eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
849 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 روایت شهادت روحانی فدائی حرم، قسمت دوم 🍃حس غریبی داشتم. ورود به سرزمینی ناآشنا و زندگی در کنار مردمانی که از فرهنگشان چیز زیادی نمی دانستم، برایم دلهره آور بود. قرار بود حداقل دوماه در سوریه بمانیم و اگر شرایط مساعد بود، تا اتمام دوره ماموریتش همانجا سکونت کنیم. تمام دلهره ها اما با بودن او برایم تبدیل به آرامش می شد. بودن در کنارش برایم کافی بود. قراری بود که با هم گذاشتیم و قولی بود که به او داده بودم که هرجا و در هر شرایطی کنارش بمانم. 🍃حالا با یک چمدان لباس و مقداری مواد غذایی و چند قوطی شیر خشک برای بچه ها به سوی سرزمینی می رفتیم تا زندگی تازه ای شروع کنیم. همان اول راه، دوستان خوبی پیدا کردیم. خانواده هایی که حاضر شده بودند بخاطر دفاع از ارزش هایی که برایشان مهم بود، بدون هیچ چشم داشت مادی و در کمال مقاومت، رنج این غربت و دوری از وطن را تحمل کنند و در کنار همسرانشان حماسه آفرینی کنند. بودن در این محیط به من احساس غرور می داد. 🍃بچه ها کمی خسته شده بودند و شروع کردند به بهانه گیری. تازه راه رفتن را آموخته بودند و نشستن طولانی مدت آن ها را کلافه می کرد. هر کاری توانستیم کردیم تا حواسشان را پرت کنیم. دوستانمان هم به کمکمان آمدند. یکی برایشان شعر می خواند، یکی برایشان شکلک در می آورد و یکی بهشان خوراکی می داد. بچه ها هم کلی کیف کردند. دوقلو داشتن اگرچه سخت است اما مزیت هایی هم دارد. بالاخره بعد از کلی بازی، بچه ها خسته شدند و خوابیدند. 🍃ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آخرین حرف حضرت مُسلم بالای قصر دارالخلافه : پروردگارا! بین ما و بین مردمی که ما را فریب دادند و به ما گفتند و ما را خوار کردند، حکم کن کتاب مقتل امام حسین (ع)، ص ۵۲ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
کربلا هرکس نرفته با رضا مطرح کند از ميان پنجره فولاد امضاء می‌رسد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🏴🍃 (ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس ‌رفت. اگر کسی دلش می‌خواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را می‌برد یا هزینه سفرش را تقبل می‌کرد... 📌نشر مجدد به بهانه شهادت امام رضا(ع) @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا پذیرفتی... 🎙ابوذر بیوکافی 🎙مناجات با امام رضا(ع) 🏴 (ع) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دوباره آمده فصلِ بهارِ نابِ خوش عهدی ربیع الاول و عالَم، همه به ذکر یامهدی 🌟فرارسیدن عید مبارکباد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
یاحسین... بیا نام مرا هم ثبت کن پایین طومارت مرا هم جزئی از اصحاب، یک لحظه تصور کن @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊 روایت شهادت روحانی فدائی حرم، قسمت سوم 🍃بعد از گذشت تقریبا دوساعت وارد آسمان سوریه شدیم. ورود به منطقه جنگی قوانین و الزامات خاصی داشت. نباید نوری از داخل هواپیما از بیرون مشاهده می شد. تمام چراغ های هواپیما را خاموش کرده بودند و پرده ها را بسته بودند. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. بعضی ها زیر لب ذکر می گفتند. آرامش عجیبی داشتیم. اما بچه ها بیدار شده بودند و دوباره همان وضعیت را داشتیم. به هر طریقی بود حواسشان را پرت کردیم تا پرواز به زمین بنشیند. حالا آماده بودیم پا به سرزمین دیگری بگذاریم. بعضی ها تنها آمده بودند و هنوز پدر خانواده را ندیده بودند و شوق زیادی داشتند. پدرها هم دست کمی از آن ها نداشتند. منتظر ایستاده بودند جلوی درب ورودی فرودگاه تا پس از چند ماه دوری، همسر و فرزندانشان را ملاقات کنند. صحنه های رویایی و ملاقات آن ها پس از یک مدت تقریبا طولانی، برایم بسیار جالب و زیبا بود. 🍃چمدان هایمان را تحویل گرفتیم و به سوی مقصد بعدی حرکت کردیم. شب شده بود. همه خانواده ها به همراه یکی از پدرها سوار یک ماشین بزرگ شدیم. بقیه آقایان هم یا در ماشین جلویی ما نشسته بودند یا در ماشین عقبی. ماشین ها با سرعت حرکت می کردند و فرصت تماشای اطراف را به ما نمی دادند البته تاریکی هوا هم دلیل مضاعفی بود تا نتوانیم اطراف جاده را به خوبی ببینیم. هوای سوریه برایم بوی غربت نمی داد. شاید بودن در کنارش این حس را برایم تداعی می کرد. 🍃ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دین باید از سیاست جدا باشه‼️ ⁉️شبهه ای که بارها از دوست و آشنا و فامیل شنیدیم ولی شاید جواب خوب و قانع کننده ای براش نداشتیم... 🔸️مستند مقدس نما تو ۵۰ دقیقه نتیجه جدا بودن دین از سیاست رو به خوبی نشون میده تماشای مستند مقدس نما 👇🏻👇🏻 B2n.ir/roshangari_M کد تخفیف ۳۰ درصدی : roshan30 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
💥دعوتید به سالگرد و تولد بیسیمچی شهید بی سر 📌پنجشنبه ساعت۱۶ گلزار شهدا قطعه۴۰ همه می آییم🇮🇷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
💭 : فرق بین مبارزه با مبارزه پیغمبر چه بود؟ در زمان پیغمبر کفر صریح بود و صریحاً مردم منکر «لا اله الاّ الله» بودند ولی در زمان امام حسین مردمی در زیر پرده و لوای اسلام و با حفظ ظاهرها و اقامه شعایر ظاهری، تیشه به ریشه می‌زدند. اینها را بفهمیم و بدانیم. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 : اگر قدرت منطقه‌ای داریم، اگر توان علمی ما بالا رفته، اگر توان نظامی ما حرف برای گفتن دارد، اگر در جنگ اقتصادی آمریکا و دشمنان را ولو باتحمل فشار به‌زانو درآورده‌ایم و هرچه عزت داریم مرهون خون پاک شهیدان است. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سال‌های قبل : فتح قریب امسال : فتح مبین @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
قرآݧ چمداݩ بدرقه، بے تاب شدم بیمار و پراڪنده و بے خواب شدم یڪ ڪاسه ی آب و برگ تر چیزے نیست رفتـــے و خودم پشت سرت آب شـــدم 🕊 ۳۱شهریور/سالروز شهادت @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃 بس ڪہ سرگرمِ تماشایِ تو بودم دیدے؟ همہ ے دشت بہ من ، گرمِ تماشا مانده 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
تولـدت مبارڪ آقا اصغر گرچه تولد اصلے تو شهـادت است که مردان خدا با شهـادت زنده می‌شوند... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📸 تولد ۴۰ سالگی حاج اصغر، آخرین جشن تولد... 💖زندگی من و اصغر آقا سراسر خاطره ست، پستی و بلندی های زیادی را پشت سر گذاشتیم، یکی از خاطراتی که شاید هیچوقت برای من اتفاق نیفتاد و آخرین خاطره ای بود که با همسرم داشتم، برای تولد اصغر آقا بود. 🎈🎂یادم است آخرین تولد اصغر آقا برایشان کیک درست کردم اما کادو ندادم، اصغر آقا شیرینی ناپلئونی خیلی دوست داشتند، دو ماه بعد یکی از دوستان اصغر آقا همراه خانواده از ایران اومدند منزل ما و کادویی که سفارش داده بودم زحمت کشیده بودند و با خودشان آوردند. 😓با توجه به اینکه مهمان داشتیم یادمان رفته بود کادوی اصغر آقا را به او بدهیم، ایشان همراه دوستانشان رفتند محل کار، زنگ زدم و گفتم می شود یک ساعتی منزل بیایید، اول قبول نکردند و گفتند که کار دارند، اما با اصرار من آمدند. 🍃از ایشان خواستم چشمشان را ببندند و شیرینی ها را از یخچال آوردم بیرون و خیلی ذوق زده شدند و تشکر کردند و گفتند که با این تعداد مهمان این شیرینی کم نیست، گفتم شما بخورید من کاری می کنم از همه مهمانها پذیرایی کنم. 😇این یکی از بهترین خاطرات زندگی من و اصغر آقا بود. 🥀 🌱 🌹نشر مجدد به بهانه سالروز تولد حاج اصغر @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊