فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...."و چقدر دوست داشتنیِ دورِ همدیگه
به پیروزی برسیم،
یا به شهادت برسیم"🌷
#شهید_مهدی_زین_الدین :
"اگر من و تو از این صحنه عقب بنشینیم،
فردا در مقابل خون شهدا
هیچگونه جوابی نداریم."
#شهدا_استان_قم
"@I and U"
#توییتر
#سیره_شهدا🍃
#مهدی! خیال نکن #کسی شده ای
این ها اینقدر به تو اهمیت میدهند
تو #هیچی نیستی🚫
تو خاک پای بسیجیانی...
وقتی #بسیجیان خیلی تحویلش می گرفتند این ها رو باّخود می گفت ومی گریست
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌷
🔰در ستاد لشگر بودیم. شهید زین الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.
🔰آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد. آقا مهدی با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد. یکهو دیدم این برادر ترک ما یک چاقوی ضامن دارد از جیبش درآورد، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت گفت: «حرف حساب یعنی این!» و چاقو را نشان داد.
🔰خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا مهدی می خندد. با مهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد.
🔰ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از همشهریانش داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند.
🔰بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد فرمانده یکی از گردانهای لشگر!
#شهید_مهدی_زین_الدین
#درس_اخلاق
🌹🍃🌹صلوات
@seedammar
*﷽*
#در_محضر_شهدا
یک بار از مدرسه که برگشتم به خانه. دیدم لباس هایش را شسته ، آویزان کرده و چون لباس دیگری نداشته ، چادر من را پیچیده دورش ، دارد نماز می خواند.
اینقدر خجالت کشیدم و خودم را سرزنش کردم که چرا خانه نبودم تا لباس هایش را بشویم.
نمازش که تمام شد احساس من را فهمید.
گفت : آدم باید همه جورش را ببیند!
📚 : نیمه ی پنهان ماه
#قناعت
#شهید_مهدی_زین_الدین
#یاد_عزیزش_با_صلوات
♡[سردار شهید مهدی زین الدین]♡
✅امر به معروف
چند تا از بچه ها، کنار آب جمع شده بودند.
یکیشان، برای تفریح، تیراندازی می کرد توی آب.
✅ زین الدین سر رسید و گفت «این تیرها، بیت الماله. حرومش نکنین.»
جواب داد «به شما چه؟»
و با دست هلش داد.
✅ زین الدین که رفت، صادقی آمد و پرسید «چی شده؟»
بعد گفت «می دونی کي رو هل دادی اخوی؟».
✅دویده بود دنبالش برای غذر خواهی که جوابش را داده بود «مهم نیست. من فقط امر به معروف کردم گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته.»
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
#روایت_عشق 💌
#سردار_عشق
#شهید_مهدی_زین_الدین
چند روز قبل از شهادتش از سردشت می رفتیم باختران
بین حرفاش گفت بچه ها من دویست روز روزه بدهکارم تعجب کردم گفت : شش ساله که هیچ جا 10 روز نموندم که قصد روزه کنم وقتی خبر رسید شهید شده توی حسینیه انگار زلزله شد کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سرو سینه شان می زدند چند نفر بی حال شدند وروی دست بردنشان
آخر مراسم عزاداری آقای صادقی گفت : شهید به من سپرده بود که دویست روز روزه قضا داره کی حاضره این روز ها براش روزه بگیره
همه بلند شدند و نفری یک روز هم روزه گرفتند می شد ده هزار روز روزه.
من آن چیزی را میخواهم و به آن راضی هستم
که خدا دوست دارد و به آن راضی است...
#شهید_مهدی_زین_الدین 🌷
ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم گفت: نه منتظر میمونم تا بیای با هم شام بخوریم وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد گفت: داری چیکار میکنی؟ میخوای شرمنده م کنی؟ گفتم: نه، آخه خسته ای! سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم!
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷
#یادی_از_شهدا
🌷 خواستگاری اومد گفت:
من چهار تا زن دارم
اول با سپاه ازدواج کردم
بعد با جبهه
بعد با شهادت
آخرش با تو ...🌷
همسر #شهید_مهدی_زین_الدین
🆔 @seedammar
اگر با مهدی نشسته بودیم و کسی قرآن لازم داشت، نمیرفت این طرف و آن طرف را بگردد. میگفت: آقا مهدی! بی زحمت اون قرآن جیبیت رو بده.
#شهید_مهدی_زین_الدین🕊🌹
آقا مهدی زینالدین چند روز بعد از اینکه خبر پدر شدنش را به من داد، دیدم جلوی سنگر ایستاده، و لبهی کاغذی شبیه نامه از جیباش بیرون زده. نزدیک عملیات والفجر بود. گفتم: نامهی لیلا خانم رسیده؟ گفت: عکس لیلاست که برام فرستادهاند. گفتم: خوب، به سلامت! بده ببینم دختر خانم فرمانده لشکرمون چه شکلی هست. بیتاب بودم عکس دخترش را ببینم که گفت: هنوز خودم ندیدمش. گفتم: چه بیاحساس! خوب، عکسشو بیار بیرون، ببینم قیافهی دخترت رو. گفت: راستش رو بخوای، میترسم. گفتم: از چی میترسی؟ گفت: میترسم در این بحبوبهی عملیات، اگه عکسشو ببینم، مهر و محبت پدر و دختری، کار دستم بده، و دلم بره پیش اون، و تمرکزم رو برای عملیات از دست بدم. گفتم: باشه. پس هر وقت خودت دیدی، بده ما هم عکسشو ببینیم.
#شهید_مهدی_زین_الدین
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"
#شهیدآنه🕊
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷
اگر با مهدی نشسته بودیم و کسی قرآن لازم داشت، نمیرفت این طرف و آن طرف را بگردد. میگفت: آقا مهدی! بی زحمت اون قرآن جیبیت رو بده!