eitaa logo
شهیده مریم فرهانیان
225 دنبال‌کننده
319 عکس
74 ویدیو
3 فایل
شهیده مریم فرهانیان ولادت: ۱۳۴۲/۱۰/۲۴ آبادان🌱 شهادت: ۱۳۶۳/۵/۱۳ آبادان⚘️ مزار مطهر: گلزار شهدای آبادان ثواب کانال شهیده تقدیم به حضرت زهرا س و صاحب الزمان عج و خادم الشهداء حاج احمد یلالی ارتباط با خادمة الشهیده: https://eitaa.com/shahidehfarhanian1
مشاهده در ایتا
دانلود
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 💥جنگ آغاز شد! 🗓سی و یکم شهریور ۱۳۵۹ بود، روز بعد مدرسه‌ها باز می‌شد و خانواده‌ها در تکاپوی آماده کردن فرزندانشان برای فرستادن به مدرسه بودند. 🌱 و فاطمه هم به دبیرستان مصدق در ایستگاه۱۲ آبادان می‌رفتند. مقنعه و لباسش را شسته و اتو کرده بود. فاطمه هم سعی می‌کرد لباس‌هایش را برای روز بعد آماده کند. فاطمه همیشه به نگاه می‌کرد و از او تقلید می‌کرد. با آن که از او دو سال بزرگ‌تر بود اما برای فاطمه یک استاد و بزرگ‌تر حساب می‌شد. ☄ناگهان صدای ده‌ها انفجار آمد و زمین لرزید. ننه هادی هراسان جیغ کشید: _یا فاطمه زهرا. چی شده؟ عقیله با هول و ولا گفت: _لابد خلق عرب‌ها بمب‌گذاری کرده‌اند. اما صدای انفجار دیگر قطع نشد. علی هراسان آمد و گفت که جنگ شده و عراقی‌ها آبادان و خرمشهر را زیر آتش توپ و خمپاره گرفته‌اند. و عقیله و فاطمه به زحمت مادر را راضی کردند تا اجازه بدهد آن‌ها به سپاه پاسداران بروند. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
هدایت شده از گلزار غریب⚘️
✨بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ✨ 🌱 امام علی(علیه السلام) فرمودند: غذای روح است. هر کس با آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد. سلام به همگی 🌸 _ شما دعوت هستین به کانال آبادان 😎 کانالی برای دوستداران 📖 📚 فعالیت 👇🏻 _ حضوری (سطح شهر، مساجد، مصلی، مدارس و...) 🏢 _ مجازی ( معرفی کتاب ، مسابقه و...) 📗📕📒📘 https://eitaa.com/ketabyar312
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از تشییع پیکر شهید گمنام در آبادان ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ با آوین همراه باشید🔻🔻 🌐 https://eitaa.com/avinplus 📌 https://ble.ir/avinplus
شهیده مریم فرهانیان
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین #داستان_مریم #بخش_اول #فصل_سوم_قسمت۱ 💥جنگ آغاز شد! 🗓سی و یکم
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🔥در راه آن‌ها قارچ‌های آتش را می‌دیدند که از گوشه و کنار شهر بلند می‌شود. مردم وحشت زده و هراسان به این سو و آن سو می‌دویدند. صدای آژیر آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش نشانی از ورای صدای انفجارها می‌آمد. 🍃آن سه به مقر سپاه رسیدند.در آنجا بود که فهمیدند عراقی‌ها با بمباران هوایی فرودگاه‌های تهران و شهرهای دیگر، رسماً اعلام جنگ کرده و حالا از زمین و هوا شهرهای مرزی همچون خرمشهر و آبادان را زیر آتش توپ و خمپاره گرفته‌اند. 💥زمین به شدت لرزید و صدای انفجار وحشتناکی آمد. یک بسیجی نوجوان هراسان آمد و گفت که پالایشگاه زیر آتش شدید دشمن دارد می‌سوزد. دیگری آمد و گفت که پالایشگاه زیر آتش شدید دشمن دارد می‌سوزد.دیگری آمد و گفت که بیمارستان‌ها پر از مجروح است و کمک می‌خواهند. و عقیله و فاطمه بی آنکه حرفی با هم بزنند روانه‌ی بیمارستان شرکت نفت که پشت پالایشگاه آبادان بود شدند. □ 🍃بیمارستان پر از صدای آه و ناله‌ی مجروحان بود.دکترها و پرستارها گیج و حیران به این سو و آن سو می‌دویدند. ، خانم جوشی و میمنت کریمی را دید. جوشی با خستگی گفت: _خوب شد آمدی جان،بروید کمک پرستارها.بروید! کم کم دختران ذخیره‌ی سپاه به بیمارستان می‌آمدند، کمک دست دکتر و پرستار دیگر شد. خستگی نمی‌فهمید.می‌دوید و مجروحین را به اتاق عمل می‌برد و یا از اتاق عمل به بخش می‌آورد.سر تا پایش از خون مجروحین خیس شده بود. حالش داشت بهم می‌خورد. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
✨ز دامان خدیجه فخر زن‌ها شد عیان امشب 💞ز یمن مقدمش روشن زمین و آسمان امشب ✨تمام اهل عالم خادم آن آستان امشب 💞علی را همسر و گمراهیان را رهنما آمد 🌸میلاد حضرت فاطمه (س) و روز مادر فرخنده باد🌸 بیمهٔ عاقبت بخیریه، ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
💗 و تواصوا بالحق ✏️ رهبر انقلاب، صبح امروز: حضور مردم در صحنه؛ این باید ترویج بشود. هر کسی صدایی دارد هر کسی زبان گویایی دارد؛ هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد باید روی این زمینه کار کند. و تواصوا بالحق. این حق است. تواصی به حق وظیفه‌ی همه است. ۱۴۰۲/۱۰/۱۹ 📥 نسخه قابل چاپ
شهیده مریم فرهانیان
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین #داستان_مریم #بخش_اول #فصل_سوم_قسمت۲ 🔥در راه آن‌ها قارچ‌های
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🌱 که تا قبل از شروع جنگ اگر گوسفندی را سر می‌بریدند دلش آشوب می‌شد و غش می‌کرد، حالا با مجروحینی سر و کار داشت که دست و پایشان قطع و یا ترکش سینه و شکم‌شان را دریده بود، یک مجروح آوردند که ترکش به شاهرگش خورده و خون مثل چشمه از گردنش می‌جوشید. با استیصال دو انگشت سبابه و وسط دست راستش را بر شاهرگ بریده‌ی مجروح گذاشت. خون از زیر انگشتانش قلپ قلپ می‌جوشید، انگشتانش را فشار داد و با دست چپ برانکارد چرخ‌دار را هُل داد به سوی اتاق عمل، مجروح تشنج گرفته و می‌لرزید و کلمات نامفهومی از دهانش خارج می‌شد. مجروح را به اتاق عمل رساند. بعد برگشت، دستانش سرخ شده بود. بغضش ترکید، دوید تو حیاط و دستان خونی‌اش را تو حوض کرد، آب حوض سرخ شد. ناگهان چیزی وسط حوض افتاد، ترسید، یک کبوتر که سر نداشت، با مشت به آب کوبید و گریه کرد. □ 🍃کم کم با کمک فاطمه جوشی و میمنت کریمی دختران داوطلب در یک گروه منظم درآمدند. حالا کارها تقسیم‌بندی شده و آن‌ها در شبانه روز می‌توانستند چند ساعتی را در خوابگاه انتهای بیمارستان استراحت کنند. □ 🌱 بیشتر در بخش می‌چرخید و به مجروحین رسیدگی می‌کرد. اما بعضی وقت‌ها پایش به اتاق عمل باز می‌شد و کمک دست دکترها می‌شد. روز سوم جنگ بود که در اتاق عمل با صحنه‌ی عجیبی روبرو شد. یک زن باردار را که مجروح شده بود روی تخت اتاق عمل گذاشتند. فقط دکتر بود و دو پرستار و . مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
❤️بیاد لبخند های دلربای سردار مدافع حرم سیاح طاهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده مریم فرهانیان
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین #داستان_مریم #بخش_اول #فصل_سوم_قسمت۳ 🌱 #مریم که تا قبل از شر
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🌱 تا آن لحظه به دنیا آمدن نوزادی را ندیده بود. زن زائو از یک سو از درد زایمان ناله می‌کرد و از سوی دیگر زخم ترکش‌‌هایی که به بازو و کتفش خورده بود. دکتر با خستگی در حال آماده کردن وسایل بیهوشی بود که ناگهان صدای انفجار وحشتناکی آمد و دکتر با چشمان گرد شده روی زن زائو افتاد. سریع دکتر را کنار کشید. چند ترکش بزرگ به پشت دکتر خورده بود، دو پرستار دیگر می‌خواستند فرار کنند که جلویشان را گرفت. 🌱_کجا؟ دکتر را ببرید. زود باشید. 🍃دو پرستار دکتر مجروح را روی برانکاردی انداخته و بردند. حالا مانده بود و زن باردار مجروح. نمی‌دانست چه کند. زن جیغ می‌کشید. سرانجام به حضرت زهرا توسل کرد و به سوی زن باردار رفت. □ ⏰ساعتی بعد در اتاق عمل باز شد. خسته و عرق کرده اما با لبی خندان به مرد عربی که پشت اتاق عمل گریه می‌کرد و به سر می‌زد گفت: _این خانم همسر شماست؟ مرد هراسان جلو آمد. اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: _بله خانم، حالش چطوره؟ _یک پسر برایت آورده! 💫مرد با ناباوری به مریم نگاه کرد. صدای چند انفجار آمد. مرد ناگهان با صدای بلند شروع کرد به خندیدن و همزمان گریستن. 🌹_خدایا شکرت. بعد از ۵ دختر بهم پسر دادی. خدایا شکرت! 🍃چند پرستار از راه رسیدند. لبخند زنان از اتاق عمل دور شد. مرد عرب همچنان خنده و گریه می‌کرد و دور خود می‌چرخید. مؤلف: پایان فصل سوم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله النور✨ امروز یه عنایت ویژه از شهیده داشتیم اون هم این‌که یکی از همرزمانش(خانم دشتی) به صورت اتفاقی اومدن گلزار و یه خاطره کوتاهی از شهیده به ما گفت، همچنین همسر شهید سیاح طاهری هم در گلزار شهدا حضور داشتند. خانمی هم که ایستادن همسر شهید هستند مزار همسرشون در بابل هست، متأسفانه فامیل همسرشون رو فراموش کردم. شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
شهیده فرهانیان.m4a
2.56M
خاطره‌ای که خانم دشتی در مورد شهیده مریم فرهانیان به ما گفتن. گوش بدید. چقدر شیرین و قشنگ صحبت می‌کنن🌱❤️ شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ...
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🥀راهرو و اتاق‌ها مملو از زخمی بود حتی نمازخانه بیمارستان نفت هم پر شده بود. 🌱 و امدادگران دیگر خستگی‌ناپذیر در کنار کادر بیمارستان به مجروحین رسیدگی می‌کردند. 🍃پاسداری آمد. را دید. به سویش آمد و گفت: _خواهر، خواهر! _بفرمایید. _احتیاج فوری به چندتا خواهر داریم. باید جایی برویم. _چه شده؟ _بیاید بعداً متوجه می‌شوید. 🌱 رفت و به همراه فاطمه و چند دختر دیگر بازگشت. سوار لندکروز پاسدار شدند و لندکروز راه افتاد. به خرابه‌های شهر نگاه می‌کرد. به مردم هراسان نگاه می‌کرد که نمی‌دانستند چه بکنند. بروند یا بمانند. حاج لطیف پدر جزء کسانی بود که دلش نمی‌آمد خانه و شهرش را رها و به جای دیگر کوچ کند. از این بابت خیلی خوشحال بود. دلش پیش مهدی بود که با دوستانش به خرمشهر می‌رفتند و با دشمن که قصد فتح خرمشهر را داشت مبارزه می‌کردند. فاطمه به آرامی زد به پهلوی و گفت: _، داریم به طرف《خاکستون》میرویم‌ها! مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 پدرِ دختر کاپشن‌صورتی: قلبمان از حملهٔ موشکی سپاه به تروریست‌ها آرام شد 🔷️ پیمان سلطانی‌نژاد، پدر شهید یک‌سالهٔ حادثهٔ تروریستیِ کرمان ضمن تشکر از حملهٔ سپاه به مقرهای موساد و داعش گفت: ◇ امروز که اخبار را دیدم خیلی خوشحال شدم. این کار قوت قلبی برای ما و خانواده‌های داغ‌دار استان کرمان بود. ◇ من از عزیزان سپاه نهایت تشکر را دارم و دستشان را می‌بوسم. شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده مریم فرهانیان
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین #داستان_مریم #بخش_اول #فصل_چهارم_قسمت۱ 🥀راهرو و اتاق‌ها مملو
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🌱 متوجه شد حق با فاطمه است. به سوی گورستان آبادان می‌رفتند. از پاسدار پرسید: _برادر ما به کجا می‌رویم؟ _خودتان متوجه می‌شوید. _ببین برادر ما کلی کار در بیمارستان داریم کلی مجروح و خانم‌های باردار و بچه‌های بهزیستی و یتیم را به بیمارستان آورده و ما مراقبشان هستیم. ما باید بدانیم که برای چه کاری عازم هستیم. پاسدار بی‌آنکه به نگاه کند گفت: _حقیقتش این است که تعدادی شهید زن را به مزار شهدا آورده‌اند. آن‌ها نامحرمند و برادران نمی‌توانند آن‌ها را غسل و کفن کنند. ما ناچار شدیم دنبال شما خواهران بیاییم. فاطمه جیغ بی‌صدایی کشید و دست بر دهان گذاشت. 🌻چند امدادگر دیگر هم رنگ از صورتشان پرید. همگی به نگاه کردند. هم رنگ از صورتش پریده بود. اما حرفی نزد. 🌷وقتی به مزار شهدا رسیدند و پیاده شدند همه را محاصره کردند. فاطمه که تازه ۱۵سالش شده و تا آن روز جنازه ندیده بود با هراس گفت: _ ، می‌دانی ما باید چکار کنیم. من یکی که جرأتش را ندارم. دیگری گفت: _من وقتی اسم مرده می‌آید بدنم می‌لرزه. مطمئنم که اگر مرده ببینم غش می‌کنم. همه حرف‌های او را تأیید کردند. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا