🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
🎙خاطرهی حاج #احمد_اکبر_زاده از شهید #محمود_درخشان: #قسمت_سوم 🔻شهید محمود درخشان در کار خودش استا
🎙خاطرهی حاج #احمد_اکبر_زاده از شهید #محمود_درخشان:
#قسمت_چهارم
#قسمت_پایانی
💢 تعجب میکردم، با این همه خستگی، چقدر باید آدم عاشق و معشوق باشد که نماز شبش ترک نشود.
یکی از شبها از خستگی نای برخاستن نداشتم، صدای زمزمه و راز و نیاز #شهید_درخشان را میشنیدم که عاشقانه به درگاه معبود تضرع میکرد و من در همان حال به خواب رفتم. و این آخرین شب راز و نیاز شهید درخشان و معبودش بود.
🔸هنوز اذان صبح نگفته بودند که صدای یک گروه فیلمبردار را میشنیدم که آمده بودند من و محمود آنها را برای فیلمبرداری ببریم.
من از خستگی خوابم نمیبرد. وقتی بیدار شدم گفتند: شهید درخشان به فیلمبرداران گفته است، امروز دوستم خیلی خسته است و خوابیده، من تنها شما را برای فیلمبرداری میبرم. بردن آنها همان، و نیامدن محمود همان.
🔹تا ساعت حدود ۱۰ صبح نیامد و به مرور نگرانی بر بچههای عملیات، از نیامدن شهید درخشان چیره شد.
راه افتادیم تا دنبالش بگردیم. به اورژانس یا زهرا"سلام الله علیها" که رسیدیم از آنها پرسیدم یک گروه فیلمبردار در اینجا نیاوردهاند؟
آنها گفتند: چرا. همه فیلمبرداران در اثر بمباران هواپیمای دشمن مجروح شدهاند و یکی از بچههای عملیات که با ایشان بوده به شهادت رسیده است.
🟡 آری! معشوق، عاشقش را پذیرفته بود.
حزن و اندوه بار دیگر گروه بچههای عملیات را فرا گرفت. آخر این اسم و روش جاری بچههای عملیات شده بود که هر از چندگاهی یکی از بهترینهایش برود. و این بار مرغ سعادت بر شانهی شهید محمود درخشان نشسته بود.
🔰 پیکر محمود را به شهر خودشان منتقل کردند. بعد از چند روز قرار بود تشییع جنازه باشد.
با همهی کاری که داشتیم به اتفاق چند نفر از بچههای عملیات از جمله آقای بهداروند برای تشییع جنازه رفتیم. پیکر محمود با همان لباس رزم تشییع و به خاک سپرده شد.
🌷راه و یادش گرامی باد.🌷
🆔 @shahid_sayafzadeh