#معرفی_کتاب
کتاب «رز آبی» زندگینامه شهید مدافع حرم علیرضا جیلان منتشر شد.
کتاب به قلم همسر محترم شهید به رشته تحریر درامده است
لینک خرید کتاب با تخفیف https://b2n.ir/jilan
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷✨شهدا زندهاند ...
📹 کودک پس از گذاشتن گل بر روی مزار #شهید مدافع حرم، جملهای نا مفهوم میگوید و آن جمله این است:
«میگه دستت درد نکنه...!»
مادر میگوید، ابتدا نفهمیدم چه گفت؛
خانه که آمدیم، فیلم را که دیدم، از او پرسیدم و گفت: «مهربان بود، از آنجا به من گفت دستت درد نکنه برایم گل گذاشتی...»
پیشنهاد میکنم آنچه تجربهگران درباره زندگیِ دیگر را گفتهاند و گفتگوهایی که عباس موزون(در برنامه زندگی پس از زندگی) با افرادی که از کما برگشتهاند را مرور کنید.
آنها میگویند:
وقتی در کما بودیم و با اطراف ارتباط میگرفتیم، کسی ما را درک نمیکرد، اما کودکان به خوبی متوجه میشدند.
کودکان بهتر از هرکسی "حقیقت" را درک میکنند.
و #شهدا زندهترین حقیقت موجود هستند.
این ویدئو را با دقت ببینید و اگر دلتان گرفت، به شهدا، امام زادههای عشق مراجعه کنید...!🥀
#ویژه
@shahid_ketabi
۳۴ سربریده، هدیه به عروس کومله!
(خاطره ای وحشتناک از دوران اسارت"آقابالا رمضاني" توسط کموله!)
مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود؛ این رسم را کومله نیز اجرا میکرد با این تفاوت که قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بودند. چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگان بردند. پس از مراسم گفت: «باید برایم قربانی کنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانیها را بیاورند.»
شش نفر از مقاومترین بچههای بسیج اصفهان را که همه جوان بودند، آوردند و تکتک از پشت سر بریدند. این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر میزدند و آنها شادی و هلهله میکردند؛ ولی آن بیانصاف باز هم تقاضای قربانی کرد. مجددا شش سپاهی، چهار ارتشی و دو روحانی آوردند و از طرف اقوام و دوستان و آشنایان هدیه کردند!
آن عزیزان نیز، چون دیگر برادران به فیض شهادت رسیدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند به حالت بیهوشی و اغما به زندان برگرداندند؛ ولی شنیدیم تا پایان مراسم عروسی ۱۶ نفر دیگر را(مجموعا ۳۴ نفر!) هم در طی مراحل مختلف قربانی هوسرانی شیطانی خود کردند.😔
*پاورقی:
کومله ( کومهله) نام یکی از گروهکهای ضدانقلاب باگرایش مارکسیستی میباشد که در اوایل انقلاب اسلامی به مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی پرداخت و جنایات بیشماری را در حق پاسداران انقلاب اسلامی و خادمان نظام برخاسته از انقلاب مرتکب شد.
این گروهک در حال حاضر نیز(اغتشاشات اخیر) در حال برهم زدن فضای امن داخلی با عملیات مسلحانه است.
#نمونه_خاطره
#برای_ایران
@shahid_ketabi
📌فعال رسانهای آمریکایی:
رسانهها قدرتمندترین موجود روی زمین هستند؛ آنها قدرت دارند بیگناهان را مجرم جلوه دهند و مجرمان را بیگناه کنند و این قدرت است. زیرا آنها ذهن تودهها را کنترل میکنند."
#شهید_مالکوم_ایکس
#تلنگر
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 به یاد #شهید_مدافع_حرم «محسن قوطاسلو»
🌹 به یاد زمزمههایش که آرزو میکرد برای #شهادت و پیوستن به کاروان حسین(ع)
🇮🇷 ارتش و ارتشی باید به پرورش چنین افسرانی بر خود ببالد...
#برای_ایران
@shahid_ketabi
♦️ نخبه بود که با رتبه چهار تجربی و پذیرش دانشگاه در فرانسه، درس و آینده و پول و شهرت و... رو رها کرد و برای وطنش جنگید تا شهید شد...
تویِ فحاش، ریگ چسبیده به کف پوتین این شهید هم نیستی!
#شهید_زینالدین
#برای_ایران
#روز_دانشجو
@shahid_ketabi
شهیدحججی میـگفت:
یه وقتـایی دلکندناز
یه سری چیـزای "خـوب"
باعـثمیشه...
چیـزای بهتری
بدسـتبیاریم..
بـرای رسیـدن به
مهدی زهـرا"عج"
ازچـی دلکندیم؟!✋🏻
#امام_زمان
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج #قاسم_سلیمانی: هر وقت در سختیهای جنگ فشارها بر ما حادث میشد، وقتی که به صورت بسیار مضطری هیچ کاری از ما بر نمیآمد، پناهگاهی جز زهرا (س) نداشتیم و ما هم پناهگاهمون زهرا (س) بود.
#فاطمیه
@shahid_ketabi
عصر یکی از روزها ابراهیم از سرکار به خانه میآمد. وقتی وارد کوچه شد نگاهش به پسر همسایه افتاد. پسر با دختر جوانی مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحاقظی کرد و رفت.
میخواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد.
چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل پسر قرار گرفت.
ابراهیم با لبخند همیشگی با پسر ترسیده دست داد و گفت: ببین در کوچه و محلهی ما این چیزها سابقه نداشته، من تو و خانوادهات را کامل میشناسم، تو اکه واقعا این دختر رو میخواهی من با پدرت صحبت میکنم که ...
جوان پرید وسط حرف ابراهیم و گفت: تو رو خدا به بابام چیزی نگو، من اشتباه کردم، غلط کردم و ...
ابراهیم گفت: نه منظورم رو نفهمیدی، ببین پدرت خونه بزرگی داره و تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت میکنم. انشاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی میخوای؟
جوان با سرپایین و خیلی خجالت زده گفت : بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه.
ابراهیم جواب داد : پدرت با من، حاجی رو میشناسم. آدم منطقی و خوبیه.
جوان هم گفت : نمیدونم چی بگم. هرچی شما بگی. بعد هم خداحافظی کرد و رفت.
شب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج داشته باشد و همسرمناسبی پیدا کند باید ازدواج کند. در غیراینصورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جوابگو باشد. ابراهیم ادامه داد : حاجی اگه پسرت بخواد خودش حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟
حاجی که از شنیدن ازدواج پسرش اخمهایش در هم بود گفت : نه !
فردا نیز مادر ابراهیم با مادر جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد ...
بعد یک ماه آخر کوچه چراغانی بود و لبخند رضایت بر لبان ابراهیم .
پ ن ؛ این ازدواج هنوز هم باپرجاست !
#نمونه_خاطره
#شهید_ابراهیم_هادی
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت شهید ابراهیم هادی ۵ روز قبل از #شهادت که بعد از ۳۵ سال منتشر میشود
#سلام_بر_ابراهیم
@shahid_ketabi
❇️ شیعه به دنیا آمدهایم که
مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم...
-شهیدمحمودرضابیضائی-
#امام_زمان
@shahid_ketabi
🔻 هروقت آبدارچی دانشکده وارد اتاق دکتر میشد، حتی اگر دکتر مشغول کاری علمی بود و حسابی متمرکز و عمیق مشغول انجام کاری بود، جلوی پایش میایستاد.
📚 برگرفته از کتاب #استاد | خردهروایتهای زندگی استاد شهید دکتر #مجید_شهریاری
#نمونه_خاطره
#شهید
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#شهید مدافع امنیت طلبه بسیجی «حسن مختار زاده» :
یدونه حلالیت بزنید تو کل شهر
فکر کنم به کل شهر بدهکارم
بدهکار نیستما
حالا یه چراغی شکسته باشیم و ...
هر جا کار کردم یه حلالیت بگیرید
اون دفعه یدونه سانس استخر بود
دیروز ازش حلالیت گرفتم
سرش داد زدم
حاج اقا حاج اقا
[[خدایا تمومش کن دیگه خسته شدیم😔]]
حلالم کنید
#پایان_مماشات
🆔 @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توماج صالحی لیدر اغتشاشگران رو یادتونه وقتی گرفتنش چجوری به غلط کردن افتاده بود؟
حالا روحیه مدافعان حرم رو وقتی توی محاصره ۱۰۰ متری داعشیها هستند ببینید.
گلوله دو تا از انگشتاشو سوراخ کرده، ولی بازم میگه و میخنده
تفاوت عمله شیطان بودن و بنده خدا بودن همین جاست...
#تلنگر
#برای_ایران
@shahid_ketabi
⭕️ عکسی که شوخیشوخی جدی شد! 😔😔😔
زمانی #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی نزد رزمندگان لشکر فاطمیون رفت، زمانی که فرماندهان خواستند یک عکس یادگاری با حاج قاسم بگیرند، ابوحامد (علیرضا توسلی) به شوخی گفت: #شهدا به ترتیب.
‼️ ولی این شوخی نبود، بلکه خیلی زود و جدی به واقعیت تبدیل شد.
🔻 در این تصویر عکس شهیدان
علی سلطان مرادی (۲۲ بهمنماه سال ۱۳۹۳)،
عباس عبداللهی (۲۲ بهمنماه سال ۱۳۹۳)،
علیرضا توسلی (۹ اسفندماه سال ۱۳۹۳)،
حسین بادپا (۳۱ فروردینماه۱۳۹۴)،
مصطفی صدرزاده(اول آبانماه سال ۱۳۹۴) و
حاج قاسم سلیمانی (۱۳ دیماه سال ۱۳۹۸) دیده میشود.
#نمونه_خاطره
@shahid_ketabi
🔻دفترچه گناهانِ یک شهید ۱۶ ساله
در تفحص #شهدا، دفترچه یک #شهید ۱۶ ساله که گناهانِ هر روزش را مینوشت پیدا شد!
گناهان یک هفته او اینها بود🙂👇🏻
شنبه: بدون وضو خوابیدم
یکشنبه: خنده بلند در جمع
دوشنبه: وقتی در بازی گُل زدم، احساس غرور کردم
سهشنبه: نماز شب را سریع خواندم
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات
+ دارم فکر میکنم چقدر از یه پسرِ شانزده ساله کوچکترم😔 💔
#ویژه
#تلنگر
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذان شهید ابراهیم هادی
#سلام_بر_ابراهیم
@shahid_ketabi
یا فاطمه-سلامﷲعلیکِ! به فریادم برس!
➿ در اردوگاه موصل، پیرمرد بزرگواری بود که بعد از نماز صبح مینشست و دعا میخواند. بعثیهای پلید هم اگر کسی بعد از نماز صبح بیدار میماند و تعقیبات میخواند، خیلی معترضش میشدند.
➿ به هر حال، آمدند و معترض حاج حنیفه شدند. به او گفتند: «پیرمرد! این چیه که تو بعد از نماز صبح مینشینی و وراجی میکنی؟» (با لحن نابخردانه خودشان).
➿ حاج حنیفه که دید اینها خیلی پایشان را از گلیمشان درازتر کردهاند. گفت: «میدانید بعد از نماز صبح من چه کسی را دعا میکنم؟» گفتند: «چه کسی را دعا میکنی؟» گفت: «به کوری چشم شما، بعد از نماز صبح مینشینم و رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی را دعا میکنم».
➿ نگهبان بعثی این حرف را شنید و رفت. موقع آمار، در که باز شد، حاج حنیفه را بردند و حسابی کتک زدند و او را انداختند داخل زندان.
➿ دو نفر دیگر هم در زندان بودند. یکی از آنها علیرضا علیدوست بود که اهل مشهد است. ایشان میگفت: «ظهر که زندانبان غذا آورد، ما دیدیم غذا برای دو نفر است، با دو تا لیوان چای. گفتیم: ما سه نفریم. گفت: این پیرمرد ممنوع از آب و غذاست.
➿ چهار روز به این پیرمرد یک لقمه غذا و یک قطره آب ندادند. هرچه ما اصرار کردیم، امکان نداشت. زندانبان میایستاد تا ما این لیوان چای را بخوریم و بعد که خاطرجمع میشد، میرفت.
➿ روز چهارم دیدیم که حاج حنیفه دیگر توانایی اینکه نمازش را روی پا بخواند، ندارد. او نشسته نمازش را خواند و به جای اینکه بعد از نماز، تعقیبات بخواند، دراز کشید و همینجور شروع کرد با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از تشنگی خودش صحبت کردن. عرض میکرد: فاطمه جان! از تشنگی مُردم، به فریادم برس!
➿ ما به بعثیان پلید التماس میکردیم، ولی حاج حنیفه گرسنه و تشنه، چشمش را به روی بعثیها بلند نمیکرد، تا چه برسد به اینکه زبانش را باز کند.
➿ عزتش را اینطور حفظ میکند ولی از آن طرف، تشنگی خودش را با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در میان میگذارد.
➿ علیدوست میگفت: «روز چهارم آنقدر از تشنگی نالید تا اینکه چشمهایش بسته شد و به خواب عمیقی فرو رفت.
➿ ما دو نفر، متوسل به فاطمه زهرا (علیهاالسلام) شدیم و عرض کردیم: یا فاطمه! عنایتی کنید تا ما بتوانیم امروز یک لیوان چای برای حاج حنیفه نگه داریم.
➿ بالاخره تصمیم گرفتیم از دو لیوان چای، نصف یک لیوان را من سر بکشم و نصف دیگر را آن برادر، طوری که زندانبان عراقی متوجه نشود و یک لیوان چای را مخفیانه در یک قوطی بریزیم. به هر حال، آن روز توانستیم یک لیوان چای را نگه داریم.
➿ زندانبان رفت و ما منتظر بیدار شدن حاج حنیفه بودیم که این لیوان چای را به او بدهیم. بعد از لحظاتی، دیدیم بیدار شد، اما با چهرهای برافروخته و شاداب. بلند شد و شروع کرد به خندیدن و صحبت کردن.
➿ دیدیم، این، آن حاج حنیفه نیست که با ضعف و ناتوانی نمازش را نشسته خواند و دراز کشید و به همان حالت، با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) عرض حاجت میکرد و از تشنگی مینالید.
➿ به هر حال، آرام آرام سر صحبت را باز کردیم و گفتیم: امروز به برکت توسل شما، ما توانستیم یک لیوان چایمان را نگه داریم.
➿ حاجحنیفه خندید و گفت: خیلی ممنون! خودتان بخورید. نوش جانتان! الان در عالم خواب، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) هم از شربت سیرابم کردند و هم از غذا سیرم نمودند و آن طعم شیرین شربتی که از دست مبارک حضرت زهرا (علیهاالسلام) خوردم، هنوز کام مرا شیرین نگه داشته است. من این چای تلخ شما را نخواهم خورد.
📖 حماسههای ناگفته
#نمونه_خاطره
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
@shahid_ketabi