eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
532 دنبال‌کننده
1هزار عکس
158 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهی : شب هنگام و پهلوانان درباره و اتفاقات گذشته سخن میگفتند ... زال پس از تقدیر از پهلوانان گفت « هر چند پهلوانان قدرتمند و بزرگی در ایران هستند اما کشور به یک شاه پر خرد و خسرو نژاد نیاز دارد ... درست است که و هستند اما آنها دیگر شایسته‌ٔ شاهی نیستند و باید شاهی جدید که از او فرّه ایزدی بتابد و در سرش خرد باشد برای کشور بیابیم ... پهلوانان کشور مدتی دنبال شاهی با لیاقت از نژاد گشتند و کسی جز زَو پسر طهماسپ نیافتند که هم پر زور بود و هم با فرهنگ ... و چندی از موبدان راهی شدند و نزد زو طهماسپ رفتند و مژده دادند که تاج و تخت فریدون به تو خواهد رسید و و سپهداران تورا لایق شاهی میدانند ... زو که سخنان آنان را شنید راهی شد و تاج و تخت را به او دادند... زو پنج سال شاهی کرد و مرد کنهسالی بود و هشتاد سال سن داشت .... در این مدت کوتاه ایران آسایش نسبی پیدا کرده بود ولی انقدر جنگ بین ایران و توران طولانی شده بود که خشکسالی عظیمی در هر دو کشور اتفاق افتاد و زمین خشک شده بود و بارانی نمیبارید ... هر دو سپاه از این قضیه ناراحت بودند و لشکران ایران و توران باهم میگفتند که این عقوبت کار ماست ... فرستاده ای نزد زو رفت که بهتر است این جنگ تمام شود تا هر دو کشور بیش از این آسیب ندیده است ... در نتیجه هر دو کشور توافق کردند که به مرز سابق خود بازگردند و از دریای٫ پیکند٫ برای تورانیان باشد و از مرز ٫ خرگاه ٫ تا به غرب برای ایرانیان ... بعد از این صلح دوباره باران گرفت و جهان مانند عروس جوان شد و همه جا را سرسبزی فرا گرفت ... مدتی گذشت که زر طهماسپ به سن هشتاد و شش سالگی رسید و دیگر پشمرده شده بود .... آن پادشاه بی آزار و دادگر چشم از جهان فرو بست و با اینکه کهن سال بود ایران را نو کرد .... @shah_nameh1
صحبت های و : زال زر و بزرگان ایران وارد دربار کیکاووس شدند و تا او را نشسته روی تخت شاهی دید دست بر سینه گذاشت و سر خم کرد و نزدیک شد و گفت « ای کدخدای جهان و ای سرافراز میان بزرگان ... مانند تاج و تخت و بخت تو کسی در جهان نه دیده و نه شنیده . تمام سال پیروز و شاد باشی و سرت پر از دانش و دلت پر از عدالت باشد » شاه از او استقبال کرد و کنار خود روی تخت نشاند و از رنج راه و از حال و احوال پرسید و زال پاسخ داد « شاه پیروز و جاودان باشد » سپس شروع به سخن گفتن کرد که « ای پادشاه جهان که سزاوار تاج و تخت بزرگان هستی پیش از تو هم پادشاهانی بودند که هرگز این راه را نرفتند ، که از دنیا رفت و کاخ و گنج اش ماند ... و و ... چه شاهانی که به یاد داریم هیچ کدام از جنگ با سخن نگفتند که آنجا خانه دیو افسونگر است پر از طلسم و جادو است ... که با شمشیر و پول و دانش نمیتوان شکست داد و حتی با حیله هم نمیشود در آنجا را گشاد. گنج و سپاه را به باد نده... کسی دل رفتن به آنجا را ندارد نباید سپاه را به آن سو کشید ...اگر این لشکریان کوچک تو هستند بندهٔ خداوند هم هستند ، با خون لشکریان درخت نکار که بار اش نفرین خواهد بود .» کیکاووس پاسخ داد « گفته های تو درست است اما من از و در فَرّ و ثروت بیشتر ام و از منوچهر و کیقباد که از مازندران یاد نکردند هم سپاه بیشتری دارم ... من با دانش و شمشیر ام یک یک شان را به راه خواهم آورد...و کسی را در مازندران به جای نمیگذارم و آنها به من باژ و ساو ( خراج ) خواهند داد ... در چشم من تمام جادوگران و دیوان آنجا خوار و زار اند و به گوش تو خواهد رسید که من چگونه مازندران را فتح خواهد کرد . تو با رستم در ایران بمان و مواظب کشور باش خداوند یار من است » @shah_nameh1