eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
237 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 خیلی با قرآن مانوس بود. گاهی بعد از نماز با خودش خلوت می کرد و با صدای بلند قرآن تلاوت می کرد. کتاب هایی درباره تجوید تهیه کرده بود و تمرین می کرد. خیلی ها دوست داشتند برایشان استخاره بگیرد. استخاره هایش عجیب بود. می گفت لطف خدا و قرآن است. من فقط قرآن را باز می کنم. 🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
عاشق طلبگی بود. حوزه رفتنش را عنایت خاص (عج) می دانست. بهترین سال های زندگی اش در حوزه سپری شده بود. ذکاوت خاصی از خود نشان داده بود و اساتید هم رویش حساب باز کرده بودند. احترام زیادی برای لباس روحانیت قائل بود. دوست داشت در ۴۰ سالگی به دست آقا ملبس شود و برای همیشه لباس بپوشد. اما قبل از آن لباس را فقط در محیط کار یا هنگام سخنرانی به تن می کرد. می گفت : تا آن موقع دوست ندارم کسی اشتباهات مرا به حساب لباسم بگذارد. این لباس مقدس است. جاذبه بالایی داشت. تقریبا همه مدل افراد با ظاهرهای مختلف، جذب شخصیتش می شدند. می گفت: شاید بعضی ها بخاطر این لباس، به من نزدیک نشوند. بعضی از دوستانش تا مدت ها نمی دانستند او طلبه است و وقتی روی منبر او را می دیدند، غافلگیر می شدند... 🌱 پ.ن: حاج محمد قبل از ۴۰ سالگی به شهادت رسید....😔💔 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌷 🍃حساسیت زیادی روی مسئله داشت. تقریبا تمام فامیل و آشنایان از این امر مطلع بودند. گاهی حتی بخاطر وضعیت نامناسب حجاب همسران دوستانش رابطه دوستی اش را با آن ها محدود می کرد. 🌸حجاب را البته مخصوص خانم ها نمی دانست. روی رفتار آقایان هم دقت می کرد. حدود ارتباط با نامحرم را در عین احترام، حفظ می کرد. بخاطر مسائل شرعی و یا گرفتن استخاره، مراجعه کننده زیاد داشت اما طوری رفتار می کرد که از حد ضرورت فراتر نرود. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌸🍃 خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشده، دوباره راهی می شد. می گفت : امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃 [حاج محمد] حدود ۱۰ سال سیگار می‌کشیدند. خودشان می گفتند نخ بعدی را با نخ قبلی روشن می‌کردند! من، ه
یکی از دلایلی که سیگار می‌کشیدند فوت مادرشون بوده. خانم پاشاپور در جلسه خواستگاری به وسیله شهید همت بحث سیگار رو پیش می کشند چون شهید محمدابراهیم همت هم سیگار می کشیدند و به خاطر خانمشون کنار می‌گذارند. و اینجاست که حاج محمد متوجه میشن☺️ کتاب بی تو پریشانم رو در فرصتی مناسب از زبان همسرشان بخوانید. و البته همانطور که در کتاب سه دقيقه در قيامت هم دیدید سیگار هم از همان مواردی هست که به بدن ضرر می رساند و حق النفس هست.
🌱 یکی دو بار رفتیم سر مزار . مرد هزار چهره انقلاب. می گفت روحانی یعنی ایشان. زبر و زرنگ و همیشه آماده. از شخصیت و سبک زندگی ایشان خیلی الگو برداری می کرد. می گفت : وقتی کسی بخواهد خدمت کند در هرجایی می تواند و هیچ عذری او را متوقف نخواهد کرد. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌺🍃 🍃از آنجایی که طلبه بودند، انتظار می‌رفت زندگی متفاوتی داشته باشد. در صحبت‌های خواستگاری گفته بود: برای ادامه راه امام حسین(ع) فرش زیر پایم را هم می‌فروشم 🍃درسش تمام نشده بود و جایی هم مشغول به کار نبود. در آن شرایط شاید از نظر مالی امکانات لازم برای شروع یک زندگی جدید را نداشتند اما من این شرایط را پذیرفتم. 🍃حتی در مدت آشنایی درباره مسائل مالی هیچ صحبتی نکردیم و فرصتش هم پیش نیامد چون برای هردویمان مسئله دیگری مهم بود. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃 💠 🍃یکی از انگیزه هایش برای این همه رفتن ها و کار کردن ها شهید آوینی بود. به شهید اوینی خیلی علاقه داشت و همه اثار و کتاب هایی که درباره شهید اوینی بود جمع آوری می کرد و می دید. کار فرهنگی را دوست داشت. 🍃کارهایی که شهید چمران در جبهه ها انجام داده بود تلاش داشت همان کارها را در سوریه انجام دهد کارهای فرهنگی بسیاری انجام داد و همین ها باعث شد وزیر فرهنگ سوریه از او تقدیر کند. او به این خاطر دوست داشت برود که می گفت فقر فرهنگی و کمبود مالی مردم مناطق محروم جیگر ادم را اتش می زند. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱 🍃اصغر از کلاس دوم راهنمایی فعالیتش را شروع کرد و مدام مسجد و بسیج می‌رفت و بچه‌ها را جذب می‌کرد. 🍃وقتی کمی بزرگ‌تر شد به فقرا کمک می‌کرد و افطاری می‌داد. در سلام گفتن حتی از کودکان و نوجوانان پیشی می‌گرفت. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱 اصغر واقعا یک رزمنده مجاهد و یک عارف به تمام معنا بود. اخلاص توی کلام، رفتار و عملش حس می‌شد. هر وقت جلسه داشتیم، بعد از اتمام جلسه که از هم جدا می‌شدیم گاهی برای کاری تماس می‌گرفتم. می‌گفتم: «کجایی؟» می‌گفت: «دمشقم.» ساعت دوی شب! ‌‌هاج‌وواج می‌ماندم که این ساعت دمشق چه می‌کند. یا می‌پرسیدم: «کجایی؟» می‌گفت: «حماة.» می‌رفت سراغ کارش و مدام در چرخش و رفت‌وآمد بود. اصلا در یک چارچوب خاص نمی‌گنجید. فرماندهی که جسور، موفق و بابرنامه بود... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌷🍃 خیلی زرنگ بود و عاشق فلسفه. همیشه می دانست که چه بگوید و چطور بگوید. گفت: اگر برم سوریه حقوقم کمتر از حقوق فعلیم میشه. گفتم: اشکال نداره عوضش با برکت میشه. گفت: اگر برم و برگردم شاید یه مدت بیکار باشم و نتونم برگردم سر کار قبلیم. گفتم: از کجا معلوم که اگه نری تو همین جای فعلی نگهت دارن؟ گفت: می دونم با دوتا بچه خیلی سخته. میخوای نرم؟ سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم. گفت: جدی میگم اگه تو راضی نیستی نمیرم به شرطی که توی قیامت وقتی حضرت زهرا(س) پرسید چرا برای دفاع از حریم دخترم نرفتی خودت جوابشو بدی... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آرمان که مریض شده بود بردمش پیش دکتر تا فهمید دکتر خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه گفت من نمیام. گفتم پسرم این خانم دکتر هستند میخوان فقط معاینه ات بکنند. گفت نه! پدرجان طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊