eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
276 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
740 ویدیو
1 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 | در تمام زمانی که وضو میگرفتم، فکرم پیِ مجید بود که میتوانست هم مثل شبهای دیگر به مسجد آسید برود و نمازش را به شیعیان بخواند، ولی خودش پیشنهاد داد تا به مسجد اهل سنت بیاییم و با اینکه حالا عضوی از اعضای مسجد شده بود، بی هیچ اکراهی به اهل تسنن آمده و نداشت که او را در این محل ببیند و همین برایم بس بود تا باز هم هوای تبلیغ تسنن برای همسرم به سرم بزند، هر چند در این مدت تند و تیز علاقه ام به سُنی شدن مجید تا حدودی شده و تیغ مناظره هایم هر روز کُندتر میشد که دیگر چون تب و تابی برای هدایت مجید به مذهب اهل در دلم نبود و احساس میکردم او در همین مذهب هم مثل یک مسلمان سُنی به خدا نزدیک است. حالا بیش از یک بود که در خانه عده ای مقید زندگی کرده و شب و روزم را با ذکر و مناجاتهای میگذراندم و هیچ و کاستی در اعتقاداتشان نمیدیدم که بخواهم به ضرب و مباحثه، زندگی را بر خودم سخت و کنم تا از همسرم یک مسلمان سُنی بسازم. هر چند شاید هم اگر روزی میرسید که مجید مذهب اهل را میپذیرفت، خوشحال میشدم، اما دیگر از بودنش هم نبودم که به چشم خود میدیدم شیعه در ، کمتر از اهل سنت نیست، مگر عشقی که در چشمه برای خاندان پیامبر(ص) میجوشید و من هنوز فلسفه اش را نمیفهمیدم و گاهی به حقیقت چنین ارتباط پُر رمز و رازی شک میکردم. وقتی میدیدم شبی به مناسبت یکی از ائمه، جشن به پا میکنند و چند روز بعد به هوای شهادت کسی دیگر، لباس به تن کرده و از اعماق جانشان ضجه میزنند، میشدم که هنوز یکسال از گریه های شب قدر و توسلهای عاجزانه ام به دامان نگذشته و فراموش نکرده بودم که مادرم بعد از این همه ضجه و ناله، چه ساده از رفت. هنوز هم نمیدانستم وقتی به خاطر امام جواد(ع) دلم برای خانم و به رحم آمد و به تخلیه خانه رضایت دادم، از مصیبت بر سر زندگی ام خراب شد که دخترم از رفت، مجید تا پای کشیده شد و همه سرمایه زندگیمان به رفت، ولی این همه نشانه هم نمیتوانست حقیقت توسل به اهل بیت پیامبر را لکه دار کند که در شب شهادت امام کاظم(ع) و به خاطر گریه های من و دست نیازی که به دامن این امام بلند کرد بود، معجزه ای در زندگیمان رخ داد که غرق چنین نعمت و شدیم و وقتی جاده افکارم به اینجا میرسید، میشدم که باز هم حقیقت این شیدایی های شیعیان را نمیفهمیدم. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊