eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
244 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_بیست_و_ششم روی تختم دراز کشیده و #پیشانی_ام را با سرانگشتانم ف
💠 | او برای توجیه کارش توضیح داد: "این اعلامیه برای مردم نوشته شده. به عبدالرحمن هم دادم بخونه. بهش گفتم به هرکی هم که داره، بده. تو هم به هرکسی که اعتماد داری بده تا بخونه. با این کار هم به خدا نزدیک میشی هم به (ص)!" حرفش که به اینجا رسید، بلاخره کردم و پرسیدم: "حالا چرا باید امروز کرد؟" نگاه عاقل اندر سفیهی به متحیرم کرد و با حالتی فاضلانه پاسخ داد: "برای مبارزه با که این رافضیها گذاشتن! مگه نمیبینی تو کوچه خیابون چی کار میکنن و چجوری الکی زاری میکنن؟ ببین الهه! ما باید کار تبلیغاتی انجام بدیم تا همه متوجه شه اسلام اون چیزی نیس که این با گریه و زاری نشون میدن! باید همه دنیا بفهمن که شیعه ها اصلاً نیستن! فقط یه مشت که خودشون رو به امت اسالمی میچسبونن!" برای یک لحظه نفهمیدم چه و تازه متوجه شدم منظورش از رافضیها همان است و برای اولین بار نه به عنوان جای مادرم که از آتش تعصب که در چشمانش پیدا بود، از نگاهش شدم. دیگر حالت تهوع را فراموش کرده و از حرفهای بی سر و تهی که به نام اسلام میکرد، به شدت خشمگین شده بودم که به آرامی خندید و گفت: "حالا اگه به شوهرت اعتماد داری، بده اونم بخونه." و با از زحماتی که به قول خودش در راه اشاعه دین اسلام میکشم، از پله ها پایین رفت. در را بستم و همانطور که جزوه را ورق میزدم، روی نشستم. بودم تا ببینم در این چند برگ چه نوشته شده و با چه روز شهادت (ع) را روز جشن و شادی اعلام کرده که دیدم تنها با چند شبهه به مبارزه با خاندان پیامبر (ص) برخاسته است. شبهاتی که نه در منطق که به عقل یک دختر که اطلاعات چندانی هم از نداشت، پیدا کردن جوابش چندان و پیچیده نبود. نمیدانستم که او به پدرم در آمده تا برایش همسری کند یا برای کشاندن اهل این خانه به آیین ، رهبری! از بیم اینکه این جزوه را ببیند، کرده و جایی گوشه کابینت آشپزخانه، زیر تور سفید رنگی که کف کابینت پهن کرده بودم، پنهانش کردم که به دلیل تکرار اسم و پیامبر (ص) در چند خط، نمیتوانستم پاره کرده یا در سطل بیندازم. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊