eitaa logo
.*★شهد شهادت★*.
40 دنبال‌کننده
224 عکس
28 ویدیو
1 فایل
ۅ ڸا تَحسبنّ َ الذین قُتلوا فے سَبیل اللّه أمواتا بل أحیاء عندَ رَبّهم یُرزَقون
مشاهده در ایتا
دانلود
همه انسانها در همه جای دنیا و در همه شرایط دنبال سعادت و خوشبختی و لذت و خوشی هستند، چه انسانهای دیندار و چه انسانهایی که به خداوند و آخرت اعتقادی ندارند و چه انسانهای خوب و درستکار و چه انسانهای بد و بدکار. همه انسانها همیشه به دنبال سعادت و خوشی خود هستند و تنها تفاوت انسانها در این است که گاهی سعادت واقعی خود را اشتباه تشخیص می دهند یا در هنگام عمل از سعادت واقعی خود که می شناسند، غافل شده و آن را با چیزی اشتباه می کنند. انسانهای غیر الهی می پندارند که سعادتشان در پول و مقام و زن و فرزند و..(دنیا) است و تمام همت خود را صرف تحصیل همین امور می کنند. انسانهای الهی هم فهمیده اند که سعادتشان در ارتباط با خداوند و پیروی از انبیا و اولیا است. فهمیده اند که برترین لذت ها و عالی ترین خوشی ها در انس با خداوند و در ماوراء عالم دنیاست و البته اگر در مسیر رضای خداوند عمل کنند خداوند آرامش و آسایش دنیا را نیز روزی ایشان می کند. سعادت از نگاه انسانها همان لذت است، لذت حالتی است که همه انسانها از آن تجربیاتی دارند. لذت های حسی مانند لذت غذاها و بوها و صداها بخشی از لذت هایی است که ما انسانها آن را دوست داریم، لذت محبت ورزیدن به دیگران، لذت مورد احترام قرار گرفتن، لذت آزادی داشتن، لذت فهمیدن و کشف کردن مسائل جدیدو...انواعی از لذت های غیر حسی اند که ما در زندگی تجربه می کنیم. سعادت طلبی ، ذاتی انسانها است و هیچ انسانی نمی تواند کاری کند که هدفی جز لذت بردن در آن وجود داشته باشد. حتی کسانی که به خود ریاضت داده و سختی هایی را تحمل می کنند،در حقیقت در جستجوی لذت برتر لذت های کمتر را رها می کنند، مانند کسی که مدتها رنج سفر و غربت و فقر را برخود هموار نموده تا به تحصیلات عالی علمی برسد. @shahd_shahadat🌷
در وجود انسان قوه محرکی هست که همواره ما را به سوی منفعت طلبی و لذت طلبی حرکت می دهد و شوق و انگیزه ای دائمی در ما به سوی سعادت و لذت تولید می نماید. هرگاه اندیشه و فکر ما حکم می کند که کاری مصداق سعادت است، خواهی نخواهی آن شوق و انگیزه به سوی آن مصداق نیز جهت گیری کرده و ما را بدان سو حرکت می دهد. انسان همواره انسان را به لذت برتر و عالیتر دعوت می نماید ولی گاهی و اندیشه ما لذت پست و را به جای معرفی می کند و گاهی نیز که اندیشه ما لذت برتر را می شناسد، تمایلات درونی، ما را به واداشته ، در لحظات حساس تصمیم گیری لذت پست و محدود را به جای لذت حقیقی و برتر جا می زند. به همین جهت برای رفتارهای خود باید تلاش کنیم که ما مدیریت شده و مصداق لذت و سعادت را کشف کرده و بدان توجه نماید و نیز تلاش کنیم که و تمایلات درونی خود را تعدیل و اصلاح کنیم تا در موجب غفلت ما از آنچه واقعا فهمیده ایم نباشد. کسی است که بعد از سنجیدن تمام ابعاد یک قضیه و نفع و ضرر های آن در کوتاه مدت و بلندمدت، همه را با هم به دست آورد و اگر برآیند آن لذت و سعادت بود بدان اقدام ورزد ، وگرنه لذت های پست یا موقتی که درد و پشیمانی بزرگ یا طولانی مدتی را به دست بیاورد شایسته طلبیدن نیست. @shahd_shahadat🌷
هیچ انسانی هیچ گاه از حس سعادت طلبی و منفعت طلبی و لذت طلبی خارج نمی شود، همواره این اندیشه و فکر انسان است که با استدلال به انسان می فهماند که کاری موجب منفعت و لذت انسان است و انسان به سوی آن کشیده می شود. اما برخی از بزرگان گفته اند که این قاعده کلی یک استثنا هم دارد، استثنا در مواردی است که حال عشق و محبت بر کسی غلبه کرده و اک را از خود بی خود نموده و او بدون اینکه عقلش تصدیق به نفع کاری کند از شدت محبت به سوی محبوب خود کشیده و کاری را که او می پسندد انجام می دهد. مانند مادری که از سر محبت از منافع خود گذشته و خود را به آتش می اندازد تا فرزندش را نجات دهد. از این وضعیت به تقابل عشق و عقل یاد می کنند، چون در این شرایط عشق کاری را و عقل مصلحت اندیش کار دیگری را انتخاب می کند و البته گاه حق با عشق است. توضیح بیشتر این بحث را باید در کتب عرفانی دنبال کرد. @shahd_shahadat🌷
مهمترین ریشه رنج ها و درد ها است، وقتی به چیزی علاقه مند هستیم و آن را از دست می دهیم یا امیدواریم بدان برسیم و نمیرسیم از فراق آن چیز رنج می بریم و درد می کشیم. هرچه دلبستگی های انسان کمتر باشد رنج و سختی انسان هم کمتر است، کسی که می خواهد از همه رنج ها رها شود باید یا دلبستگی های خود را از ریشه رها کند یا باید به چیزی دلبستگی داشته باشد که هیچ وقت از او جدا نشده و از دست نمی رود. ریشه دلبستگی های انسان و اوست، نوع نگاه ما به واقعیت است که مشخص می کند به چه چیزهایی دلبستگی داشته باشیم، هرگاه چیزی در نگاه ما ارزش محسوب می شود و آن را موجب نفع و لذت می شماریم به آن وابسته و دلبسته می شویم. پس ریشه رنج ها دلبستگی ها و ریشه دلبستگی ها هم نگاه ما به عالم است، اگر می خواهیم از رنج های بیهوده راحت شویم باید دلبستگی های خود را دهیم. @shahd_shahadat🌷
نوعی دیگر از دردها، دردهای فیزیکی مانند دردی که از جراحت به وجود می آید یا دردهای روحی مانند درد دوری از دوستان الهی است. این دردها هم گرچه خودش درد و رنج است ولی اگر در راستای اهداف عالی تر باشد، نه فقط درد نیست، بلکه گاهی شیرینی هم دارد، چون می دانیم که درد وقتی احساس می شود که به آن توجه کنیم، مثلا کسی که پایش درد دارد وقتی در ساعت ملاقات عزیزترین اشخاص به دیدارش می روند و محو صحبت با آنان می شود دردش را فراموش می کند چون بدان توجهی ندارد. حال اگر این جراحت را در راستای دفاع از عزیزانش برداشته و با این درد جان آنان را نجات بخشیده باشد این درد، اگر فراموش هم نشود، برایش شیرین شده و همیشه از این جراحت راضی است. اگر انسان بتواند همه دردها و سختی های خود را در مسیر رسیدن به اهداف عالی و بلند خود ساماندهی نماید، خود به خود همه دردها یا فراموش می شود یا تبدیل به شیرینی و لذت می گردد. انبیای الهی می گویند: در میان همه موجودات عالم تنها چیزی که ارزش دوست داشتن و خواستن دارد ، خود خداوند است، چون مخلوقات هرچه دارند از او دارند و همه عاریه و امانت است و هیچ کدام از خود مستقل نیستند و هر زیبایی و کمالی پرتویی از زیبایی و کمال اوست. @shahd_shahadat🌷
خداوند تنها محبوبی است که هیچ گاه از انسان جدا نمی شود و هر حادثه ای هم در دار دنیا اتفاق بیافتد رشته تعلق انسان از پروردگار منقطع نمی گردد. هرجا و هر زمان می توان او را صدا زد و با او خلوت نموده و عشق بازی کرد و اگر دوری و فراقی هم هست از و کوتاهی ماست وگرنه او از رگ گردن نیز به ما نزدیک تر است. از دیگرسو مدیر و مدبر عالم اوست و همه حوادث در زیر نگین حکمرانی و فرمانفرمایی او اتفاق می افتد و هر کدام حکمت و مصلحتی دارد. کسی که در زندگی همیشه به دنبال اوست و عالم را نیز در دست قدرت او مشاهده می نماید، هر مصیبت و بلایی هم به او برسد، برایش شیرین است چون آن را از جانب و معشوق خود می بیند و می داند که از سر لطف و خیر بوده است و وسیله ای برای رسیدن به آرامشی بیشتر و انسی برتر با پروردگار است. به همین جهت است که در همه غم و غصه ها تبدیل به و خرسندی می شود و همه در یک غم خلاصه می شود و آن غم فراق و دوری از خداوند است و مؤمن فقط روز به روز تلاش می کند با و خود را به او نزدیک تر نماید و از خوان احسان و لطف بیشتر بهره مند گردد. بنابراین با فهم و جا گرفتن آن در و دل ریشه همه رنج ها از بین می رود و اگر هم کسی به شکل کامل توحید را نیافت به هر قدد به آن نزدیک شده و از تعلقات رنگارنگ فاصله گیرد، به همان مقدار از رنج ها دور شده و به نزدیک می گردد. @shahd_shahadat🌷
به توفیق الهی کتاب اول که بود رو به اشتراک گذاشتیم. کتاب دوم که و هست، دو درس تا پایان کتاب باقی مونده که به نظرم مهمترین بخش از کل سری کتابها همین دو درس باشند. إن شاالله با دعای خیر شما دوستان منظم تر به اشتراک می ذاریم. از عزیزانی که اولویت و وقت دارند برای هفته ای دو ساعت، خواهش میکنم به آیدی shahidi313@ مراجعه کنند تا کانال کمی پر رونق تر بشه و إن شاالله به این بضاعت کم خدا برکت بده و بتونیم خودمون رو در صف خریداران یوسف زهرا جا بدیم هرچند دستامون خالی است. با تشکر
وقتی ریشه رنج ها از بین رفت، انسان آرامشی وصف ناشدنی می یابد، ولی نبودن رنج و درد به معنای رسیدن به سعادت نیست. برای رسیدن به سعادت باید به دنبال تحصیل چیزهای لذت بخش باشیم. اکنون چه باید بکنیم تا به سعادت یا بزرگترین سعادت ممکن یا لذت بخش ترین لذتها برسیم؟ بدیهی است لذت های بدن یا به تعبیری لذت های دنیوی از جهت زمان محدود بوده و در همین عمر کوتاه دنیا خلاصه می شود و چون انسان از دنیا برود، این لذتها هم پایان می پذیرد. علاوه بر اینکه لذات دنیوی همواره همراه با درد و رنج های فراوان است، دنیا بسان است که هرچه انسان از آن بنوشد بیشتر تشنه می شود. انسان سال ها زحمت می کشد و مالی می اندوزد و از تحصیل آن لذت می برد ولی نفس انسان به تحصیل آن قانع نیست و علاوه بر به دست آوردن آن، به دنبال نگهداری و آن می گردد و به همین جهت از روزی که آن را به دست آورد همواره باید در هراس از این باشد که مبادا دزدی آن مال را بدزدد یا بلایی فرو آید و منزل و مغازه و کارخانه او را نابود سازد و هرچه اموال و داراییش بیشتر می شود غصه ها و هراس ها نیز بیشتر می گردد و مالی که بنا بود سبب آرامش گردد بیشتر دغدغه آفرین می شود. اما لذت هایی که منشأ آن روح انسان بوده و از درون می جوشد با مرگ تمامی نمی یابد و تا زمانی که روح و قوای او آن لذت ها نیز ادامه خواهد یافت و چون خواهیم دانست که و آنچه با خود به آخرت می برد تغییر نمی پذیرد، باید حدس بزنیم که لذت های او نیز جاویدان خواهد بود. @shahd_shahadat🌷
در بحث های خواهیم دانست که (برزخی و قیامتی) از درون نفس انسان می جوشد، چنانکه دردها و رنج های آن نیز تراوشات درون و جان خود انسان است. آنچه برای انسان در سفر به عوالم بعدی باقی خواهد ماند، همان است که در درون و ذات انسان جا گرفته و آنچه که از برون انسان به وی می رسد چون عارضی و غیر اصلی است بقاء و ثباتی ندارد. به همین جهت گفته اند: هرچه بیرون است از ذاتت نیاید سودمند را کن ساز اگر امروز اگر فرداستی پیامبران الهی نیز که با قدم اختیار به عالم غیب کرده و بازگشتند همگی حکایت از جاویدان بودن لذت های اخروی نموده اند. از سوی دیگر لذت های و روحی از جهت کیفیت نیز از لذت های شیرین تر است. انسان هرچه در مراتب عالم هستی می نماید و می رود به لذت های عالی تری دست می یابد و به همین جهت لذت های اخروی از لذت های دنیوی شیرین تر است و چون عالی ترین مرتبه موجودات مجرد و قوی ترین وجود، خود است، لذت انس با او از هر لذتی بیشتر و بیشتر است و اصلا قابل مقایسه با دیگر لذات دنیوی و اخروی نیست. به همین جهت انبیای الهی انسانها را دعوت به و او نموده اند و گفته اند که هیچ چیز با آن قابل مقایسه نیست و هرکس به کمتر از آن قانع شود نقد عمر را باخته است. @shahd_shahadat🌷
شیرین ترین چیز برای انسان خروج از و تنگناها است. انسان هرگاه به دنبال لذتی می گردد در جستجوی چیزی است که آن را ندارد و لذا وقتی به آن می رسد آتش و جستجو فرو می نشیند تا زمانی که دوباره آن را از دست دهد و بار دیگر به دنبال آن حرکت نماید. اگر کسی به عالمی دست یابد که علم نامتناهی و قدرت نامتناهی و کمال نامتناهی در آن است(یعنی اوج ) در این مرتبه همه انواع لذت را در عالی ترین مرتبه آن با هم تجربه می نماید و دیگر هیچ وقت حاضر نیست مرتبه ای کمتر از آن را با آن عوض نماید. مقام لقاء الله یا معرفة الله یا فناء فی الله و... اشاره به همین درجه از کمال بشر است که دیگر کمالی بالاتر از آن قابل تصور نیست. تنها چیزی که می تواند به زندگی ببخشد و زندگی انسان را از پوچی و بی حاصلی بیرون آورد همین انس با است، مۏمن همیشه در حال حرکت به سوی خداوند و سیر در ملکوت است و هر دم محصول تازه ای از این سیرو سفر به دست می آورد و همواره در حال چشیدن لذت های این سفر است و به همین جهت هیچ گاه از زندگی خسته نمی گردد و رنج سفر را یا نمی فهمد یا اگر بفهمد برایش در کنار سرور و شادمانی لذت های معنوی هیچ است و لذا افسردگی ندارد و و راضی سر می کند و زندگیش معنا دار و با هویت می باشد. جز مکاتب الهی هیچ مکتبی مشکل معناداری زندگی را نتوانسته و نمی توان به شکل صحیح حل کند و همگی به بن بست می رسند. @shahd_shahadat🌷
چگونه می توانیم به سعادت حقیقی دست بیابیم؟ راه رسیدن به این کمال نهایی چیست؟ پاسخ تفصیلی این سوال را باید در مباحث اخلاق و عرفان و سیر و سلوک جستجو کرد;اینجا همین قدر بدانیم که راه رسیدن به این سعادت این است که اول خود را درست و قدر نفس و عمر خود را بدانیم و آن گاه ‌ برای خود و رسیدن به و بنماییم و سفر خود را به سوی خدا کنیم. مسافر این سفر جان و انسان است و راه آن است نه بیرون. باید در خود فرو رویم و دریچه ای به بگشاییم. برای فرو رفتن در خود باید از هرچه ما را به بیرون از خود بیش از حد نیاز جلب می کند ورزیم و خود را از بیرون به قدر امکان جدا کنیم. هرچه به و بیشتر برسیم و مشغول شویم از خویشتن پنهان خود می شویم و از طی نمودن راه سعادت دورتر می گردیم. @shahd_shahadat🌷
اگر دقت کنیم در درس های در مبحث می بینیم که دستورات دین در راستای آنست که انسان بیشتر در خود رفته و از هر چیز زائدی که بیرون اوست جدا شود. پرخوری نکردن، زیاد نخوابیدن، زیادی حرف نزدن، به لهو و لعب و گشت و گذار بی فائده مشغول نبودن، از دوستان اهل دنیا جدا شدن، نوشته های بی حاصل را رها کردن و...سبب یافتن و در خود فرو رفتن است. بیداری در نیمه های شب که همه جا تاریک است و آرام و چیزهای کمتری انسان را به خود مشغول می کند و راز ونیاز کردن با خداوند بخشنده و پروردگار مهربان و د مناجات و اشک و آه و به یاد داشتن خداوند در طول روز کم کم سبب می شود که انسان وابستگی خود را به خدا به صورت پایدار و همیشگی ادراک نماید و فقر و نداری خود را همواره در مقابل دیدگانش حاضر ببیند و آهسته آهسته به خداوند نزدیک شود. صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام انسان باید سعی کند که خداشناسی فطری را همیشه به همراه داشته باشد و همواره را حس نماید. هرچه قدر حس حضور خداوند در انسان قوی تر شود، حال و روز انسان نیز بهتر می شود، عبادتش رنگ و بوی دیگری می گیرد، اخلاقش تغییر می کند ، از گناهان دور می شود و کم کم خداوند در دلش شعله ور شده و او را به سوی خداوند سوق می دهد و تنها راه آن، بر در همه حالات است. از اینجا به اهمیت ترک دنیا و دوری از لهو ولغو و باطل و اهمیت عبادت و نماز اول وقت و نماز شب پی میبریم و می فهمیم که ...
انسان های معمولی تا وقتی در تن هستند همت نمی کنند از لذت های حسی جدا شوند و لذا درهای ملکوت به رویشان گشوده نمی شود;تا آن زمان که با مرگ به اضطرار از بدن جدا شده و ناگهان حجابها کنار رفته و به آن عوالم می پردازند و البته دیگر دیر شده و کار از اختیار ایشان خارج بوده و با آنچه آورده اند محشور می گردند. از همین رو می گویند که تن قفس و اسارتگاه من و نفس است; و تا از این اسارتگاه رهایی نیابیم راهی نخواهیم یافت; ولی تنها راه رهایی از آن ، انسان با همت خود نیز در عین زنده بودن و متصل بودن روحش به بدن این حجاب را کنار زده و از قفس بیرون آمده و به عوالم دیگر راه یابد. مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم @shahd_shahadat🌷
بر دو گونه است، معرفت علمی نفس که با تفکر و استدلال به دست می آید و در این بحث ها از این روش استفاده می کردیم. معرفت شهودی نفس که با دوری کردن از دنیا و لذت های بدنی به دست می آید و انسان به تدریج حقیقت نفس خود را لایه لایه شهود کرده و همچون دیدن خورشید در روز روشن به وضوح و روشنی مراتب تجرد نفس خود را می بیند و دیگر از استدلال بی نیاز می شود. معرفتی که ارزشمند تر است همین نوع از معرفت نفس است. البته معرفت علمی نیز بدون سفری کوتاه در درون و سیر کردن در حالات و خصوصیات نفس شدنی نیست. هر دوگونه شناخت نفس راهی مهم برای شناخت رب است، کسی که به دنبال شناخت علمی خداوند است بهترین وسیله برای او استفاده از شناخت علمی نفس است و کسی که در جستجوی دیدار خداوند با قلب و جان است بهترین راه یافتن شناخت حضوری به نفس می باشد. نفس ما اولین دریچه آشنایی ما با عالم مجردات است و قبل از تفکر در نفس، انسان تحت تاثیر انس با دیدنی ها و عالم محسوسات همه چیز را جسم و مادی می پندارد. وقتی کسی کم کم با نفس خود آشنا می شود درهای شناخت مجردات بر روی او گشوده می گردد و نگاه انسان به عالم هستی عوض می شود. چون خداوند متعال و نفوس اولیای الهی مجرد است، کسانی که از شناخت نفس محرومند معمولا توان شناخت صحیح خداوند و نسبت او با مخلوقات و شناخت جایگاه اولیا خدا و صفات انبیا و ائمه را هم ندارند و لذا در بحث های اعتقادی به مشکلات مهمی برخورد می نمایند. https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU https://eitaa.com/shahd_shahadat
انسان در اثر فراوان با بینایی و لامسه از همه انواع دیگر ادراکات و شناختها غافل می شود و همه جهان هستی را خلاصه در همان چیزی می بیند که با باصره و لامسه به چنگ در می آید. خداوند متعال موجودی مجرد است که هیچ مشابهتی با امور جسمانی ندارد. انسان تا مجردات را ادراک نکند همواره خداوند را مانند یک جسم نورانی و بزرگ در نظر می آورد و همیشه در دام تشبیه خداوند به مخلوقات می افتد. پس اولین فایده در خود فرو رفتن و خود را شناختن آشنایی با عالم مجردات و فراهم شدن زمینه اولیه برای شناخت خداوند است. https://eitaa.com/shahd_shahadat https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU
وقتی در عالم محسوسات و جسمانیات سیر می کنیم، و نسبت میان آنها را بررسی می کنیم انواعی از نسبت را می یابیم، وقتی می گوییم محمود همان پسر عموی حبیب است، نسبت میان محمود و پسرعموی حبیب نسبت اتحاد است و این دو کلمه از یک حقیقت حکایت می کنند. ویژگی این نسبت این است که وجود پسرعموی حبیب همان وجود محمود است و هر صفتی که پسرعموی حبیب دارد دقیقا همان صفت محمود است. در همین مثال نسبت میان محمود و حبیب نسبت جدایی و استقلال است، محمود کسی است که صفاتی دارد و حبیب نیز برای خود شخصیتی جداگانه بوده و صفاتی خاص خود دارد. وقتی می گوییم محمود فردی از مجموعه انسان هاست، محمود عین مجموعه انسان ها نیست، یعنی وجود محمود همان وجود مجموعه انسان ها نیست و همه صفات آنها را ندارد، ولی در عین حال می فهمیم که جدا و مستقل از مجموعه انسان ها نیز نیست، او فردی از مجموعه است و اگر مجموعه از بین برود او نیز از بین رفته است. شبیه همین نسبت را در دریا و موج هم می توان مشاهده کرد. موج عین دریا نیست و از او جدا هم نیست و نمی توان او را کاملا مستقل پنداشت. ما در عالم نسبت دیگری میان موجودات نمی یابیم و هر چه هست یکی از این سه نسبت است. آیا از این نوع است؟ https://eitaa.com/shahd_shahadat https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU
اگر بخواهیم از نسبت خود با خداوند نمونه ای باید سفری به عالم ماورای محسوسات کنیم تا نسبت های جدیدی را در آن جا رصد کنیم و بتوانیم با کمک آنها رابطه خود را با خداوند بهتر بشناسیم. بهترین راه برای راه یافتن به عالم ملکوت (ماوراء محسوسات) در خود فرو رفتن و است. نفس و جان ما که مجرد از خصوصیات جسم و ماده بوده و آسانترین کانال برای دست یافتن به عالم مجردات می باشد وسیله ای است برای یافتن نسبتی جدید که در عالم جسمانیات آن را نمی توان یافت. بهترین مثال ها برای رابطه خالق و مخلوق را می توانیم در رابطه نفس و جان خود با ادراکاتمان بیابیم و البته باید بدانیم که هر مثالی هم برای خداوند زده می شود باز هم از جهاتی ناقص است، چون هیچ موجود محدود و متناهی را نمی شود با موجود نامتناهی مقایسه کرد و هر کس هر مثالی می زند در آخر باید با تمام وجود رو به درگاه الهی کرده و بگوید اے بروݧ از وهم و قــــــال و قیل مــن خـــــاڪ بر فرق مــــــن و تمثیــــــــل مـــن چند لحظه ای تمرکز کرده و درخود فرو بروید و گلی را در گلدانی زیبا تصور نمایید، اکنون به این سوالات پاسخ دهید گل با شما عینیت دارد؟آیا شما دقیقا همان گل هستید؟ معلوم است که پاسخ منفی است و شما چیزی غیر از گل هستید و گل چیزی غیر از شما است. نسبت گل با شما نسبت یک مجموعه با زیر مجموعه است؟ آیا مثل دریا و موج است؟ باز هم پاسخ منفی است، دریا از موج ها و آبها ساخته شده و تقسیم پذیر است. ولی شما از تصویر گل به وجود نیامدید. شما از قبل وجود داشتید و خودتان گل را ساختید و به وجود آوردید. علاوه بر آنکه حقیقت جان و نفس شما تقسیم پذیر هم نیست. نسبت گل با شما نسبت جدایی و استقلال است؟ گل از ما مستقل نیست و با تمام وجودش به ما وابسته است، گل در درون ما است و ما در همه جای او حاضریم و به او احاطه داریم. گل به ما محتاج است و ما از او مستغنی هستیم. در اینجا با نسبت جدیدی مواجه می شویم که نمونه آن در عالم محسوسات و اجسام نمی توانستیم تجربه کنیم. نسبتی که نه جدایی است و نه عینیت ، یکی از دو طرف با تمام وجود به دیگری محتاج است و طرف دیگر مستغنی و بی نیاز، یکی در درون دیگری است و دیگری به او احاطه دارد. از این نسبت به نسبت تعبیر می کنیم. رابطه ما با خداوند متعال چنین رابطه ای است. ما از خداوند جدا نیستیم و او با همه وجود ما همراه است و نه فقط از رگ گردن به ما نزدیکتر است، و نحن اقرب الیه من حبل الورید(ق/۱۶) واعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه(انفال/۲۴) با این همه این همراهی و نزدیکی او از عظمتش چیزی نمی کاهد و او را به افق مخلوق پایین نمی آورد: هو العلی الکبیر(الحج/۶۲) و او را مانند دریا قابل تقسیم و تجزیه پذیر هم نمی نماید. فهم این رابطه کلید فهم حقیقت توحید است که قرآن کریم از آن چنین تعبیر می فرماید: ألا إنه بکل شیء محیط(فصلت/۵۴) https://eitaa.com/shahd_shahadat https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU
اگر معنای ‌ را به خوبی بفهمیم، از اینجا به فهم راه می یابیم. فرض کنید کسی از شما تقاضا می کند که کاغذی بردارید و از خودتان آمار بگیرید و هرچه در وجودتان هست را به فهرست در بیاورید. شما دهها و صدها چیز را می نویسید: افکار رنگارنگ و اخلاقیات گوناگون و تمایلات و خواستها و... وقتی همه چیز را نوشتید یک چیز باقی می ماند که باید به لیست خود اضافه کنید و آن یا شماست. آری من یا نفس حقیقتی برتر از همه اینهاست که همه به او وابسته بوده و در سایه او وجود دارند. اگر توجه کنیم که حقیقت به همه ادراکات و صفات و حالات ما احاطه دارد و با همه چیز همراه است و هیچ کدام از او جدا نیستند، وقتی نفس را به شماره درآورده و به عنوان اولین مورد قرار دادیم دیگر جایی برای شمردن بقیه در عرض آن باقی نمی ماند و همه با او و در او محسوب می شوند، چون که صد آمد نود هم پیش ماست. از این خصوصیت به وحدت در کثرت و کثرت در وحدت تعبیر می کنیم. یعنی نفس ما یکی است که چیزهایی بسیار در او غرق است و وقتی بدان اشاره می کنیم گویا به همه آن چیزهای کثیر و فراوان اشاره کرده ایم. https://eitaa.com/shahd_shahadat https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU
همان طور که ما وجودی واحدیم در عین کثرتی در درون،نظام خلقت نیز چنین است. مخلوقات از خداوند جدا نیستند و همه در احاطه او به سر می برند. اگر تعداد هستی های عالم را بخواهیم بشماریم، اگر از درون نظر کنیم و از سوی مخلوقات شروع کنیم اگر بی نهایت مخلوق را هم بشماریم باز هم باید خداوند را که خالق است به این مجموعه بیافزاییم چون او برتر از همه و مستقل از همه است. ولی اگر از بیرون نظر کردیم و از سوی خالق شروع به شمارش نمودیم وقتی خالق را شمردیم دیگر جایی برای شمارش غیر باقی نمی ماند چون همه در احاطه اوست و مستقل و جدا از او نیست. از این رو اهل توحید می گویند که وقتی به عالم از بیرون نظر کنی در عالم یک وجود بیشتر نیست که آن خداوند متعال است و دیگر هرچه هست در احاطه اوست نه جدا از او. https://eitaa.com/shahd_shahadat https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU
قرآن کریم در تعبیری بسیار دقیق می فرماید هرکس بپندارد خداوند یکی از سه تا یا یکی از چهارتاست کافر شده است، یکی از سه تا یعنی جزیی از یک مجموعه سه تایی که هم عرض دیگران است به گونه ای که از هر طرف بشماریم تعداد افراد مجموعه سه تا می شود. ولی اگر بگوییم خداوند چهارمی هر سه تا و یا ششمی هر پنج تا است این سخن عین ایمان است. چهارمی هر سه تا یعنی هرگاه مجموعه ای سه تایی را در نظر بگیریم خداوند باز هم حقیقتی زاید بر آنهاست و چهارمی شان می شود ولی در عرض آنها نیست تا با هم مجموعه ای هم عرض بسازند که از هر سو بشماریم چهار تا بشود بلکه اگر از سوی خالق شمارش را آغاز کنیم با شمردن عدد یک همه تمام می شوند و اگر از دیگران آغاز کنیم همیشه او یکی اضافه بر دیگران است. ڶقـــــد ڪــفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه و ما من إله إلا إله واحد (مائده،۷۳) به تحقیق کسانی که گفتند خداوند یکی از یک سه تایی است کافر شدند و هیچ خدایی نیست مگر خدای واحد. ما یکون من نجوی ثلاثه إلا هو رابعهم و لا خمسة إلا هو سادسهم و لا أدنی من ذلک و لا أکثر إلا هو معهم أین ما کانوا (المجادله۷) هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این (عدد) و نه بیشتر، مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست. https://eitaa.com/shahd_shahadat https://chat.whatsapp.com/IEU6ILfAPQ6KMlTdVFySJU
در عالم محسوسات هر وقتی چیزی را به وجود می آوریم همواره بدین شکل است که چند چیز را در کنار هم قرار میدهیم و با ترکیب آنها چیز جدیدی به وجود می آوریم، به چیزهایی که برای به وجود آمدن چیز جدیدی از قبل وجود داشته باشند می گویند. ولی وقتی در عالم نفس سفر می کنیم می بینیم می توان چیزهایی را از صفر ایجاد کرد و نیازی به ترکیب چند چیز با یکدیگر نیست. مثلا الآن شما تصمیم می گیرید که باغی را در خیال خود بیافرینید، با یک اراده و تمرکز باغ به وجود می آید. حال درختان باغی را که ساخته اید ببرید و قطعه قطعه کنید و سپس آنها را بسوزانید و خاکسترش را کناری بگذارید. با تعجب می بینید که بعد از سوزاندن درختان باغ اول سر جای خود باقی است و از آن چیزی کم نشده و معلوم می شود. انسان در افق نفس خود همیشه بدون پیشینه و سابقه تصاویر را ایجاد می نماید ، خداوند هم همه عالم را این چنین خلق فرموده است و برای خلق آن به اینکه چیزی را که از قبل موجود بوده با هم ترکیب کند نیازی ندارد. همانطور که انسان برای آفرینش تصاویر در درون خود زحمت و سختی ندارد، خداوند نیز از آفرینش هیچ مخلوقی به سختی و مشکل نمی افتد. سر مسأله این است که وقتی کسی در محدوده وجود خود کاری می کند چون به آن احاطه دارد و نیرویی مقابل آن نیست هرچه بخواهد می کند ولی وقتی بیرون خود می خواد کاری را رقم بزند با نیرو های دیگر در تقابل قرار می گیرد. خداوند هم چون به همه عالم احاطه دارد هیچ نیرویی مقابل او نیست و هر اراده ای بفرماید بدون فاصله محقق می شود. https://eitaa.com/shahd_shahadat
فرض کنید مدتها قبل شماره تلفن دوست خود را از بر نموده اید.اکنون از شما می پرسند شماره دوستت چند است. چند لحظه ای در خود فرو می روید و با کمی تامل شماره تلفن را می یابید. پس از مدتی گویا از شماره غافل شده و آن از خاطر شما محو می شود و گویا دوباره به موطن و محل اصلی خود باز می گردد. آیا در این مثال شما شماره تلفن را نداشتید و آن را ایجاد کردید یا از قبل در درون شما بود و آن را از درون خود بیرون آوردید و دوباره به جای اول خود بازگشت؟ فهم طبیعی ما این است که ما چیزی را که در درون داشتیم بیرون کشیدیم و از باطن خود به ظاهر آوردیم. در اینجا به خوبی می بینیم که ما در عین اینکه در خودمان هستیم و از خود بیرون نمی رویم، در حیطه وجودیمان چیزی از مرحله ای به مرحله ای منتقل می شود و در همه این مراحل ما خود را حاضر و همراه می بینیم در عین اینکه می دانیم که من حقیقی ما از همه مراحل برتر و عالی تر می باشد. یعنی نه من عین شماره تلفنی است که به یاد آورده ایم و نه آن شماره تلفن از من بیرون و جداست. من در عین علو و شرافت با آن شماره تلفن همراه می باشد و در او حضور دارد و شماره از مرتبه ای که آن را بطون می نامیم به مرتبه ای که ظهور نام دارد قدم می گذارد. وقتی کمی دقت کنیم می بینیم که شماره تلفن در مرتبه بطون به شکل یک شماره معمول با ارقامی جداجدا حضور ندارد ولی عجیب اینجاست که نمی توانیم اصل وجود آن را هم در خزانه حافظه انکار کرده و بگوییم اصلا وجود نداشت و الآن ما آن را آفریده و ساختیم. از اینجا می فهمیم می توان برای یک شیء نوعی وجود در نظر گرفت که نه مانند وجود متعارف آن مفصل و بسط یافته باشد و نه عدم و نبود باشد. این مرتبه را می نامیم. بزرگان اهل معرفت در توضیح نظام عالم خلقت نیز از همین تعبیر کمک می گیرند و می گویند همه موجودات در عوالم بالا به شکل بطون بوده و وقتی به پایین می آیند ظهور می یابند و خلقت، می باشد. برای روشن تر شدن این مطلب به توضیحاتی که در ادامه می آید توجه کنید. https://eitaa.com/shahd_shahadat
مثال اول تمایلات و نیاز های گوناگونی در درون شما وجود دارد(نیاز به خواب راحت، پخت غذا، پذیرایی از دوستان، داشتن مکانی برای نشستن در کنار اعضای خانواده و...) این تمایلات سبب می شود که شما تصمیم بگیرید که خانه ای برای خود بسازید و به فکر ساختن خانه (به شکل کلی) فرو می روید. اعتقادات شما(خوب بودن بهداشت، خوب بودن سلامتی، خوب بودن داشتن نظم، صرفه جویی در وقت و خوب بودن تفکیک جنسیتی میان میهمانان و ...) نیز دست به دست تمایلات شما داده و کمک می کند تا شما ترسیمهای مختلفی را از خانه در فکر خود بیافرینید و در میان تصویر های مختلف در نهایت یکی در نزد شما مورد پسند قرار گیرد. تصاویر نهایی درست شده باز هم مبهم است و برای رنگ و شکل و طرح داخل هر اطاق و جای کابینتها و وسایل مختلف خانه دوباره نفس شما تلاش کرده و خانه را مرحله مرحله از ابهام درآورده و شفافتر می نماید تا جایی کخ خانه با تمام خصوصیات خود در نفس موجود می شود. در پی این تلاشها بدن هم به حرکت در می آید و طبق آن ادراک خانه را می سازد. مثال دوم یک مطلب علمی را می فهمید و اکنون می خواهید در یک سخنرانی بیان کنید، ابتدا ترتیب علمی سخنرانی را در ذهن خود منظم می کنید و سپس آن محتوای منظم شده را تبدیل به الفاظی می کنید و الفاظ در عالم ذهن شما مرتب و منظم می گردند و در نهایت زبان شما بر طبق آن به حرکت در آمده و سخنرانی انجام می شود. نکات قابل توجه مثالها ۱.همه مراحل بعد در گرو مراحل قبل است. تا آن تمایلات و عقاید در درون نباشد آن کلیت منزل شکل نمی گیرد و تا کلیت منزل در ذهن طراحی نشده باشد نوبت به طراحی جزییات در ذهن نمی رسد. به همین شکل تا محتوای علمی ادراک نشود ترتیب علمی مقاله درست نمی شود و تا ترتیب علمی آن ساخته نشود نوبت به انتخاب الفاظ نمی رسد. مراحل بعدی کاملا وابسته به مراحل قبلی است و اگر یک لحظه محتوای علمی از دست برود تمام الفاظی که بیانگر آن بود نیز از خاطر شما بیرون می رود. ۲. مراحل سلسله وار انجام می شود. نفس آغاز راه است و عمل بدن آخر آن و چون نفس مبدأ است آن را بالا می شمریم و بدن را پایین و لذا ایجاد را به نوعی تنزل و پایین آمدن می نامند. ۳.این حقیقت از افق نفس به عمل تنزل می نماید، گرچه در این تنزل هیچ گاه از افق نفس هم خارج نمی شود. ۴.پایین آمدن این حقایق در مراتب نفس مانند پایین آمدن باران نیست که وقتی پایین می رسد بالا را خالی نماید ، بلکه شبیه آویخته شدن و باز شدن یک توپ طناب است که وقتی به پایین میرسد مخزن و اصل آن کماکان در بالا باقی است. ۵. خرچه به سوی پایین حرکت کنیم به جزییت نزدیک تر می شویم و هرچه بالاتر می رویم به کلیت باز می گردیم. ۶.در میان مراحل پیوندی نامریی وجود دارد که آنها را به هم وصل می کند. آن تمایلات و نیازها با آن عقاید وقتی تنزل می کند به همان عمل تبدیل می شود و وقتی آن عمل را در سیر صعودی بالا رویم به همان تمایلات و اعتقادات یا همان طرح علمی می رسیم و لذا از سخن به محتوای علمی می توان پی برد و از ساختمان به تمایلات و عقاید شخص. به همین جهت می توان گفت که این مراحل وحدتی حقیقی دارد و روحی واحد در آن حاکم است. ۷. اگر در این مثالها دقت کنیم می بینیم که آنچه در افق ادراکات ما ظهور کرده از بیرون نیامده بلکه از،نفس ما جوشیده و می توان گفت از آنجا صادر شده است. در حقیقت در همه این موارد نوعی بطون و ظهور را در خود می توانیم بیابیم و بگوییم آنچه در درون ذات ما بود ظهور کرده است. تامل در این مثالها می تواند برای فهم و نحوه راهگشا باشد،گرچه در هر حال میان خالق و مخلوق تناسبی نیست. همه مراتب عالم هستی به نوعی تنزل از ذات الهی است. اولین مرحله آن عالم الهی است که در خزائن حقایقی متعدد وجود دارد و آن حقایق با دست به دست هم دادن و در هم تنیدن تنزل نموده و موجودات را رقم می زنند،چنانچه عقاید و تمایلات ما هم در هم تنید و ادراکاتی ساخت. همه مراحل خلقت سلسله وار و منظم در پی یکدیگرند و وحدتی هم بر همه حاکم است و هیچ کدام از احاطه وجودی خداوند خارج نیستند. فهم اجمالی این مباحث فقط با تامل در نفس ممکن می شود چون این روابط فقط در عالم تجرد قابل یافتن است وگرنه در عالم حس خبری از اینگونه نسبتها نیست. https://eitaa.com/shahd_shahadat
آنچه گذشت استفاده از تفکر در نفس برای فهم علمی مسأله توحید بود، ولی معرفت نفس بدین جا خلاصه نمی شود. آنچه از همه مهمتر است معرفت شهودی نفس با حقیقت آن است. اگر کسی نفس را به حقیقتش بشناسد آن را موجودی می یابد و می بیند که تمام وجودش فقر و نیاز به پروردگار است و خودش خالی خالی و تهی تهی است و آن وقت است که تمام وجودش را متصل به خداوند یافته و به قدر ظرف خود به لقاءالله موفق می شود. این حقیقت از با گفتگو و تفکر به دست نمی آید و رسیدن به آن و خصوصا ادراک همیشگی آن فقط در گرو دوری از دنیا و پشت پا زدن به همه تعلقات و عشق و محبت به خداوند می باشد و البته انسان های عادی نیز مرتبه ای از آن را گاهی در شرایطی خاص ادراک می کنند. https://eitaa.com/shahd_shahadat
کتاب و به پایان رسید. إن شاالله که این مطالب چراغ راه خودشناسی و خداشناسی برای همه ما باشد و امشب از خدا و خودش و ی او و اهل بیت عصمت و طهارت را بخواهیم. اللهم عجل لولیک الفرج. التماس دعا