eitaa logo
به یاد شهید دهقان
436 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد شهید دهقان
🕊🌹محمدرضا جانم سلام!🌹🕊 🍂🍁 چه فصل قشنگی است برای 🍂🍁 امروز در سالروز شهادتت چه حال غریبی در امامزاده علی اکبر حکم فرما بود. قدم هایم را آرام آرام به سوی مزارت روانه کردم و در کنار مزار دلنشینت فاتحه ای برای روح پاک و بزرگت خواندم. در دلم بیقراری و بی تابی موج میزد...😥 عزیز دل خواهر همه چیز برای سالگرد شهادتت آماده و مهیا بود... با قدم نهادن در مراسم آن بیقراری و دلنگرانیم خاموش شد چون خودت به استقبالم آمدی اینبار قلبم وجودت را حس کرد ❤️ چه دلنشین بود خوشامد گویی ات با من! و چه زیبا بود لحظه هایی که با چشمانم نگریستم ... لبخندی که از روی لب مامان فاطمه کنار نمی رفت و به دوست دارانت دلگرمی میداد...🥰☺️ صبوری بابا علی و متانتش چنان در قلب ها اثر میکرد که دلم میخواست ساعت ها برایم سخن بگوید راستی مهدیه تک خواهری که پشت و پناهش بودی چه با اقتدار از مهمانانت پذیرایی میکرد اما خواهر است دیگر دلتنگ برادر... 💔 گاهی به هیچکس امان پنهان ماندن نمیدهد حتی به مادر و خواهرت😔 از محسن برادر کوچکترت بگویم! برای خودش مرد بزرگی شده است شاید هم قد تو ... 🙎‍♂💪 با آقامقداد و زینب کوچولوی دایی هم آشنا شدیم زینب چه دلبرانه سخن میگوید 🥰 خانم سلیمانی نویسنده کتابت هم حضور داشت و احسنت به قلم نابی که دارد... چه خوب تو را معرفی نموده است...✍ محمدرضا جان... بچه ها برایت خادمی میکردند و خودت هم کارشان را نظاره گر بودی! راستی رفیق شهیدت هم، آری... آقا رسول را می گویم،😉🕊 به همراه شهید امین کریمی شهید علی آقا عبداللهی شهید محمدحسین حدادیان به همراه خانواده هایشان همگی از دعوتی های مراسم تو بودند...🕊🌹 عجب مراسمی شده بود... دلنشین و به یاد ماندنی با حضور خودت راستی بابت تمام هدیه های قشنگت و حال خوبی که به همه بخشیدی می توانم یک جمله بگویم : "راضیم ازت"☺️
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 روزهایی که برای تهیه مایحتاج به شهر حلب می رفتید مدام سرت را پایین می انداختی. نمیخواستی چشمت به دختر های بی حجاب سوری بیفتد.‌آنها هم که اکثرا بی حجاب بودند. هر چقدر هم آقا تقی شوخی کرده و گفته بود:((بابا کله رو بیار بالا.‌اینا همشون این جوری ان.)) تو باز هم‌سرت را بالا نمی گرفتی . یک بار هم داخل یک مغازه رفتی برای خرید وسایل نظامی‌ اما به چشم بر هم زدنی برگشته و گفته بودی:(( اینجا چیزی که به درد ما بخوره نداره‌.)) اما حرفت باور کردنی نبود. مگر می شد هیچ وسیله به درد بخوری نداشته باشد.‌ تو به خاطر دختری که داخل مغازه بود برگشته بودی. حتما باز هم نمیخواستی چشمت آلوده شود! دلیلش را قبلا به مادر گفته بودی . تهران، حلب یا دمشق برایت فرقی نداشت، چشمانت نذر کس دیگری بود. ما گاهی به عجّل فرجهم های صلوات هایمان بی باوریم! نمیخواهی تعریف کنی ؟ بالاخره با آن چشمان با حیا چه کسی را دیدی؟ شاید چون در غربت و دور از مادر زمین خوردی ، مادر سادات سرت را بر زانو گرفت. سری که نداشتی....😭😭😭 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 🌸با لینک فوروارد شود...🌸 📚|• @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شعر خوانی شهید جواد محمدی در جمع مدافعان حرم 🌹چقدر زیبا میخوانی و معلوم است که با جان میگویی: شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم با خون میان دفترم لبیک یا زینب س... @shahid_dehghanamiri
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 جانت را هم به همان راحتی بخشیدی که اموالت را می بخشیدی. کافی بود کسی از لباس یا کفشت تعریف کند. کسی که ازکفش یا لباست تعریف کرده بود به چشم برهم زدنی صاحب آن لباس یا کفش می‌شد. داشته های خودت کم بودند و به داشته های خانواده هم رحم نمی‌کردی. به یادگاری های پدرت از زمان جنگ . مخفیانه و دور از چشمش آن‌ها را بر‌می‌داشتی و گاهی می‌بخشیدی شان. مامان فاطمه تذکر می‌داد که این ها همه یادگاری های زمان جنگ هستند و پدرت آن‌ها‌را دوست دارد، اما تو گوشت بدهکار نبود تا اینکه یک روز همه را وسط گذاشته و گفته بودی:((اینا خوشگلن. من می ‌خوامشون.)) پدر همه را به تو بخشیده بود. اما از میان همه آن‌ها یک انگشتر را نشانت داده و گفته بود:((این یه دونه مال دوست شهیدم، جواد جمشیدیه. استفاده کن اما تو رو خدا این رو به کسی نده.)) 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 @shahid_dehghanamiri
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 مهدیه می‌گفت در برابر اشتباه، بی تفاوت نبودی. ما خیلی وقت ها به خاطر چندتا باور اشتباه،سرمان را زیر برف می‌کنیم، مثلا می گوییم:((هرکی رو تو‌ گور خودش می خوابونن، یا موسی به دین خود،عیسی به دین خود.)) مهدیه هنوز هم موقع تعریف کردنش به وجد می آید. همان موقع که به آب و آتش می‌زدی تا جواب همان‌خطیب‌مشهور درباره‌ی حضرت آقا را بدهی . یادت هست چقدر با پسرش بحث کردی؟ حتی دوره ولایت فقیه را گذرانده بودی و تعدادی هم کتاب خواندی تا هرجا نیاز بود، با تسلط صحبت کنی. 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 @shahid_dehghanamiri