🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷🍀🍀
🌷🍀🍀🌷🌷🌷🍀 🍀
🍀🌷🍀🌷🍀
🌷🍀 🌷
🍀🌷 🌷🍀🌷
🍀🍀 🍀🌷🌷🍀
🌷🍀 🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#تولد_فرزندم_محمد
#به_روایت_مادرگرامی
#شهیدمدافع_حرم
#محمد_آژند
محمد در 27 تیر ماه 1359 در تهران متولد شد. هم زمان با تولد محمد، به برکت قدوم مبارکش، یک خودرو به نام همسرم در آمد . محمد اولین فرزند ما بود و تولدش زندگی ما را همچون خورشید روشن و منور کرد. امیدوار بودم که فرزند صالحی به اسلام ناب محمدی (صل الله علیه و آله وسلم) تقدیم کنم، برای همین، همیشه با وضو و بسم الله الرحمن الرحيم به او شیر می دادم. پدر محمد نیز با لقمه ی حلالی که بر سر سفره مان می آورد شرایط را برای رشد معنوی محمد فراهم می کرد . به دلیل تکلیفی که در قبال تربیت و پرورش محمد داشتیم آنچه را که نیاز بود تا او در مسیر هدایت قرار بگیرد برایش مهیا می کردیم و بر این باور بودیم که خانواده وظیفه دارد تا زمینه و بستر را برای رشد و تربیت صحیح فرزندان خود فراهم سازد تا در مسیر اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) و آموزه های اسلامی حرکت کنند . ریشه محمد نیز در آب و گل اسلام پرورش یافته بود .پدر همسرم نیز تمام تلاشش این بود که تربیت فرزندانش را در مسیر اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) قرار دهد و همسرم همیشه از این بابت خوشحال و شکرگزار خدا بود . او می گفت: «پدرم ما را با آموزه های دینی بزرگ کرد و زمان طاغوت که در مشهد یکی از معدود نماز جمعه های کشور برگزار می شد، پدرم ما را با خود به نماز جمعه می برد . ما را مثل خود در هیئت و مسجد و پای منبر بزرگ کرد.»
#عزیمت_به_دزفول
محمد تقریبا یک ساله بود که همسرم از تهران به دزفول منتقل شد و زندگی جدید ما در منازل مسکونی پایگاه چهارم شکاری دزفول آغاز شد . زندگی در شهر مقاومت و ایثار، در کنار مردمی که با تمام وجود ، وقف انقلاب و اسلام بودند و انقلابی بودنشان خار چشم نوکران استکبار بود ، رنگ و بویی داشت که ما را نیز جذب خود کرده بود . این مهاجرت ما را در متن جنگ قرار داد و محمد از همان کودکی شاهد اتفاقات و وقایع جنگ بود . یک شب عراق با توپخانه 40 گلوله به شهر زد . همان شب ما برای خرید به بیرون از منزل رفته بودیم . در گوشه ای از شهر خانم بارداری برای اهدای خون به بیمارستان الزهرا (سلام الله علیها) آمده بود . ولی چون باردار بود از او خون نمی گرفتند . هرچه اصرار کرد قبول نکردند، از او خون بگیرند ، مادر شهیدی را دیدیم که وقتی پیکر شهیدش را از منطقه آورده بودند با روحیه ای پولادین، بر بالای پیکر پسرش ایستاده بود و می گفت: «مادر جان مبارکت باشد!» محمد از نزدیک شاهد این همه ایثار بود و آنها را در ذهنش ثبت و ضبط می کرد .
🍀🌷🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀
🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷🍀🍀
🌷🍀🍀🌷🌷🌷🍀 🍀
🍀🌷🍀🌷🍀
🌷🍀 🌷
🍀🌷 🌷🍀🌷
🍀🍀 🍀🌷🌷🍀
🌷🍀 🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#حافظ_کوچک
#به_روایت_مادرگرامی
#شهیدمدافع_حرم
#محمد_آژند
چون پایگاه چهارم شکاری بین شهرهای دزفول و اندیمشک بود، هر بار به نماز جمعه یک شهر می رفتیم . پدر محمد در راه سوره های کوچک قرآن و دعای امام زمان را با او مرور می کرد ؛ وقتی خطیب نماز جمعه به سوره های کوچک می رسید محمد به چهره ما نگاه می کرد و با نگاهش به ما می فهماند که آن سوره ها را بلد است و به این دانسته اش، افتخار می کرد . محمد هر شب با پدرش به مسجد می رفت و اگر ایشان ماموریت بود با دوستان پدرش همراه می شد . هر روز سوره های قرآن قبل از اذان از
بلندگوی مسجد پخش می شد و محمد با این که در حال بازی بود توجهش جلب می شد و به دلیل اینکه قبلا آنها را در منزل شنیده بود به مرور آن ها را بهتر حفظ می کرد .
#پول_توجیبی
محمد بسیار دل رحم و مهربان بود و نه تنها برای ما و خواهر و برادرش دلسوزی می کرد، بلکه خوان محبتش برای همه گسترده بود ؛ به خاطر دارم که روزی منزل مادرم بودیم و او به محمد پول تو جیبی قابل توجهی داد . وقتی محمد برگشت از او پرسیدم : مادر جان با پولت چه خریدی؟ جواب داد : چیزی نخریدم !
با تعجب گفتم : پس پولت را چه کار کردی؟ گفت : به خانم مستحقی که در کوچه بود دادم . او می گفت : بچه اش مریض است و به پول نیاز دارد ! برایم عجیب بود که او از خرید خوراکی برای خودش گذشته و پول را به کسی داده بود که احساس می کرد بیشتر از او به آن نیاز دارد . من بارها شاهد این دلسوزی هایش بودم . او هرگز خودخواه نبود و هر چیزی را برای همه می خواست . هر چیزی که داشت در خانه با برادر و خواهرش تقسیم می کرد .
🍀🌷🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀
🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷🍀🍀
🌷🍀🍀🌷🌷🌷🍀 🍀
🍀🌷🍀🌷🍀
🌷🍀 🌷
🍀🌷 🌷🍀🌷
🍀🍀 🍀🌷🌷🍀
🌷🍀 🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#جهش_معنوی
#به_روايت_مادرگرامی
#شهیدمدافع_حرم
#محمد_آژند
زمانی که امام خمینی (قدس سره شریف) دار فانی را وداع گفتند ، محمد با این که سن و سالی نداشت ، گویی که گنجی عظیم را از دست داده باشد ، برای شناخت ایشان به تکاپو افتاد و قدم نهادن در مسیر شناخت امام (رحمت الله علیه) و آرمانهای انقلاب، مرحله ی دیگری از رشد معنوی محمد را رقم زد . سال ٧٠ به شهریار برگشتیم و در منطقه کُهَنز ساکن شدیم . در آنجا برنامه ریزی های محمد برای حضور در مسجد و هیئت منظم تر و دقیق تر شد .او همیشه سعی می کرد قرآن را با صوت بخواند و به این کار علاقه داشت . در جمع های خانوادگی و دوستان قرآن می خواند . یک ضبط صوت کوچک داشتیم که پدر بزرگ محمد از مکه برایمان سوغات آورده بود و محمد و خواهر و برادرش همیشه نوارهای عبدالباسط، جواد فروغی و محمد مصطفی غلوش را گوش می دادند و تحت تاثیر این قاریان بودند .مخصوصا محمداینقدر نوار را عقب و جلو می کرد که دکمه ی خواندن ضبط صوت خراب شده بود و دیگر برای خواندن داخل نمی ماند و می پرید بیرون، اما محمد یک چوب کبریت کنار آن می گذاشت تا دکمه بیرون نپرد و به این صورت از آن استفاده می کرد . با اینکه پدر محمد استاد روخوانی و تجوید قرآن بود و محمد یادگیری و پیشرفت در قرآن را مدیون پدرش بود اما در خانه و بدون استاد قرائت قاری متبحری شده بود و به صورت تجربی دستگاه ها و اصول و قواعد قرائت را فرا گرفته بود و در مسابقات قرآن مدرسه و مسجد شرکت می کرد و معمولا مقام اول را کسب می کرد و در قرآن پیشرفت چشم گیری کرد .
محمد به طور مشخص در قرائت قرآن از جواد فروغی تقلید می کرد .
🍀🌷🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀
🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷🍀🍀
🌷🍀🍀🌷🌷🌷🍀 🍀
🍀🌷🍀🌷🍀
🌷🍀 🌷
🍀🌷 🌷🍀🌷
🍀🍀 🍀🌷🌷🍀
🌷🍀 🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#دوران_نوجوانی
#به_روايت_مادرگرامی
#شهید_مدافع_حرم
#محمد_آژند
حساسیت های دوران نوجوانی محمد می طلبید که توجه بیشتری به او بشود، لذا پدرش که اهمیت این موضوع را به درستی درک کرده بود، در خصوص رفت و آمد محمد توجه زیادی داشت و دقت می کرد که کجا می رود، با چه کسی، و چرا می رود ؛ همه دوستان محمد از فیلتر پدرش گذشته بودند و خیال مان از هر حیث راحت بود. روحانی مسجد، جوانان را دور خود جمع می کرد و چون ما ایشان را می شناختیم ، وقتی پدرش با ایشان در مسجد تماس می گرفت و مطمئن می شد آنجاست دیگر پیگیری نمی کرد .محمد در فعالیت های بسیج حضور چشمگیری داشت و بیشتر وقتش را با بهترین بچه های محل می گذراند .
#بلبل_اهل_بيت_عليهم_السلام
محمد علاقه ی زیادی به مداحی اهل بیت (علیهم السلام ) پیدا کرده بود، در زمزمه هایش و در مراسم های مدرسه و مسجد هم مداحي می كرد . علاوه بر اینکه کتاب های آموزش مداحی می گرفت و تمرین می کرد، برای تسلط بیشتر، در کلاس های آموزش مداحی هم شرکت کرد .در مداحی تلاش می کرد تا بیانات و توصیه های امام خامنه ای را سرلوحه ی خود قرار دهد . بنا به توصیه ایشان کتاب لهوف سید ابن طاووس را مطالعه می کرد . به مرور در مراسم ها و هیئات بیشتری دعوت می شد و به مدح اهل بیت علیهم السلام می پرداخت . محمد هر مطلبی را نمی خواند و هر روضه ای را بیان نمی کرد . اشعار با محتوا و تایید شده را می خواند ؛ و الحق که با سوز دل مداحی می کرد . مخصوصا روضه های حضرت زهرا(سلام الله علیها) در کوچه های بنی هاشم و روضه های حضرت رقیه(سلام الله علیها) را با سوز وگدازی جانسوز می خواند ؛ روضه ی خرابه های شام وجودش را آتش می زد ! روی حضرت رقیه(سلام الله علیها) خیلی حساس بود . نمی دانم چه رازی بین او و حضرت رقیه(سلام الله علیها) بود .
🍀🌷🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🌷🍀
🍀🌷🌷🍀
🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم