eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هفتمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم شهید 🕊صیاددلها سپهبد علی صیاد شیرازی درخدمت شماهستیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⬇️قسمت هفدهم 🔴کمک به آدم‌هاى مستحق کمک به آدم‌هاى ، کار همیشگیش بود. یک سوم حقوقش رابه من می‌داد براى خرجى، بقیه‌اش را صرف این جور کارها می‌کرد. چهلـپنجاه روزى از شهادتش مى‌گذشت که چند نفرى آمدند خانه‌مان. مى‌گفتند «ما نمیدونستیم ایشون بوده. نمى‌شناختیمش. فقط مى‌اومد بهمان کمک مى‌کرد و مى‌رفت. عکسش رو از تلوزیون دیدیم.» گاهى قوم و خویش‌هاى شهرستانی مان گله مى‌کردند که «جناب ، هم وسیله دارن، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسى از ترمینال و فرودگاه بیاییم خونه‌تون. این درسته؟ ما که تهران را خوب بلد نیستیم.» به پدر که مى‌گفتیم، مى‌گفت «مسئله اى نیست. فوقش دلخور میشن. اونا که نمى‌خوان جواب بدن، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصى من نیست.» 🌷شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌷 ✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم✨ @majnon100 ↩️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💚ورزش بدون شرط بندی❤️ شرط بندي(۱)ص۲۸ ✔مهدي فريدوند، سعيد صالح تاش 🍁@shahidabad313 💚وقتی ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد تا حریفش برنده شود❤️ 💚 بکن اما شرط بندي نکن❤️ 💚به خاطر شــرط بندي خيلي شد و دعوا کرد❤️ 🍁@pmsh313 🔺️تقريبًا سال ۱۳۵۴ بود.صبح يک روز جمعه مشغول بوديم. سه نفر غريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم،🌷 کيه!؟بعد گفتند: بيا بازي سر ۲۰۰ تومان. 🔺️دقايقي بعد شروع شد.🌷 تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. همان روز به يكي از محله هاي جنوب شــهر رفتيم. ســر ۷۰۰ تومان شــرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. 🔺️موقع پرداخت پول،🌷 فهميد آنها مشغول گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. يك دفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه برنده شــد ما پول نميگيريم. 🔺️يكي از آنها جلو آمد و شــروع به كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم:آقا ابــرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! 🔺️باتعجــب نگاهم كرد و گفت: مي خواستم نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 🍁@pmsh313 🔺️هفتــه بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشــان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهيم سر ۵۰۰ تومان بازي کردند.ابراهيم پاچه هاي شلوارش را باال زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند!آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. 🍁@shahidabad313 🔺️شــب با ابراهيم رفته بوديم🕌. بعد از نماز، حاج آقا احکام مي گفت. تا اينكه از شرط بندي و صحبت کرد و گفت: پيامبر(ص)مي فرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه و حوادث سخت از دست مي دهد»(مواعظ العدديه ص۲۵)و نيز فرموده اند: «کسي که لقمه اي از بخورد چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود»(الحکم الظاهره ج۱ ص۳۱۷) 🔺️ابراهيــم با تعجب به صحبتها گــوش مي كرد.بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز ســر واليبال ۵۰۰ تومان تو شــرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده بخشيدم! 🔺️حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، بکن اما شرط بندي نکن.هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! 🍁@shahidabad313 🔺️ابراهيم گفت: من ميکنم اما شــرط بندي نميکنم. آنها هم شــروع کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه مي بازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و... 🔺️ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه مي دونستم هفته هاي قبل با شــما بازي نمي کردم، پول شما رو هم دادم به، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي مي کنيم.که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. 🍁@pmsh313 🔺️دوســتش می گفت: بــا اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بســيار توصيه كرد كه شــرطبندي نكنيد. امــا يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بــازي كرديم و مبلغ ســنگيني را باختيم! 🔺️آخــرای بازي بود كه ابراهيم آمد. به خاطر شــرط بندي خيلي از دست ما شد. از طرفي ما چنين مبلغي نداشــتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شــد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت. 🔺️بعدگفت: كســي هســت بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كســي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با خاصي جلو آمد وگفت: سر چي!؟ 🔺️ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد.ابراهيــم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابي با ما كرد! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌱 🌺@shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷