eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
267 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
※ نماز توبه نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده سید بن طاووس برای روز یکشنبه ماه ذی‌القعده نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله) روایت کرده است. فضیلت خواندن نماز یکشنبه ذی‌القعده: ۱. هرکه آن را بجا آورد، توبه‌اش پذیرفته حق و گناهش آمرزیده می‌شود. ۲. طلبکاران او در قیامت از وی راضی گردند. ۳. با ایمان از دنیا برود و ایمانش از او گرفته نشود. ۴. قبرش وسیع و نورانی گردد. ۵. پدر و مادرش از او راضی شوند و آمرزش حق نصیب پدر و مادر و فرزندان و نژاد او گردد. ۶. روزی او توسعه یابد. ۷. فرشته مرگ در وقت مردن با او مدارا کند و جانش را به آسانی بستاند. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 چند روز بعد، آماده عمليات شديم. جيره جنگي را گرفتيم و تجهيزات را بستيم. خودم را حسابي براي شهادت آماده كردم. من آرپي جي برداشتم و در كنار رفقايي كه مطمئن بودم شهيد ميشوند با تمام اين افراد قرار گرفتم. گفتم اگر پيش اينها باشم بهتره. احتمالا همگي با هم شهيد ميشويم. نيمه هاي شب، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود كه جواد محمدي خودش را به من رساند. او كارها را پيگيري ميكرد. سريع پيش من آمد و گفت: الان داريم ميرويم براي عمليات، خيلي حساسيت منطقه بالاست. او ميخواست من را از همراهي با نيروها منصرف كند. من هم به او گفتم: چند نفر از اين بچه ها به زودي شهيد ميشوند. از جمله بيشتر دوستاني كه با هم بوديم. من هم ميخواهم با آنها باشم، بلكه به خاطر آنها، ما هم توفيق داشته باشيم. دستور حركت صادر شد. من از ساعتها قبل آماده بودم. سر ستون ايستاده بودم و با آمادگي كامل ميخواستم اولين نفر باشم كه پرواز ميكند. ادامه دارد... پ.ن: جیره جنگی یه جور تنقلات سبک و قابل حمل هست که به رزمندگان قبل عملیات می دادند. (این پ.ن جزو کتاب نیست.) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سینا آبگون جوان همدانی تا جبهه کثیفه فساد طلبان برمَلا بشه! پ.ن: دوستان در انتخابات آینده ریاست جمهوری مراقب باشیم و سعی کنیم فرد اصلح رو پیدا و انتخاب و تبلیغ کنیم. ادامه دهنده ی راه و همراهانش باشیم اِن شاءالله راه رئیسی ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 @shahid_mostafa_mohammadmirzayi
AbdulBaset_Mujawwad_Ar-Rahman_055.mp3
20.09M
🍃تلاوت سوره الرحمن 🎙مرحوم عبدالباسط ☘تقدیم به روح شهید و شهیدان همراه @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
جبران نمی‌شوی حتی به گریه های عمیق.... ❤️🍃
این محنتی که می کشم از تنگی قفس کفران نعمتی است که در باغ کرده ام.‌.. 💔
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃شاهِ بطحا از کرم این رو سیه را کن قبول ✨این زبان را وقف تو در گفتگو کردم حسین 🍃جان اصغر روزیم کن تربت شش گوشه ات ✨در فراق تو ز خونِ دل وضو کردم حسین (ع) ✍هستی محرابی 📸احمد القریشی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
قبل از رفتن به سوریه از فعالیت های شهید پورهنگ دریافتی نداشتم اما وقتی رفتم و تاثیر ایشان و بقیه کسانی که جنگ را محدود به منطقه عملیاتی نکرده بودند، را دیدم شهادت ایشان اصلا برایم عجیب نبود. تفاوت شهادت ایشان به خاطر ماموریت متفاوتی بود که برای خودشان تعریف کرده بودند. تاثیر ایشان در سوریه آنقدر بود که از چشم دشمن هم پنهان نماند. جنگ در سوریه بسیار ناجوانمردانه بود و باید قبول کنیم که دشمن برای رسیدن به هدفش به هر وسیله ای دست می زند. ترور و مسمومیت نیروهای موثر هم یکی از این راه ها است. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آرزو میڪنم پنجرہ دلتون همیشہ رو بہ خوشبختے باز و تنتون سلامت و روزگارتون سرشار از آرامش باشه عصرتون بخیر🍨 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه جواد محمدي با موتور جلو آمد و مرا صدا كرد. خيلي جدي گفت : سوارشو، بايد از يك طرف ديگر، خط شكن محور باشي. بايد حرفش را قبول ميكردم. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقه اي رفتيم تا به يك تپه رسيديم. به من گفت: پياده شو. زود باش. بعد جواد داد زد: سيديحيي بيا. سيد يحيي سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اينجا كجاست، خط كجاست؟ نيروها كجايند؟ جواد هم گفت: اين آرپيجي را بگير، برو بالاي تپه. بچه ها تو را توجيه ميكنند. رفتم بالاي تپه و جواد با موتور برگشت! اين منطقه خيلي آرام بود. تعجب كردم! از چند نفري كه در سنگر حضور داشتم پرسيدم: چه كار كنيم. خط دشمن كجاست؟ يكي از آنها گفت: بگير بشين. اينجا خط پدافندي است. بايد فقط مراقب حركات دشمن باشيم. تازه فهميدم كه جواد محمدي چه كرده! روز بعد كه عمليات تمام شد، وقتي جواد محمدي را ديدم، باعصبانيت گفتم: خدا بگم چيكارت بكنه، برا چي من رو بردي پشت خط؟! او هم لبخندي زد و گفت: تو فعلا نبايد شهيد شوي. بايد براي مردم بگويي كه آن طرف چه خبر است. مردم معاد رو فراموش کرده اند. براي همين جايي تو را بردم كه از خط دور باشي. اما رفقاي ما آن شب به خط دشمن زدند. سجاد مرادي و سيديحيي براتي كه سر ستون قرار گرفتند، اولين شهدا بودند، مدتي بعد مرتضي زارع، بعد شاهسنايي و عبدالمهدي کاظمي و... در طي مدت کوتاهي تمام رفقاي ما كه با هم بوديم، همگي پركشيدند و رفتند. درست همان طور كه قبلا ديده بودم. جواد محمدي هم بعدها به آنها ملحق شد. بچه هاي اصفهان را به ايران منتقل كردند. من هم با دست خالي از ميان مدافعان حرم به ايران برگشتم. با حسرتي كه هنوز اعماق وجودم را آزار ميداد. ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سیدیحیی در حالی به شهادت رسید که ذکر یا حسین (ع) را به لب داشته و به گفته همسر این شهید والامقام، سید یحیی آرزوی شهادت را از امام رضا علیه السلام طلب کرده بود و در نهایت در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به این آرزوی خود دست پیدا کرده و آسمانی شده است. شهید داستان @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و شهـــادت نـــام گــرفت وقـــتی قـلـبی... از شـــدت شـــوقِ وصـــال، تپیـــدن را... فرامـــوش کـــرد.... 🕊 شهید داستان @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دو شهیدی که در این قسمت ازشون نام برده شد. شب های آینده هم از شهیدان دیگر داستان مطلب میذارم.
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🖌بنویس روی صفحه قلم... آه کربلا ❤️‍🔥آتش گرفت باز دلم… آه کربلا 🍂دوری، شکستگی، دل پرخسته از همه 😔خیره به قاب عکس حرم… آه کربلا ✍حبیب نیازی 📸خضیر فضاله @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃یک‌هو دلم برایش تنگ شد و اشک‌ها راه‌شان را پیدا کردند. دلم می‌خواست همان اصغر کوچکی را که توی بیمارستان دادندش دستم، دوباره بغل کنم و آن‌قدر به تنم بچسبانمش که همه وجودم عطرش را بگیرد. منتظر بودم برگردد ایران و برای آخرین‌بار پسرم را ببینم. دوباره فیلم‌ها توی گوشی‌ها دست به دست شد. ديگر، صورت محوی که همیشه کنار می‌دیدمش روشن شده بود. اصغر من بود... 🍃اصغری که بزرگ شده بود و شانه به شانه فرمانده‌اش قدم می‌زد و نگران جانش بود. تازه ‌فهمیدم آن ‌همه خانه نیامدن و ماموریت و خستگی، به‌خاطر فرماندهي‌اش بوده نه سربازی‌اش... جنات فکه📲 @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍒 آیه ۲۳ سوره احزاب مردانی هم هستند که به خدا راست گفته‌اند و بر عهدشان صادقانه ایستادند. بعضی‌ها پیمانه را به آخر بردند، و بعضی در انتظارند... ✨ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در این عصر قشنگ در قوری دوستی چای دم کنید با قند مهربانی نوش جان کنید و با عشق باهم بودن رو جشن بگیرید… عصرتــون بخیر و دلتون شاد🍰☕️🫖 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 مدتي از ماجراي بيمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم، حال و روز من خيلي خراب بود. من تا نزديكي شهادت رفتم، اما خودم ميدانستم كه چرا شهادت را از دست دادم! به من گفته بودند كه هر نگاه حرام، حداقل شش ماه شهادت آنان كه عاشق شهادت هستند را عقب مياندازد. روزي كه عازم سوريه بوديم، پرواز ما با پرواز آنتاليا همزمان بود! چند دختر جوان با لباسهايي بسيار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد. بلند شدم و جاي خودم را تغيير دادم. هرچه ميخواستم حواس خودم را پرت كنم انگار نميشد. اما ديگر دوستان من، در جايي قرار گرفتند كه هيچ نامحرمي در كنارشان نباشد. اين دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نميدانم، شايد فكر كرده بودند من هم مسافر آنتاليا هستم. هرچه بود، گويي ايمان من آزمايش شد. گويي شيطان و يارانش آمده بودند تا به من ثابت كنند هنوز آماده نيستي. با اينكه در مقابل عشوه هاي آنان هيچ حرف و هيچ عكس العملي انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولي از اين آزمون نگرفتم. در ميان دوستاني كه با هم در سوريه بوديم، چند نفر را ميشناختم كه آنها را جزو شهدا ديدم. ميدانستم آنها نيز شهيد خواهند شد... ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊