خاطره ای از رهبر معظم انقلاب
از #شهید_اندرزگو🌷
یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که با یک موتورگازی میآمد.
موتور را که نگهداشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد.
از او دربارهٔ خروسها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثناییاند و تخم میگذارند!😳
حضرت آقا فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است😁
#یادش_با_صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
همسرشمیگفت:
توی وصیت نامہاش برایم نوشتهبود:
اگر بهشت نصیبم شد🍃
منتظرت میمانم باهم برویم(:
"همینقدرعاشقانہ"🦋
شهید اسماعیل دقایقی🥀
#یادش_با_صلوات
#عاشقانه_شهدایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰صدام برای شکار گردان تک نفره، تیمی ۲۰ نفره از بهترین تک تیراندازان بین المللی را اجیر کرده بود که هر بار با تلفات سنگین بر میگشتند؛
🔹در جبههها نقش منحصر به فردی ایفا کرد و در جنگهای نامنظم ودیگر عملیاتها به عنوان تک تیرانداز،نقش حساس وظریف خود را بازی کردوبا ۷۰۰ شلیک موفق،صیاد خمینی لقب گرفت.
🔹شهیدحاج حسین خرازی، زرین را به خوبی میشناخت و دربارهاش حرفهای زیادی زده است.
رابطه این دو رابطه پدر وفرزندی بوده وبارها همدوش با یکدیگر صحنههای پر خطر و نفس گیر را درکردستان وجنوب به چشم دیدهاند.
زرین بارها زخمی شده بود و۶۰ درصد از کار افتادگی داشت
خرازی معافیت او را از رزم صادرکرده بود اما نشستن برای این رزمنده دلاور معنایی نداشت
🔹شهید خرازی در مورد دلاوریهای زرین عنوان کرده است:
انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود
در جای دیگر هم او را «گردان تک نفره زرین» خطاب کرده بودندچون به اندازه یک گردان موثربود
🔹شهید زرین در منطقه بُستان و در هنگام هدف گیری، لاله گوشش مورد اصابت گلوله قرار گرفت اماجان سالم به در برد
شهید عبدالرسول زرین🌷
شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۱
عملیات خیبر جزیره مجنون
#یادش_با_صلوات
@shahedaneosve
🌹#جوانی_به_اسم_حسینعلی🌹
جوانترین شهید مدافع حرم استان سیستان و بلوچستان
🌺 ولادت:تیرماه۱۳۷۳سیستان
شهادت:۲۱فروردین۱۳۹۵خانطومان🌺
یڪ ماه قبل از اینکه به سوریه برود شبانهروز خواب نداشت. میگفتم: «چرا نمیخوابی؟» میگفت: «وقتی میخواهم چشمانم را ببندم انگار یک سایهای روے سرم میآید میگوید بلند شو و بیا که مهلتت تمام شد.»
به اقواممان میگفت: من به سوریه بروم دیگر برنمیگردم. مهری در دل من هست، کسی که مرا طلبیده برای شهادت طلبیده اگر بروم برنمیگردم.
به مادرش هم گفته بود ناراحت نباش و غصه نخور شما فرزندت را در راه #حضرت_زینب (س) دادی.
پدرش می گفت:"زمانی که میخواست برود،بهش گفتم:ان شاءالله بری و به سلامت برگردی که برات #آرزوها دارم،برگشت و بهم گفت:
هیچ آرزویی بهتر از #شهادتـــ ❤️ نیست…!!!
۱۰ روز بعد از اعزامش ، همرزمانش میگفتند خمپاره کنارش خورده و با اصابت یک ترکش به گلویش به شهادت رسیده است. یک ترکش هم به پهلویش اصابت کرده بود
و به معشوقش رسید…"
#شهید_مدافع_حرم
#حسینعلی_کیانی🌹
#شهدایدهههفتادی
#یادش_با_صلوات🌻
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»🥀
آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»🌙
یکهو دلش ترکید و داد زد «این بابا مهدی منه؟»
از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.🥀
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»🥀
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.✨
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد.🥀
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.🥀
#رقیههایزمان
شهید مدافع حرم #مھدی_نعمایی
#یادش_با_صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💜 #عاشقانه_های_شهدایی
همسر سردار شهید عباس کریمی:
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند میشد و به قامت
می ایستاد.
یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده اید؟
من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم».
میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و
می ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.
🌷۲۴ اسفند سالروز شهادت🕊🌷
#شهید_عباس_کریمی
#یادش_با_صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠 #خاطرات_شهدا 🌷
🌷⇐ #جواد فرزند اول خانواده بود و علاقه وافری به #پدر_و_مادر داشت و به بچه های نوجوان میگفت اگر مشکلی دارید، #دست_مادر را ببوسید تا به یکباره مشکلتان مرتفع شود
🌷⇐در بین دعاهای #قنوت نمازش، طلب خوبی برای پدر و مادر میکرد، « رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ».
🌷⇐به خانواده شهدای #فاطمیون درچه ارادت خاصی داشت و دائم می گفت، اینها #غریبند و باید در حد توان به آنها خدمت کرد به نحوی که می توان گفت؛ جواد محمدی شاگرد اول کلاس #خدمت_رسانی به خلق خدا بود.
🌷⇐روحیه #شهادت_طلبیــ جواد، منوط به حضورش در #سوریه به تنهایی نبود و برای تشییع شهدا نیز این روحیه ادامه داشت، فقط کافی بود، یک شهید به درچه بیاورند، تا پایان مراسم تشییع شهید کم نمی گذاشت.
🌷⇐وقتی #تیر به ران پایش اصابت کرد، به سرعت به بالای سر جواد رفتم و جواد در همان حالت که خون از بدنش جاری بود، گفت:# منتظر شهادتـــ من نباش زیرا باید پاشنه کفشمان را در #مسجدالاقصی به زمین بزنیم و در رکاب #امام_زمان شهید شویم.
🌷⇐وی بارها این جملات را تکرار می کرد که باید به دنبال انجام وظیفه بود و هدف ما نابودی #صهیونیسم جهانی و دفاع از اسلام در هر کجای جغرافیا است.
🌷⇐خاطره ای از #آقای_احمدیان
همین امسال در #طلاییه و اردوگاه شهید باکری و کنار نهر خین باهاش کلی گفتیم و خندیدیم. دلاوری که وقتی بهش گفتم خوب دارید تو سوریه می خوریدا ... گفت: #تهمت، #فحش، #کنایه، #نیش و ...آخرشم ان شاءالله #گلوله. و رفت...
🎤راوی: ابراهیم امان اللهی یکی از همرزمان #شهید_جواد_محمدی
#یادش_با_صلوات🌸🍃
#شهید_بحق_ارباب_دعایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم