی داده است. ➕ حتّی آنگاه که گزینه‌های زاویه‌دار با او به قدرت رسیده‌اند، منطق مردم‌سالاری را کنار ننهاده و انتخابات را ابطال نکرده است. ◽️ او در برابر این گزینه‌ها، کارشکنی و سنگ‌اندازی نکرده و جهت‌گیری‌های شخصی‌اش را مبنای تعاملاتش قرار نداده است. همۀ تعاملات او بر اساس اخلاق و در چهارچوب قانون بوده است. 🎙 📖 برای مطالعه متن کامل کلیک کنید... 🆔 @iictchannel
🔻به مناسبت سالگرد درگذشت جلال آل‌احمد: گفتگو درباره‌ی کتاب غرب‌زدگی (تندروها، تحول تمدنی می‌آفرینند) 🖇 ۱۸ شهریور، شبکه چهار، برنامه چاووش 🖇 برنامه در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0xed29f7c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻به مناسبت سالگرد درگذشت جلال آل‌احمد: گفتگو درباره‌ی کتاب غرب‌زدگی (تندروها، تحول تمدنی می‌آفرینند) 🖇 ۱۸ شهریور، شبکه چهار، برنامه چاووش 🖇 برنامه در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0xed29f7c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻به مناسبت سالگرد درگذشت جلال آل‌احمد: گفتگو درباره‌ی کتاب غرب‌زدگی (تندروها، تحول تمدنی می‌آفرینند) 🖇 ۱۸ شهریور، شبکه چهار، برنامه چاووش 🖇 برنامه در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0xed29f7c
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۱ عقب‌ماندگی تحلیلی در کارگزاران فرهنگی 🖊مهدی جمشیدی ۱. حجاب، یکی از عرصه‌های «باخت فرهنگی» است؛ این باخت، از سال‌های آغازین دهۀ هفتاد آغاز شد و به صورت تدریجی‌، تداوم یافت و پیش آمد و به وضع کنونی رسید. حجاب، یکی از زمینه‌های نمادینِ تهاجم فرهنگی بود تا از سپهر جامعه، ارزش‌‌زدایی شود و در پی آن نیز، مجموعه‌ای از «ساخت‌شکنی‌های فرهنگی» پدید آید. چنین نیز شد؛ رفته‌رفته، حجاب از معیارهای دهۀ شصت، فاصله گرفت و دهه‌به‌دهه، افت و افول یافت، اما این روند، به گونه‌ای مرحله‌به‌مرحله طراحی شده بود که در جامعه، چندان حس مقاومت و واکنش شکل نگیرد. هرچند تحرّکات اندکی نیز صورت می‌گرفت، اما از همان ابتدا، مشخص بود که این قبیل فعالیّت‌ها، نتیجه‌ای به دنبال نخواهد داشت و وضع پوشش، سیر انحطاطی را خواهد پیمود. بسیاری، به دیدۀ اهمّیّت و اولویّت به حجاب نگاه نمی‌کردند و اهتمام به آن را نشانۀ سطحی‌اندیشی و ظاهرنگری می‌پنداشتند، اما حقیقت این بود که حجاب، یک تکۀ نمادین از «سبک زندگی» است و خودبه‌خود، تکه‌های متناسب و همگون با خویش را تولید می‌کند. تغییر حجاب، به معنی تغییر در لایه‌های دیگر سبک زندگی است و این‌گونه نیست که اگر این لایه، استحاله و مسخ شود و لایه‌های دیگر، همچنان برقرار بمانند. سستی در حجاب، سستی را نمادهای دینیِ دیگر را به دنبال خواهد داشت؛ بلکه حتی سستی را عقاید و باورها را نیز به همراه خواهد داشت. در تجربۀ سیاستی و مدیریّتیِ گذشته، نه جنبۀ نمادین حجاب، فهم شود و نه همبستگی آن با لایه‌های دیگر سبک زندگی. ۲. سیر تدریجیِ ضعف حجاب نشان می‌دهد که این روند، در هیچ نقطه‌ای متوقف نخواهد ماند و همچنان پیشروی خواهد کرد. در گذشته، گمان می‌شد که وضعیّت کنونی، نهایت و غایت است و روند در همین نقطه، متوقف خواهد ماند، اما مشاهده کردیم که خطوط قرمز، یکی پس از دیگری، درنوردیده شدند و داستان «ضعف حجاب»، به «کشف حجاب» رسید. بعید می‌دانم کسی در میان کارگزارانِ فرهنگیِ نظام، می‌توانست باور کند که روزی خواهد رسید که کشف حجاب، به یک «جریان اجتماعیِ عیان» تبدیل می‌شود و قانون و مجریانش در برابر آن، این‌اندازه حقیر و منفعل خواهند شد. کارگزارانِ فرهنگیِ نظام، از عهدۀ آینده‌نگری برنیامدند و در مقام نگهداشت ارزش‌ها، رویکرد روندی و خطی نداشتند و در اکنون، منجمد شده بودند. کسی دربارۀ آینده، اندیشه نکرد و محاسبه ننمود که این روند، به مرحله‌های دیگری خواهد رسید. دست‌کم در دهۀ نود، دیگر مشخص شده بود که حجاب، یکی از مهم‌ترین و جدّی‌ترین نمادهای فرهنگی است که به طور خاص و منحصربه‌فرد، در دستورکار عالَم تجدّد قرار گرفته و به‌زودی، به معرکۀ نزاع و جدال تبدیل خواهد شد. در دهۀ نود، این مسیر و مدار، بسیار بیشتر از دهه‌های دیگر، برجسته و نمایان بود، اما هیچ فهم و حسّاسیّتی در این زمینه به چشم نخورد. عقب‌ماندگی تحلیلی و فهم ناچیزِ کارگزاران فرهنگیِ نظام، جامعه را هرچه بیشتر در این مرداب فرو برد و پنجره‌های گشایش و رهایی را به روی جامعه بست. طلب تغییر در آن روزها، بسیار آسان‌‎تر از اکنون بود؛ اکنون، گره‌ها کور شده‌اند و امکان‌ها، محدود. در اثر غفلت و انفعال و ندانم‌کاریِ حاکمیّتی، فرصت‌های بسیاری از دست رفتند. ۳. نه‌فقط حجاب، بلکه همۀ عرصه‌های فرهنگی در طول دهه‌های گذشته، دچار «ولنگاری» بوده‌اند؛ فرهنگ، تهی از تدبیر بود و به دست اتّفاق، واگذار شده بوده است. هیچ تفکّری در میان نبوده و کارگزاران فرهنگ، عدّه‌ای «دیوان‌سالارِ محافظه‌کار» بوده‌اند که طرح و تدبیری در دست نداشته‌اند و کلّیّات سیّال و بی‌خاصیّتی را به عنوان برنامۀ فرهنگی ارائه کرده‌اند. نه خودشان اهل نظر و معرفت و فهم فرهنگ بوده‌اند، و نه از آنان که بهره‌ای از عقل عملی در زمینۀ فرهنگ دارند، استفاده کرده‌اند. حلقه‌وار و بسته و اندک‌سالار به قدرت راه یافتند و با کمال نابخردی و نسنجیده‌کاری، زمام و عنان فرهنگ را در اختیار گرفتند، و حاصل، این شده که اکنون می‌بینیم. در دولت گذشته، هیچ خبری از «نظریۀ فرهنگی» در میان نبود و فرهنگ بر اساس اقتضاهای روزمرّه و ارادۀ دیوان‌سالارانه تدبیر می‌شد و براین‌اساس، تحوّلی نیز رقم نخورد و زمان تاریخی، سوخت و از دست رفت. دولت گذشته در زمینۀ فرهنگ، چهل‌تکه و بریده‌بریده و به‌شدّت، نامنسجم بود و در بیرون از آن نیز، عقول منفصّل برای ایجاد تحوّل فرهنگی فراخوانده نشده بودند. در این سه سال، خامی خویش را مزیّن به اندکی تجربه کردند و از تحوّل، تخیّل آفریدند. در دولت کنونی نیز، با وزیری در فرهنگ روبرو هستیم که قواره و قامت فرهنگی‌اش در تجربۀ سرد و تلخ گذشته‌اش، آشکار شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🍃 با مردم و درمیان مردم 🔺 آیت‌الله خامنه‌ایِ نظام جمهوری اسلامی، همان حجت‌الاسلام خامنه‌ایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی؛ ➕ او ولیّ‌فقیه است و نائب امام معصوم، امّا هرگز برای خویش، قداست نمی‌تراشد. می‌گوید نه‌فقط قابل‌مقایسه با حضرت امیر نیست، بلکه از قنبر، غلام آن حضرت نیز فروتر است. 🎙 📖 برای مطالعه متن کامل کلیک کنید... 🆔 @iictchannel
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۲ مفاهیم فرهنگیِ دولت‌ها: اعتدال 🖊مهدی جمشیدی ۱. باید مسألۀ حجاب را به قدرت سیاسی ارجاع داد و مراد از قدرت سیاسی، دولت‌هایی هستند که در دهه‌های گذشته، سیاست‌های فرهنگیِ خود را به اجرا نهادند. چه از لحاظ ایجابی و چه از لحاظ سلبی، حجاب از سوی این دولت‌ها، ضربه‌های جبران‌ناپذیر خورده و وضع امروز، حاصل اهمال‌ها و انحراف‌های دیروز است. در هر دولتی، مفهومی مطرح شد و در سایۀ آن مفهوم، مسألۀ حجاب نیز صورت‌بندی شد. ازاین‌رو، باید به گذشتۀ دولتی و مفاهیمی که هر یک در عرصۀ عمومی مطرح کردند رجوع کرد و ریشه‌ها و سرچشمه‌های چالش را شناسایی نمود. در دولت سازندگی، هاشمی‌رفسنجانی از آغاز، مفهوم «اعتدال» را بیان کرد و بر روی آن اصرار ورزید. مقصود او از اعتدال، موقعیّتی در میانۀ دو جریان سیاسیِ آن روز بود. او می‌خواست از طریق تلفیق و ترکیب، سیاستِ خاصِ خویش را صورت‌بندی کند و این منطق را در همۀ زمینه‌های حکمرانی به کار گرفت. افزون بر این‌که فرهنگ برای او، هیچ منزلتی نداشت و اقتصاد و توسعۀ اقتصادی، همۀ ذهن او را به تسخیر درآورده بود، روحیۀ «عمل‌گراییِ» دیرینه‌اش سبب شده بود که ارزش‌ها در منطق او، صوری و بی‌خاصیّت و تزیینی باشند. او به‌راستی، یک روحانی عمل‌گرا بود که اصول و قواعد مشخصی نداشت. وی به‌شدّت، «اقتضایی» و «موقعیّتی» می‌اندیشید و رفتار می‌کرد و دربارۀ فرهنگ و از جمله حجاب نیز، می‌کوشید در میانه بنشیند و از خود، چهره‌ای که در ذیل گفتمان تهاجم فرهنگی قرار می‌گیرد، نسازد. ۲. اسلام‌شناسیِ هاشمی‌رفسنجانی، لغزنده و سیّال بود و وضع کنونی و شرایط حاکم، روایت وی را از اسلام تعیین می‌کردند. او همه‌چیز را به «شرایط» و «موقعیّت»، ارجاع می‌داد و اسلام را در چهارچوب پسند اجتماعی، تفسیر می‌کرد. روشن بود که برای وی، «قدرت» یک بنیان تعیین‌کننده است و هیچ امری نباید به گونه‌ای تعریف شود که تداوم قدرت را با دشواری روبرو سازد. باید با شرایط ساخت و ارزش‌ها را متناسب با آنها خوانش کرد؛ اگر روزی جامعه، مایل به ارزش‌ها بود و آنها را طلبید، باید همراهی کرد، و اگر روزی نیز، بخش‌های مهمی از جامعه، تجدّد را بر تدیّن ترجیح ‌دادند، نباید اصرار و حسّاسیّت ورزید، بلکه باید تفسیری از ارزش‌ها ارائه کرد که با گرایش جامعه، سازگار باشد. مقصود وی از اعتدال نیز در حقیقت، همین عمل‌گراییِ موقعیّت‌زده بود که ارزش‌ها را برای تداوم قدرت، می‌فرسود و به حاشیه می‌راند. او بر اساس «میل» و «ارادۀ» خویش، برای همه‌چیز، دو حد افراط و تفریط تعیین می‌کرد و آن‌گاه میان این دو حد، یک نقطۀ میانی در نظر می‌گرفت و خود را ساکن این نقطه معرفی می‌کرد. به‌این‌ترتیب، هر دو جریان مقابل خویش را ملامت و نفی می‌کرد و خود را مدار و محور عقلانیّت وانمود می‌کرد. این در حالی بود که «حد وسط»‌های او، دلخواهانه و سلیقه‌ای بودند و پیوستاری که او تعریف کرده بود، بین‌الاذهانی نبود. او پس از استقرار اصلاح‌طلبان، بسیار بیشتر از گذشته دریافت که باید در ارزش‌های اسلامی و انقلابی، تجدیدنظر کند تا بتواند بدنۀ اجتماعی به دست آورد و به قدرت خویش، استمرار ببخشد. اگر آنچه وی می‌خواست در حوزۀ فرهنگ رخ می‌داد، نتیجۀ مستقیم آن، رقم‌خوردن ترمیدور فرهنگی بود. ۳. شانزده سال پس از دولت سازندگی، حسن روحانی که مطیع و تابع هاشمی‌رفسنجانی بود و به سبب ماهیّت تکنوکراتیکش، جزو اصحاب اصلی هاشمی‌رفسنجانی به شمار می‌آمد، قدرت را به دست گرفت و همان اندیشۀ هاشمی‌رفسنجانی را تکرار کرد؛ او از «اعتدال» سخن گفت و برای مسأله‌ها، دو حد افراط و تفریط ساخت و نقطۀ بینابینی را معقول و موجّه جلوه داد. در نظر او نیز، فرهنگ امر حاشیه‌ای و فرعی بود که باید به خدمتِ قدرت سیاسی گمارده شود و از آن در راستای تثبیت قدرت، استفاده شود. او چونان هاشمی‌رفسنجانی، هرگز شخصیّتی فرهنگی نبود و تنها درکی که از فرهنگ داشت، این بود که باید از امیال تجدّدی در جامعه، اهرمی برای فشار سیاسی بسازد و قدرت خود را محکم گرداند. تکنوکرات‌ها در طول شانزده سال حاکمیّت خویش، هرچه توانستند در جهت مقتضیات عالَم تجدّد پیش رفتند و جامعه را از لحاظ هویّتی، به آن وابسته و شیفته کردند. بااین‌حال، اعتدال، هرگز به یک «نظریه» تبدیل نشد و راه به عرصۀ معرفت نبرد، جز این‌که بهانه و توجیهی برای ولنگاری بیشتر در سیاست فرهنگی را فراهم کرد و جامعه را به آغوش تجدّد فرهنگی افکند. گذشته از سیاست فرهنگیِ عمل‌گرایانه و شبه‌لیبرالی این دو دولت، اشرافی‌گری آنها و مفاسدی که در درون‌شان شکل گرفت، خسارت‌های فراوانی به فرهنگ وارد کرد و بدبینی‌ها و فاصله‌ها و گسست‌های متعدّدی آفرید. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻مغالطات رئیس‌جمهور 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. رئیس‌جمهور در نشست خبریِ دیروز و در واکنش به انتصاب‌های ناروا، چند شبه‌استدلال مطرح کرد. نخست این‌که ایشان فتنه را «نسبی‌سازی» کرد و به «نگاه‌ها» ارجاع داد؛ یعنی برخی که از فتنه سخن می‌گویند، راوی نگاه خودشان هستند، نه این‌که عمل طرفِ مقابل در ذات خویش، فتنه باشد. نزاع و اختلافی رخ داده و هر یک از دو طرف، نسبتی به طرف مقابل می‌دهد و این‌گونه نیست که مسألۀ «حق» و «باطل» در میان باشد و یکی «ظالم» باشد و دیگری «مظلوم». هر دو سوی ماجرا، از خطا و صواب، نصیب برده‌اند و حقِ محض نیستند و نمی‌توان جانب یکی را گرفت. اما اگر ایشان معتقد به نظریۀ ولایت فقیه است و می‌داند که تعبیر «فتنه» را شخصِ رهبر انقلاب مطرح کردند و عاملان اصلی را «فتنه‌گر» نامیدند، چرا چنین قضاوت رسوا و تحریف‌آلودی ارائه می‌دهد؟! در مسأله‌های اختلافی، باید به چه کسی جز ولی‌ّفقیه ارجاع داد و تسلیم نظرش شد؟! در اینجا، ولیّ‌فقیه با صراحت تمام، یک طرف را نفی و انکار کرده و خودش در موقعیّت حد وسط، قرار نگرفته است. آن‌همه توصیه و حسّاسیّت رهبر انقلاب، با چه واکنش‌هایی از سوی فتنه‌گران مواجه گردید؟! در یک سوی این نزاع، رهبر انقلاب قرار گرفته‌اند و ایشان برای دفاع از جمهوریّت نظام، پا به معرکه نهادند و در برابر فتنه، آشکارا و بارها موضع‌گیریِ منفی کردند. اکنون چه شده که رئیس‌جمهور، در میانه می‌نشیند و به سایۀ نسبیّت پناه می‌برد و برای قدرت، به حقیقت جفا می‌کند؟! از این گذشته، مگر مسألۀ جریان فتنه، ادّعای «وقوع تقلّب در انتخابات» نبود و مگر از عهدۀ اثبات ادّعای خود برآمدند؟! پس واقعیّت و عینیت نیز نشان می‌دهد آنچه که رخ داده، به‌حتم فتنه بوده است. فتنه، «از نظر ما»، فتنه نیست؛ بلکه «به‌واقع» فتنه بود و نباید با پناه‌بردن به نسبیّت و سیّالیّت، حقیقت را پایمال کرد. به‌نظرم کسی‌که دربارۀ فتنه، چنین قضاوتی دارد، بهره‌ای از عدالت سیاسی ندارد. [دوّم]. دیگر این‌که ایشان در ادامه می‌افزاید هر کسی «عیوب» و «خطاها»یی دارد و برای تحقّق وفاق، باید از گذشته گذشت و بر ضعف‌ها، چشم‌پوشی کرد. این سخن نیز با نظر صریح رهبر انقلاب، تعارض دارد؛ چراکه ایشان هم اقدام فتنه‌گران را «خطای نابخشودنی» دانستند و هم آنها را «خط قرمزِ نظام» برشمردند و از نزدیکی و مؤانست به آنها پرهیز دادند. آیا رهبر انقلاب در برابر عیوب و خطاهای عادی، چنین موضع سرسختانه‌ای دارند؟! آیا جای مدارا و نرمش وجود دارد اما ایشان چنین نمی‌کنند و اینان را در دایرۀ حاکمیّت نمی‌پذیرند؟! حصر، ظلم نظام به فتنه‌گران است، یا کمترین مجازاتی است که برای آنها در نظر گرفته شده است؟! آنچه که در فتنه رخ داد، ضعف بخشودنی و عادی بود، یا آنچنان ناجوانمردانه و خائنانه بود که رهبر انقلاب از چنین افرادی به عنوان «افراد نامطمئن» یاد کردند؟! آن‌همه صدمات ملّی و ضربه‌های حیثیّتی و شکاف‌های اجتماعی و لطمات اقتصادی و ... که هنوز هم علاج نشدند، حاصل ضعف‌های عادی بودند، یا خیانت و خباثت فتنه‌گرانی چون هاشمی‌ و خاتمی و موسوی و کروبی. باور کنیم که ذهنیّت رئیس‌جمهور، این اندازه بسیط و ابتدایی و ساده‌ساز است؟! [سوّم]. رئیس‌جمهور به عنوان یک شبه‌استدلال دیگر می‌گوید اگر اینان را به کار نگیریم، دیگر «وفاق»، معنایی نخواهد داشت. عجبا! اوّلاً، مگر معنی وفاق، «دلجویی از اصحاب فتنه» است؟! «وفاق ملّی» یعنی «وفاق با فتنه‌گران»؟! این وفاق، با نام این‌که «ملّی» است، فروخته شده، اما در عمل، معنی‌اش عبارت است از در آغوش کشیدن نیروهای فتنه. چرا باید وفاق ملّی را مشروط به «اصحاب فتنه» کرد و آنها را مساوی با مفهوم «ملّی» انگاشت؟! ثانیاً، ترجمۀ وفاق ملّی، «گماردن افراد بر کرسی‌های قدرت» است؟! یعنی همین که قدرت را میان افراد، توزیع و تقسیم کردیم، وفاق حاصل شده است؟! این امر، «سهمیه‌بندیِ قدرت سیاسی» نام دارد و نه وفاق ملّی. وفاق، از اتّحاد باطنی و همسانی فکری برمی‌خیزد و نه از تکه‌تکه‌کردن قدرت سیاسی و سپردن هر تکه به کسی. عمل‌گرایان برای این‌که مانع و مزاحمی در مسیر قدرت‌شان نباشد، چنین شگردی را در پیش می‌گیرند تا همگان را در سپهر خویش، هضم و مستحیل سازند؛ هر چند در این میان، اصالت‌های فکری نادیده گرفته شوند. هنگامی‌که طرّاحان پشت‌صحنۀ این دولت، از جملۀ عوامانۀ «با هم دعوا نکنیم»، تعبیر «وفاق ملّی» را بیرون می‌کِشند و به‌عنوان گفتمان، به خوردِ جامعه و رسانه و حاکمیّت می‌دهند، روشن است که نباید توقع معقولیّت و حکیمانه‌گی داشت. در این دولت، بازار سطحی‌اندیشی و ساده‌سازی و منطق‌گریزی و محاسبات کوچه‌بازاری، بیش از اینها گرم خواهد شد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻حجاب و قدرت سیاسی -۳ اصلاح‌طلبیِ لیبرال و تساهل‌وتسامح 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. در دورۀ سازندگی، سیاست‌های اقتصادی بیش از هر چیز، موجبات گذار از فرهنگ اسلامی و انقلابی را فراهم کرد و در عرصۀ غیررسمی نیز، لیبرال‌ها در محافل روشنفکری و دانشگاهی، جهت‌گیری جدیدِ فرهنگی را صورت‌بندی کردند، اما در دولت اصلاحات، بازاندیشی فرهنگی از درون دولت آغاز شد و خودِ دولت، روند استحالۀ هویّتی را در پیش گرفت. نیروهای فکری و سیاسی‌ای که در دورۀ سازندگی، بیشتر در بیرون از قدرت سیاسی بودند و اندیشه‌ورزی و فکر‌پردازی می‌کردند، اینک به ساخت قدرت دست یافته بودند و می‌توانستند به طور مستقیم، لیبرالیسم فرهنگی را محقّق کنند. دولت اصلاحات، زیربنای روشنفکری داشت؛ روشنفکریِ شبه‌دینی که دل در گرو تجدّد داشت و می‌خواست از طریق توسعۀ سیاسی، طرح دموکراسی‌سازی را در ایران اجرا کند. یکی از شاخه‌های اصلیِ طرح دموکراسی‌سازی، فرهنگ بود. براین‌اساس، اندیشۀ «تساهل‌وتسامح» به‌عنوان کلیدواژۀ این دولت شایع گشت. این تعبیر، ترجمۀ اصطلاح تلرانس است که بی‌تفاوتی و رواداری در برابر عقاید و رفتارهایی که از نظر دیگران، ناصواب پنداشته می‌شوند را دربرمی‌گیرد. نیروهای فکریِ اصلاحات، تلاش می‌کردند که تساهل‌وتسامح را با مدارای اسلامی، تطابق بدهند، اما حقیقت این است که تساهل‌وتسامح، ریشه در «نسبی‌اندیشیِ ارزشی» داشت؛ چنان‌که به طور کلّی، ارزش‌ها را واقعی نمی‌انگارد و به همین سبب، اغماض در مقابل ارزش‌های دیگران را تجویز می‌کند. [دوّم]. سیاست‌های لیبرالیستی در حوزۀ فرهنگ، با شتاب فراوان آغاز شد و بیش از هر چیز، در قالب روزنامه‌هایی که بعدها، روزنامه‌های زنجیره‌ای خوانده شدند، بروز یافت. در این مطبوعات، همۀ ارزش‌های اسلامی و انقلابی به گونه‌ای موذیانه و نامعرفتی، به چالش کشیده می‌شدند و روزانه، موجی از شبهه و اشکال و تردید دربارۀ آنها رواج داده می‌شد. در دانشگاه و سینما نیز همین وضع جاری بود. جریان روشنفکری، احساس می‌کرد که اکنون به واسطۀ بدنۀ اجتماعیِ خویش، می‌تواند نظام سیاسی را وادار به عقب‌نشینی فرهنگی کند و همۀ گذشتۀ هویّتی انقلاب را تغییر بدهد. ازاین‌رو، شفاف و بی‌پروا، حمله‌ها و اصطکاک‌ها و تضادها را در پی گرفت و بی‌تعارف، لیبرالیسم و بازتفسیر اسلام و انقلاب بر مبنای لیبرالیسم را در دستورکار خویش قرار داد. بذرهای این سیاست، در دورۀ سازندگی کاشته شده بودند و محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت سازندگی - که تا سال هفتاد و یک در قدرت بود - همین سیاست را اجرایی می‌‎کرد، اما اینک جریان روشنفکریِ سکولار به واسطۀ ارجاع به انتخابات، خود را صاحب حق می‌شمرد و ساختارشکنی‌های گسترده‌اش را بخشی از مطالبات مردم معرفی می‌کرد. این‌که آیت‌الله خامنه‌ای از «واگرایی‌های دهۀ هفتاد» سخن می‌گویند، از جمله همین سیاست‌ها را نیز شامل می‌شود؛ سیاستی که بر مفاهیمی همچون «نفی خشونت»، «تساهل‌وتسامح»، «مدارا»، «تکثرگرایی»، «تحمل مخالف»، «زنده باد مخالف من»، «ایران برای همۀ ایرانیان»، «تعدّد قرائت‌‌ها از دین» و ... تکیه داشت. در واقع، سه ضلع در کنار یکدیگر نشستند و انقلاب را در تنگنا قرار دادند: یکی «لیبرالیسم اقتصادی» در دورۀ دولت سازندگی که اشرافیّت و تکنوکراتیسم و دنیاطلبی و ثروت‌های بادآورده و مادّی‌اندیشی را پدید آورد؛ دیگری «لیبرالیسم معرفتی» که در حلقۀ کیان دنبال می‌شد و می‌کوشید معرفت دینی را متزلزل و سیّال نشان بدهد و روایت پروتستانی از اسلام را شایع گرداند و قطعیّت و مقاومت و مبارزه و خلوص و ایمان و علم دینی و ... را بزداید؛ و در نهایت، «لیبرالیسم سیاسی» که در دولت اصلاحات، جامۀ توسعۀ سیاسی به تن کرد و دموکراسی سکولار را بر اسلام سیاسی ترجیح داد. [سوّم]. روشن است که ترکیب یادشده که در قالب رسانه‌های غیررسمی و سیاست‌های رسمی دنبال می‌شد، تغییرات گسترده‌ای را در فرهنگ عمومی پدید خواهد آورد و چنین نیز شد. در این مدّت، طرح استحاله از تحوّل اندیشه‌ای آغاز شد و دانشگاه به عنوان مبدأ انتخاب گردید و نیروهای پیشران روشنفکری، حلقه‌ها و مباحث خود را بسط دادند و بخش‌هایی از جامعه را به تصرّف خود درآوردند. به‌این‌ترتیب، سبک زندگیِ اسلامی و انقلابی، ضربه‌های سهمگین خورد و جامعه دچار گسست و شکاف درونی شد. از جمله دربارۀ حجاب، شیب گریز از الگوهای ارزشی، ناگهان تند شد و افزون بر حجاب، مناسبات و ارتباطات نامشروع نیز جلوه‌های بسیار بیشتری یافت. در واقع، این احساس و درک به جامعه القا شد که دورۀ انقلابی‌گری به سر آمده و اکنون اصلاح در دستورکار قرار گرفته و اصلاح نیز به این معنی است که چون در گذشته، تنگ‌نظری فرهنگی صورت گرفته و سلایق به عنوان ارزش‌ها بر جامعه تحمیل شده‌اند، باید اکنون، گشاده‌دستی کرد و فضای اجتماعیِ باز پدید آورد و تکثّر را به رسمیّت شناخت. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗒 این روزها، از سوی بسیاری از مخاطبان و دوستان، با پرسش «چه باید کرد؟!» مواجه می‌شوم. به‌نظرم باید تأمل کنیم که چه نکردیم که چنین شد. آری، باید از ورطه‌ی محافظه‌کاری و انفعال و هراس و سکوت درآمد و به وادی انقلابی‌گری و کنش و جسارت و فریاد پا گذاشت؛ همچون ابوذر و عمار و میثم‌تمار. بگذار اصحاب عافیت و تساهل و منفعت، ما را تندرو و افراطی بخوانند؛ این روزها، به سکوت و‌ سازش، پاداش می‌دهند و التقاط و انحراف را می‌ستایند. باکی نیست؛ به خط مقدم نبرد آمده‌ایم تا بازنگردیم ... آری، از سکوت ما سوءاستفاده می‌کنند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻پرچم‌های فرهنگیِ برافراشتۀ دشمن -۲ فضای مجازیِ غربی 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. پرچم فرهنگیِ دیگرِ دشمن که در داخل برافراشته شده، «فضای مجازیِ غربی» است که تا مغز استخوانِ ما نفوذ کرده و همۀ مناسبات فردی و اجتماعی ما را در اختیار و سیطرۀ خویش گرفته است. در کارگزاران نظام، همواره ادّعا کرده‌اند که باید این فضا، قانونمند باشد، اما در عمل، همچنان شاهد ولنگاری و هرج‌ومرجِ ارتباطی هستیم. کارگزاران نظام به‌جای این‌که در پی مدیریّت و مهار این فضای مؤثّر باشند، در رهاسازی آن و اصرار بر رفع نیمچه‌فیلترینگی که اکنون وجود دارد، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده‌اند. صدای تحرّک و اقدامی از شورای عالی فضای مجازی نیز شنیده نمی‌شود و این شورا در وادادگی و خمودگی به سر می‌برد و شبکه‌های اجتماعیِ غربی نیز در سایۀ این انفعال و سردی و بی‌اهتمامی، در حال بلعیدن هویّت فرهنگیِ جامعۀ ایران هستند. تلخ‌تر این‌که از جمله مضمون‌های تبلیغیِ رئیس‌جمهور کنونی، رفع فیلترینگ بود و اینک دولتش در پی اجرای چنین کاری است. البته در این باره، تفاوتی میان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب نیست؛ هر دو، چون تمنّای تداوم قدرت دارند، ذائقۀ اجتماعیِ ساخته‌شده را مبنا قرار می‌دهند و نه مصالح عالیِ معنوی و هویّتی را. در محاسبات و معادلات این دو جریان سیاسی، حقایق هویّتی و فرهنگی رنگ باخته‌اند و منفعت و قدرت، حرف اوّل را می‌زند. [دوّم]. در تمام «فتنه‌ها» و «آشوب‌ها» و «اغتشاش‌ها»ی دهۀ اخیر، همواره جمهوری اسلامی از سوی شبکه‌های اجتماعیِ غربی، ضربه‌ها و لطمه‌های اساسی خورده و بدنۀ اجتماعی‌اش، تضعیف شده است، اما کارگزاران آن، همچنان سودای گشایش و رهاسازی دارند؛ با این استدلال که اینک دیگر در موقعیّت چالش و بحران سیاسی نیستیم. روشن است که چندی بعد از رهاسازی، دوباره و چندباره، از همان سوراخ گزیده خواهیم شد و آتش تنش و بحران، از همان «سرزمینِ رهاشده»، برخواهد خواست، اما متأسّفانه سطح فهم و تحلیلِ برخی از کارگزاران نظام، آنچنان نازل و سیاست‌زده و روزمرّه است که گمان می‌کنند به صرف آرام‌شدن موقعیّت، باید شبکه‌های اجتماعیِ غربی را رها کرد. این موقعیّت، موقتی است و چندی بعد، باز هم آتش کج‌روایت‌ها به جان جامعۀ ایران خواهد افتاد و بحران سیاسی خواهد آفرید. جمهوری اسلامی در این «چرخۀ باطل»، گرفتار شده و تنها راهی که از سوی کارگزارانش اعلام می‌شود، رفع فیلترینگ است. فارغ از جنبۀ اغتشاشی و شورشی، بخش اصلیِ کار دشمن عبارت است از استحالۀ فرهنگی و مسخ هویّتی. این امر، اغلب پنهان هست، هرچند خود را در ماجرای کشف حجاب و برهنگی، نمایان کرد و نشان داد در طول دهۀ نود، شبکه‌های اجتماعیِ غربی با ذهنیّت جامعۀ ایران چه کردند و چه تغییراتی را پدید آوردند. بخش عمدۀ تغییر، «اغتشاش هویّتی» است و روزانه جریان دارد؛ درحالی‌که کارگزاران نظام، تنها نگران «اغتشاش خیابانی» هستند و به محض برطرف‌شدن آن، از گشایش فضای مجازیِ غربی دفاع می‌کنند. [سوّم]. بعید نیست که اگر این‌بار، آتش‌زیرخاکستر سربرآورد و بخش‌هایی از جامعه، تحریک و تهییج شدند، دیگر روح‌الله و آرمانی در میان نباشند که بر سرِ جان خویش در خیابان، قمار عاشقانه کنند. نوعی سرخوردگی و دلسردی در انقلابی‌های اصیل و غیررسمی پدید آمده که به‌آسانی، علاج نخواهد شد؛ هرچند نشانه‌ای بر این‌که کارگزاران نظام، متنبّه شده و در پی علاج هستند نیز دیده نمی‌شود. جبهه و جریان اصیلِ انقلاب، با کارگزاران نظام، اتمام حجّت کرده و تهدیدهای مهلکِ فضای مجازیِ غربی را بازگفته است. مسئولیّت و هزینۀ آنچه که در آینده رخ خواهد داد، بر عهدۀ مدیران حاکمیّت است و اینان باید در صورت هرگونه تنش و تلاطم، خودشان در برابر موجِ اجتماعیِ فریب‌خورده و برانگیخته‌شده، بایستند. کارگزاران نظام نباید به گونه‌ای رفتار کنند که نیروهای مؤمن و انقلابی، حس بیگانگی و تضاد با آنها بیابند و بپندارند که دیگر، نماینده‌ای در حاکمیّت ندارند. در تعلیق نهادن آرمان‌های فرهنگیِ انقلاب و ملاحظۀ جریان اجتماعیِ تجدّد را کردن و در برابر سیر فساد و پرده‌دری و هتاکی اجتماعی، طریق خاموشی و انفعال و وعده‌پراکنی را در پی گرفتن، راه به جایی نخواهد برد و شکاف و گسست را بیشتر خواهد کرد. از یک سو، جریان انقلابی به درون جهانِ آرمانی خویش فرو خواهد رفت و از جامعه و حاکمیّت، فاصله خواهد گرفت، و از سوی دیگر، جریان متجدّد به دلیل اهمال‌ها و سستی‌های حاکمیّتی، جسارت بیشتری برای بیان خویشتنِ فرهنگی‌اش خواهد یافت؛ چنان‌که امروز در خیابان‌های اصلیِ پایتخت جمهوری اسلامی، صحنه‌هایی از ولنگاری و اباحه‌گری و کشف حجاب و برهنگی را مشاهده می‌کنیم که در خواب و خیال نیز تصوّر نمی‌کردیم به چنین درّه‌ای پرتاب بشویم. کارگزاران نظام، فرهنگ اسلامی و انقلابی را به شبکه‌های اجتماعیِ غربی باختند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻جنگ، شهادت، تاریخِ فردا 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. تلخ است اما به‌ناچار باید گفت که ما هزینۀ گزاف تعلل و تأخیر و مماشات خویش را می‌پردازیم. تأمّل کنیم که چه کرده‌ایم که سگِ هارِ نجسِ منطقه، این‌چنین «جسارت» یافته است. می‌دانیم او دچار استیصال و سرگشتگی است و به جنون مبتلا شده است، اما واکنش حاد و سخت و بی‌درنگ ما می‌توانست او را بر سرِ عقل آورد و وادار به احتیاط و انفعال و عقب‌نشینی کند. دشمنی که خباثت جزو ذاتش است، از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کند؛ مگر این‌که ما برای او، «خط قرمز» تعریف کنیم، و نه‌فقط تعریف، بلکه در عمل نشان بدهیم که اگر پا فراتر بگذارد، اساس موجودیّتش به خطر خواهد افتاد. اگر تعریف خط قرمز در زبان با اهمال و سستی در عمل توأم شود، قافیه را خواهیم باخت و چرخۀ پیشرویِ دشمن به راه خواهد افتاد. منطقِ مواجهه، منطقِ «اگر یکی بزند، ده تا می‌خورد است»، نه پاسخ‌های خفیف و دیرهنگام. اگر او دیوانه است، ما نیز غیوریم. اینک زمانۀ غیرت و تعصّب و حماسه و حرارت است؛ باید برآشفت و شورید و خروشید. باید با صهیونیست‌کُشی، جوی خون به راه انداخت و غاصبان را از قلب عالَم اسلامی راند و بیت‌المقدس را با جنگ مقدس، رها ساخت. [دوّم]. سیّد مقاومت، ناموس مقاومت بود. او ذخیره‌ای بود در قامت یک اسطوره. مقاومت در وجودش، متجلّی و عیان بود. عصارۀ مبارزه بود و ایستاده در خط مقدّم نبرد با صهیونیسم. رژیم صهیونیستی، یک اسطورۀ تاریخی را از ما گرفت و زخمی عمیق بر جان‌مان نشاند. شهادت او، پایان مقاومت نیست، اما به‌قطع، درنوردیدن بزرگ‌ترین خط قرمزِ مقاومت است. صهیونیست‌ها، بزرگ‌ترین کاری که در توان داشتند را به انجام رساندند و زین‌پس، هیچ اتفاقی ما را به این شدّت، محزون و غضبناک نخواهد کرد. این نقطۀ اوج خصومتِ صهیونیست‌ها بود و اینک، هنگامۀ واکنش ما فرا رسیده است. با صهیونیست‌ها چه کنیم که تاوان خونِ سیّد مقاومت باشد؟! [سوّم]. لیبرال‌های داخلی برای این‌که زمینۀ اجتماعی را برای بی‌واکنشی ایران فراهم کنند، تعبیر «تلۀ جنگ» را تدارک دیده‌اند و به جامعه القا می‌کنند که تغافل و سکوت، بهتر از غلتیدن در معرکۀ جنگ است. اینان بیش از آن‌که با مردم سخن بگویند، گرای تهاجمِ بیشتر به دشمن می‌دهند که پیشتر بیاید و از احتمال واکنشِ متقابل، خیالش آسوده باشد. این امر، خیانت آشکار و مساعدت به دشمن است. هیچ‌گاه هراس و خوف ما از جنگ، پایان‌بخش زنجیرۀ رویدادها نیست، بلکه به طرف مقابل، جسارت و شجاعتِ تعدّی می‌بخشد و او را ترغیب می‌کند که بر حلقه‌های زنجیرۀ پیشروی‌اش بیفزاید. هراس ما از جنگ، طرف مقابل را از جنگ، منصرف نمی‌کند. تاریخ پساانقلاب نشان می‌دهد که دوره‌های حاکمیّت میانه‌روها، با فزونی فشارها و تحمیل‌ها و تعدّی‌ها همراه است؛ آنان که گفتگو و مذاکره با عالَم تجدّد را اصل می‌انگارند و می‌خواهند سایۀ جنگ را از سرِ ایران بردارند، بر حرص و ولع جنگ در طرف مقابل می‌افزایند و او را جسورتر و بی‌پرواتر می‌کنند. «خط سازش»، جاده‌صاف‌کنِ پیشروی دشمن است؛ چون از درماندگی و عجز و انفعال و خوف ما حکایت می‌کند. و «خط مقاومت»، رعب و وحشت در دل دشمن می‌افکند و او را متوقف می‌سازد. آنان که ایدئولوژی مقاومت را به معنی نابودی ایران تفسیر می‌کردند و مردم را از آن پرهیز می‌دادند، امروز به نتایج سازش بنگرند. [چهارم]. ما از «جنگ» نمی‌هراسیم؛ ما هیچ‌گاه در برابر اسرائیل، پرچم سفید در دست نخواهیم گرفت و به چیزی کمتر از «نابودی اسرائیل»، رضایت نخواهیم داد. حتی اگر اسرائیل به سراغ ما نیایید، ما به سراغ او خواهیم رفت و جانش را خواهیم ستاند. ما بازسازیِ عظمت و عزّت امّت اسلامی را در سایۀ جنگ می‌جوییم و می‌دانیم که هیچ طرح استعماری‌ای – و از جمله اسرائیل – بدون جنگ، برچیده نخواهد شد. جنگ، آغازگاه تمدّن اسلامی است؛ معادلات کنونی، جز با مواجهه‌ای که رنگ خون دارند، برچیده نخواهند شد. این شهادت است که افق تاریخیِ جدید را خواهد گشود و شهادت، فرع بر جنگ است. اهل شرف و ایمان و تعهد، در ستایش جنگِ برای خدا گفته‌اند؛ و فراتر از همه، علی - علیه‌السلام - در نهج‌البلاغه. ما امتدادِ هویّتیِ شهدای دفاع مقدس هستیم و طالب پیوستن به آنها. ما رسم شهادت را به تاریخ نسپرده‌ایم و دل به دنیا نبسته‌ایم. ما وعدۀ خمینیِ کبیر را باور داریم که در پسِ این نبرد عظیم، فردای قدسیِ تاریخ از راه خواهد رسید. ما آمادۀ اعزام هستیم؛ ما اصحاب جنگ برای خدا هستیم. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻اعتبارزداییِ لیبرال‌ها از جمهوری اسلامی: عقوبت تعلل در شلیک به جنون 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. صهیونیست‌ها همواره بر اساس «واکنشِ طرف مقابل»، عمل می‌کنند؛ کنش آنها، بیش از آن‌که کنش باشد، واکنش است و این امر ریشه در هراس ذاتی و حقارت تاریخی‌شان دارد. صهیونیست‌ها به زمینه‌ها و شرایط می‌نگرند و در چهارچوب آنها واکنش نشان می‌دهند؛ این یعنی آنها با وجود اعتمادبه‌نفس ناچیزشان، اگر احساس کنند که بستر برای فاعلیّت‌شان فراهم است، تا حد جنون، کنشگری خواهند داشت. پس آنها اجرای طرح‌های پیشینی و ذهنیِ‌ خویش را در نسبتِ با شرایطی که بخش عمده آن، «ارادۀ حریف» است تعریف می‌کنند. از آغاز شکل‌گیری دولت صهیونیستی تاکنون، آنها به‌درستی دریافته‌اند که در عالَم اسلامی، ارادۀ انقلابی و جهادی، در میان نیست و خطر مهلکی، موجودیّت‌شان را به چالش نمی‌کِشد. [دوّم]. برآمدن حزب‌الله در لبنان به‌عنوان گروه مبارزی که هیچ افقی را جز نابودی دولت صهیونیستی نمی‌پذیرد و جز به زبان گلوله، سخنی با صهیونیست‌ها ندارد و شهادت را سعادت می‌انگارد، همۀ معادلاتِ ذهنیِ دولت صهیونیستی را در هم ریخت و خوف و هراس به جانش افکند. بدین‌جهت، عالی‌ترین و مقتدرترینِ لایۀ جبهۀ مقاومت در منطقه، حزب‌الله بوده است و دولت صهیونیستی از هیچ جریانی به این اندازه، دلهره و اضطراب ندارد. شهید سیّدحسن نصرلله، مرد مبارزه بود و نه مرد مذاکره؛ تیغ او در برابر دولت صهیونیستی، هیچ‌گاه کُند نشد و زبانش به لکنت نیفتاد و رنگ محافظه‌کاری و انفعال نپذیرفت. او قاطع و مصمّم، سخن آخر را همان اوّل گفت: نابودی دولت صهیونیستی. این همان منطقی بود که امام خمینی به او آموخته بود؛ منطقی که آیت‌الله خامنه‌ای نیز بر مدار آن در حرکت بود. [سوّم]. اما در ایران، مسألۀ مقاومت با پیچیدگی‌ها و تنگناهایی مواجه بوده است؛ «دولت‌های لیبرال» که با نظریه‌های مبتنی بر وابستگی و ‌پیرامون‌‌زدگی، همچون «تنش‌زدایی»، «گفتگوی تمدّن‌ها»، «آشتی با جهان»، «تعامل سازنده با جهان»، «ایدئولوژی‌زدایی از سیاست خارجی»، «فلسطینی‌تر از فلسطینی‌ها نباشیم» و ... (و متهم‌‌کردن رویکرد انقلابی به ماجراجویی در سیاست خارجی، جنگ‌طلبی با دنیا، دشمن‌تراشی ناموجّه و ترجیح ایدئولوژی بر منافع ملّی) بر سر کار آمدند و قدرت را دست گرفتند، هرچه که در توان داشتند، کارشکنی و اخلال کردند. برای این دولت‌ها، هیچ‌گاه مقاومت یک اصل بنیادین و هویّتی نبوده، بلکه به آن به‌مثابه یک ایدئولوژی سپری‌شده و مزاحم نگاه می‌کردند. از جمله تفاوت‌های میان نظریۀ نظام و نظریۀ نظام انقلابی، همین مسأله است که یکی، جمهوری اسلامی را در ذیل نظم سلطه تعریف می‌کند و به بیش از منافع ملّی در معنای حداقلی و متعارفش نمی‌اندیشد، و دیگری، همچنان به روایت امام خمینی از ماهیّت و غایات جمهوری اسلامی، معتقد است و مایل به سازش و انفعال نیست. [چهارم]. جمهوری اسلامی، همچنان عرصۀ نزاع میان این دو رویکرد است. رویکرد انفعال، با بازرگان شروع شد و در همان زمان، از آن به‌عنوان «خط سازش» یاد شد که در برابر «خط امام» قرار داشت. اما خط سازش، یک لایۀ درونی و نهفته نیز داشت که منطق بازرگان را به‌صورتی ملایم‌تر، زمزمه می‌کرد؛ «مجمع عقلا» که در آن، کسانی همچون هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی، در پی طرحی برای پایان‌بخشیدن به جنگ بودند و سرانجام نیز جام زهر را به امام خمینی نوشاندند. همین سیاست در دولت سازندگی، در پیش گرفته شد و در دولت اصلاحات به اوج رسید. محمد خاتمی به لحاظ نظری، به جانب لیبرالیسم گرایش یافته بود و با وجود اندیشه‌های تجدّدی، به درون حاکمیّت راه یافت و در برابر خط «مقاومت»، ایدۀ «گفتگو» را روی میز گذاشت. حسن روحانی در دولت اعتدال، تجربه‌ها و اندیشه‌های دو دولت سازندگی و اصلاحات را بر روی هم انباشت و اساس دولتش را بر «نجات اقتصاد ایران از طریق آشتی با جهان» قرار داد. در طول هشت‌سال، جمهوری اسلامی در این باتلاق تحلیلی فرو رفت و کمترین نتیجه‌ای به دست نیاورد؛ جز آن‌که آیت‌الله خامنه‌ای در آخرین دیدار با حسن روحانی، تصریح کرد که دولت وی را باید دولتِ تجربۀ غلطِ اعتماد به غرب دانست. پزشکیان نیز آن‌گونه که در گفتارهای انتخاباتی‌اش ظاهر شد، هیچ منطق و مبنای متفاوتی با نیروهای لیبرال و تکنوکرات نداشت؛ چنان‌که محمدجواد ظریف به‌عنوان پرچم‌دارِ خط سازش، به دست‌راستِ وی در انتخابات تبدیل شد. پس از استقرار دولت وی نیز، ظریف بر صدر نشست و تصمیم‌ساز و فکرپرداز گردید. [پنجم]. گویا جسارت‌یابی صهیونیست‌ها در به‌شهادت‌رساندن سیّدحسن نصرالله، برخاسته از تعلل دو ماهۀ ما در پاسخ به ترور هنیه بوده است؛ در ابتدای این نوشته اشاره کردیم که گسست در زنجیرۀ پاسخِ مقاومتیِ ما به صهیونیست‌ها، زمینه‌سازِ واکنشِ جنون‌وار آنهاست. اگر این تعلل نبود، چه‌بسا سیّد از دست نمی‌رفت. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ایران به میدان آمد ... ۱. موشک‌های سپاه پاسداران توانستند گنبد آهنین در هم بشکنند و یک اتفاق تاریخی رقم بزنند. صهیونیسم در عمق خانه‌ی عنکبوتی‌اش بر خویش لرزید.‌ بسیاری از موشک‌ها، به مواضع نظامی و امنیتی اصابت کردند و خسارات فراوانی آفریدند. تل‌آویو در وحشت مطلق به سر می‌برد. تل‌آویو، هرگز چنین تجربه‌ی هولناکی نداشته است. ساکنان صهیونیست، سخت گرفتار اعجاب و حیرت شده‌اند که چگونه ایران در نیم‌ ساعت، دویست موشک به عمق سرزمین‌های اشغالی پرتاب می‌کند و بسیاری از آنها به هدف اصابت می‌کنند. لرزه بر اندام‌شان افتاده و موقعیت تل‌آیوو، به طور کامل، جنگی شده است.‌ نمایش نظامی بزرگی آغاز شده است و اکنون دنیا در حال مشاهده‌ی قاطعیت جمهوری اسلامی است. ایران، جنگ را به عمق قلمرو صهیونیست‌ها کشانده است. این هجوم دفعی و متراکم، نشان داد که ایران، بر روی خط قرمزهایش، کمترین تعارفی ندارد. این حمله، ادعای استحکام گنبد آهنین را رسوا کرد و ضریب بالای نفوذپذیری صهیونیست‌ها را نمایان سازد. ۲. این‌بار، یک پیوست رسانه‌ای لحظه‌ای نیز در کنار حمله قرار گرفته تا تلفات و صدمات را در لحظه، بازگو کند. ما هم‌اکنون می‌بینیم که در عمق تل‌آویو چه می‌گذرد. تل‌آویو، زیر چشم‌های خندان ما، در خویش می‌سوزد. حمله و نمایش حمله، تقارن زمانی یافته‌اند و بازتاب رسانه‌ای، حیثیت و شوکت پوشالی صهیونیست‌ها را به چالش کشیده است. 🖊مهدی جمشیدی https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
◽️ ایران به میدان آمد ... ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔹 موشک‌های سپاه پاسداران توانستند گنبد آهنین در هم بشکنند و یک اتفاق تاریخی رقم بزنند. صهیونیسم در عمق خانه‌ی عنکبوتی‌اش بر خویش لرزید.‌ ➕ صهیونیست‌ها در تاریخ حیات‌شان، هیچ‌گاه این اندازه تحقیر نشده بودند؛ در عمق خانه‌ی پادگانی خویش، موشک‌باران شدند و امنیت‌شان را در جلوی دیدگان همه‌ی دنیا باختند... 🔍 ادامه را اینجا بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/vadehsadegh-4 🆔 @iictchannel
🔻ارادۀ انقلابی، فن‌آوری، تاریخ جدید: موشک فراصوت به‌مثابه صُنع رهایی‌بخش 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. تولّد تاریخِ جدید از متن نزاع. اگر نگوییم همه، دست‌کم باید گفت بسیاری از تحوّلات بنیادینِ تاریخی، ریشه در منازعه‌ها و تقابل‌ها و جنگ داشته‌اند و از متن این‌چنین مواجهه‌هایی برخاسته‌اند. نظم‌های غالب و مسلّط، خواهان تعادل و ثبات هستند و از دگرگونی می‌گریزند تا وضع موجود را حفظ کنند، اما نیروهایی که در طرف مقابلِ تاریخِ غالب ایستاده‌اند و حس محرومیّت و فروبستگی دارند، تلاش می‌کنند تا این نظم منجمدشده و سرشار از توجیه‌های شبه‌معرفتی را در هم بریزند و طرحی نو در افکنند. اینجاست که به‌تدریج، ثبات و استقرار، رخت بر می‌بندد و رگه‌ها و نشان‌هایی از تحوّل نمایان می‌شوند. اگر این تضادها و اصطکاک‌ها در میان نبودند، چه‌بسا تاریخ، یک روند خطی و یکنواخت را تجربه می‌کرد و یک افق و نظم و وضع، همواره سیطره داشت. ازاین‌رو، کسانی‌که را که در طرف مقابلِ تاریخِ مستقر، ایستاده‌اند و به پیکرۀ آن ضربه وارد می‌کنند را باید نیروهای تاریخی انگاشت؛ نیروهایی که حرکت یکنواختِ تاریخ را دچار تکانه و تلاطم می‌کنند و امکان گذار تاریخی و طلوع تجربه‌های فربه و فراخِ متفاوت را فراهم می‌کنند. هرچه که هست، باید این چالش و تضاد را ستود و آن را یک زمینۀ گشاینده و پیش‌برنده قلمداد کرد که صفحه‌های جدیدی از تاریخ را نمایان می‌سازند. [دوّم]. زبانِ ناگفتگوییِ گفتگو با عالَم تجدّد. ارادۀ عالَم تجدّد از جنسِ ارادۀ معطوف به قدرت است و این قدرت، نه‌فقط ماهیّت این‌جهانی دارد، بلکه غایتش استیلا است و می‌خواهد با تصرّف و تعدّد، خویش را جهانی سازد. ارادۀ معطوف به قدرت، جوهرۀ عالَم تجدّد است و این اراده، هیچ غیر و دیگری‌ای را برنمی‌تابد و چون میل به بی‌نهایت دارد، در هیچ نقطه‌ای از تمنّا و خواستن، متوقف نمی‌شود. از اراده‌ای بی‌مرز و زیاده‌خواه سخن می‌گوییم که در وادی نظر و سیاست، خویش را گفتگویی نشان می‌دهد، اما در مقام عمل و عین، از هیچ‌گونه تقابل سخت و انسان‌ستیزانه‌ای برای استیلا فروگذار نمی‌کند. ازاین‌رو، نباید از تمدّنی که همۀ هویّت خویش را بر چنین اراده‌ای استوار کرده است، توقع گفتگو داشت و به وعده‌ها و گفته‌ها و تعهدهایش دلخوش کرد. عالَم تجدّد، هر لحظه احساس کند که دست برتر از آنش است و می‌تواند خویش را غالب و مسلّط گرداند، به‌آسانی همۀ آنچه را که بر زبان جاری ساخته، زیر پا می‌گذارد و زبانِ قدرت را پیش می‌گیرد. گفتگو، نمای بیرونی و ظاهریِ عالَم تجدّد برای فریفتن و اغوای کسانی است که از مواجهه و چالش و رویارویی و جنگ گریزانند و می‌خواهند دستاویزی برای اعتماد خویش بیابند. در برابر عالَم تجدّد، باید زبانِ قدرت را در پیش گرفت و نه زبانِ گفتگو را. گفتگو با اراده‌ای که قدرت را می‌پرستد، فقط در جایی معنا دارد که در مرحلۀ قبل، قدرت فزون‌تر یا مساوی با وی به دست آمده باشد. [سوّم]. فن‌آوری و فروپاشی ارادۀ استیلاطلب. انقلاب ایران، دو عنصر را در کنار یکدیگر نشانده است: یکی ارادۀ انقلابی که تحوّل را می‌طلبد و نمی‌خواهد ذیلِ تاریخ غرب، تعریف شود؛ و دیگری، امکان‌هایی که این اراده را تحقّق‌یافتنی کرده‌اند. این اراده، از آرمان‌شهری حکایت می‌کند که در پی تاریخِ معنوی است و حیات دینی را می‌ستاید، اما روشن است که عبور از نظم مسلّط که ماهیّت تکنیکی دارد، محتاج بهره‌گیری از قوّه‌هایی است که نظیر و معادل آن باشند. بدین‌جهت، باید یکی از مصداق‌های عنصر دوّم را فن‌آوری دانست؛ یک امکانِ مادّی و صناعی که به خدمت غایات و مقصد قدسی گمارده شده و برخلاف تمدّن غربی، در این تجربۀ تمدّنی متفاوت، استیلا را در دستورکار خویش قرار نداده است. اگر عالَم تجدّد، برآمده از ارادۀ معطوف به قدرت است، عالَم اسلامی، ارادۀ معطوف به دیانت را می‌طلبد و هدفش از نزاع و اقتدار ساختاری و گشودگی‌های تمدّنی، جز زمینه‌سازی برای تحقّق ارادۀ تشریعیِ الهی نیست. وجوه ارزش‌گذارانۀ فن‌آوری، در میدانِ نسبتی که انسان با آن برقرار می‌کند، معنا و ظهور می‌یابد و انسان نیز در اراده‌اش، صورت‌بندی می‌شود. این ارادۀ پیشینیِ انسان است که نسبتِ او را با جهان صناعی، قوام می‌بخشد و به این ترتیب، موجبات ظهورِ شکل خاصی از تمدّن و عالَم فراهم می‌شود. در زیست‌جهانی که ارادۀ معطوف به قدرت، غالب است و جولان می‌دهد، ساخته‌های جهان صناعی، سوگیری سلطه‌ای و استیلاطلبانه می‌یابند و جهان انسانی را به نفع لایه‌های خاصی از انسان، منهدم می‌کنند؛ چنانکه در تجربۀ تمدّن غربی، مشاهده کردیم که چه آتش‌ها برافروخته شد و چگونه فن‌‌آوری، سایۀ استعمار را بر سرِ دیگری‌های بیرون از این افق تاریخی، گسترانید. اما موشک‌های فراصوت ایران، امروز به دالانِ صناعیِ رهایی‌بخش تبدیل شده است و عالَم اسلامیِ ماتم‌زده را، این‌گونه به وجد می‌آورد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ایستاده در میدان: الهیات مقاومت و تاریخِ حسینی 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. در سال‌های گذشته، یکی از نیروهای سیاسیِ غرب‌گرا گفته بود در عرصۀ مواجهۀ ما با دولت صهیونیستی، این مردم هستند که هزینه خواهند داد و نه مسئولان. سخن وی، قیاس‌به‌نفس بود؛ چنان‌که وی نه در معرکۀ انقلاب بوده و نه در معرکۀ دفاع مقدس و نه از فتنه و اغتشاشِ خیابانی چیزی می‌فهمد. او سال‌ها، در خاک دشمن زیسته و به‌عنوان یک دیپلماتِ ساده‌اندیش و هراسان و لرزان، هیچ فهمی از کنش انقلابی و آدابِ ایستادن در میدان نمی‌داند. در هفتۀ اخیر نیز برخی رسانه‌های وابسته به صهیونیست‌ها که در پی جنگِ شناختی هستند، شایعه کردند که نیروهای امنیتی ایران، آیت‌الله خامنه‌ای را به نقاط امن و پناهگاه منتقل کرده‌اند. این تصویرسازی‌های معطوف به دستکاری‌های ذهنیِ مخاطب، همگی به دنبال القای این دروغ هستند که نظام جمهوری اسلامی، ریشه در عامّۀ مردم ندارد و فقط در مقام خطابه‌خوانی و تهییج و تحریک، شعار می‌دهد و از جان و زندگی مردم، هزینه می‌کند، اما خودش از میدان و مواجهه و واقعیّت‌های سخت و مخاطره‌انگیز، گریزان است. [دوّم]. اما اینک، رهبر انقلاب در لحظه‌هایی که ایران، آشکارا از طرف دولت صهیونیستی، تهدید به حملۀ نظامی شده و برای این حمله می‌توان فرض‌های مختلفی در نظر گرفت، فردا به نماز جمعۀ تهران می‌آید و در وسط میدان و در میان مردم، با آنها سخن می‌گوید. این کنش در عالَم سیاستِ غربی که آمیخته به مصلحت‌سنجی و محافظه‌کاری و خودخواهی است، معنایی ندارد و موجّه نیست. سیاست‌مداران، جانِ خویش را به معرکه نمی‌آورند و با وجودِ خویش، استدلال‌ها و گفته‌ها و آرمان‌های‌شان را اثبات نمی‌کنند، بلکه قدمی بیش از سخن و وعده برنمی‌دارند و از خویش، مایه نمی‌گذارند. اما آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوان یک سیاست‌مدارِ انقلابی، که به گفتۀ خودش، انقلابی‌ست و نه دیپلمات، قواعد مواجهه و تقابل را تغییر داده و با آمدنش، عیار و اتقان گفته‌هایش را اثبات می‌کند. او بی‌واهمه و بی‌هراس، پا به میدان نهاده و می‌خواهد امنیت و شرافت و عزّت و استحکام و اطمینانِ ایران را به نمایش بگذارد و نشان بدهد که تمدّن غربی، تهی‌مایه و ازدست‌رفته و متزلزل است. اصل حضورِ میدانی و عینیِ وی، حامل این پیام تاریخی است که ایران، ایستاده و نمی‌خواهد در برابر هیچ فشاری، به عقب بازگردد و اندوخته‌ها و داشته‌هایش را به باد بدهد. کاری که این آمدن می‌کند، صد سخن نخواهد کرد. شاید غربی‌ها و صهیونیست‌ها، تحلیل آن کهنه‌دیپلماتِ ایرانیِ ترسان و لرزان را باور کرده‌اند و تصوّر می‌کنند که جامعۀ ایران، از ایدئولوژیِ مقاومت بریده و حاکمیّت نیز جز شعار و خطابه و درشت‌گویی، مایه‌ای از خویش نخواهد گذاشت. به خطا رفته‌اند و از حقیقت انقلاب، دور افتاده‌اند. [سوّم]. در سال‌های پایانی دهۀ هفتاد و زمانی که مشاجرات و مناقشات سیاسی در ایران به اوج رسیده و فشارها و تحمیل‌های غربی نیز شدّتِ آنچنانی یافته بودند، آیت‌الله خامنه‌ای تصریح کرد که اگر جبهۀ دشمن، فشار فراوان بر ما وارد آورد و قصد کند که انقلاب را برچیند، حادثۀ جنگ امام حسین علیه‌السلام رخ خواهد داد و نه حادثۀ صلح امام حسن علیه‌السلام. ایشان با این سخن، به دشمن فهماند که انقلاب، هیچ راهی برای بازگشت به گذشته باقی ننهاده و نیامده که عقب‌نشینی کند و برای ماندن صورتِ ظاهری از خویش، ارزش‌ها و غایاتش را روی میز معامله بگذارد، بلکه آمده تا بایستد و در این راه، مصلحت و محاسبه و مداهنه‌ای در میان نیست. در همین دوره بود که ایشان در همۀ دیدارهای خویش، چفیه بر گردن انداخت؛ پارچه‌ای که نمادِ ایستادگی و مقاومت و مبارزه و شهادت است و به‌مثابه یک آورده و سوغات فرهنگی، از دفاع مقدس به‌جا مانده است. این جلوه‌گریِ نمادین و رسانه‌ایِ ایشان، همچنان در جریان است و به این ترتیب، انقلاب نیز همچنان بر مدار منطقِ امام حسین علیه‌السلام در حرکت است و صلحی که حاصلش ازدست‌رفتن حاکمیّت اسلامِ سیاسی باشد، معنایی ندارد. پایان انقلاب، پایان خودِ ماست و میان این دو، جدایی و فاصله نخواهد افتاد. اگر بنا باشد که انقلاب از حرکت بازایستد و یا به ضدانقلاب تبدیل بشود، کربلای سال شصت‌ویک هجری تکرار خواهد شد و خون، سخن آخرِ ما را خواهد گفت. و این بسیار مهم است که در ارادۀ انقلابیِ رهبری که باید جامعه و امّت را بسیج کند، کمترین خلل و خدشه‌ای وارد نشده و او از ایدئولوژی مقاومت، دست نکشیده است. جنگ امروز، جنگ اراده‌هاست و طرفی که اراده‌اش را در برابر دشواری‌ها و چالش‌ها و تنگناها نمی‌بازد، فاتح معرکۀ نبرد تاریخی خواهد بود. قطعیت‌های معنوی ما، واقعیت‌های مادی را منفعل خواهند کرد؛ همان‌گونه که تاکنون، این‌چنین بوده و ایران از حیاط‌خلوت غرب به گرانیگاه تمدن اسلامی تبدیل شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻تجلّی خویشتن انقلابی: تداوم حیاتِ ظرفیتِ اجتماعی ۱. آنچه که در نماز جمعه‌ی تهران اتّفاق افتاد، رخ‌نماییِ تفاخرآمیزِ بدنه‌ی اجتماعی انقلاب بود. موج خروشان و گسترده‌ای از مردم، آمده بودند که پایان و کرانه نداشتند.‌ هیچ جایی از مصلّا، خالی از جمعیّتِ متراکم نبود. فوران موج انسانی، حیرت‌آور بود. قدرت بسیج‌گری، همچنان وجود دارد و این‌همه، به اعتبار قدسی و وزانت معنویِ آیت‌الله خامنه‌ای در نظر و دل مردم بازمی‌گردد. یک نیروی مرکزی، همگان را برانگیخته و به عرصه سوق داده بود و آن، همین شخصیّت عظیمِ تاریخی بود.‌ او به‌عنوان امام جامعه، از آنچنان کشش و‌ جذبه‌ای برخوردار است که می‌تواند از مردم، امّت بیافریند و‌ از امّت، یک انبوهه‌ی مقاومتی. ۲. امروز نیز همچون گذشته، یکی از درخشش‌های اجتماعیِ انقلاب را دیدیم؛ جوشش و جریانی که در متن یک چالشِ نظامی و امنیّتی تحقّق یافت و اطمینان و اراده و ماهیتِ خویش را آشکار ساخت. هرچه که هست، خطّ تاریخیِ انقلاب در مواجهه با دشواری‌ها و تنگناها، تمام نمی‌شود و چشمه‌ی بسیجِ اجتماعیِ آن، خشک نمی‌شود. امروز، اقیانوسی از جماعتِ حماسی، جلوه‌گری کرد، درحالیکه هیچ‌یک از دولت‌های غربی، توانایی پدید آوردن چنین خیزشی را ندارند؛ چه رسد به دولتِ صهیونیستی که به‌جای ملّتِ ریشه‌دار، مهاجرانِ آواره دارد و ساختگی و پوشالی است. از این ظرفیت‌ِ اجتماعی که مزیّت و فضیلت ما نسبت به غرب است، کارهای بزرگ و تاریخی برمی‌آید. ۳. مانند همیشه، تحلیل‌گرانی برمی‌آشوبند و اعتراض می‌کنند که چنین اجتماعاتی، نشانگر همه‌ی جامعه‌‌ی ایران نیست. من نیز ادعا نکردم که در جامعه‌‌ی ایران، هیچ لایه‌ی متفاوتی وجود ندارد و همه، این‌گونه هستند، بلکه سخنم معطوف به لایه‌ی فعّال و زنده و مؤثّر و متعهّد است. آری، لایه یا لایه‌هایی نیز هستند که سر در لاک زندگیِ شخصیِ خویش فروبرده‌اند و جز به خود نمی‌اندیشند و با عالم تجدّد، هم‌داستان و هم‌فکر هستند. اما مگر باید از جامعه، توقّع هماهنگی و همراهی مطلق داشت و معیار را یکدستی محض دانست؟! تنوّع و تکثّر، حقیقت دارد، اما چنین لایه‌هایی، مؤثر و میدان‌دار نیستند و از دغدغه‌ها و علایق شخصی‌شان پا فراتر نمی‌گذارند.‌ ازاین‌رو، مبدأ هیچ تحوّل و جنبشی نبوده و نیستند؛ چنان‌که در اصل وقوع انقلاب نیز حاشیه‌نشین و نظاره‌گر و بی‌تفاوت بودند و در دفاع مقدّس نیز قدم از قدم برنداشتند.‌ اینان، کمیّت خنثی هستند و نه کیفیّت کنشگر. تاریخ را آنانی می‌سازند که میل به مقاومت و ایستادن و از خود گذشتن دارند، نه سیاهه‌‌های عددیِ منفعل. ۴. در اینجا باید بر این خصوصیت نظمِ سیاسیِ شیعی، بیشتر تأکید ورزید؛ اینکه فقط‌وفقط یک شخصیت قدسی، در مرکز قدرت می‌نشیند و اوست که قوّه‌ها و استعدادهای اجتماعی را به فعلیت و تحقّق می‌رساند و نیروها را در یک جهت، مجتمع می‌سازد. امّت بدون امام، امّت است، یعنی مبتنی بر میل به سوی یک معنا و غایت مشترک است، اما این هویت در مقام عمل و عین، بضاعت چندانی برای پیشروی ندارد. حال چنانچه امام به امّت افزوده شود، امّت به سوی عینیت‌ها ‌و فعلیت‌ها سیر می‌کند و قدرت استقرار ساختاری و حاکمیتی می‌یابد. همچنان‌که رسول الهی، واسطه‌ی فیض است و میان عالم محسوس و عالم ملکوت، در آمدوشد است، امام نیز مجرای خیراتِ عینی و برکاتِ عملی است. اکنون در هیچ‌یک از جوامع اسلامی، چنین وضعی حاکم نیست و ایران از این جهت، منزلت منحصربه‌فرد دارد. وجوه تمایز دیگر ایران، فرع بر این خصوصیت هستند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻بی‌معنایی شکست در منطق مؤمنانه: شهادت و فضیلت عقل سرخ 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. انقلاب اسلامی ایران، از آغاز تاکنون همواره مفاهیم و منطق‌هایی را بیان کرده که در ذیل تفکّر غربی، فهم‌شدنی و موجّه نیستند و ازاین‌رو، کوشش‌های وابسته به علم اجتماعیِ تجدّدی برای عرضۀ توضیح‌های نظری و روایت‌های واقع‌گرایانه از عالَم این انقلاب، ناکام مانده است. این قبیل ناتوانایی‌های معرفتی در مقام شناخت یک واقعیّت تاریخیِ متمایز با اقتضاهای عالَم تجدّد، کمتر به اظهار عجز و ضعف علمی انجامیده و بیشتر این سمت‌وسو انتخاب شد که جامعه و انقلاب ایران، واقعیّت‌های نابهنجار و نامعقول و تصادفی معرفی شوند و به این واسطه، فقر نظریه به کژتابی واقعیّت نسبت داده شده است. علم اجتماعیِ تجدّدی، در آنجا که نتواند برای موضوع خویش، تحلیل بیافریند و گرفتار ماهیّت معمایی آن شود، بی‌درنگ به سراغ انهدام موضوع و ملامت و تخطئۀ آن می‌رود تا نشان بدهد که خودش، کفایت نظری دارد و اشکال از واقعیّت است که از نظم نظری می‌گریزد. از این جمله، مفهوم «شهادت» است که در مواجهۀ نخست، با مفاهیمی نچسب و ناتوان همچون ایدئولوژی‌زدگی و ماجراجویی و کنش عاطفی و ... تخریب می‌شود و به این ترتیب، امکان فهم آن زدوده می‌شود. یک تفسیر دیگر از مفهوم شهادت نیز که در پاره‌ای از ادبیات علوم اجتماعیِ تجدّدی به چشم می‌خورد این است که شهادت، دستاویزی برای توجیه شکست است؛ یعنی هنگامی‌که جریان انقلابی در رسیدن به هدف‌های خویش، ناکام می‌ماند و بخشی از نیروهای خود را از دست می‌دهد، پای مفهوم شهادت را به میان می‌کشد تا هم سستیِ تدبیرها و طرح‌های خود را توجیه کند و هم برای تداوم بسیج انقلابی و ایدئولوژی مقاومت، امید و انگیزه تولید نماید. [دوّم]. اما حقیقت این است که مفهوم شهادت، نه برساختۀ انقلاب ایران است و نه توجیهی دینی برای انکار شکست عملی. مفهوم شهادت، ریشه در تفکّر قرآنی دارد؛ چنان‌که در قرآن کریم، وعده داده شده است که مسلمانان در پایان نبرد، به یکی از دو حُسن دست خواهند یافت؛ یا پیروزی در جنگ و یا شهادت. این‌که جنگ، محتاج طرح و تدبیر است و باید برای پیروزی، عقلانیّت را به کار گرفت و تجربه اندوخت و بر سرِ جان و حیات انسان‌ها، اهمال نکرد، همگی صواب هستند و در هیچ‌یک، جای تردید نیست، اما در عین حال، روشن است که صحنۀ جنگ، صحنۀ مرگ و زندگی است و خواه‌ناخواه، کسانی در این معرکه، جان خود را از دست خواهند داد. اینجاست که مفهوم شهادت، توضیحی را دربارۀ این امکان فراهم می‌کند و حتی شهادت را نیز می‌ستاید و آن را فضیلت و کامیابی می‌شمارد. پس مفهوم شهادت، هرگز به معنی طرد و انکار نقشه و طرح نیست و نباید شکست‌ها را نادیده انگاشت و به‌عنوان این‌که شهادت، فضیلت است، از آنها استقبال کرد، بلکه به معنی این است که اگر پیروزی ظاهری به دست نیامد، به دلیل این‌که جنگ ما، جنگ معطوف به حقّ و خیر و صلاح و دین بوده، کشته‌شدن در آن نیز پیروزی است و به این معنا، شکست در آن راه ندارد. جنگ برای خدا، جنگ برای نفسانیّت‌ها و خودخواهی‌ها و افزون‌طلبی‌ها نیست که اگر توفیق ظاهری و مادّی حاصل نشد و مرگ در آغوش کشیده شد، همه‌چیز از دست رفته باشد. [سوّم]. منطق فضیلت شهادت، برخاسته از منطق «ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه» است. آری، باید نتیجه را محاسبه کرد و فرض‌ها و فرصت‌ها و چالش‌ها را دید و دربارۀ آنها تأمّل کرد، اما حقیقت این است که وصول قطعی به نتیجه، در اختیار ما نیست و شاید با وجود همۀ پیش‌بینی‌ها و گمانه‌های ما، نتیجۀ اراده‌شده به دست نیامد. دراین‌حال، نباید ناامید شد و حسرت خورد؛ چون به تکلیف، عمل شده است و انجام تکلیف، خودش کمال و فضیلت است. انجام تکلیف، همواره با پیروی ظاهری همراه نیست، بلکه گاه، به شهادت می‌انجامد و نتیجۀ مادّی و ظاهری، تحقّق نمی‌یابد. اینجاست که سخن از شهادت به میان می‌آید و شهادت، یکی از دو حُسن معرفی می‌شود. در جریان انقلاب اسلامی، برخی صاحب‌نظران به امام خمینی هشدار می‌دادند که وقوع انقلاب، قطعی نیست و ادامۀ بسیج انقلابی، فایده‌ای ندارد. امام خمینی نیز در پاسخ به آنها می‌گفت نشانه‌ها و نمودها، حاکی از این هستند که انقلاب، پیروز خواهد شد، اما بر فرض هم که چنین نشد و شهادت نصیب ما شد، همچون واقعۀ جنگ صفین و جنگ کربلا، از آنجا که به تکلیف خود عمل کرده‌ایم، در حقیقت و از جنبۀ معنوی، پیروز هستیم. ایشان در پایان جنگ تحمیلی نیز که کسانی، احساس شکست می‌کردند همین منطق را تکرار کرد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ملّت یا امّت؟ -۱ 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. از دورۀ واگرایی‌های دهۀ هفتاد به این سو، جریان روشنفکریِ سکولار همواره این روایت را از انقلاب ارائه کرده است که در منطق هویّتی آن، «امّت» بر «ملّت» ترجیح دارد، به این معنی که انقلاب، امّت اسلامی را بر ایران ترجیح می‌دهد و نگاهش به بیرون است و ایران را به‌مثابه مقدّمه و بستر برای وصول به غایات امّتی و فراملّی‌اش می‌انگارد. به‌این‌ترتیب، منافع ملّی در سایۀ نگاه ایدئولوژیک انقلاب، رنگ باخته است و بضاعت‌‍‌ها و سرمایه‌های ایران، مصرف ساختن و پرداختن هندسۀ امّت اسلامی شده است. در این مدّت، مفاهیم و دوگانه‌های مختلفی نیز از طرف این جریان برای توجیه سخنان‌شان عرضه شد، از جمله نگاه ایدئولوژیک به سیاست خارجی، ماجراجویی، قهر با جهان، فلسطینی‌تر از فلسطینی‌ها نباشیم، آرمان‌خواهی کور و ... . اینان حتی بر این باور هستند که قانون اساسی نیز دچار دوگانگی میان ملّت و امّت است و نتواسته موضع خود را مشخص کند و نشان بدهد که سمت‌وسوی سیاست در ایران چیست. گذار از انقلاب اسلامی به نظام اسلامی، اندیشه‌ای بوده که از سوی همین نیروها بیان شد تا نشان داده شود که نباید در اقتضاهای خاصِ وضع انقلابی یا دهۀ شصت، محدود و متوقف ماند و ادعاهای جهان‌شمول و عام را مطرح کرد و خود را گرفتار چالش‌های بیرونی نمود. این در حالی است که نظریۀ نظامِ انقلابی، میان آرمان‌خواهی انقلابی که بر تغییر و جوشش و حرکت و خیزش دلالت دارد و ثبات و نظم و تعادل و نهاد، جمع برقرار کرد. بااین‌حال، همچنان کوشیده می‌شود از طریق دوگانه‌سازی میان ملّت و امّت، اندیشۀ مقاومت به حاشیه رانده شود و انقلاب، به مرزهای ملّی محدود شود. در واقع، انگیزۀ نیروهای سکولار از حسّاسیّت نسبت به منافع ملّی و امر ملّی، اعتبارزدایی از «سیاست مقاومت» است، و این، نقطۀ مشترک میان متفکّران غربی و سکولارهای وطنی است. برای فرسودن و زدودن سیاست مقاومت، هیچ روایتی بهتر از این نیست که گفته شود در اثر این سیاست، منافع ملّی از دست رفته است. [دوّم]. ازآنجاکه این ادبیات، ریشه در روایت برخی تحلیل‌گران غربی از ایران دارد و جریان روشنفکریِ سکولار نیز آن را تکرار می‌کنند، باید با این واقعیّت توجه کرد که دولت‌ها و جوامع غربی نیز ذیل یک عالَم مشترکِ تاریخی و هویّتی قرار دارند که «تمدّن غربی» یا «عالَم تجدّد» خوانده می‌شود و بر این اساس، نوعی حس پیوند و اتّصال میان آنها برقرار است. وقتی از تمدّن غربی سخن می‌گوییم، به واقعیّتی فراتر از دولت‌ها و جوامع غربی اشاره می‌کنیم که حاصل درهم‌تنیده‌شدن مجموعۀ آنهاست؛ چنان‌که در عمل نیز مشاهده می‌کنیم علم و سیاست و فرهنگ و اقتصاد و ... در میان این دولت‌ها و جوامع، مشترک و مشابه است. این هم‌گرایی و هم‌بودگی ناشی از همان افق تاریخی و هویّتیِ مشترک است که یک عالَم مستقل و جهان متمایز پدید آورده است. این عالَم مشترک در ادبیات غربی، تمدّن غربی خوانده می‌شود و نه‌فقط ملامت و مذمت نمی‌شود، بلکه از سوی ما، ستوده نیز می‌شود. اما وقتی همین مسأله دربارۀ دولت و جوامع اسلامی مطرح می‌شود و اراده‌ای شکل می‌گیرد که در قالب مفاهیمی همچون بیداری اسلامی و مقاومت و عمق راهبردی، امّت و ...، «کلّیّت اسلامی» صورت‌بندی شود و تمدّن اسلامی پدید آید، اعتراض و مخالف‌خوانی نیروهای سکولار آغاز می‌شود و این سیاست، به معنی نادیده‌انگشتن منافع ملّی تفسیر می‌گردد. در تجربۀ غربی، درافکندن طرح کلّیّت تجدّدی، متعارض با منافع ملّیِ جوامع غربی تصویر نمی‌شود، اما در اینجا، معیار پیشین کنار نهاده می‌شود و «طرح تمدّنی»، ناسازگار با «طرح ملّی» قلمداد می‌شود. روایت صواب و واقع‌نما این است که طرح تمدّنی، مکمّل و متمّم طرح ملّی است و می‌تواند ظرفیّت‌ها و ذخایر آن را بارور سازد و به آن اقتدار ببخشد. اگر ما امروز در برابر تمدّن غربی، با دشواری‌ها و تنگناها موجه هستیم، به این دلیل است که در قابل یک «دولت ملّی»، با یک «مجموعۀ تمدّنی» روبرو شده‌ایم و روشن است که تمدّن، توان مواجهۀ چالشی با دولت- ملّت را دارد و می‌تواند نسبت به آن، موانع بزرگی ایجاد کند. ما برای رویارویی مؤثّر و کامیاب با تمدّن غربی، چاره‌ای جز تمدّن‌سازی نداریم و تمدّن نیز متوقف بر امّت است. اگر «امّت»، اشاره به لایۀ اجتماعی دارد و جوامع را به یکدیگر متّصل می‌کند و آنها را از لحاظ هویّتی و معنایی، در کنار یکدیگر می‌نشاند، «تمدّن» در مرحلۀ بعد، نظامات اجتماعی و ساختارهای رسمی را در سطحی فراتر و گسترده‌تر، یکپارچه و همگون می‌کند و عالی‌ترین درجه از اجتماع انسانی را شکل می‌دهد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻رسانۀ ملّی و مخاطبانش: آنچه که لیبرال‌ها نمی‌گویند 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. گمان می‌کنم اینک بتوان با قاطعیّت گفت که مسأله‌شدگیِ رسانۀ ملّی در ذهنیّت جریان لیبرال و رسانه‌هایش، کمترین ارتباطی با بدنۀ اجتماعی و مخاطبان این رسانه ندارد و غرض، معادلۀ سیاسی و معطوف به قدرت است که این جریان از تصریح به آن هراس دارد. هر از چندی، رسانه‌های وابسته به جریان لیبرال، به اعداد و ارقامی که به نام نظرسنجی منتشر می‌شوند، استناد می‌کنند و مدعی می‌شوند که رسانۀ ملّی در دورۀ مدیریّتی جدید، دچار افت و افول شده و مخاطبانش را به رسانه‌های رقیب باخته و این سیر نزولی، ادامه نیز خواهد یافت. آنان این‌گونه تحلیل می‌کنند که گردانندگان کنونیِ رسانۀ ملّی، نگاهی بسته و جزمی و محدود و اقلّی دارند و مجال تنوّع و تکثّر نمی‌دهند و مخاطبان خویش را تنها حزب‌اللهی‌ها تعریف کرده‌اند. ازاین‌رو، رسانۀ ملّی را دیگر نمی‌توان ملّی نامید، بلکه روند انحصاری و تنگ‌دامنه، آن را به رسانۀ خاص و اندک‌سالار و فروبسته تبدیل کرده است. در این نوشتۀ مختصر، می‌کوشم از این تحلیل پُربسامد اما غلط، رمزگشایی کنم. باید نشان داد که زیر پوست این قبیل تفاسیر و روایت‌ها چه می‌گذرد و برخی لایه‌های قدرت، چه در سر دارند که با سرنیزۀ اعداد موهوم، به جنگ روایتی رو آورده‌اند. [دوّم]. سال‌ها بود که در رسانۀ ملّی، جریان‌های بینابینی و محافظه‌کار و متعلّق به نسل دوّم انقلاب، قدرت را در اختیار خویش داشتند و رویش‌های جوانانه، اندک و ناچیز بودند و به چشم نمی‌آمدند. پس از بیانیۀ گام دوّم انقلاب و تصریح رهبر انقلاب به ضرورت جوان‌سازی حاکمیّت، ورق برگشت و بنا شد جوانان مؤمنِ انقلابی، عالی‌ترین سطوح مدیریّتی را تجربه کنند. بیش از هرجا، در رسانۀ ملّی چنین اتّفاقی رقم خورد؛ انتخاب وحید جلیلی به‌عنوان قائم‌مقام فرهنگیِ رسانۀ ملّی، آشکارا نشان از چرخش مدیریّتی داشت که مخالفان و منتقدان نظریۀ رهبر انقلاب را برآشفته و عصبانی می‌کرد. وحید جلیلی، کارنامۀ فرهنگی و هنریِ حرفه‌ای و مشخصی داشت که به‌طور کامل، ذیل گفتمانِ هویّتی انقلاب می‌نشست و در برابر همۀ دعاوی و غایات جریان تجدّدی قرار می‌گرفت. اینک بنا بود که او آن تجربۀ متراکم و کامیاب را از عرصۀ غیررسمی به عرصۀ رسمی وارد نماید و در عمل، نشان بدهد که رهیافت انقلابی، قادر به تدبیر و طراحی است و هرگز، جنبۀ شعاری و سطحی ندارد. در واقع، تجربۀ غیررسمی او، مقدّمه و پیش‌درآمدی بود بر آنچه که اکنون باید در ساختار رسمی رخ بدهد. چرخش نخبگانی در حاکمیّت، به این معنا دلالت داشت که زمانۀ حاشیه‌نشینی نیروهای اصیلِ انقلابی به سر آمده و ظرفیّت‌ها و بضاعت‌های این جریان، به حدی از کمال و قوّت رسیده است که می‌تواند زمام طراحی و تدبیر را به دست بگیرد. [سوّم]. صدالبته، روشن است که مسألۀ چرخش نخبگان و جوان‌سازی حاکمیّت، فقط منحصر به جابجایی اشخاصی که تفاوت سنی و نسلی داشتند، نیست، بلکه غایت اصلی، بازسازی انقلابی در درون حاکمیّت است؛ به این معنی که ساختارهای رسمی، از جمله رسانۀ ملّی، سخت محتاج تحوّل انقلابی هستند. در دهه‌های گذشته، نیروها و جریان‌هایی در ساختارهای رسمی حضور داشتند که به دلیل فرسایش‌های درونی خویش، ساختارهای رسمی را از حیات انقلابی، دور کردند و فضا و ادبیات و جهت‌گیری‌ها، بیش‌وکم به محافظه‌کاری و دیوان‌سالاری و حتی لیبرالیسمِ فرهنگی نزدیک شد. این لغزش‌ها و کجی‌ها و غبارها، اینک باید به دست کسانی‌که بیشترین نسبت هویّتی را با انقلاب داشتند، زدوده می‌شدند و اصالت‌های انقلابی و ارزش‌های غایی، تجدید حیات می‌یافتند. براین‌اساس، وحید جلیلی بر آن شد که طرح تحوّل بنویسد و راه‌های گذار از وضع کنونی به وضعی که ناظر به مدینۀ فاضلۀ انقلاب بود را طراحی نماید. چنین نیز شد و در عمل نیز گام‌های مهمی برداشته شد، اما جریان لیبرال که از آغاز، نسبت به چنین انتخاب و جهتی، تعارض و کینه داشت، پرچم مخالفت و تحریف و ترور شخصیّت را برافراشت و مدعی شد که رویکرد جدید، مخاطب‌سوز است و به فروپاشی رسانۀ ملّی خواهد انجامید. در واقع، در اینجا نیز همچون زمینه‌های دیگر، جریان لیبرال به جامعه ارجاع داد و کوشید با لیبرال نشان‌دادن جامعه، جهت‌گیری انقلاب را ناموفق و بی‌مخاطب تصویر کند. همچنان‌که جریان لیبرال، از سیاست‌های کلان و رسمی نظام به‌عنوان خودبراندازی یاد کرد و این سیاست‌ها را در برابر مردم انگاشت، در مواجهه با طرح تحوّل انقلابی در رسانۀ ملّی نیز همین شگرد دنبال شد و می‌شود. بنابراین، بی‌پرده باید گفت مسألۀ جریان لیبرال، مخاطبان رسانۀ ملّی نیست؛ چراکه روشن است که در سطح جهانی، رسانه‌های غیررسمی و اجتماعی توانسته‌اند با تلویزیون رقابت کنند و این نیز تا حدی طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است و ارتباطی با جهت‌گیری انقلابی و ایجاد تحوّل هویّتی در رسانۀ ملّی ندارد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ملّت یا امّت؟ -۲ (معقولیّت طراحی‌ تمدّنی) 🖊مهدی جمشیدی [سوم]. اصطلاح ملّت در معنای تجدّدی‌اش، بر مرزهای جغرافیای سیاسی دلالت دارد که یک دولت، مقوّم آن است. این معنا، بر عنصر قدرت سیاسی تکیه کرده و به این واسطه، به ملّت، هویّت متمایز بخشیده است. این در حالی است که در اصطلاح قرآنی، تعبیر ملّت به یک اجتماع انسانیِ هم‌‎عقیده و هم‌مسلک نسبت داده می‌شود که ذیل یک رسول، استقرار یافته‌اند. بنابراین، چنین نیست که بتوان این اصطلاح قرآنی را به ساحت سیاست، تقلیل داد و قوام و شیرازه‌اش را یک دولت دانست. ملّت، از حقیقت باطنی حکایت می‌کند که در آن، جمعی از انسان‌ها در یک افق معناییِ مشترک قرار گرفته‌اند و عالَم انفسیِ واحد دارند. چنین کاری نیز از عهدۀ دین برمی‌آید که آدمیان را ذیل تاریخ‌های رسولانه، گرد هم می‌آورد و به آنها، جهت و غایت واحد می‌بخشد. این یکسانی و همگونی، باطنی و درونی است و حتی به فکر و اندیشه نیز محدود نمی‌شود، چه رسد به این‌که به دولت نسبت داده شود. چنانچه دولت بخواهد در این قلمرو وارد شود، باید خودش را در نسبتِ با دین، بازتعریف کند و خویش را برآمده از عالَم دینی بنمایاند تا چنین منزلتی بیابد. در غیر این صورت، دولت در اصطلاح رایجش که جز بر سیاست روزمرّه و مناسبات مبتنی بر قدرت ظاهری دلالت ندارد، نمی‌تواند مکانتی در این عرصه بیابد. این‌که در عالَم تجدّد، همه‌چیز به دولت نسبت داده می‌شود و حتی هویّت، خود را در سایۀ دولت می‌یابد، نشان‌دهندۀ این حقیقت است که در تمدّن تجدّدی، قدرت به گرانیگاه تبدیل شده و هم‌هویّتی و اتّحاد معنایی، به حاشیه رفته‌اند و اگر اشترک و همبستگی‌ای وجود دارد، ریشه در منفعت و مادّیّت دارد که دولت، برآورندۀ آن است. [چهارم]. بدین سبب است که علامۀ طباطبایی می‌نویسد مرز کشور اسلامی، عقیده است. این عبارت، نشان‌گر آن است که مرزهای ناظر به سیاست و توافقات این‌جهانی و مادّی و قدرت‌مآبانه، جملگی اعتباری و بی‌ریشه هستند و از تکوین و حقایق معنوی حکایت نمی‌کنند؛ چنان‌که قرار گرفتن انسان‌ها در اصناف و سنخ‌های نژادی و قومی نیز، غایتی جز بازشناسی متقابل ندارد و حاکی از فضیلت و کرامت نیستند. آن خط‌کشی‌های قومی و قبیله‌ای، همان اندازه مایۀ ملامت هستند که تفکیک‌های مبتنی بر دولت ملّی. به همان دلیلی که آن تعصّبات پیشاتجدّدی، بهره‌ای از عقلانیّت نداشته‌اند، این تعصّبات تجدّدی نیز حاصل عقل نیستند. تجدّد، جاهلیّت تازه‌ای را تولید کرده و نوزاییِ جاهلیّت در صورت و هندسۀ متفاوت است. البته دربارۀ مرزهای ملّی می‌توان از ضرورت بازشناسی سخن گفت، ولی مسأله این است که به‌تدریج، این مرزبندهای اعتباری و بی‌اساس، جنبۀ هویّتی نیز یافته‌اند و ملاک تفاخر و شرافت شمرده شده‌اند. این در حالی است که نگاه قرآنی، مرزبندیِ مبتنی بر هویّت ایمانی و معنوی را می‌پذیرد و برای مرزبندی‌های دیگر، هیچ اصالتی در نظر نمی‌گیرد. اگر چنین چهارچوبی پذیرفته شود، روشن است که مرز ما، امّت اسلامی است و خودی و غیرخودی، بر پایۀ این هویّت، صورت‌بندی می‌شوند. ملّت و امّت، هر دو حاکی از باورمندی به یک تاریخِ قدسی هستند و این امر، وحدت اصیل و انسانی می‌بخشید و منِ حقیقیِ ما را پدید می‌آورد. منِ ما، ساختۀ دولت نیست، همچنان‌که ساختۀ نژاد و قومیّت نیست. توقف در من‌های طبیعی و مادّی، توقف در روایت‌های بدوی و ابتدایی است که در شکل جدید، بازتولید شده‌اند. این قبیل تفاوت‌ها، غیراکتسابی و غیرارادی هستند و ازاین‌رو، متعلّقِ ارزش‌گذاری نیز واقع نمی‌شوند. [پنجم]. اگر مرز کشور اسلامی، عقیده است، پس نباید من‌های نژادی و قومی را برجسته کرد و یا دولت را عامل تعیین‌کننده انگاشت، بلکه باید تعلّقات ایمانی را اصل و اساس انگاشت و عرب و ترک و افغان و غربی و شرقی را دیگری تصوّر نکرد. آنچه مهم است، اقلیم ایمانی است و نه اقلیم مادّی. ملاکِ اخوت و همبستگی، ایمان دینی است و بس. خدای متعال در میان مؤمنان، ولایت قرار داده و این ولایت، به معنای همبستگی درونیِ آنهاست. مؤمنان، در حکم پیکر واحد هستند که باید منسجم و هم‌بسته باشد و میان خویش، فاصله‌ای احساس نکنند. قرآن به جز ایمان، هیچ معیار دیگری را برای مرزبندی و تعریف خودی و غیرخودی و اینجایی و آنجایی مطرح نمی‌کند. مایه و ملاک یکی‌بودن، نسبتی است که انسان‌ها با آسمان برقرار می‌کنند و نه زمینی که در آن متولّد می‌شوند. این در حالی است که ما تصوّر می‌کنیم مرزهای سیاسی و نژادی، اصیل هستند و باید آنها را مبنای تمایز هویّتی انگاشت. آنان که ملّیّت در معنای تجدّدی‌اش را اصیل و حقیقی قلمداد می‌کنند، پاره‌ای از سکولاریسم را طلب کرده‌اند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60