eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
314 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
29 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷 💠💠 💠🌷💠🌷 🌷 💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷 💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷 💠💠🌷💠💠🌷💠🌷💠 آدم شوخ و خوش اخلاقی بود . بعد برگشتن حاج محمود از سوریه پاش تو فوتبال تو لشکر شکست و برد گچ گرفت ؛ از ساختمون عملیات میومد پایین اونجا دیدمش بعدسلام و خوش و بش گفتم حاجی خدا بد نده داعشی ها نتونستن بزننت چطوری بچه های خودمون زدن ناکارت کردن .!؟ گفت : داعشی ها عرضه ندارن و هیچی حالیشون نیست . بچه های ما با عرضه بودن که تونستن پامو بشکنن . شهیدمحمود چند بار به سوریه رفته بود هرچند ما از آن ها اطلاع نداشتیم تا اینکه مدتی قبل از اعزام آخرش به سوریه پایش در فوتبال شکست و مجبور شد گچ بگیرد . بعد از باز کردن گچ پایش چون خوب جوش نگرفته بود  نمیتوانست درست راه برود و حتی در نماز پایش را دراز می کرد ؛ بعد از شهادتش همرزمانش تعریف می کردند شهیدمحمود حتی یکبار هم از درد پایش چیزی نگفت و کسی را اذیت نکرد . 💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷 💠🌷💠 💠🌷💠 💠 💠💠💠 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷 💠💠 💠🌷💠🌷 🌷 💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷 💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷💠🌷💠🌷💠🌷 💠💠🌷💠💠🌷💠🌷💠 مسأله پژاک در منطقه کردستان پیش آمد ، شهید محمود فعالیت نظامی خود را در این حوزه ادامه داد که بعد از گذشت سال‌ها و گذراندن مأموریت‌هایی، بحث سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) مطرح شد . 94 برادرم با تعهد به اسلام و ارزش‌های دینی حضور در سوریه و مقابله با تکفیری‌ها را نوعی ادای دین دانست و به این منطقه جنگی اعزام شد . اعزام برادرم محمود به منطقه سوریه در 16 فروردین امسال بود که با برادر کوچکترم محمدرضا راهی شد و آخرین تماسی که با خانواده داشت مربوط به جمعه هفته قبل از شهادت یعنی 10 اردیبهشت بود . آخرین خبری که از برادرانم به ما رسید مجروحیت محمدرضا و اعزام به بیمارستان تهران برای درمان و شهادت محمود برادر بزرگم بود . 89 پدرم را از دست دادم ، زمانی که خبر شهادت محمود به ما رسید همان حس از دست دادن پدر بر من غالب شد ، حال بی‌پدری را به خوبی احساس می‌کنم ، زیرا برادر شهیدم بعد از فوت پدر همیشه راهنمایم بود و در همه امور از بنده مراقبت می‌کرد . 💠🌷💠🌷💠🌷💠 💠🌷 💠🌷💠 💠🌷💠 💠 💠💠💠 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 متدین، اهل عمل، مودب، احترام گذار به پدر و مادر و بزرگترها، مقلد رهبر معظم، مخلص، بسیار بسیار شجاع و جسور، بسیار غیرتمند، بابصیرت، عاطفی احساسی خندان علاقه خیلی شدید به کودکان ، دوری از گناه، عمل به واجبات و مستحبات، خواندن نماز اول وقت در مسجد، خواندن نماز شب، محب اهل بیت (علیهم السلام) و الگوی ایشان حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)، اجتماعی، محکم و معتقد ، خلاق و مبتکر، کم توقع، وبسیار بامرام و با معرفت، بسیار بسیار بخشنده، خوش مسافرت...... 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 ورزش (کشتی، کوهنوردی، قایقرانی، والیبال، فوتبال، بدنسازی) سرودن شعر، درس و علم، شرکت در فعالیت های فرهنگی مذهبی دانشگاه بسیج هیئت و مساجد ، اهل مسافرت و اردوهای ورزشی فرهنگی تفریحی، کمک به دیگران، مطالعه، پیگیری اخبار جهان علی الخصوص جهان اسلام و تشیع، عاشق شخصیت مقام معظم رهبری امام خامنه ای (حفظ الله)، شهداء، ومبارزه با کفر و تکفیر و عاشق شهادت 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 یکی از دفعاتی که قصد رفتن به سوریه رو داشتم در منزل شهید اسدی بودم ( البته اون موقع هنوز شهید نشده بود) و این شهید عزیز با منزلشون تماس گرفتند و من بهش گفتم عازمم و دارم میام به سوریه چطور و کجا میتونم تو رو پیدا کنم و چون شهید اسدی در هنگام مکالمات تلفنی بسیار مسائل حفاظتی رو رعایت میکردند فقط به من گفت اومدی اینجا بگو میخوام برم پیش غلام عباس خودشون تو رو میاورند پیش من و در حین مکالمه تلفن قطع شد و دیگر ارتباط بینمان نشد که برقرار شود و پس از اتمام مکالمه من با خودم گفتم توی کشور به این بزرگی و جنگ زده من چطور با آوردن یک اسم میتوانم محمد رو پیدا کنم گذشت و من رسیدم به سوریه و رفتم حلب دیدم چندتا از مجاهدین دلاور لشکر فاطمیون در مکانی ایستاده اند و رفتم جلو و از آنان پرسیدم شما غلام عباس رو میشناسید که این عزیزان گفتند مگر کسی هست که غلام عباس رو نشناسد حتی دواعش و جبهة النصره هم این دلاور را میشناسد و بعد آن عزیزان من را سوار بر وسیله نقلیه کردند و من را به غلام عباس رساندند . 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 سال 90 بود، روزهای قبل از انتخابات مجلس شورای اسلامی. اون موقع هنوز دانشجو بودیم و در اوج فعالیت های علمی_فرهنگی_سیاسی. یادمه تو همون بازه زمانی "رژیم اشغالگر قدس" به خودش جرآت داد که ایران رو تهدید به حمله نظامی بکنه.  من هم بعنوان دبیر انجمن علمی علوم سیاسی و دانشجویی که احساس تکلیف می کرد و به روایتی به رگ غیرتش برخورده بود به فکر عکس العمل افتادم. پیشنهاد نوشتن یک بیانیه کوبنده از طرف انجمن های علمی رو با " شهید محمد اسدی (غلام عباس)" در میان گذاشتم. وقتی در مورد متن بیانیه با چند نفر دیگه از دبیران انجمنهای علمی صحبت می کردیم شهید محمد اسدی (غلام عباس) یه حرفی زد که آب دهنم خشک شد!!!! بهم گفت: 《ناصر، من یک دانشجو هستم و اسلحه من قلمه!!! اما اگر لازم بدونم برای دفاع از کشور، دین و مذهبم و ناموسم قلمم رو کنار می گذارم و اسلحه ام رو بر می دارم و به جنگ دشمن می روم!!!!》 الان هم این رو می خواهم به شما بگویم: کسی که واقعا تصمیم به انجام کاری بگیره از مدتها قبل خودش را آماده می کند!!!محمد از سالها قبل خودش رو برای جهاد و شهادت آماده کرده بود!!! "برادر، شهادتت مبارک " ناصر علیمحمدی ۹۵/۴/۱۰ 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فدائیان حرم (غلامان عباس): چه زیباگفتی ب مادر ........مادرم خون من خمس 5پسرت است الحق ک چه زیبا ادای دین کردی . 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 این شهید عزیز قبل از رفتن به سوریه چهار دوره در جهاد عراق مشارکت کرده بودند(تمام دفعات با هزینه شخصی) و کسب اجازه جهاد در سوریه را از اربابان و ولی نعمتان خود (حضرت علی (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) )کرد ایشان قبل از اعزام به سوریه برای اینکه بتواند برود و کسی سد راهش نشود چهل روز ایشان روزه بودند و هر شب تا صبح مشغول نماز شب و عبادت بودند و سه شبانه روز هم در حرم امام رضا (علیه السلام) بودند تا بدون مشکل به سوریه برسند برای دفاع از ناموس اهل بیت و پس از اینکه به سوریه رسید به گفته همرزمانش هشتاد روز دیگر روزه گرفت به خاطر اینکه به او اجازه دفاع از حریم ناموس حضرت علی (علیه السلام) را داده اند و در اول ماه مبارک رمضان با دهان روزه به شهادت رسید در زمان حضور طولانی مدت(حدود شش ماه) در سوریه به همرزمش گفته بود: دلم برای خانواده و پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده است ولی غیرتم اجازه رفتن به مرخصی را به من نمیدهد و از حضرت زینب (سلام الله علیها) خجالت میکشم که او را تنها بگذارم ، اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا جوابی برای حضرت علی(علیه السلام) ندارم که بدهم،و من پوتینهایم را جفت کرده ام و اصلا به مرخصی نمیروم یا باید جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم یا اینکه من به شهادت برسم و اینگونه شد که حضرت زینب خستگی زیاد را در چهره غلام عباس دید و او را برای همیشه به مرخصی نزد خودشان (اهل بیت (علیهم السلام)) فرا خواند یکی از وصیتهای این شهید این بوده که دوست دارم من هم مثل مادرم فاطمه الزهرا پیکرم مجهول المکان بماند و پیکرم در اینجا نزد بی بی جان عمه جانم زینب(سلام الله علیها) بماند و با اقتدا به اربابش بی کفن و دور از وطن به شهادت رسید و پیڪرش برنگشت... 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
گُمنام ...یعنی ... کسی که ...دنیا را ... حتی ...به اندازه یک نام هم ...نمیخواهد ! 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 به من می‌گفت پدر، تو پنج پسر داری؛ من خمس آن‌ها هستم. برایمان از ظلمی که به زن‌ها و کودکان سوریه می‌شد حرف می‌زد و می‌گفت: «روایت داریم اگر مسلمانی فریاد ظلم‌ستیزی مسلمانی را بشنود و به یاری‌اش نرود مسلمان نیست.» 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 اولين زيارت كه رفتم حرم حضرت رقيه سلام الله علیها توماشين يه تعداد از جامونده هاي غائله خان طومان (عزيزان شمالي ) بودند و همه در مورد خان طومان و رفيقاي شهيدشون حرف ميزدنديه تعدادشون خيلي ناراحت بودند و ميگفتند اگه چند نفري كه با اون جوون افغاني از ما حمايت كردند و محاصره رو شكستند نبودند ماهم معلوم نبود كه بتونيم برگرديم يكي شون اونجا گفت اسمش "غلام عباس" بود صبح روزبعد تو حلب تو مقري به اسم ابوحامد ديدم جووني با چهره خاص درحالي كه تفنگش رو برعكس از قنداقه اسلحه گذاشته بود رو شونه ش شروع كرد به حرف زدن : اول پوتين من ميرسه بعد پوتين هركي كه با من ميادهيچ كس ازمون حمايت نميكنه جز همين اسلحه اي كه تو دستمونه هركي ميخواد از خون رفيقاي شهيدش دفاع كنه بگه يا حسين(علیه السلام) صداي ياحسين بلند شد و يه تعداد حدودا ١٠٠نفر باهاش راه افتادند و رفتند خط تثبيتي اوليه رو جلو حركت النصره از خان طومان رو بگيرندپرسيدم اين آقا اسمش چيه گفتند "غلام عباس" تو منطقه خناسر تو خط مقدم ديدم از خسته گي خوابش برده (البته من رفته بودم سري بزنم فقط) از خسته گيش عكس گرفتم چند روزي دلبري كرده بود ازم بوي وفا ميداد به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) شكوه نميكرد خوش صحبت بودچهره خاص و تو دل برويي داشت كارم شده بود بهش گير بدم منم نيروي خودش كنه با خودم گفته بودم اگه روزيم شد بازم برم ،برم پيشش شجاعت ياد بگيرم شايد ده بار بهش گفتم تو رو خدا شهيد نشو خاطره نقل از " هادی خادم الحسینی" 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 (شعری در وصف شهادت غلام عباس) ما غیرتیان مکتب حیدریم بی وضو نام مادر نمی بریم ما گوشه چشمی ز انتقام مادریم به یاد حسن غم را ز خجلت میبریم ز ازل گل مارا با غیرت سرشتند نام مارا در روضه ها با زینب نوشتند شیر زنان مارا شیر پاک دادند پدران درس حفظ حریم و خاک دادند سینه مالامال دم عشق شد زان سبب روزیش دمشق شد به رسم عشق راهی سرزمین آلام (دردها) شد شیر بیشه و غلام عباس شام شد عشق بازی کار مردان خدا شد شهادت سهم غلامان بی ادعا شد در جزیره مجنون، در عالم خلصه جان داد زمین ز مهر خویش، زاده آبان داد به رسم فاطمه بی نام و نشان به یاد حسین، تشنه لب داده جان روح و پیکر را هر دو فدا بهترین برگزیده گان زینب کبری به یاد حسین دور از وطن، بی کفن شهیدی پیچیده در مشک و ختن به یاد شهادت و دلاوری های فرمانده گردان غلامان عباس لشکر فاطمیون شهید مدافع حرم محمد اسدی (غلام عباس) 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 نیمه شب بود دیدم غلامعباس نیس رفتم دنبالش دیدم بیرون داره گریه میکنه رفتم پیشش گفتم دلاور چرا گریه میکنی یکم که آروم شد بهم گف حاجی دلم میسوزه بعضی از بچه هایی که اومدن مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها شدن موسیقی گوش میدن گفتم حاجی خودشون میدونن و خداشون بهم گفت نه حاجی ما مسئولیم شاید ما کم کاری کردیم بعدشم اینا بچه های حضرت فاطمه سلام الله علیها هستن ما وظیفه داریم اون شب گذشت صبح که شد دیدم غلامعباس از یکی از بچه ها پول گرفت و زنگ زد به خانواده اش که اون پولو به حساب کسی که بهش داده واریز کنن بعدش رفت تو شهر نیرب و چندتا فلش خرید و توش مداحی ریخت و به بچه گفت اینم هدیه ی من به شما مدافعان حرم بچه ها از این به بعد به جای اهنگ مداحی گوش کنین....از اون روز به بعد همه ی بچه ها مداحی گوش میکردند 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 مدافع_حرم_محمداسدی تخصص بنده تک تیراندازی با دوست و استادم آقای نیازی هر روز صبح میرفتیم تو سنگری که سید مترجم تو ساخت اونجا خیلی کمک کرده بود تو یه محور دیگه (خط عمار)خان طومان یه موقعیت بود به اسم خونه زرد روبروی اون خونه تو فاصله۶۰۰متری یه خونه مال دشمن بود...از اونجا پشت بیسیم به ما اعلام کردن که تو خونه روبرو تک تیراندازدشمن داره خیلی بچه هارو اذیت میکنه ما اون روز استثنا رفتیم تو خونه زرد...از قضا غلام عباس که چند وقت بود میگفت یه روز میخوام با شما بیام تو سنگرتون رو دیدیم و بهش ماجرا رو گفتیم یادش بخیر گفت وایستید صبحانه بخورم بریم اما چون وقت نداشتیم مجبور شد نون پنیر بگیره دستش با ما راه بیافته وقتی رسیدیم سر قرار یه موضوع دیگه به غیر از تک تیرانداز دشمن نظر مارو جلب کرد...روی بالکن اون خونه ۳/۴نفر باخیال راحت تردد میکردن...اولین شلیک رو نیازی زد اما متاسفانه خطا رفت و علتش هم باد شدیدی بود که میوزید و گلوله رو منحرف میکرد یه خورده صبر کردیم تا آب از آسیاب بیافته و اونا خیالشون راحت بشه که دیگه خطری نیست...غلام عباس گفت بزارید من شلیک کنم اما من مخالفت کردم و گفتم ما تو این باد میزنیم خطا میره تو میخوای بزنی؟ از یه بابت من درست میگفتم چون زمانی که شلیک کنیم تلفات نگیریم شکار میپره! اما نیازی گفت اشکال نداره بزار بزنه توکل به خدا ما که تو این بادشدید هرچی بزنیم فایده نداره خلاصه نشست پشت اسلحه من داشتم بادوربین نگاه میکردم...یه بار طرف اومد رد شد اما شلیک نکرد گفتم چرا نزدی؟ گفت به دلم افتاد بهش خندیدیم اما بعداز چند دقیقه که یکی دیگه اومد رد بشه بهش گفتم غلام عباس بگیرش! همونطور که آیه ومارمیت از رمیت رو زمزمه میکرد شلیک کردتوی اون باد شدید اصلا انتظار نداشتم این صحنه رو ببینم که خونی به وسعت ۱متر پاشید رو دیوار بالکن گفتم ماشاالله ماشاالله لاحول ولا قوه الا بالله دیدم اشک تو چشماش جمع شده گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت آخه اینو به نیت حضرت رقیه (سلام الله علیها)زدم هممون منقلب شدیم دیگه جایی برای موندن نبود چون اونا تلفات دادن و دیگه از اون بالکن راحت رد نمیشدند بساط جمع کردیم اومدیم پایین 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 (ابوزینب) یک بار که از خط مقدم (عراق) برگشته بودیم به کربلا مشرف شدیم و رفتیم زیارت حرم حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) و بعد امام حسین علیه السلام و بعد رفتیم تل زینبیه هیچ وقت فراموش نمیکنم که در تل زینبیه شهید مدافع حرم محمد اسدی (ابوزینب) آنچنان روضه ای برای خودش گرفته بود وآنچنان گریه میکرد از مصیبتهایی که به عمه جانمان وارد شده بود که تمام زنان و مردان عراقی محو تماشا و روضه ایشان شده بودند ؛ من فکر میکنم در آن لحظه عموم ابوالفضل(علیه السلام) و عمه جان زینب(سلام الله علیها) تذکره دفاع از عقیله بنی هاشم در سوریه را امضاء کردند اسم جهادی این شهید والامقام در عراق ابوزینب بود و ایشون میگفتند اگر روزی من فرزند دختری داشته باشم اسمش را زینب میگذارم این شهید بزرگوار ارادت خیلی خاصی به اهل بیت علیهم السلام داشت و پس از رفتن به سوریه خود را غلام عباس نامید و ایشان همیشه میگفت کلنا غلام عباسک یا زینب دوست و همرزم و همسنگر عزیزم شهادت گوارای وجودت واقعا شهادت لیاقتت بود دست ما را هم بگیر و سفارش مارا هم به اربابمان بکن . الهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢🕊🌹🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹 🕊💢🌹🌹 💢🕊🌹🌹🌹 (غلامعباس) نزدیک غروب که میشه بی قراریش آتیشم میزنه راستش این ساعتهام با محمد گره خورده همه ش دنبال یک نشونه ای ازش میگردم... میخوام بهش بگم آخه درسته غلام عباس شدی دیگه لیاقت خواهریتو ندارم اما مگه یادت رفته چقدرباهم شیش بودیم این چیزیه که خودت پارسال به مامان شهید کوهساری گفتی خواهر ه صمیمی محمد که بودم چطور منو کلا فراموش کردی.. رفتی وباخودت پیاماتو بردی ..وصیتنامه تو بردی.. هرچی که نشونی ازتو داشت وپاک کردی اما یادتو ازتوذهنم ومهرتو ازتو قلبم نمیتونی پاک کنی . 💢🕊🌹🌹🌹🌹 🕊💢🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸 🔸 یک روز قبل از رفتنش مثل همیشه غروب به خانه ما آمد و کم‌کم زمزمه رفتنش را به سوریه شنیدم، وقتی گفت که فردا عازم است حرفی از نرفتنش نزدم چون راهی را رفت که نمی‌شد گفت نرو! فردا صبح که برای خداحافظی آخر آمد، خودم از زیر قرآن  او را رد کردم، رفت و دیگرنیامد. 🔸 بیشترین زمانی که احساس دل‌تنگی به اوج خود می‌رسد غروب‌هاست، چون هر غروب الیاس به سراغ من می‌آمد و هم‌دیگر را می‌دیدیم و به من می‌گفت: اگر کاری دارم بگویم تا انجام دهد، اگر هم نمی‌آمد حتماً زنگ می‌زد و جویای حالم می‌شد 🔸 اما بعد از شهادتش غروب‌ها چشمم به در خانه خشک می‌شود شاید الیاسم بیاید و من یک‌بار دیگر روی ماهش را ببینم... ✍ به روایت مادربزرگوارشهید 🌷  🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
خیلی تودار بود، به غیر از خانوادش هیچکس از آشنا ها و فامیلا نمیدونستن مهدی پاســـــدار هستش چه برسه سوریه رفته باشه و با داعش جنگیده باشه اون روزای اول ک خبر شهادت مهدی پخش شد من مدام تو منزلشون بودم و میدیدم ک فامیل چقدر متـــــعجب بودن😊 هیچ کس فکرش رو نمیکرد اقا مهدی مدافع حرم باشه... مهدی حتی حــــــق ماموریت هم نمیگرفت، این اواخر میگفت صدای میثم نجفی و احمد گودرزی رو میشنوه، خیلی بی ادعا و بی ریا بود چقدر بااعتقاد میگفت من غـــــلام زینبم تو این دنیا و پیشرفت و اینترنت ،گوشیه ساده گرفت، اونم برا این گرفته بود که خانواده بتونن باهاش تماس بگیرن دنبال تعلقات دنیایی نبود همه حق و حقوقش رو بنام مادرش کرده بود. آقا مهدی سرخاک شهید احمد گودرزی گفت: هر چی میخوای از شهدا بخواه که بهت میدن و آخر حاجت رو گرفت... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم