[•🖤•]
رفیقم میگفت:
«'میدونستی طلافروش ها
روز سوم محرم گوشواره نمیفروشن؟!'»
⸤ @shahiddehghan_amiri ⸣
.: شهید محمدرضا دهقان امیری :.
روضه اباعبدالله و
خانوم زینب کبری(س)
فراموش نشود
🎨منبع: حریم حرم
•°|🌸 @shahiddehghan_amiri
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️♦️♦️
ثابٺ کࢪدند میتوان دࢪ این زمانہ هم
نام شہید بہ خود گرفت (:
#خصوصیات_اخلاقی_شهید_دهقان_امیری
🌹🍃| @shahiddehghan_amiri
16.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽•|مستندِ "جوانی با نشاط"
شهید محمدرضا دهقان امیرے
🌹| #قسمت_دهم
📲•| @shahiddehghan_amiri
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستِ خوبم یه لحظه!
تو به دیدن این کلیپِ اختصاصی دعوت شدی..🖤
حساب شدس که الان این فیلمو ببینی!
- هیچاتفاقے،اتفاقےنیست :)
#انتشارباشما/#محرم
◼️{ @shahiddehghan_amiri }.
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
چند ماهی از شهادت آقا رسول و آقا محمودرضا می گذشت.
من در حد اسم دو شهید آشنایی داشتم، غافل از اینکه محمد، سخت به تکاپو افتاده برای شناختن این دو شهید و بعدها متوجه شدم سخت دلبسته ی هر دو شده.
یه روز یادمه شروع کرد به توضیح دادن راجع به آقا محمودرضا بیضایی:
"اسمش محمودرضاست اما اسم نظامیش حسین نصرتیه. اهل تبریز؛ یه دختر داره مثل فرشته ها، اسمش کوثره.
می دونستی بعد از چند ماه اولین کسی که روز تاسوعا چراغ های حرم عمه ی سادات (س) رو روشن کرده، آقا محمودرضا بوده؟"
چنان با هیجان و با حوصله از شهید بیضایی می گفت که اگر خبر نداشتم، فکر می کردم حتما باهاش آشنا بوده!
آخرش گفت: "ببین! من سایت برادر شهید بیضایی رو دارم، می تونی ازش اطلاعات بگیری!"
من مات مونده بودم! اطلاعات بگیرم برای چی؟!!
گفت: "چی میشه صفحه ی اینستای خودتو بزنی به نامش؟ من آقا رسول رو معرفی می کنم توی اینستا، تو هم آقا محمودرضا" و شروع کرد از غربت این دو شهید گفتن...
راست می گفت. با این که ماه ها از شهادت این دو عزیز می گذشت، اما کمتر کسی ازشون اطلاعات داشت.
حتی یادمه یه روز ناراحت اومد و گفت:
"امروز رفته بودم بهشت زهرا (س)؛ یه بنر زده بودن برای شهدای مدافع؛ دو طرف بنر دو تا عکس متفاوت از آقا محمودرضا بود.
زیر یکی نوشته بود محمودرضا بیضایی؛ زیر یکی نوشته بود حسین نصرتی!
مردم حتی انقدر نمی دونن که این دو نفر یکی اند!!!"
خلاصه خودش شروع به کار کرد. اسم صفحه ی منم عوض کرد؛ صفحه شد به نام #شهید_محمودرضا_بیضایی
اوایل خودش صفحه رو اداره می کرد، تا بعدها که داد دست من. حدود بیست روز از شهادت برادرم گذشته بود که به خودم اومدم و دیدم صاحب پیج آقا رسول و آقا محمودرضا به رفقای شهیدش رسیده... حالا دیگه لازم بود آقا محمودرضا رو توی اینستا به همه معرفی کنم... کجای کار ما می لنگه؟! چرا محمدرضا با معرفی و شناسایی آقا رسول، به وصال رسید و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم؟! 🍃همیشه یاد کوثر خانم بود. می گفت: "آقا محمودرضا یه رقیه ی کوچولو داره..."
چقدر گاهی دلتنگ بود برای زیارت مزار آقا محمودرضا. اما دستش نمی رسید.
محمدرضا دست دراز کرد و دست های آقا رسول و حسین آقای نصرتی رو گرفت...
گاهی فکر می کنم نفر بعدی که دستش برسه به دستهای #محمدرضا کیه؟ این زنجیره ادامه داره؟!
#هدیه_به_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات 🌹
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها
#نقل_از_خواهر_شهید 🌸
🍃🌷 @shahiddehghan_amiri
#کلامبزرگان
✨شیوهمناجاتآرامشبخش✨
اگرهنگاممناجاتباخدا
دائما از خودمانو رنجها
یا بدیهایمانصحبت کنیم
کمترآرامش خواهیم یافت.
ولی اگر از خوبی ها و اسماء حسناء خدا
یا خوبی های اولیاء خدا صحبت کنیم،
آرامش و نور بیشتری به ما خواهد رسید.
جوشن کبیر،زیارت جامعه و دعای ندبه
سرشار از ذکرخدا و اولیاء خدا هستند.
#حجتالاسلامعلیرضاپناهیان🎤
◾️ @shahiddehghan_amiri ◾️
راز آرامش و سعه صدر مادر
#شهید_محمدرضا_دهقان از زبان خودشان:
"خدا را شکر می کنم که بعد از 20سال توانستم
امانتش را قشنگ تحویلش دهم. چون ما امانت
داریݓم و در آیه قـرآن داریم ڪه:"و اعلمـوا انما
اموالکم و اولادکم فتنه و انالله عنده اجر عظیم
و بـدانید ڪه امـوال و فرزنـدان شـمـا وسیـلهے
آزمایش اند و نزد خدا پاداشی بزرگ هست"
(سوره انفال ، آیه 28)
به این ها ایمان دارم...
باید ببینیم که این امانت را چگونه نگه می داریم.
اگر ما بپذیریم ڪه این ها در دست ما امانتند،منِ
نوعی باید بعنوان یک مادر خیانت در امانت نکنم
و سعی ڪنم آن امانت را به نحو احسن تحـویل
صاحبش دهم.
یعنی محمدرضا صاحب داشت.در حقیقت من
چندصباحینگهداریاش کردموبعدازچند صباح
باید تحویلش می دادم...و خیلی خوشحالم که
اینگونه تحویلش دادم،باعث روسفیدی من است.
محمدرضا کسی بود که اگر نیم ساعت دیر میکرد
با خودش یا دوستانش تماسمیگرفتم و میگفتم:
"کجایی؟ ساعت چند میای؟ چرا دیر میای؟"
و همین امر باعث شده بود ڪه برنامه هایش را
بنویسد که چه ساعاتی کجاست!
حتی وقتی می خواست شب را خانه دوستش
بماند،از خواب بیدارم میکرد و میگفت: "مامان
من دارم میرم خونه دوستم،صبح بلند شدی دیدی
من تو اتاق نیستم خیالت راحت باشه" ، من هم
اجازه می دادم.
یعنی تا این حد کارهایش هماهنگ شده بود و ما
هم خبر داشتیم.ولی حرف من یک چیز دیگر است
و آن اینڪه اگر بعضی اوقات احساس ناراحتی
کردم خصوصا روزهای اول بعد از شهادتش،فقط و
فقط می ترسم حضرت زینب (سلام الله علیها)
بگویند هدیه ات کم بود و برای من کوچک بود...
و این را هم ایمان دارم که شب اول صفر من
محمدرضا را برای سلامتی سیدعلی قربانی کردم.
آیت الله بهجت می فرمایند: "گاهی اوقات بلاهای
بزرگ را با صدقه های بزرگ برطرف کنید."
امام زمان ما قلبش از دست فساد و فجایع و
جنایاتی که در جهان می شود،واقعا آزرده است و
از غربت خودش قلبش همیشه در غم است.و من
عقیده دارم که پسرم را برای سلامتی قلب امام
زمان (روحی فداه) صدقه دادم.افتخار می کنم
که پسرم عاشق ولایت و مقام معظم رهبری بود،
سرباز ولایت بود و خاک پاے ولایت شد...ڪنار
پیکرش هم گفتم فدای خاک زیر پای سیدعلی.
این ها و احترامی ڪه برای عقیدهےخالصش
قائل بودم ، باعث آرامش من است."
#شهید_دهقان
#مادر_شهید
#امان_از_دل_زینب
#راز_آرامش
🍃|•° @shahiddehghan_amiri