#پروفایل_دلبرانه 📸💗
به کسے منتظر امام زمان میگویند
که منتظر شهادت♥️ است.
ڪـاش ما هم در خیل منتظران #شهادت باشیم.
به یاد شهید غیرت 💞
#شهید_علی_خلیلی 🌷🕊
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@shahidegheirat
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
'♥️!.
«مادرشهیدمرتضیابراهیمی»:
قاتل پسرم یک نفر نبود !.
یک لشکر او را دوره کردند و به #شهادت رساندند ....
مرتضی برای خودش یلی بود و به تنهایی کسی تمیتوانست حریفش باشد !!
قد و قامت بلندی داشت و تابوتی اندازه اش نمیشد ..
برای او جداگانه تابوت ساختند !.
[•••]
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چقدر شبیه روضه آقامون عباسه :)!💔
#ارباً_اربا••
#مدافع_امنیت🇮🇷
#شهید_مرتضی_ابراهیمی🕊
╔═ 🌼 ══💔══ 🌸⚘ ═╗
@shahidegheirat
╚═ ⚘🌸 ══💔══ 🌼 ═╝
#پروفایل_دلبرانه 📸❣️
امیر کربلا (💓)
ای کاش آخر دیکته پر غلطمان بنویسی
با ارفاق #شهادت 💖🕊
┄┅═══✼❤️❤️💛💛
@shahidegheirat
💛💛❤️❤️✼═══┅┄
#نجوا_با_شهدا💞
📞از #شهدا
به جامانده ها؛
هنوز هم #شهادت❣ مےدهند
اما بہ "اهل درد"
نه بے خیال ها
فقط دم زدن ازشهـدا
افتخار نیست...🖐🏻♥️
☝️🏻باید...
✨ زندگےمان،
✨حرفمان، نگاهمان،
✨لقمه هایمان، رفاقتمان
هم شهدایی باشد...🌱🌸
دݪمان را شهدایی کنیم🍃🌺
خادمان شهدا باشیم.
╭─❀••❈✿♡✿❈••❀─╮
@shahidegheirat
╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
#کلام_امام_خامنه_ای
گاهي #شهيد شدن آسان تر از زنده
ماندن است! اين نكته را اهل معنا و حكمت
و دقّت،خوب درك ميكنند.
گاهي #زنده ماندن و زيستن و تلاش
كردن در يك محيط،به مراتب مشكل تر
از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاي خدا
پيوستن است...
#شـــــــــهـــــادت🕊
#نجوا_با_شهدا💞
و شهید
چہ زیباستـــــ این نام!
و چہ گوشنواز
یعنے ڪسے ڪہ #شهادت مے دهد با خویش
بہ درستے راهے ڪہ رفتہ استـــــ ...
°|• #شهید_غیرت ـღ شهید علی خلیلی •|°
╭─❀••❈✿♡✿❈••❀─╮
@shahidegheirat
╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
هرشب یڪ قاچ رمان📖🤤 #ناے_سوختہ📚 #قسمت_هجدهم #فصل_دوم : نقاهت دوم🌱 کم کم بوی عید به مشام👃🏻 می رسید،
🕰| قࢪاࢪِ شبانگاھ
#ناے_سوختہ📚
#قسمت_نونزدهم
#فصل_سوم : زیارت ڪࢪبلا♥️
زمان زیادی از حرف های #علی با مادر نگذشته بود،
حرف هایی که بر روی تخت🛏 سفید بیمارستان🏨 تن مادر را بدجور لرزانده بود،💔
از خوابی که در #کربلا دیده بود و از التماس مادر برای دل کندنش از او😔 و شاید این بار تعبیر دعای🤲🏻 تحویل سال #علی همان شد که او میخواست،
همان احسن الحال☔️ که لایقش بود، #شهادت.
از روزی که به او تلنگر💥 زده شد که چرا تا به حال کربلا نصیبش نشده⁉️ تا الان زمانی نگذشته؛
دلش هوایی شد😞، #کربلا خواست و نصیبش شد؛
۵ بار آن هم در سخت ترین شرایط جسمی.😳
عرفه، اربعین و شب های قدر
—ساعات تعیین سرنوشت یک سال بنده آن هم در بهترین مکان، در #کربلا، در نقطه ای از زمین🌎 که برای خداوندی که مقدّر کننده تقدیر در چنین شب هایی است کم آبرویی ندارد.—
و به قول مادر: «#علی رفت تا در آن شب های آسمانی💫 سرنوشتش نوشته شود.📝»
آخرین سفر🎒 مادر بی تاب شده بود، اوضاع پسر خیلی وخیم بود😢 و تازه با آن شرایط مدام روزه هم میگرفت😱، روزه ای که افطار و سحرش تنها نگاه به غذا🌮 و بوییدن👃🏻 آن بود؛
اما ارادهی #علی میدانست چطور دل مهربان💗 مادر را نرم و راضی کند.
–اون شلوار گرمکن👖 من کجاس؟ پارسال خیلی سرد بود.❄️
مادر با نگاه زیر چشمی👀 بدون اینکه سرش را تکان بدهد پشت چشمانش را نازک کرد😒 و گفت :«چه میدونم!»
پرید جلوی صورت مادر، جوری لبخند زد که ردیف دندان هایش را به راحتی میشد شمرد.😁😇😍
مادر چند بار صورتش را برگرداند و هر بار چهره ی #علی مقابل صورتش بود،😍 عزمش را جزم کرده بود راضی اش کند.💚
شاید به دلش افتاده بود این آخرین سفر کربلا است که میرود.😭
–به خاطر خودت میگم اگه زخمت عفونت کنه چیکار میکنی؟!!🙁
–اوووه!! فکر کردم میترسی منو بکشن،😅 نترس مادر من! بادمجون بم آفت نداره.🙃
با ناراحتی و اخم نگاهش را به نگاه مهربان #علی دوخت😠، کم کم نرمی چشمان پسر دل مادر را نرم کرد،💖 آنقدر که...
و بالاخره آخرین زیارت و آخرین اربعینِ بودن #علی.❣🏴
#اِدامـہ_دارَد...🎈
🌱 j๑ïท↷
『@shahidegheirat🌹』
❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_بیستودوم #فصل_سوم : زیارت کربلا💟 –بچه ها! بیاین ماساژ
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ
#ناے_سوختہ📕
#قسمت_بیستوسوم
#فصل_سوم : زیارت کربلا💟
صدای گرفته #علی برای همه آشنا بود، آرام به طرفش رفت شانه هایش تکان میخورد، دستی✋🏻 به شانه اش خورد و او را برگرداند.
–#علی جون! شما که میدونیم دوگانه سوزی⛽️ داداش! هم هم با خنده😁 سرحال میشی هم با گریه.😭
#علی سرش را پایین انداخته و زانوهایش را بغل گرفته بود،
اشک هایش💦 پشت سر هم از گردی پایین محاسنش میچکید،
هنوز گرمای🔥 دست✋🏻 رفیقش روی شانه اش بود، نمی دانست چه بگوید اصلاً بگوید یا نه؛ خسته شده بود، درد بیماری امانش را بریده بود.😞
«یه شب در مسیر #کربلا توی موکبی بودیم، بچه ها سردشون❄️ بود بلند شدم پتو از یه موکب دیگه بگیرم بیارم که دیدم #علی یه گوشه نشسته داره گریه میکنه☔️؛ رفتم گفتم:«چی شده!؟😳» یه کمی شوخی و خنده کردم،🙃 دیدم نه سرحال نیست و بعد به #حضرت_زهرا(س)قسمم داد،
گفت:«یه چیزی بهت میگم به کسی نگو.🤫»
گفت:« #امام_حسین(ع) رو تو خواب دیدم، گفتم چرا منو پیش خودت نمیآری!؟» گفت: «مادرت تو را دست ما امانت سپرده.💛»
بعد با هم یهکم گریه کردیم....💦»
#علی بارش را بسته بود و
جسمش برای پریدن سبکِ سبک شده بود؛ اما مادر! از ترس از دست دادن #علی! انگار مادر سراغ خوب کسی رفته بود😇 از همان دو سال پیش،
از همان شبی🌑 که غرق به خون روی تخت🛏 بیمارستان🏨افتاده بود و
همه فکر میکردند رفتنی است.
و حالا #علی باید دست به دامن مادر میشد.✨
روزهای آخر بود، مادر ده، دوازده روز قبل از #شهادت🥀 این را از چشمهایش میدید.
سکوت آرام🌱، نگاه زیبا😍 و.... همه و همه حکایت از رفتن او داشت.
آن اواخر که پسرک کودکی بود و مادر همچون همیشه، مادر!💜
دهان و زبانش را میشست،
دندانهایش را مسواک میکرد،
عطر میزد🔮
و موها و محاسنش را با صبر و عشق شانه میزد،☘
تمام نگرانی کوتاهی و قصور در حق #علی بود، اینکه برای پسر کم نگذاشته باشد که البته هرگز نگذاشت.😊
صدای او مدام در گوشش بود.💥
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat*📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_بیستوششم #فصل_سوم : زیارت کربلا «سال ۹۲ #علی رفت #کربلا،
🌙قࢪاࢪِ شبانگاھ
#ناے_سوختہ 📚
#قسمت_بیستوهفتم
#فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀
«#علی رو زده بودن🔪 و ما همه تو شوک بودیم😳، تو ICU بود🏨 و حالش هم خیلی وخیم😰، هیچ واکنشی هم نشون نمیداد و تکون نمیخورد😱؛ رفتم #مشهد پابوس #آقا(ع)کنار ضریح که بودم یاد #علی کردم😍 و انگشتر شرفالشمسی که دستم بود به نیت شِفا به ضریح متبرک کردم😇 و برگشتم؛ انگشتر رو تو بیمارستان🏨 به مادر #علی دادم، مادرش رفت تو اتاق🚪 وقتی برگشت بغض کرده بود و بی صدا اشک میریخت.😭
گفتم: «حاج خانوم! چیزی شده!؟ واسه #علی اتفاقی افتاده!؟😥»
حاج خانوم گفت:«نه!! تا انگشتر تو دست✋🏻 #علی کردم دستش رو تکون داد.»
#علی چنان رو به بهبودی رفت😍 که یه هفته نشده به زبون اومد و اولین کلمهاش «حلّه» بود، یعنی داشت میگفت بالاخره تونستم حرف بزنم.🙃💪🏻
بعد #شهادت سراغ اون انگشتر رو که گرفتم مادرش گفت با دستمال اشک💧 و سربند و یکی دو تا انگشتر دیگر تو کفن #علی آقا گذاشتن و دفن شده.»
* * *
خون زیادی از پسر رفته بود،😔 با حالی که او داشت از لحظه ضربت خوردن🔪 تا ساعتی که او را برای عمل وارد اتاق🚪کردند زمان زیادی گذشته بود🕓 و شاید این زنده ماندن او تنها یک معجزه💫 بود
و مادر آنقدر مبهوت این معجزه💫 بود که از فکر عوارض پیش آمده برای #علی به کلی غافل شده بود، حتی فکرش را هم نمیکرد.😌
در ICU فقط مادر اجازه داشت بالای سر #علی بماند.
–خانم خلیلی! #علی آقا مهمان دارند.
با دستهای🖐🏻 لرزان به سختی اشکهای صورتش را پاک کرد؛ لبخند ملیحی که بعد از عمل #علی بر چهره اش نشسته و حک شده بود نگاه خسته اش را آرامتر نشان میداد.☺️
–کی؟! مهمان #علی کیه!!؟🤔
–حاج آقا صدیقی اومدن.
وارد ICU شدند؛ نسیم دلنشین🌬 کلام او دل مادر را نوازش میداد،
عشق پدرانه💛 در نگاهش موج میزد، حضور او قوت قلبی برای مادر بود.💗
–#علی قوی تر از اینه که اتفاقی براش بیفته.😊
و در حالیکه مادر را دلداری میداد اشکهای💦 خود را آهسته از گوشه چشمانش پاک میکرد.😇
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
#نجوا_با_شهدا💞
تو را میبینم دلم قرص میشود
قرص میشود که #تو را دارم..
تویی که سرشار از #عشقی..
عشقی که بوی #شهادت میدهد..
شهادتیکه ازجنس #گمنامی است
﴿#شہید_غیرت♡شہیدعلـےخلیلے➺﴾
•.' ⸤@shahidegheirat⸣✿⠕
تسلیت به هموطنان عزیز🥀
حمله تروریستی در شهر ایذه خوزستان
توسط مدعیان شعار "زن، زندگی، آزادی"
و شهادت چند نفر🥀
حامیان اعتصاب سراسری در این خونها شریکند...
#شهادت
@shahidalikhalili1371
هدایت شده از شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
.
♦️" | رفیق شهید . . . | "♦️
-شهید علی خلیلی ، بعد از شهادت میشن رفیق شهید ، حسن آقا . . .
+هر دو شهید ارادت زیادی به حضرت فاطمه زهرا(س) داشتند .
+هر دو شهید در ماه جمادی الاول به دنیا آمدند و در همین ماه هم به شهادت رسیدند.( ماهی که در آن ایام فاطمیه اول واقع شده است.)
#رفیق_شهید | #شهادت
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]