eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
538 دنبال‌کننده
1هزار عکس
160 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیدونم والا.... مقایسه درستی نیست اخه ، اون لغت نامه نوشته این شاهنامه ... هر دو شون هم عمر زیادی صرف کردند... بنظرم فردوسی رو باید با شاعر ها مقایسه کنی
الان نه.... فردا بگم حله؟
اولین رویارویی و : رستم در پاسخ پدرش گفت « تو نگران من نباش ، خداوند یار من است و من حصاری از شمشیر و بازو ام دارم ...» سپس اسبش رخش را تازاند و به میدان رفت ... چو افراسیاب او را دید و متعجب شد و از اطرافیان پرسید « این اژدها که اینگونه از بند رها شده کیست ؟ نام او را نمیدانم ...» یکی پاسخ داد« او پسر سام است... نمیبینی که با گرز آمده است ... جوان است و جویای نام... » افراسیاب که اینها را شنید پیش سپاهش رفت و رستم او را دید و اسبش را سمت او تازاند ... تا نزدیک افراسیاب شد یک مرتبه دست به کمربند اش برد او را از روی زین برداشت و خواست پیش ببردش .. اما کمربند افراسیاب شُل شد و گسست و افراسیاب زمین افتاد و سپاه توران سریع دورش را گرفتند .... رستم که او را از دست داد بر پشت دستش زد و خود را به دلیل گرفتن از کمربند افراسیاب سرزنش کرد.... صدای طبل جنگی بلند شد و یک نفر به نزد شاه رفت و مژده داد که « رستم قلب سپاه را دریده است ... تا نزدیک افراسیاب رسید پرچم افراسیاب ناپدید شد ، کمربندش را گرفت و به زمین انداخت و سپاه ترکان پر از همهمه شده است ....» قباد که این را شنید به سپاه دشمن حمله ور شد و چنان می کشت که روی سپر طلایی رنگش قطرات خون مانند قطره های قرمز روی تُرنج خود نمایی میکرد ... لشکر چنان روحیه گرفته بود که هزار و صد و شصت نفر از دشمنان کشته شد و مابقی به سوری دامغان و رود جیحون عقب نشینی کردند .... @shah_nameh1
سخنان به پدرش: افراسیاب که از جیحون گذشت نزد رفت و گفت « ای شاه نامبردار ، شروع این جنگ از اول اشتباه بود... یک شاه نباید پیمان شکنی کند ، از تخم زمین را پاک کردی اما شاه دیگری جای او گذاشته اند به نام قباد ، و سواری از نژاد آمده است که او را نامیده است ... مانند تمساحی خشمگین حمله ور شد . لشکر ما را درید تا پرچم مرا دید سمتم تاخت و طوری از روی زین بلندم کرد که انگار اندازهٔ یک پشه وزن ندارم ... کمربند گسست و من از دستش رها شدم ، حتی شیر به اندازه او زور ندارد ، پاهایش روی زمین است و سرش تا آسمان .... ای شهریار تو از زور و توان جنگی من خبر داری اما من در مقابل او یک پشه بودم... از آفرینش خداوند در شگفت ام با آن گرز گاو سر و آن نیزه ... انگار که از آهن ساخته شده است ، در مقابل او چه دریا چه شیر و ببر و فیل همه شکار اند... اگر از سام چنین کسی آمده باشد که در ترکان هیچ پهلوانی نخواهد ماند... جز آشتی راه دیگری نداری که کسی در سپاه تو توان مقابله با او را ندارد ... زمینی که به داد حالا به تو رسیده ، دیگر کینه گذشته را رها کن که شنیدن مانند دیدن نمیشود ... جنگ ایران را رها کن که سراسر ضرر است .تمام دارایی مان را خواهد برد و آن نامدارانی که از دست دادیم مانند و ، و که توسط شکست خورد و که قارن او را کشت ... و جز اینها صد هزار سپاهی که در میان جنگ کشته شدند که بد ترین شکست است ... و پر خرد که من با نادانی کشتم ... اکنون از گذشته یاد نکن و سوب آشتی با کیقباد برو اما اگر آرزوی دیگری داری سپاه از چهار سوی سراغت خواهد آمد ، یک سو رستم که کسی زور جنگ با اورا ندارد و سوی دیگر رزم زن که تا کنون شکست نخورده است ، سه دیگر زرین کلاه و چهارم کابل خدای که با دانش است..» @shah_nameh1
اره😂😂
عجبا 😂😂 خب ۶۰۰ سال عمر کرده دیگه رو پیری اش مانور میدن دیگه
کدوم ؟؟ هجونامه رو میگی؟