🌱
نه من،
نه ما،
نه خلایق،
نه عقل،
نه ادراک...
فـقــط مقــام شمـا را، خــدا خبـر دارد...
✍مجید لشگری
📸سامر العذاری
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما خاندان کرمیم، جلو بهشت وامیستیم همه رو شفاعت میکنیم...
#شهید_سید_مهدی_جلادتی🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🇮🇷پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران در دست آزادی خواهان جهان ...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌱 #سه_دقیقه_در_قیامت #قرآن #فصل_هجدهم #قسمت_اول در ميان دوستان ما جوان فوق العاده پر استعدادي بود
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#قرآن
#فصل_هجدهم
#قسمت_دوم
او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، اما به خاطر روحيه راحت طلبي و تحت تأثير برخي اساتيد كه بحث يكسان بودن اديان را مطرح ميكردند، دين خودش را تغيير داد!! دوست قرآني من، با آنكه راه درست را ميشناخت، اما با تغيير دين، راه جهنم را براي خود هموار كرد.
او حتي در زمينه گمراهي برخي جوانان محل مجرم شناخته شد. چرا كه الگويي براي آنها شده بود و خبر تغيير دين او، واكنشهاي بدي در بين جوانان ايجاد كرد. البته اساتيد او هم در اين گمراهي و در آن جايگاه جهنمي با او شريك بودند.
از ديگر موقعيت هايي كه در جهنم و در نزديكي او مشاهده كردم، نحوه عذاب برخي افراد بود كه من از سابقه ايمان و انقلابي بودن آنها مطلع بودم!
مثلا جايي را ديدم كه شبيه يك سطح معمولي بود، وقتي خوب دقت كردم ديدم اين سطح، پر از نوك شمشير يا نيزه است! اصلا نميشد آنجا راه رفت! يعني شبيه پشت جوجه تيغي بود. بعد ديدم كسي را از دور مي آورند.
پاهايش را بسته بودند، او را سر و ته آويزان کرده و بدنش را روي اين سطح ميكشيدند. فريادهاي او دل هر كسي را به لرزه مي انداخت. تمام بدنش زخمي بود.
كمي آن طرفتر را نگاه كردم، يك استخر پر از مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشانها خارج ميشود! يك سيني گرد، با قطر حدود يك متر در وسط آن قرار داشت و شخصي روي اين سيني نشسته بود. هر چند دقيقه يكبار، اين شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب مي افتاد، بعد تلاش ميكرد و به روي اين سيني برميگشت! كمي كه دردهاي بدنش بهتر ميشد دوباره همين ماجرا تكرار ميشد.
واقعاً وحشت كردم.
من اين افراد را شناختم و گفتم: اينها كه خيلي براي اسلام و انقلاب زحمت كشيدند، فقط در چند مورد...
نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجراي طلحه و زبير را به ياد من آوردند، كساني كه در صدر اسلام و در جواني، براي خدا و اسلام بسيار زحمت كشيدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعي قرار گرفتند و فتنه هاي بزرگي ايجاد كردند.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #قرآن #فصل_هجدهم #قسمت_دوم او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، ا
بعضی ها که با عملکرد ضعیفشون و خیانت کردنشون در حق مردم، خون به دل مردم کردند حداقل اون دنیا جواب می بینند... چون عدالت خدا و حساب و کتاب خدا شوخي بردار نیست.
این امتیاز اوست؛
که بی مرز عاشق است
دور از وطن حوالی غربت شهید شد...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
📜 #خاطره_شهید
یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف می کرد. می گفت : کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم تو جعبه های مخصوص مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها. با خودم گفتم: حتما از این خانمهاییه که میان جبهه.
اصلا حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار آن خانم را نمی دیدند، قضیه عجیب برام سؤال شده بود. موضوع عادی به نظر نمی رسید.
کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفتم نزدیکتر. تا رعایت ادب شده باشد، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم : خانم؛ جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین.
رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود : مگر شما در راه برادر من زحمت نمیکشید؟
یک آن یاد امام حسین (سلام الله عليه) افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی اختیار نشسته بودم و نمیدانستم چه بگویم. خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمودند : هرکس که یاور ما باشد، البته ما هم یاری اش میکنیم.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
📚 خاک های نرم کوشک - سعید عاکف
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃محشر من!
🍃محشری در روز محشر کن بپا
😓رحم کن بر نوکری سربار،
🌹ممنونم حسین
📸امیر عظیمی
✍یوسف آلطعمه
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💔🍃
بوسیدن روی اصغر
حسرتی بود که بر دل مادرش ماند...
#شهید_بی_سر
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
محکومیت آمریکا و رژیم صهیونیستی در افکار عمومی دنیا
پایان آزادی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #قرآن #فصل_هجدهم #قسمت_دوم او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، ا
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#حق_الناس و #حق_النفس
#فصل_نوزدهم
#قسمت_اول
از وقتي كه مشغول به كار شدم، حساب سال داشتم. يعني همه ساله، اضافه درآمدهاي خودم را مشخص ميكردم و يك پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت ميكردم. با اينكه روحانيان خوبي در محل داشتيم، اما يكي از دوستانم گفت: يك پيرمرد روحاني در محل ما هست. بيا و خمس مالت را به ايشان بده و رسيدش را بگير.
در زمينه خمس خيلي احتياط ميكردم. خيلي مراقب بودم كه چيزي از قلم نيفتد. من از اواسط دهه ي هفتاد، مقلد رهبرمعظم انقلاب شدم. يادم هست آن سال، خمس من به بيست هزار تومان رسيد.
يكي از همان سالها، وقتي خمس را پرداخت كردم. به آن پيرمرد تأكيد كردم كه رسيد دفتر رهبري را برايم بياورد. هفته بعد وقتي رسيد خمس را آورد، باتعجب ديدم كه رسيد دفتر آيت الله... است! گفتم: اين رسيد چيه؟ اشتباه نشده!؟ من به شما تأكيد كردم مقلد رهبري هستم.
او هم گفت: فرقي ندارد.
باعصبانيت با او برخورد كردم و گفتم: بايد رسيد دفتر رهبري را برايم بياوري. من به شما تأكيد كردم كه مقلد رهبري هستم و ميخواهم خمس من به دفتر ايشان برسد.
او هم هفته بعد يك رسيد بدون مهر برايم آورد كه نفهميدم صحيح است يا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقيم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبري واريز ميكردم.
ادامه دارد....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یل یاتار طوفان یاتار
یاتماز حسینین پرچمی❤️
غرب زیر پای عاشقان اباعبدلله🚩
#ارسالی✉️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #طوفان_الاقصی یک شبه صیحه بود که همه باید موضعشان را اعلام می کردند!
#استاد_شجاعی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃آفرینش ز ازل سر به گریبان تو بود
🌺چرخ گردون، چو یکی گوی به دامان تو بود
🍃خاک پای تو گِل آدم و حوّا گردید
🌺خضر از خانه به دوشان بیابان تو بود
✍غلامرضا سازگار
📸احمد القریشی
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊#پرواز روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ قسمت سی و دوم 🍃یکی دو روز بعد، ام ابراه
🕊#پرواز
روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
قسمت سی و سوم
🍃دوقلوها حسابی با حیدر خواهرزاده ابراهیم دوست شده بودند.
حیدر فرزند ۵ ساله میرا، خواهر بزرگتر ابراهیم بود که به تازگی صاحب خواهری به نام نور شده بود. میرا ۲۸ ساله بود و دیپلمه. همسرش که دندانپزشک بود برای انجام دوره و خدمات دندانپزشکی به عربستان اعزام شده بود و حالا او و فرزندانش نزد مادرشان ام ابراهیم زندگی می کردند.
دیما هم که ۲۴ سال سن داشت، تازه تحصیلاتش را در رشته مهندسی کشاورزی به اتمام رسانده بود و برای استخدام در یک اداره دولتی تقاضا داده بود.
🍃به غیر از ما، مهمان دیگری هم دعوت شده بود. ام یوسف عمه ابراهیم که خودش در شهر دیگری رستوران داشت و برای دیدن ما به خانه برادرش آمده بود.
🍃احترام زیادی برای مهمان قائل بودند. حیدر هرچه وسایل بازی داشت برای دخترها آورده بود و آن ها هم گرم بازی بودند. گاهی که حوصله شان سر می رفت، حیدر تمام تلاشش را می کرد تا خنده به لب هایشان بیاید.
🍃ما هم سرگرم صحبت بودیم. بوی مطبوع غذا در خانه پیچیده بود. از دستپخت ام ابراهیم زیاد شنیده بودم.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
.
بازم قصه ی چای و نقل های عطردار و
رد نور روی فرش قرمز دستبافت...
چقد تو این دوره زمونه جای خونه هایی با درهای چوبی و شیشه های رنگی خالیه...
خونه هایی با فرش و پشتی های همرنگ و ردیف شده کنار دیوار...
خونه هایی با حیاط های بزرگ و باصفا و حوض وسط حیاط...
عصرتون بخیر☕️🍰
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #حق_الناس و #حق_النفس #فصل_نوزدهم #قسمت_اول از وقتي كه مشغول به كار شدم، حساب
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#حق_الناس و #حق_النفس
#فصل_نوزدهم
#قسمت_دوم
يكي دو سال بعد، خبردار شدم اين پيرمرد روحاني از دنيا رفت. من بعدها متوجه شدم كه اين شخص، خمس چند نفر ديگر را هم به همين صورت جا به جا كرده! در آن زماني كه مشغول حساب و كتاب اعمال بودم، يكباره همين پيرمرد را ديدم. خيلي اوضاع آشفته اي داشت. در زمينه حق الناس به خيلي ها بدهكار و گرفتار بود. بيشترين گرفتاري او به بحث خمس برميگشت. برخي آدمهاي عادي وضعيت بهتري از اين شخص داشتند!
پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اينقدر اوضاع او مشكل داشت كه با رضايت من چيزي تغيير نميكرد. من هم قبول نكردم.
در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت: اينهايي كه ميبيني، اين كساني كه از شما حلاليت ميطلبند يا شما از آنها حلاليت ميطلبي، كساني هستند كه از دنيا رفته اند. حساب آنها که هنوز در دنيا هستند مانده، تا زماني که آنها هم به برزخ وارد شوند. حساب و كتاب شما با آنها كه زنده اند، بعد از مرگشان انجام ميشود.
بعد دوباره در زمينه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: واي به حال افرادي که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را مراعات نکردند. اما اين را هم بدان، اگر کسي در زمينه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنيا ببخشي، ده برابر آن در نامه ي عملت ثبت ميشود. اما اگر به برزخ کشيده شود، همان مقدار خواهد بود.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خلیج_فارس خانه ماست
بروید در همان خلیج خوکها...
🍃۱۰ اردیبهشت روز ملی خلیج فارس
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊