eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
675 دنبال‌کننده
2هزار عکس
281 ویدیو
16 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 با خودم  عمریست درگیرم, چه معنایش کنم؟ می شود ازغم بمیرم یا که حاشایش کنم? من خودم را پیشتر در صحن ها گم کرده ام می روم در صحن گوهرشاد پیدایش کنم صحن گوهرشاد رابا گنبد زیبای سبز اصلا این جا امدم قدری تماشایش کنم مادری می گفت؛گندم, نذر پای دخترم تا شفایش را بگیرم, کفش نو پایش کنم زخم کاشی ها،معرق هاچه می گوید به من؟ می شود با اشک چشمانم مداوایش کنم؟ چادرم را باد می خواهد بیندازد زمین چون رضاخانی که باید در غزل جایش کنم من خودم را بعد از این در صحن پیدا می کنم گفته ام،پس می روم در صحن امضایش کنم 💠 @shaeranehowzavi
☘☘☘☘ سه شنبه ی نه بهمن، کمی زمستان بود هوای سرد،دلش گرم نور ایوان بود تو آمدی و هوا غرق شور باران بود قدم قدم قدمت برکت فراوان بود بزرگتر شدی و مادرم نگاهت کرد چه بافه ها که از ان گیسوی سیاهت کرد! چقدر بوسه برآن روی مثل ماهت کرد! و مهر مادریش بهر تو نمایان بود شبیه فصل دویدن ،شبیه یک اهو ویا زمان رسیدن به من به تو یا او و خنده ای که چنان باغ های آلبالو و من رسیدم و آلوچه ای که خندان بود برای شادیمان دخترانه ای کوچک! قرار،بین من و تو بهانه شد بی شک! به لطف جشن تولد برای این کودک! وقلک حلبی مست عطر سوهان بود گرفته اند همه از غمم نشانی تو وهفت سالگیم،فصل نوجوانی تو چقدر ساده گذر کرد هم زمانی تو زمان ازتو گذشتن،چقدر ویران بود! چه می شد این همه دنیا به ما حسود نبود؟ نبود فاصله ای بینمان،نبود، نبود برای پر زدن از اشیانه زود نبود؟ گذشتن از تو مگر،خواهر من!آسان بود؟ دوباره کاش صدایم کنی مرا؛زهرا! به جمکران،به حرم،یا به هر کجا زهرا! به جشن نیمه ی شعبان، بیابیا زهرا! طلوع شنبه در آغاز ماه شعبان بود گرفته بود زمین و زمان غم وی را به یاد فاطمه بردم، تمام لی لی را و گریه کرد غمش خنده ای پیاپی را نبودی وچقدرگریه در خیابان بود 💠 @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 باز در کلاس درس‌تان مفضلی نشسته است پای منبر شما و یا همان علی نشسته است آنقدر فضا لطیف و روشن است که یقین بدان روی مسند تو، افتاب منجلی نشسته است غرق قال صادق است و نیز غرق قال باقراست دین حق ما که پای باور ولی نشسته است عشق هم ،کلاس درس صادق الائمه،والسلام! هرکه غیر از این نشسته، پای مهملی نشسته است خورده است خون شیعیان پاک راتمام ظلم دشمنت که در عمارت مجللی نشسته است آن زنی که غرق اشک،در میان صحن پاک بود دیدمش که پای پرده های مخملی نشسته است در دل حرم،برای صحن خاکی تو می گریست او که در تمام عمر،پای مقتلی نشسته است ناگهان پس از زیارتم صدازدم کجاست؟ گفت خادمی که در رواق اولی نشسته است @shaeranehowzavi
سکوت یخ زده دربرجک نگهبانی نگاه ممتد یک استوار تهرانی غروب سرخ پر از واژه ی پریشانی غروب می شد و ده ها چراغ در صف نور سکوت از سر ده با شکوه سر می رفت کلاغ از پس شب تند وتیزتر می رفت نسیم با دوسه تا سیم برق ور می رفت واستوار دلش رفته رفته می زد شور قدم قدم دل ان استوار شاعر شد قطار امد‌و چشمش دوتا مسافر شد سپس هوای خراسان نمود،  زائر شد قطار از نظرش باشتاب می شد دور هوای سرد،صدای عبور جاده ی شب چقدر فاصله بادوستان خوش مشرب ومادر و پدرو همسر گلش زینب صدای خنده اشان از همیشه تر پر شور هزار مرتبه خوابش گرفت ‌و هی رژه رفت هزار پلک زدو هر مژه به هر مژه رفت ونور گیج به چشمش شبیه فرفوژه رفت مدام در سر خود هی نهیب زد؛مامور! صدای محکم وبم یا صدای فرمانده وفکر می کند اخر که چند شب مانده؟ خدا ولی نکند این که،بخت وامانده صدای تیر و، گلوله از استوار عبور... @shaeranehowzavi
هدایت شده از ادبی-اشراق
26.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من خودم را پیش‌تر در صحن‌ها گم کرده‌ام می‌روم در صحن گوهرشاد پیدایش کنم 🎞شعرخوانی خانم 🔻۱ اسفند ۱۴۰۱ 🔸به همت دبيرخانه بیست و هشتمین جشنواره شعر رضوی و اداره هنرهای ادبی؛ معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی @eshragh_adabi
به نام خدا باران همان اشک خداوند است، در صحنتان بسیار می‌آمد هر چند که رگ های ما می سوخت!،هرچند که رگبار می‌آمد سیل آمد و یک شهر دریا شد، صدها کبوتر در دلم جا شد دیدم رواقت هم عزادارست!،سوز غمی انگار می امد اردیبهشتی روبه پایان بود،من در بهاری سرخ می دیدم هی لاله لاله، هرچه پروانه،پیوسته از دیوار می امد ما گم شده در تیره پستوها،در پایتختی از هیاهوها در نقطه های ساکت مرزی،باران خون این بار می امد مردی که سودای شهادت داشت،بر آستان حق ارادت داشت آن شب که از دریا روایت داشت،خونین تن از پیکار می امد باران و مه در جنگل و طوفان،باران می امد،وه! چه بارانی! آن مرد بارانی تر از باران ،ازقاب عکسی تار می امد دستان خاکی،بال و پر خاکی،چشمان خیس مهربان خاکی ان پر کشیده در شب باران،بارخت خون ازکار می امد @shaeranehowzavi