eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
نادعلی سیاوشی شهید متولد سال 1334 روستای دوچشمه ی شهر نهاوند از توابع استان همدان در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود . چهار سال بیشتر نداشت که از داشتن پدر محروم شد ، از همان سالها مسئولیت زندگی را در کنار دیگر اعضای خانواده برعهده گرفت و دوشادوش بزرگترها در حین تحصیل مشغول به کار شد تا نان آور خانواده باشد. با پایان مقطع ابتدایی در روستا مسئولیت او در برابر خانواده سنگین تر شد لذا برای امرار معاش از ادامه تحصیل بازماند . دوران نوجوانی و جوانی را در روستای دوچشمه سپری کرد تا در سن هیجده سالگی در حالیکه مخالف سرسخت رژیم ستم شاهی بود عازم خدمت وظیفه( سربازی ) شد . با پایان دوره سربازی در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی شرکت فعال داشت . در سال ۱۳۵۶ تشکیل خانواده داد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی در لباس رزم بعنوان یک بسیجی عازم جبهه های حق علیه باطل شد همزمان با حوزه علمیه شهرستان نهاوندنیز همکاری داشتند و از درس و محضر روحانیون بزرگوار شهرستان کسب علم می نمودند . با شدت گرفتن جنگ و حمله های ناجوانمردانه بعثیون در اقصی نقاط کشور عزیزمان ایران ، برای لحظه ای آرام ننشست و در عملیاتهای مختلفی حضور فعال داشت .
منطقه چنگوله رشادت و جانفشانی های زیادی از ایشان و دیگر رزمندگان را بخاطر دارد . با اینکه در سال ۱۳۶۴ عضو رسمی سپاه شده بود اما همیشه خود را یک بسیجی میدید ، در اسفندماه سال ۱۳۶۴ پسر عمو و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ برادر و دامادشان به درجه رفیع شهادت نائل گشتند. شهادت برادر گامهای او را در جنگ با دشمن استوارتر کرد و با این باور که نباید سلاح برادرش بر زمین بماند لحظه ای از میدان نبرد فاصله نگرفت تا اینکه در مردادماه سال ۱۳۶۵ در حالیکه مسئولیت دسته گردان انصارالحسین علیه السلام را بر عهده داشت در درگیری تن به تن با غواصان عراقی شهد شیرین شهادت را نوشید و به فیض شهادت نائل گشت . ✅ از خصوصیات اخلاقی شهید میتوان به دائم الوضو بودن و اقامه نماز اول وقت ، اطاعت از فرامین ولی امر ، احترام به والدین و خانواده و اقوام و اهتمام به وجوهات شرعی و تقوای مالی و اینکه گفته ها با عملش یکی بود اشاره نمود . خاطره ای از شهید که الگوی خوبی برای همگان میتواند باشد و توسط داماد بزرگ شهید بیان شد این بود که شهید در دوره ی خدمتش هر بار که حقوق می گرفت مقداری از آن را بعنوان وجوهات شرعی کنار می گذاشت و معتقد بود که این امر سبب برکت در مال و زندگی می شود و بعد به حساب و کتاب و دخل و خرج خانه می رسید به پرداخت خمس بسیار مقید بود حتی زمانیکه در جبهه بود لحظه ای از این امر غافل نبود و امروز فرزندان نیز همین سیره شهید را الگوی خود قرار داده اند. 📜 فرازی از وصیت نامه ؛ وصیت شهید به ملت قهرمان ایران این بود که همیشه گوش به فرمان امام امت باشند و اینکه وحدت قلبی در بین همه مسلمین جهان بخصوص مسلمانان ایران برقرار باشد . همچنین به همسر گرامیشان وصیت می کند که خود را برای پذیرفتن مسئولیت بزرگ و سخت و رنج آور و تربیت فرزندان خردسال و مقابله با سایر مشکلات آماده و حضرت زینب علیها سلام را سرمشق و الگو قراردهد و و صبر پیشه کند . نثار ارواح شهداء و امام شهداء و اموات⚘ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ولایت.mp3
17.89M
23 - کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ولایت.mp3 حضرت ایت العظمی خامنه ای 19 مهر 1353 24رمضان 139 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 آهنگ فوق العاده زیبای سلام یا زهرا به سبک سلام فرمانده 🌸 عهد می بندم که حافظ دین وچادرت باشم 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
: محمد علی جعفری ۴۷ خوابیدم انگار هزار سال در این عالم نباشم به خواب عمیقی رفتم. یک دفعه صدای فرهاد آرامشم را به هم ریخت. توی درگیری های دیشب یک بسیجی شهید شده نفهمیدم به چه کسی می گفت ناخودآگاه سیخ نشستم وسط رختخواب بالای سرم روی مبل نشسته بود. مگه محمد توی اتاقش نیست؟ نه با صدای گرفته داد زدم: «خدایا محمدم رو به تو سپردم توی تاریکی صبح اشتباه دیده بودم خب بهش زنگ بزن!! جواب نمیده به دو تا خطش زنگ زد جواب نداد . فرهاد :پرسید: «شماره دوستش حسین رو داری؟» دستانم می لرزید نمیتوانستم رمز گوشی ام را باز کنم سعی کردم خودم راکنترل کنم شماره اش را داشتم جواب نداد؛ نه موبایلش را و نه تلفن خانه شان را تا ساعت نه ونیم مردم و زنده شدم فرهاد توی گوشی اش می چرخید. یک دفعه گفت: «حاج حمید چیذری ساعت شش صبح پیام داده کجایی؟» زنگ زد بهش چی، راست میگی؟ فرهاد با تعجب حاج حمید را سؤال پیچ کرد زود گوشی را قطع کرد. محمد حسین مجروح شده راستشو بگو بچه م شهید شده؟ نه ماشین زده بهش پرتش کرده پاش شکسته فرهاد آماده شد که برودبیمارستان از جایم پا شدم کمرم راست نمیشد فرهاد آهسته و باتردید پرسید: «کجا خانم؟» منم میام بذار من برم بهت زنگ میزنم گوشی اش روی عسلی زنگ خورد زهرا سراسیمه از اتاق آمد بیرون، معلوم بود حرفهای ما را شنیده است . بی هوا گوشی پدرش را برداشت در خانه ما سابقه نداشت زهرا گوشی ما را جواب بدهد. میفهمیدم هول شده است گوشی را گرفت طرف پدرش بابا با شما کار داره!! 👇👇👇
که باز یکی زنگ زده بود که خبر مجروحیت محمد حسین را بدهد. ترس برم داشت. اگر مجروحیت ساده است چرا از همه طرف زنگ میزنند؟ یعنی چه شده؟ فرهاد با عجله گفت: «احتمالاً بردنش بیمارستان بقیةالله یا چمران؛ من میرم ،کلانتری شما زنگ بزنید پیداش کنید و بهم خبر بدید.» رفتم توی اتاق مجتبی را بیدار کردم بغض در گلویم را خوردم. با آرامش به مجتبی گفتم: مامان پاشو مثل اینکه محمد حسین مجروح شده مثل فنر پرید .بالا شروع کرد به دادوبیداد که «من پدر اینا رو درمیارم با خونسردی گفتم :«فرهاد حالش خوب نیست .نمیتونه رانندگی کنه تو باهاش برو.» فرهاد و مجتبی را راهی کردم با زهرا نشستیم پای تلفن شماره بیمارستانها را نداشتیم زهرا گفت : اگه بخوایم از ۱۱۸ بگیریم طول میکشه تندتند از توی گوگل سرچ میکرد .بیمارستان بقیةالله و چمران رفتم توی اتاق مجتبی را بیدار کردم بغض در گلویم را خوردم با آرامش به مجتبی گفتم: «مامان پاشو مثل اینکه محمد حسین مجروح شده مثل فنر پرید بالا. شروع کرد به دادوبیداد که «من پدر اینا رو درمیارم با خونسردی گفتم: «فرهاد حالش خوب نیست نمیتونه رانندگی کنه تو باهاش برو فرهاد و مجتبی را راهی کردم. با زهرا نشستیم پای تلفن شماره بیمارستانها را نداشتیم. زهرا گفت اگه بخوایم از ۱۱۸ بگیریم طول میکشه تندتند از توی گوگل سرچ میکرد بیمارستان بقیةالله و چمران جوابمان کردند شماره بیمارستانهای محدوده خودمان را گرفتیم. شهدای تجریش، خاتم، لبافی نژاد همه یک کلام میگفتند: «مجروحی نیاوردن یکی از بیمارستانها گفت: اطلاعی نداریم دق دلی ام را سر کارمند بیمارستان خالی کردم. گوشی رو بده به یه بزرگترت! ریزه خوانی کرد حال خودم را نمیفهمیدم خونم جوش آمد. داد زدم «فقط دعا کن پسرم اونجا نباشه! وگرنه میام بیمارستانو رو سرت خراب میکنم زهرا شانه هایم را می مالید، گوشی را از دستم گرفت با موبایلم زنگ زدم به فرهاد چرا توی هیچ کدوم از این بیمارستانا نیست؟ میگن امنیتیه بیمارستانها نمیتونن بگن بقیة الله بردنش صبر کنید من میام دنبالتون به زهرا گفتم خدا میدونه چقدر از این بچه خون رفته؛ یه خرده از اون انجیر خشکها رو بردار براش خوبه! زهرا ساکی را آورد خوراکیهایی را که می گفتم برای محمد حسین می گذاشت . بادام، خرما، توت خشک. یعنی الان فکر میکنید اینا رو میخوره؟ ⬅️ ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام در روز یکشنبه السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ . السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَالْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، هَذاَ يَوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَجارُكَ، فَأَضِفْنِى يَا مَوْلاىَ وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيافَةَ، وَمَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَآلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللّٰهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ‌اللّٰهِ صَلَّى‌اللّٰهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🌷 بســــــــــم رب الشــهــــداء 🌷 🕊 (( زیارتنامه شهدا )) بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ⚘️اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🤲
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 22 سوره نساء 🌸 و لا تنكحوا ما نكح ءابآؤكم من النسآء إلا ما قد سلف إنه کان فاحشة و مقتا و سآء سبيلا (22) 🍀 ترجمه: و با زنانى که پدرانتان با آنها ازدواج کرده اند، ازدواج نکنید، مگر آنچه در گذشته انجام شده است؛ قطعاً این کار، عملی بسیار زشت و منفور و بد راه و رسمی است. (22) 🌷 : ازدواج، در هم آمیختن 🌷 : پدرانتان 🌷 : کار بسیار زشت 🌷 : منفور، نفرت انگیز 🌷 : چه بد 🔴 : یکی از رسم های بسیار زشت در دوران قبل از اسلام و در دوران جاهلیت این بود که اگر مردی فرزند داشت و آن مرد با خانمی ازدواج می کرد و پس از مدتی آن مرد از دنیا برود ، پسر آن مرد اگر می خواست ،می توانست با آن خانم یعنی خود ازدواج کند البته بعضی ها در دوران جاهلیت هم همین عمل را زشت و ناپسند می دانستند. تا اینکه در زمان یکی از انصار از دنیا رفت. فرزندش به نامادری خود پیشنهاد داد. آن زن گفت: من تو را فرزند خود می دانم و چنین کاری را شایسته نمی بینم ولی با این حال از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسب تکلیف می کنم، سپس موضوع را خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد و این آیه 22 سوره نساء نازل شد و از اين کار به شدت نهی کرد و آن را ممنوع ساخت. 🌸 اگر کنار بذر گل قرار گیرد و همچنین کنار بذر گل قرار گیرد و وقتی که این آب و خاک در کنار بذر گل با هم مخلوط شوند هر دو می شوند زیرا بوته گل ترکیبی از آب و خاک است. اما اگر این آب و خاک در کنار خار قرار گیرند حاصل این مخلوط شدن آب و خاک خار می شود. در زبان عربی، به این آمیخته شدن آب و خاک می گویند. مثلا در هنگام باریدن آب باران و آمیخته شدن آن با خاک زمین می گویند نکح المطر الأرض يعنى آب باران با زمین در هم آمیخته شد. به ازدواج بین زن و مرد که حاصل این ازدواج آمیخته شدن زن و مرد است گفته می شود. بعضی ازدواج ها مثل است و بعضی ازدواج ها مثل است. به این خاطر قرآن ، به نکاح هایی که مثال خار و خاشاک دارد، می گوید و به نکاح هایی که مثال گل دارد، می گوید. 🌸 یکی از این ازدواج ها که آن را حرام اعلام می کند یا به عبارتی حلال نیست و مثال آن خار و خاشاک دارد ،ازدواج با نامادری است که بعد از مرگ پدر، فرزند با همسر پدر خود یعنی نامادری خود ازدواج کند که بسیار زشت و منفور است که بعضی ها در دوران آن را انجام می دادند هر چند که عده ای در دوران جاهلیت این عمل را ناپسند می دانستند متأسفانه امروزه در بعضی فرهنگ های غلط غربی این رسم ها وجود دارد. که قرآن می فرماید: و لا تنکحوا ما نكح ءابآؤكم من النسآء: و با زنانى که پدرانتان با آنها ازدواج کرده اند. ازدواج نکنید. اما تکلیف آن افرادی که در گذشته و در دوران قبل از اسلام با نامادری خود کرده اند چیست آیا گناه محسوب می شود ؟ چون حکم و دستور آن برای آنها نیامده بود خداوند آنها را مورد قرار می دهد زیرا پیامبر برای این آمده است که قوانین الهی را به مردم معرفی کند و آنان را نسبت به آداب و رسوم غلط آنها آگاه کند. به این خاطر در ادامه می فرماید: إلا ما قد سلف: مگر آنچه در گذشته انجام شده است. 🔴 سپس برای تأکید مطلب سه تعبیر شدید درباره بیان می فرماید: 1⃣ : زيرا اين کار عمل بسیار زشتی است. 2⃣ : و منفور است. عملى است که موجب تنفر در افکار مردم است یعنی طبع بشر آن را نمی پسندد. در تاریخ می خوانیم که مردم جاهلی این نوع ازدواج را مقت یعنی تنفر آمیز و فرزندانی که حاصل ازدواج با نامادری بود را مقیت یعنی فرزندان مورد تنفر می نامیدند. 3⃣ : و بد راه و رسمى است. چنین ازدواجی رسم نادرستی است. 🔹 پیام های آیه 22 سوره نساء 🔹 ✅ دين فطرت است. زیرا انسان طبعاً ازدواج با مادر و نامادری را بسیار زشت می داند و حتی حیوانات از آن بیزارند ،چنین ازدواجی منفور است و در اسلام حرام شده است. ✅ همسر پدر یا همان نامادری به منزله ی است. ✅ باید حریم پدر را در ازدواج حفظ کنند. ✅ فرزندان ، به زن پدر ، به دید نگاه کنند. ✅ از گذشته ها چشم پوشی می کند. ازدواج های با نامادری قبل از این حکم، مورد بخشش است. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمام این سرزمینِ سرافراز، تمام خاک این وطن، شقایق‏زار است. در هر کجا که هستی، هر گوشه این خاک که قدم برمی‏داری، با چشم‏های مترصد، نگاه کن که مبادا روی خون لاله‏ها پا بگذاری! سلام ✋ ‍🌹دایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
شهید علی علیزاده موحد در سال 1342/1/23 مصادف با عید بزرگ غدیر خم در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود . دوران کودکی و جوانی را همچون دیگر هم سن و سالان خود در شور و هیجان اتفاقات سیاسی و مبارزات و راهپیمایی ها سپری کرد . برای شرکت فعالانه در راهپیمایی ها گاه شب و روز نمی شناخت و تنها مادر بود که نگران و مضطرب چشم هایش را به در می دوخت تا جوان رعنایش برگردد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان ولی امر مسلمین حضرت امام خمینی (ره) در مهر ماه سال 1359 بصورت یک گروه بیست نفره در قالب بسیج مردمی عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در جنگ های نامنظم شرکت کرد . بعد از گذشت یکسال و نیم جنگ تن به تن با آزاد سازی حمیدیه عضو رسمی سپاه پاسداران شد و در حمیدیه فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه با دیگر همرزمانش سپاه سوسنگرد را تشکیل دادند . شهید بزرگوار در هورالعظیم و در پایگاه امام حسین علیه السلام که مربوط به قرارگاه سرّی نصرت بود مستقر شد . در این مقر سرّی انواع تجهیزات نطامی بر روی قایق ها بسته می شد و شهید چون آموزش های فنی دیده بود با همه ی توانش خدمت میکرد. هر بار که مشغول کار می شد دعا میکرد که قبل از تمام شدن جنگ شهید شود . هر وقت فرمانده به او مرخصی میداد روز شماری میکرد که هرچه زودتر به جبهه برگردد به همین خاطر هیچوقت نشد که مرخصی هایش را کامل به پایان برساند . رنگ و بوی جبهه او را به خود وابسته کرده بود. همسر و فرزند هم نتوانسته بودند او را خانه نشین کنند .
برای رسیدن به شهادت سر از پا نمی شناخت . او شهیدی بود که بارها از نحوه ی شهادتش برای خانواده گفته بود . هر بار که عازم جبهه می شد همسر امیدی به بازگشتش نداشت . از خصوصیات اخلاقی شهید توجه به خواندن نماز اول وقت و نماز شب و نگهداری از اموال بیت المال بود . او فردی خوش اخلاق و مهربان و ساده زیست بود . همسر شهید نقل می کنند که در روز عروسی هر چی منتظر داماد ماندیم نیامد ، خیلی دیر کرده بود نگران شدم تا اینکه دیدم به جای لباس دامادی با لباس سپاه آمد . پیراهن دامادیش را زیر راه پله پنهان کرده بود و رفته بود تا لباس رزمش را بپوشد . شهید علیزاده حتی در زیباترین روز زندگی اش لحظه ای از جنگ و جبهه فاصله نگرفت دوماه بود که مرخصی نیامده بود و برای سرکشی به جزیره مجنون رفته بود . عملیات کربلای ۵ در راه بود و رسیدگی به تجهیزات نظامی امری ضروری بود که در حین سرکشی ، دوستان متوجه حضور او شده و به شوق دیدنش از سنگر خارج می شوند که دشمن بعثی متوجه تجمع آنان شده و آنها را به گلوله ی تانک می بندد شهید علیزاده از همرزمانش میخواهد که سریع از دید دشمن دور و وارد سنگر شوند که در این هنگام گلوله دوم شلیک می شود و او به آرزوی دیرینه اش که فیض شهادت بود نائل میگردد . همرزمان شهید بعد یک هفته کمین موفق شدند تا آن تانک را منهدم کنند . شهید علیزاده جزو آن دسته از شهدایی بود که از چگونگی نحوه شهادتش خبر داده بود . وقتی پیکر مطهر شهید برمی گردد خانواده متوجه می شوند که شهید از ناحیه شکم ترکش خورده است و این همان صحنه ای بود که شهید هر بار با دست گذاشتن روی شکم خبر از شهادتش داده بود این شهید بزرگوار در تاریخ 1365/11/7 در حالیکه خون پاکش بر روی زمین جاری شده بود در منطقه جزیره مجنون به آرزوی دیرینه اش که رسیدن به فیض عظمای شهادت بود رسید . با_ذکر_صلوات 🔹نثار ارواح طیبه شهداء - امام شهداء و اموات 🔹 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا