eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
871 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
از اعضای عزیز کانال از خطه ی خوزستان، بانو یاس کبود؛ خواهر گرامی ؛ همین الان مشهد هستن، تماس گرفتن بهشون گفتم برای شما مهمانان شهدا و حاجاتتون دعا کنند. اِن شاءالله قرار هست باز زنگ بزنند یادتون هستم. حاجاتتون و حاجت این بانوی گرامی روا؛ زیارتشون قبول 🌹 چه قدر دلم تنگ بود برای مشهد😢
✉️ دعوت نامه ✉️ مراسم دعای ندبه به مناسبت سی و هفتمین سالگرد ⏰ ساعت ۷ صبح @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 📆 جمعه، ۹۷/۰۶/۳۰ 💠 مکان : خوزستان، شهرستان باغملک، روستای تکیه، گلزار شهدای تکیه ✉️ ارسالی خواهر بزرگوار شهید
🏴 و روضه ی سوزناک یکی از دوستان کانال از شهر عزیزمان خوزستان (خواهر ، بانو "سلام بر سالار شهیدان حسین جان") برای و دیگه همه فکری میاد برام، خانواده هاشون تا در صدا میکنه میگن بچه مون آمده. 😔 اگه کاری پیش بیاد میگن اگه بچمون بود برامون انجام میداد. 😭 سفره پهن میشه جای خالی بچه شون، از روی عادت همیشه قاشق بشقاب اضافه بیاره ببینه جای جگر گوشش خالیه... چرا این جوانها اینقدر جوان کم سن سال که شهید میشن، مادران پدراشون حالا چقدر میسوزن براشون ای خدا...😭 ❤️ یازینبم... لحظه ای رقیه بهانه بابا گرفت، چطوری دوام آوردی، چطوری خودتو کنترل کردی؟ 😭 رباب تو چی؛ تو چکار کردی، دخترت سرش به بغل نگرفتی؟ چطوری آرومش کردی آروم نشد؟ 🌹 فرزندی انتظار باباش بکشه بیاد، باهاش بازی کنه یا شیرین زبونی کنه، یا شکایت یا تعریف اتفاقات کنه برای باباش، ولی بابانیاد... 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🌹 بانو توی فکر حضرت رقیه (س) بوده که یک دفعه این اتفاق می افته، از زبان خودشون باز نقل می کنم : یه اتفاق عجیب خواب نبودم. اما مثل خواب بود اتفاق افتاد. فکر رقیه بودم، نمیدونم چه شد انگار فلاکس چای میشستم؛ که دو جفت گوشواره دیدم توی فلاکس دو رنگ بودن...😭 🕊 یا رقیه... 🌹 🏴 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☑️ مراسم استقبال، تشییع و خاکسپاری پیکر شهیدان گلگون کفن 🍃🌹 #شهید_امید_فرجی_زنگنه 🍃🌹 #شهید_علی_سلمانوندی 🍃🌹 #شهید_امید_نریمیسا 🏴 #شهدای_اهواز 📆 دوشنبه ۹۷/۰۷/۰۲، ساعت ۱۴:۳۰ ⚫️ مکان : میدان بختیاری، شهرستان باغملک @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein #شهید_ترور #شهدای_ترور ✉️ ارسالی خواهر بزرگوار #شهید_عبدالبابا_کردیان، خوزستان، باغملک 📆 #تاریخ_شهادت : ۹۷/۰۶/۳۱
🕊 #شهادت_عنایت_خداست ، همراه با #شهید #دفاع_مقدس #شهید_عبدالبابا_کردیان از خطه ی خوزستان سرزمین عشق و ایستادگی 💠 خلاصه ای از زندگی و #لطف_شهید به کسانی که به ایشان برای حاجاتشون متوسل شدند، در کانال به یاد #شهید_محسن_حججی eitaa.com/shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 📆 از جمعه ۹۷/۰۷/۱۳ ✅ اطلاع رسانی کنید...
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 11 مهر 1338 عبدالبابا بدنیا آمدند، اسم پدرش مرحوم حاج علی سینا و مادرش خدا بس علیزاده هست. 💠 در روستایی در 20 کیلومتری شهرستان باغملک استان خوزستان بدنیا آمدند، روستای تکیه. 31 شهریور 60 دهلاویه - سوسنگرد، در جنگهای چریکی در روستای جولانه، در حمله هوایی نیروهای عراقی با اصابت ترکش توپ دور برد دشمن به بدنش به درجه شهادت رسیدند. پیکر مطهرش در همان جا جاماند، زیرا دشمن آن منطقه را تحت سیطره و تصرف خویش درآورده بود. 😭 جسم تکه تکه شده ی شهید عبدالبابا به مدت 56 روز در روستای جولانه از منطقه ی دهلاویه باقی ماند. ✅ بعد 56 روز جوانان جان برکف ایران رزمندگان اسلام در نبردی سنگین با دشمن، منطقه را از دست دشمن تصرف کردن. گروه تجسس باقی مانده پیکر سوخته ی شهیدعبدالبابا از طریق پلاک شناسایی کردند. 😔 پلاک و تکه های استخوان داداشم بود فقط... ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت اول 🔺 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🎁 عبدالبابا تولدت مبارک برادر 🎁 ۱۱ مهر ولادت شهید @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein متولد خطه ی خوزستان سرزمین عشق و ایستادگی
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 💠 بعد از واقعه ی جان گداز ۷ تیر ۱۳۶۰ که عبدالبابا به مرخصی آمده بود، در حالی که روزنامه ای بامحتوای شرح شهادت شهید دکتر بهشتی و ۲۷ تن از یاران باوفایش همراهش بود؛ صحنه ی شهادت شهدا ۷ تیر را برای خانواده توضیح داد. ✅ همه از توطئه های دشمنان خارجی و داخلی نگران بودند، ایشان باامیدی بی نظیر، اراده ای راسخ و استوار و چهره ای باصلابت گفتند : ✊ هنگامی که کشور جمهوری اسلامی ایران به لطف پروردگار دارای رهبری وارسته و شجاع همچون امام خمینی و منجی عدالت گستری به نام آقا امام زمان (عج) و لشکر جان برکف و بسیجی دارد جای هیچ گونه نگرانی نیست. ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت دوم 🔺 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 👤 حاج عبدالحسین کردی از همسایگان و از بستگان شهید چنین نقل میکند : "هنگامی که 10ساله بودم و افتخار همسایگی حاج علی سینا کردیان را داشتم، در روزهای پایانی شهریور ماه همراه همه ی اقوام برای ملاقات عبدالبابا به منزل آنان رفته بودیم. برای ما خاطره تعریف میکرد و همگی لذت میبردیم." 📆 چند روز بعد که عبدالبابا میخواست به جبهه بره و مادر خانه نبود؛ میتونست عبدالبابا بدون خداحافظی بره. ولی عبدالبابا نزد مادر رفت و مادر° فرزند چنان همدیگر رو در آغوش گرفته بودن، که گویا آخرین دیدار است. 😔 باهم درد دل کردن و عبدالبابا در پایان با صدایی محزون گفت حلالم کن. ❤️ به مادر سفارش من کردن که حواسش به من باشه خوب مواظبم باشه تا برادرم برگرده. گفت : توران مال منه تا برگردم. 🌹 مادر اشکهاش پاک کرد و رفت... ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت سوم 🔺 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 💠 باز همان بغض همیشگی رفتن به جبهه تمام حنجره ها را خفه میکرد، مادر میخواست به پسرش بگوید : "عبدالبابا عزیز مادر برگرد. من دیگرطاقت دوری ات ندارم." 🌹 پدر میخواست غرورش را زیرپا بگذارد و در مقابل همه ابراز احساسات کند. 😔 خواهران و برادران بانگاهی حسرت بار آرزوهایشان را در قوت بازوی برادر دست یافتنی میپنداشتند و دل دیده از دیدارش بدنمیداشتند. کسی یارای رفتن در مقابل او را نداشت، تا مانع رفتن او به جبهه شود. ❤️ عبدالبابا از کوچکترین فرست استفاده کرد و آنان را وداع گفت و گویی از نظرشان ناپدیدشد، ولی هیچ گاه از دلشان محو نشد... ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت چهارم 🔺 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 یکی دو سالی بعد از شهادت عبدالبابا، یکی از خانم های همشهری او که سالها از نعمت فرزند محروم بود، شبی در عالم خواب مشاهده میکند که صوت دل نشین قرآن در گودالی نورانی بگوش میرسد. 💠 وقتی در عالم خواب به گودال نزدیک می شود جوانی خوش سیمایی را می بیند که در حال قرائت قران میباشد 🌸 آن خانم بدون این که سخنی بگوید یا خواسته ای از ایشان طلب کند؛ آن جوان با لحنی مهربان خطاب به او میگوید : ☺️ نگران نباش تاشنبه دارویی به دستت میرسه که اِن شاءالله حاجتت برآورده خواهدشد. آن خانم با آشفتگی و تعجب فراوان از اون پرسید که شما چه کسی هستید؟ 🌹 آن جوان خوش سیرت خوش صوت و صورت میگوید ؛ من شهیدعبدالباباکردیان هستم. 🔷 آن خانم وقتی از خواب بیدار می شود در رویایی عجیب فرو می رود و به شدت تحت تاثیر آن خواب قرار میگیرد. دقیقا روز شنبه عموزاده ی شهید آب نیسان را با آداب و دعاهایی خاص تهیه میکرد و آن را به خواهر خود میدهد که برای آن خانم بفرستد و آن خانم در حالی که اشک میریخت باحیرتی فراوان خوابش را که به تحقق پیوست، برای دخترعموی شهید تعریف کرد. ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت پنجم 🔺 💫 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
بی نهایت قشنگیه، بخونید. بعد از مجموعه داستان مجموعه داستان احسان الله رو خواهیم داشت. توکل بر خدا ❤️🌹 دعا کنید برای شهادت من و شهادت دو عزیز دیگری
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 مرتضی سعیدی پیشیار، ساکن روستای ناشلیل میگوید : مدت زیادی از بیکاری رنج میبردم و با تلاش و دعاهای بسیاری گشایشی در کارم حاصل نمیشد. 😞 احساس میکردم دعاها و نمازهایم تاثیر آن چنانی در زندگی ام نداره تا این که شب پنج شنبه ای باحالت ناامیدی و ناراحتی به خواب رفتم. 💫 در عالم خواب شخصی نورانی را دیدم که دلیل ناراحتی ناامیدی ام را از من جویا شد. ✅ پاسخ دادم : جوانی هستم که از مشکل بیکاری در رنج و عذاب هستم، انگار دعاها و تلاشهایم برای پیداکردن شغل تاثیری ندارند. 👤 آن شخص نورانی در عالم خواب به من گفت : "از رحمت خدا مایوس نباش به زیارت آرامگاه واقعه در قبرستان روستای تکیه برو. با او درد دل کن و خواسته ات را به او بگو. 🌹 او واسطه ای میان شما و خداوند است. اِن شاءالله حاجتتت برآورده میشود." من که تا آن شب نام آن شهید والامقام را از زبان کسی نشنیده بودم، خیلی متعجب کنجکاو و در عین حال امیدوار شدم و پنج شنبه عصر؛ به زیارت آرامگاه شهیدعبدالبابا رفتم... ادامه دارد... ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت ششم - ۱🔺 💫 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#شهید_عبدالبابا_کردیان نشسته از راست دومی، با همرزمانش در جبهه #دفاع_مقدس @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✉️ ارسالی خواهر شهید بزرگوار 💠 خطه خوزستان، سرزمین عشق و ایستادگی
#شهید_عبدالبابا_کردیان نشسته از راست اولی @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✉️ ارسالی خواهر شهید بزرگوار 💠 خطه خوزستان، سرزمین عشق و ایستادگی
#شهید_عبدالبابا_کردیان از چپ دومی @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✉️ ارسالی خواهر شهید بزرگوار 💠 خطه خوزستان، سرزمین عشق و ایستادگی
نشسته از راست اولی، با دوستانش عبدالبابا محتاج دعای تو هستیم برادر... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✉️ ارسالی خواهر شهید بزرگوار 💠 خطه خوزستان، سرزمین عشق و ایستادگی
🍂🌸🍂🌸🍂🌸 🌸🍂 🍂 🕊 💠 پس از خواندن حمد و سوره و آیاتی از کلام الله مجید، براساس سفارش آن شخص نورانی در عالم خواب با شهید درد و دل کردم و درخواست و مشکلم را بیان نمودم و برای برآورده شدن حاجتم دست نیاز و یاری به سوی شهید دراز کردم. حال عجیبی پیدا کردم. نمیتونستم جلو اشکهایم را بگیرم بسیار گریستم، ولی پس از آن بسیار امیدوار شدم که مشکلم حل خواهدشد. 🍃 به لطف خداوند به سفارش آن شخص نورانی و باعنایت ویژه ای آن شهید، پس از اندک مدتی شغلی پیدا کردم و روال زندگی ام بهبود یافت. ✅ از آن زمان تاکنون وقتی در منطقه باشم به زیارت قبر شهید عبدالبابا میرم و سوره ی حمد و قرآن را نثار روح ملکوتی اش میکنم. ✍ : خواهر عزیز شهید 🍂🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت ششم - ۲ ؛ آخر 🔺 💫 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸
مهمانان شهدا تا خواهر بزرگوار قسمت های بعدی رو برام بفرستند، من مجموعه ی جدید رو براتون اعلام خواهم کرد. 🌹
📖 مجموعه داستان های کانال به یاد تا به الان، که می تونید دنبال کنید : 📋 داستان در حال انتشار : ✅ 🌹 🌷 تبریز 💠 به زودی داستان : ✅ 🌹 🌷 تهران - اصالتا زنجان 📋 داستان های گذشته رو از این طریق دنبال کنید : ✅ 🌹 🌷 تهران - اسلامشهر ✅ 🌹 🌷 نجف آباد اصفهان ✅ 🌹 🌷 نجف آباد اصفهان ✅ 🌹 🌷 اردبیل ✅ 🌹 🌷 خوزستان ✅ 🌹 🌷 تبریز ✅ 🌹 🌷 تهران ✅ 🌹 🌷 کاشان
باز همان بغض همیشگی رفتن به جبهه تمام حنجره ها را خفه میکرد، مادر میخواست به پسرش بگوید : "عبدالبابا عزیز مادر برگرد. من دیگرطاقت دوری ات ندارم." 🌹 پدر میخواست غرورش را زیرپا بگذارد و در مقابل همه ابراز احساسات کند. خواهران و برادران بانگاهی حسرت بار آرزوهایشان را در قوت بازوی برادر دست یافتنی میپنداشتند و دل دیده از دیدارش بدنمیداشتند. کسی یارای رفتن در مقابل او را نداشت، تا مانع رفتن او به جبهه شود. 🌷عبدالبابا از کوچکترین فرست استفاده کرد و آنان را وداع گفت و گویی از نظرشان ناپدیدشد، ولی هیچ گاه از دلشان محو نشد... راوی : خواهر شهید ، شهید : ۱ مهرماه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃