#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت ۴۶ تا ۵۰ خواهید خواند...
💚ديدگاهش دنيوي نبود❤️
💚در وصیت شهید و اینکه حجاب هاي امروزي بوي☀️#حضرت_زهرا (علیها السلام) نمي دهد حجابتان را زهرايي کنيد❤️
💚#سعادت با#کتاب_معراج_السعاده❤️
💚🌷#هادي نه#ترس را مي فهميد و نه#خستگي را❤️
💚جلوي دشمن نبايد#ترس داشت، ما با🌷#شهادت#ازدواج کرده ايم❤️
💚#عاشق_گمنامي بود❤️
💚#مرد_میدان_نبرد و #مرد_مبارزه❤️
💚انسانی کمتر دیده شده و خیر محض❤️
💚انسان بزرگی که#روش_صحیح_زندگی به دیگران می آموخت❤️
💚انسان الهی بود❤️
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_هشتم
💚عاشق گمنانی❤️
🍃 #تفکر_فرهنگی✨
✔️راوی:سید کاظم و دوستان عراقی شهید
👈اين را بارها مشاهده کردم که شخصيت هاي #فرهنگي و افرادي که کار فرهنگي به خصوص در🕌#مسجد را#تجربه کرده باشند، در هر کار و مسئوليتي وارد شوند، ديدگاهها و تفکرات#فرهنگي خودشان را بروز مي دهند.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي نيز همين گونه بود. او در زمينه ي کارهاي#فرهنگي و#اردويي تجربيات خوبي داشت.
در همان ايامي که در کنار#رزمندگان_عراقي با⚡#داعش مبارزه مي کرد، برخي طرح هاي#فرهنگي را ارائه کرد که نشان از روحيه ي بالاي#فرهنگي او بود.
⭐يک بار پيشنهاد داد براي يکي از مراسمات#عيد، براي#رزمندگان#حشد_الشعبي#هديه تهيه کنيم.ما هم اين کار را به خود🌷#هادي واگذار کرديم. او هم با مراجعه به چندين مرکز#فرهنگي هديه ي خوبي تهيه کرد.🌷#هادي در کل سه بار به مأموريت هاي نظامي#حشد_الشعبي#اعزام شد. در عمليات آزادسازي منطقه ي بلد در کنار نيروهاي#خط_شکن بود.
🌷@shahidabad313
💢فرمانده او با آنکه علاقه ي خاصي به🌷#هادي داشت، اما خيلي از دست او#عصباني مي شد! مي گفت اين پسر خيلي#مهربان و#دلسوز است اما#ترس را نمي فهمد در مقابل نيروهاي⚡#داعش بدون#ترس جلو مي رود، هر چه مي گوييم#مراقب باش اما انگار متوجه نمي شود، اين#رزمنده شجاعانه جلو مي رود و راه را براي بقيه ي نيروها باز مي کند.
🌷#هادي نه#ترس را مي فهميد و نه#خستگي را ...
يک بار#فرمانده محور جلوي خود🌷#هادي اين حرفها را زد،🌷#هادي وقتي اين مطالب را شنيد، گفت: جلوي دشمن نبايد#ترس داشت، ما با🌷#شهادت#ازدواج کرده ايم.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي به عنوان تصويربردار به جمع آن ها پيوسته بود، او تصاوير و فيلم هاي خاصي را از نزديک ترين نقطه به#سنگر تکفيري ها تهيه مي کرد.
از ديگر کارهاي او رساندن#آب و#تغذيه به نيروهاي درگير در#خط_مقدم بود.اما مهم ترين کار#فرهنگي🌷#هادي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي#حشد_الشعبي در ايام☀️#اربعين بود.
🌷#هادي اصرار داشت کارهاي#فرهنگي#رزمندگان_عراقي به اطلاع مردم و#شيعيان رسانده شود. لذا راهپيمايي☀️#اربعين را بهترين زمان و مکان براي اين کار تشخيص داد.واقعاً هم تفکر#فرهنگي او جالب بود.🌷#هادي يک چادر در نيمه راه☀️#نجف به🌷#کربلا راه اندازي کرد و نمايشگاه تصاوير#نبرد با⚡#داعش را با چينش مناسب در مقابل ديد زائران🌷#کربلا قرار داد.
🌷@shahidabad313
💢برادر ناجي مي گفت:🌷#هادي براي اين#نمايشگاه خيلي زحمت کشيد. کار عقب بود و کاروان ها از راه مي رسيدند.🌷#هادي گفت که شب ها کمتر بخوابيم و کار را به نتيجه برسانيم.طي چند شبانه روز🌷#هادي بيش از سه ساعت نخوابيد. کار به خوبي انجام شد و مخاطب بسياري داشت.اما همين که #نمايشگاه آغاز شد،🌷#هادي به☀️#نجف برگشت!او#عاشق_گمنامي بود و نمي خواست کسي بفهمد اين#نمايشگاه مهم کار او بوده.
⭐بعد از تجربه ي موفق اين#نمايشگاه به سراغ#سيد_کاظم آمد.🌷#هادي طرح جديدي براي برگزاري#نمايشگاه دستاوردهاي#نبرد با⚡#داعش در☀️#نجف آماده کرده بود. مي خواست در يک فضاي مناسب کار#فرهنگي را گسترش دهد.اعتقاد داشت که تصاوير و فيلم هاي اين مبارزه ي#مقدس براي آيندگان#ثبت شود و همزمان بايد به ديد#عموم مردم رسانده شود.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي روي اين#طرح خيلي کار کرد. اما مسئولان#حشد_الشعبي با اين دليل که#نيرو و شرايط برگزاري اين#نمايشگاه را ندارند،#طرح را به#تعويق انداختند تا اينکه🌷#هادي براي بار آخر راهي#مناطق_عملياتي شد.اما مهم ترين کار#فرهنگي که از🌷#هادي ديدم مربوط مي شد به کاري که به خاطر آن به#ايران برگشت.
🌷#هادي تعداد زيادي#چفيه و#پيشاني_بند با نام#مقدس☀️#يا_فاطمه_الزهرا (علیها السلام) آماده کرد و با خودش به#عراق آورد.او مي دانست بهترين کار#فرهنگي براي#رزمندگان، پيوند دادن آنان با حضرات#معصومين(ع)، به خصوص#مادر_سادات،☀️#حضرت_زهرا(علیها السلام)، است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_یک
💚در خط مقدم❤️
✔️راوی:محمد رضا ناجی
👈از مؤسسه ي#اسلام_اصيل با🌷#هادي آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون آمد و بيشتر مشغول#درس بود. ما در#ايام_محرم در🕌#مسجد_هندي☀️#نجف همديگر را مي ديديم.بعد از مدتي بحران⚡#داعش پيش آمد.🌷#هادي را بيشتر از قبل مي ديدم. من در جريان#نمايشگاه_فرهنگي با او همکاري داشتم.يک روز مي خواستم به منطقه ي عملياتي بروم که🌷#هادي را ديدم. او اصرار داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با🌷#هادي حرکت کرديم.
🌷@shahidabad313
🍁او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پيدا کرده. در آنجا روي يک کاغذ نوشته بود:#عاشق_مبارزه با صهيونيست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.بعد از چند روز راهي شهر#شيعه نشين «بلد» شديم. اين شهر محاصره شده بود و تنها يک راه مواصلاتي داشت.اين مسير تحت اشراف تک تيراندازهاي⚡#داعش بود. هر کسي نمي توانست به راحتي وارد#شهر_بلد شود.
⚘@pmsh313
☀️#صبح به نيروهاي#خط_مقدم ملحق شديم.🌷#هادي با اينکه به عنوان تصويربردار آمده بود، اما يک#سلاح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف را آنجا از🌷#هادي گرفتيم.همان جا ديدم که🌷#هادي پيشاني بندهاي زيباي☀️#يا_زهرا(علیها سلام) را بين#رزمندگان پخش مي کند.آن روز در تقسيم غذا بين#رزمندگان کمک کرد. خيلي خوشحال و سر حال بود.
🌷@shahidabad313
💢مي گفت: جبهه ي اينجا حال و هواي#دفاع_مقدس ما را دارد. اين بچه ها مثل بسيجي هاي خود ما هستند.🌷#هادي مدتي درمنطقه ي عمليات#بلد حضور داشت. در چند مورد پيش روي و حمله ي#رزمندگان حضور داشت وخاطرات خوبي را از خودش به#يادگار گذاشت.
در آن ايام هميشه#دوربين در دست داشت و مشغول فيلم برداري و عکاسي بود.
⚘@pmsh313
💢يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک#دکل مخابراتي هست که#پرچم⚡#داعش بالاي آن نصب شده. بيا برويم و#پرچم را پايين بکشيم.گفتم شايد تله باشد. آنها منتظرند ببينند چه کسي به اين#پرچم نزديک مي شود تا او را بزنند.در ثاني شما تجربه ي بالا رفتن از#دکل داري؟ اين#دکل خيلي بلند است.
ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خلاصه راضي شد که اين کار را انجام ندهد.
🌷@shahidabad313
🌟#عمليات_بلد تمام شد و اين شهر آزاد شد.🌷#هادي تقاضاي#اعزام به☀️#سامرا داشت. رفتم و کار#اعزام او را انجام دادم. با او راهي منطقه ي☀️#سامرا شده و به#زيارت رفتيم.سه روز بعد با هم به يک منطقه ي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطره ي⚡#داعش بود. من و برخي#رزمندگان، خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاً مي ترسيديم. 🌷#هادي شجاعانه جلو مي رفت و فرياد ميزد: لاتخاف، لاتخاف ماکوشيئ... نترس، نترس چيزي نيست.ما آنقدر جلو رفتيم که به دشت باز رسيديم. از#صبح تا#عصر در آنجا#محاصره شديم.
⚘@pmsh313
🌟خيلي#ترس داشت. نمي دانستيم چه کنيم اما🌷#هادي خيلي#شاد بود! به همه روحيه مي داد.#عصر بود که راه باز شد و برگشتيم. از آنجا با هم راهي#بغداد شديم. بعد هم☀️#نجف رفتيم و چند روز بعد🌷#هادي به تنهايي راهي#سامرا شد.ما از طريق شبکه هاي اجتماعي با هم در#ارتباط بوديم. يک شب وقتي با🌷#هادي صحبت مي کردم گفت: اينجا اوضاع ما#بحراني است! من امروز در يک قدمي🌷#شهادت بودم.
🌷@shahidabad313
💎او ادامه داد: يک انتحاري پشت سر ما در ميان نيروها⚡#منفجر شد. من بالاي پشت بام#خانه بودم که بلافاصله يک انتحاري ديگر در حياط#خانه خودش را⚡#منفجر کرد و... چند روز بعد🌷#هادي به☀️#نجف برگشت. زياد در شهر نماند و به منطقه ي مقداديه رفت. از آنجا هم راهي☀️#سامرا شد.دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با🌷#هادي تماس گرفتم و گفتم: کي برمي گردي؟ گفت: ان شاءالله#مصلحت ما☀️#شهادت است! من هم گفتم اين هفته پيش شما مي آيم تا با هم فيلم و عکس بگيريم.اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنيدم که🌷#هادي🌷#شهيد شده.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_دوم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍
💢از زبان همسر شهید💢
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
♦️...فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام.
نمیدانم چرا اما از موقعی که از #نجف_آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨
♦️همه اش تصویر #محسن از جلو چشمانم رد میشد.
هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥
حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇
احساس میکردم #دوستش_دارم. 😌
.
♦️برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم #اشک می ریختم. 😭
انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم.
بالاخره طاقت نیاوردم.
زنگ زدم به #پدرم و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢
.
💢از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود.
یک روز #مادرم بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔
بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. "
قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم.
پیام دادم براش.
برای اولین بار.
نوشت:"شما؟"
جواب دادم: " #خانم_عباسی هستم. "😌
کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد.
.
♦️از آن موقع به بعد ، هر وقت کار #خیلی_ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس #کوتاه و #رسمی با محسن میگرفتم.
تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود.
روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود!
#نگران شدم.
روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔
دیگر از #ترس و #دلهره داشتم میمردم.
دل توی دلم نبود. 😣
فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم.
آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪‼️
نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔
تا اینکه یک روز به سرم زد و…😯
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_سی_و_یک
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈یک شب "موسی جمشیدیان" را توی خواب دیدم. از #دوستان محسن بود که در سوریه شهید شده بود.
توی یک تابوت با لباس احرام دراز کشیده بود. یکدفعه از تابوت بلند شد و نشست رو به رویم.😶
بهم گفت: "چته خانم؟ چی میخوای؟" به گریه افتادم. گفتم: "شوهرم محسن خیلی بی قراره. میگه میخوام برم سوریه. میگه میخوام شهید بشم."😔
💥خندید و گفت: "بهش بگو عجله نکنه. وقتش میرسه، خوب هم وقتش میرسه. #شهید میشه خوب هم شهید میشه!"😇😮
🍂از خواب پریدم. تمام بدنم می لرزید. خوابم را برای محسن تعریف کردم. بعد هم خیره شدم به او. قطرات درشت #اشک ،همین جور داشت از چشمانش پایین می افتاد.😭
💥میخواست از خوشحالی بال دربیاورد و پرواز کند. من داشتم از #ترس، قالب تهی می کردم او از #شوق.😔👌🏻💙
♦️با چشمان خودم میدیدم که برای رفتن به سوریه دارد مثل #پروانه میسوزد.😔
طاقت نیاوردم. مثل سال پیش، #دوباره کاغذ و خودکار برداشتم و #نامه نوشتم به امام حسین علیه السلام.😇
💥نوشتم: "آقاجان. شوهرم میخواد بره سوریه که از حریم خواهرتون دفاع کنه. میدونم شما هر کسی رو راه نمی دید. اما قسم تون میدم به حق مادرتون که بذارید محسن بیاد. من به سوریه رفتنش راضی ام. من به شهادتش راضی ام."💙
💥بعد هم نامه رو فرستادم کربلا. میدانستم آقا دست خالی ردم نمیکند. نه من و نه محسن را.😔💝
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎐 #فراغ_حبیب(۱۲) | #حاج_قاسم
🔸تا اسمت می آمد،#غرور در مردم ایران موج می زد. نام قاسم سلیمانی طوری شده بود که زمین را به لرزه درمی آورد و دشمنان را به ترس بزرگی وا می داشت.
🔸️کجاست آن حاج قاسمی که#ترس را حتی با نامش در دل دشمنان می نهاد؟ او آسمانی شد. او رفت... راه این شهید پرآوازه برای همیشه ادامه خواهد داشت.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛