اولین رویارویی #رستم و #افراسیاب :
رستم در پاسخ پدرش گفت « تو نگران من نباش ، خداوند یار من است و من حصاری از شمشیر و بازو ام دارم ...»
سپس اسبش رخش را تازاند و به میدان رفت ...
چو افراسیاب او را دید و متعجب شد و از اطرافیان پرسید « این اژدها که اینگونه از بند رها شده کیست ؟ نام او را نمیدانم ...»
یکی پاسخ داد« او پسر #دستانِ سام است... نمیبینی که با گرز #سام آمده است ... جوان است و جویای نام... »
افراسیاب که اینها را شنید پیش سپاهش رفت و رستم او را دید و اسبش را سمت او تازاند ...
تا نزدیک افراسیاب شد یک مرتبه دست به کمربند اش برد او را از روی زین برداشت و خواست پیش #کیقباد ببردش ..
اما کمربند افراسیاب شُل شد و گسست و افراسیاب زمین افتاد و سپاه توران سریع دورش را گرفتند ....
رستم که او را از دست داد بر پشت دستش زد و خود را به دلیل گرفتن از کمربند افراسیاب سرزنش کرد....
صدای طبل جنگی بلند شد و یک نفر به نزد شاه رفت و مژده داد که « رستم قلب سپاه را دریده است ... تا نزدیک افراسیاب رسید پرچم افراسیاب ناپدید شد ، کمربندش را گرفت و به زمین انداخت و سپاه ترکان پر از همهمه شده است ....»
قباد که این را شنید به سپاه دشمن حمله ور شد و چنان می کشت که روی سپر طلایی رنگش قطرات خون مانند قطره های قرمز روی تُرنج خود نمایی میکرد ...
لشکر چنان روحیه گرفته بود که هزار و صد و شصت نفر از دشمنان کشته شد و مابقی به سوری دامغان و رود جیحون عقب نشینی کردند ....
@shah_nameh1
سخنان #افراسیاب به پدرش:
افراسیاب که از جیحون گذشت نزد #پشنگ رفت و گفت « ای شاه نامبردار ، شروع این جنگ از اول اشتباه بود... یک شاه نباید پیمان شکنی کند ، از تخم #ایرج زمین را پاک کردی اما شاه دیگری جای او گذاشته اند به نام قباد ، و سواری از نژاد #سام آمده است که #دستان او را #رستم نامیده است ... مانند تمساحی خشمگین حمله ور شد . لشکر ما را درید تا پرچم مرا دید سمتم تاخت و طوری از روی زین بلندم کرد که انگار اندازهٔ یک پشه وزن ندارم ... کمربند گسست و من از دستش رها شدم ، حتی شیر به اندازه او زور ندارد ، پاهایش روی زمین است و سرش تا آسمان .... ای شهریار تو از زور و توان جنگی من خبر داری اما من در مقابل او یک پشه بودم... از آفرینش خداوند در شگفت ام
با آن گرز گاو سر و آن نیزه ... انگار که از آهن ساخته شده است ، در مقابل او چه دریا چه شیر و ببر و فیل همه شکار اند...
اگر از سام چنین کسی آمده باشد که در ترکان هیچ پهلوانی نخواهد ماند... جز آشتی راه دیگری نداری که کسی در سپاه تو توان مقابله با او را ندارد ... زمینی که #فریدون به #تور داد حالا به تو رسیده ، دیگر کینه گذشته را رها کن که شنیدن مانند دیدن نمیشود ... جنگ ایران را رها کن که سراسر ضرر است .تمام دارایی مان را #کیقباد خواهد برد و آن نامدارانی که از دست دادیم مانند #کلباد و #بارمان ، و #خزروان که توسط #زال شکست خورد و #شماساس که قارن او را کشت ... و جز اینها صد هزار سپاهی که در میان جنگ کشته شدند که بد ترین شکست است ... و #اغریرث پر خرد که من با نادانی کشتم ... اکنون از گذشته یاد نکن و سوب آشتی با کیقباد برو اما اگر آرزوی دیگری داری سپاه از چهار سوی سراغت خواهد آمد ، یک سو رستم که کسی زور جنگ با اورا ندارد و سوی دیگر #قارن رزم زن که تا کنون شکست نخورده است ، سه دیگر #گشواد زرین کلاه و چهارم #مهراب کابل خدای که با دانش است..»
@shah_nameh1