eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
191 دنبال‌کننده
621 عکس
143 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
سال ۶۲ عملیات والفجر۴ بهمراه راننده ایشان آقای ابراهیم ایرانپور @shahidbakeri31
: یک شخصیت بسیار آرام و متینی داشت و کسی پرخاش وی را ندیده بود، در حدی که حتی سر کسی داد هم نمی‌زد. سردار «پورجمشیدیان» که آن موقع مسئول تبلیغات لشکر عاشورا بود، می‌گوید که در عملیات «خیبر» وفتی «حمید باکری» شهید شد، در سنگر مخابرات جمع شده بودیم و گریه می‌کردیم که یک‌باره آقا مهدی آمد و گفت: «چه شده مثل زن‌ها نشستید و گریه می‌کنید، بروید سر کارتان!»؛ پرخاش «مهدی باکری» در همین حد بود... @shahidbakeri31
سریال شهید باکری ساخته می‌شود 🔹مینی سریال با موضوع زندگی «شهید باکری» در ۷ قسمت به کارگردانی و بازیگر نقش شهید«هادی حجازی فر» تولید خواهد شد. 🔹برای ساخت این سریال با خانواده شهید مهدی باکری نیز مذاکره شده است. fna.ir/exsfip @shahidbakeri31
سخن باقاطعیت آقامهدی در مورد : مطلب را مطالعه کنید تا متوجه این سخن بزرگ شهیدمهدی باکری بشویم: @shahidbakeri31
سخن باقاطعیت آقامهدی : مطلب را مطالعه کنید تا متوجه این سخن بزرگ شهیدمهدی باکری بشویم... ترین تصمیم ولی فقیه هم از درست ترین درست ترین تصمیم من درست‌تر است؟؟؟ صفیه مدرس همسر شهید مهدی باکری روایت می‌کند: یکی از ویژگی‌های برجسته مهدی است. در کنار اخلاق خوب، ساده زیست بودن و کم حرف بودن و ویژگی‌های خاصی که زبانزد همه دوستان او بود، ولایتمدار خوبی هم بود. با خیلی از دوستانی که در آن زمان با موضوع ولایت مشکل داشتند درباره این موضوع بحث می‌کرد.گاهی به او می‌گفتم چرا بحث می‌کنی کسی که امام را قبول ندارد نیازی به این بحث‌ها هم ندارد. گاهی خودم با او در برخی موضوعات این مسئله وارد بحث می‌شدم و می‌گفتم: مهدی! امام یا کس دیگر ادعای عصمت که نمی‌کند. هیچکدام معصوم نیستند و امکان خطا برای همه وجود دارد.» مهدی می‌گفت:«جمله‌ای می‌گویم که آن را به خاطر بسپار. ... اشتباه ترین اشتباه‌ترین تصمیم ایشان هم از درست ترین و درست ترین تصمیم من درست‌تر است. من مگر چه کسی هستم که تا چند وقت پیش عمل شرعی واجبم را بلد نبودم و حالا بخواهم به عنوان کسی از قشر روشنفکر و تحصیل کرده دانشگاهی به ولی فقیه ایراد بگیرم... . . @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: کسی که تمام مسائل را با معیار خودش می سنجد، خدا کمکش نمیکنه! کسی که در هر کاری خدا را می‌بیند خدا کمکش می‌کند @shahidbakeri31
شهید دکتر سیدمحمد بهشتی در چادر فرماندهی . . 🌷شهید دکتر بهشتی : مراقب باشیم؛ پُست‌ها، پَست‌مان نکند..! #۷تیر۶۰ @shahidbakeri31
. . گام برداشتن در جاده عشق هزینه می خواهد، هزینه هایی که انسان را عاشق وبعد شهید می کند...! . . کلامی زیبا و گُهرباراز . . @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی سیم و ساعاتی قبل از شهادت شهید باکری( گوش کردن چندباره این مکالمه خالی از لطف نیست) @shahidbakeri31
علاقه وافر شهیدان حمید و مهدی باکری به یکدیگر زبانزد عام وخاص بود حمید باکری همان کسی بود که آقا مهدی باکری راضی نشد جنازه اش را برگرداند و برای همیشه ماند. و این به آن جهت بود که باید حتی در برگرداندن جنازه مطهر شهدا باید رعایت می شد وآقامهدی گفت یا پیکر همه شهدا رامی آورید یا حمیدهم نه! و اینچنین بود که نام بر فراز آسمان ها شنیده می شود... @shahidbakeri31
: . . یکی از دوستان نزدیک و هم چادری تعریف می کرد با وجود کم خوابی کار و تلاش شبانه روزی در نزدیکی های نماز صبح بعضی وقت ها حقیر را یواشکی بیدار می کرد و می گفت بریم وضعیت حمام ها را از نظر کارکرد بررسی بکنیم که آیا کار می کنن یا نه چرا که در قیامت از حیث اینکه حتی نفری باشد با مشکل روبرو شده باشد ما اون و چه جوابی خواهیم داد... تعریف میکرد در شب هنگام نزدیکیهای ساعت 3 شب دیدم رزمنده ای صورتش را کاملا" بسته و داره سرویس های بهداشتی عمومی را نظافت می کنه کنجکاو شدم و خودم را به نزدیک اون رساندم خیلی دقت کردم دیدم است گفتم آقا مهدی گفت: به کسی نگید ها... @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبارکباد پیوند آسمانی مولای متقیان حضرت علی(ع) وبانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه(س) : خواهرش بهش گفته بود : آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.... 😊 گفته بود: اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !☺️ ها طبقه ی بالا بودند من را صدا زدند بروم دفتر را امضا کنم برادرم یوسف و عاقد توی راه پله ها ایستاده بودند بله را گفتم و دفتر را امضا کردم و برگشتم چند دقیقه بعد،مادر بزرگ پرسید: چی شد صفیه؟ پس کی بله میدی؟" گفتم:"مادر جون،تموم شد😊 دل خور گفت: میگفتی اقلا یه دست میزدیم🤗 و تازه شروع کردند به کف زدن سفره هم پهن نکرده بودیم،چون ... ... ... آیا؟؟؟!!! @shahidbakeri31
منحصر به فردی که شهیدمهدی باکری تعیین کرد!؟☺ . . مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود... کل خریدمان یک بود که به اصرار مهدی خریدم...دیروقت بود و مغازه‌ها داشتند می‌بستند، به اولین مغازه که وارد شدیم، فقط به قیمت‌ها نگاه می‌کردم نه به مدل آنها، یک حلقه 800 تومانی انتخاب کردم، در راه برگشت به منزل آقا مهدی گفت راستی آن روز ما با هم راجع به صحبت نکردیم، نظرتان چیست؟😊 گفتم هر چه شما بگویید. آقامهدی گفتند: با یک جلد کلام‌الله مجید و یک کلت کمری نظرتان چیست؟ گفتم خیلی عالی است، نظر من هم همین بود، وقتی پدرم فهمید گفت بعداً ناراحت و یا پشیمان نشوی، گفتم نه... یکی دو ساعت قبل از اینکه داماد بیاید، ، برادر مهدی آمد و یک آیینه‌ی مستطیلی دور فلزی کوچک و دو جعبه سیب زرد آورد سیب ها مال باغ خودشان بود.... @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از: : در این ؛ در این جلو رفتن ها؛ آتش هم هست؛ و پیشرفت اسلام امروز در این هست که: که بهش گفتند: برو ؛ در زیر آتش دشمن بره و نترسه و نلرزه.... 🌹کاری از خادمین شهیدابراهیم هادی اجرشون باشهدا🌹 @shahidbakeri31 @ebrahimhadiofficial
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ده ثانیه لبخند سردارعشق😊 سپاس ازخادمین شهیدابراهیم هادی؛ اجرشون باخود آقامهدی @shahidbakeri31 @ebrahimhadiofficial
چه زیبا فرمودند: گام برداشتن در جاده عشق هزینه میخواهـد ! هزینه هایی که انسان را و بعد میکند.. . .  بازدید فرمانده از گردان امام حسین(ع) لشگر ۳۱عاشورا تابستان سال ۶۳ به همراه فرمانده گردان🌷 . . ۳۱عاشورا (ع) @shahidbakeri31
. . هیچ کس نمی‌توانست او را از نیروها تشخیص بدهد . از بس که و و . فکر کنم پادگان … بله پادگان اباذر بودیم و توی اتاقی که شش ماهی با هم آن‌جا سر کردیم . آقای کبیری مسئول محور بود . هم داشت نیروها را سازماندهی می‌کرد... عادتش بود کمی آب روی والور بگذارد ، بیاید ساعت دوازده بخوابد ، یک ساعت بعد بیدار شود برود با آب گرم مسواک بزند ، برود به مسجد پادگان ، تا شب را به صبح وصل کند ، با نماز و دعا و استغاثه و شب زنده داری مخصوص خودش... گمانم بعدش رفتیم پادگان صوفیان . آن‌جا نماز خانه‌یی داشت که روی سالن غذاخوری بود . همان‌جا بود که دیدیم دارد نماز می‌خواند . تا سادگی و صمیمیت نماز خواندن و پاهای ترک خورده‌ی بی‌جورابش را دید ، ، چشم‌هاش پر از شد گفت: خدایا ! یعنی همان‌طور که از این بنده‌ی خاکی‌ات قبول می‌کنی ، از ما هم قبول خواهی کرد ؟ . حتی وقتی حمید شهید شد کسی در جمع ندید او زانو بزند و گریه کند . یا نشنید که بگوید بروید حمید را بیاورید ! در صورتی که می‌شد آوردش . گفت « یا همه یا هیچ کس ... . . @shahidbakeri31
📸به مناسبت روز (۱۷مرداد) عکسی از در حال مصاحبه با شهید مهدی باکری : من در هر عملیات برای مصاحبه با فرزندان دلیر اسلام به جبهه می‌آمدم این دفعه دیگر نتوانستم تحمل کنم...بدان جهت سلاحی تهیه کردم که در کنار این مردان خدایی جنگ کنم. 🌹 ۱۷ مرداد برخبرنگاران شهید وخبرنگارانی که در راه شهدا اکنون فعالیت دارند؛ مبارک باد @shahidbakeri31
:کسی که توکل به خدا دارد از هیچ جاده‌یی نمی‌ترسد ... @shahidbakeri31
:کسی که توکل به خدا دارد از هیچ جاده‌یی نمی‌ترسد ... : قرار بود با برویم پادگان الله‌اکبر و از آن‌جا برویم تبریز ، برای جلسه و سرکشی آقا مهدی به خانواده‌اش. ما در کاسه گران بودیم؛ جاده‌ها ناامن بودند و پر از کمین! شهید هم حتی داده بودیم؛ نماینده‌ی لشکر عاشورا( آقا سید مهدی حسین )خیلی نگران آقا مهدی بود. آمد به من گفت:راه امنیت ندارد.اگر توانستی رأی مهدی را بزن ! … یا صبح بعد از نمازبروید ! » رفتم پیش آقا مهدی گفتم: اجازه بده صبح بعد از نماز برویم!؟ ناراحت شد و گفت:نمی‌خواهد تو بیایی.. خودم تنها می‌روم! گفتم: آخر می‌گویند جاده … » گفت: نمی‌ترسد! نتوانستم تنهاش بگذارم . من می‌راندم و او در جای خطرناکی از مسیر نگران شد گفت: بزن کنار ! » آمدم کنار نگه داشتم . گفت « حالا بیا پایین بگذار من برانم ! گفتم « من و شما ندارد که.. گفت « این جور وقت‌ها باید گفت چشم. گفتم :چشم! آمدم نشستم کنار آقا مهدی ؛ حس کردم آن‌جا همان محلی‌ست که پاسداران را شهید کرده‌اند. این را از نارنجکی فهمیدم که دست آقا مهدی بود و حاضر آماده برای ضامن کشیدن ، تا اگر حمله‌یی شد غافلگیر نشود . آن قدر رفت تا از آن قسمت خطرناک گذشتیم. گفت :حالا من می‌زنم کنار . رفت نشست سرجاش.هنوز راه نیفتاده بودم که دیدم آقا مهدی خوابش برده . انگار نه انگار همین یک دقیقه پیش به من گفته نگه دارم و خودش رانندگی کرده... انگار از همان اول آن‌جا خوابیده بوده... @shahidbakeri31
. در اسفند ما سال ۶۳ عملیات را شروع کردیم نام لشکر مان لشکر عاشورا بود توصیه ام به بچه ها این بود که عشق در قلب و سوز برجان . . @shahidbakeri31