eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
730 دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
✨پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📕 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۴ وای راضیه ام سوختم ،مریم سوختم چی به سرمون اومد چرا راضیه رو نمی یارن ؟ مگه چش شده؟ راضیه ام چش شده؟ تیمور میگفت و من بی صدا اشکهایم را راهی چادر میکردم نمی دانم در آن لحظه ها چقدر به راضیه سخت گذشته بود؟ هم باید درد را تحمل میکرد و هم معذب بودن جلوی دیگران را آخر راضیه حاضر نبود با دبیرش هم به خانه بیاید همان روزهایی که من منتظر بودم بعد از ورود آقای بهرامی راضیه را هم ببینم یک روز وقتی نیم ساعت بعد از ورود ایشان راضیه به خانه رسید در اتاق ازش پرسیدم چرا با آقای بهرامی نیومدی؟ اصلاً ایشون میدونن تو و مرضیه خواهرین؟» خستگی از چهره اش میبارید کمی چشمانش را مالش داد و کنارم روی تخت نشست. - نه مامان نمیدونن راضیه یک راست بعد از مدرسه به سر کلاس فیزیک آقای بهرامی میرفت ایشان هم بعد از کلاس می آمدند خانه ما برای کلاس خصوصی مرضیه و دوستانش - من موندم تو چرا خودت رو اذیت میکنی؟ لبخندی زد و گفت: خب مامان اصلاً درست نیست یه دختر یه کاره بلند شه و با دبیرش بیاد .خونه شما مطمئنی منم مطمئنم ، ولی بقیه هم کلاسی هام نمیگن این با آقای بهرامی کجا میره ؟ به فکر فرو رفتم و حرفهایش را سبک و سنگین کردم بعد هم ایشون نامحرمن درست نیست که من تنها سوار ماشینشون بشم. آن شب، دل آسمان روشن شده بود و هوای تاریکی نداشت. انگار آسمان به زمین چسبیده بود فضای بیمارستان برعکس همیشه سبک شده و بویی ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۵ عجیب راهروها را عطر آگین کرده بود مجروحان را تک تک از اتاق عمل بیرون می آوردند اما راضیه سربیرون آمدن نداشت نگاهی به تیمور که به در آی سی یو خیره شده بود انداختم دو زانو نشستم و دعای توسل سر دادم که پرستاری از اتاق عمل بیرون آمد با سرعت برخاستیم و به طرفش خیز برداشتیم - راضیه کشاورز رو بردن آی سی یو قلب. من و تیمور و مرضیه و ،لاله ناامیدانه فقط به هم نگاه میکردیم و اشک می ریختیم به سمت آی سی یو قلب دویدیم. زنگ آیفون پشت در را زدم. - راضیه.... راضیه کشاورز رو آوردن اینجا؟ - بله. - حالش چه طوره؟ - فقط براش دعا کنین که خونریزیش بند بیاد نزدیک بود گوشی از دستم بیفتد. - تورو خدا امیدی هست؟ پرستار مکثی کرد و گفت: «فقط اگه معجزه بشه!» زانوهایم رمق خود را از دست دادند و همانجا خم شدند. تیمور باز به سر خود کوبید و کنارم زمینگیر شد تمام بدنش میلرزید. همین طور که نگاهش میکردم دستانم را به خدا نشان دادم و در دل نجوا کردم: «خدایا! من یه جوری با دلم کنار میام اما یه رحمی به دل تیمور کن چه جوری بدون راضیه دووم بیاره؟ ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
📌دعای عهد! 🗓‌روزشمار‌چله:روز ۱۲ به نیابت از شهید علی‌اکبر دهقان؛ و ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت‌《عج》🤍" 🌿🌺سلام امام زمانم🌺🌿 🌱برقآمت دلربای مهدی صلوات🌱 ❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫 التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
سلام عزیزان. وقت بخیر میخواهیم دسته جمعی بر پیامبر اکرم (ص) ۵۰/۰۰۰/۰۰۰ باردرودبفرستیم فقط کافیه یکباربخوانیم وبرای دیگران ارسال کنیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَّ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَّ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍكَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد. حتی برای یکنفرهم شده بفرستی. کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۶ در اتاق نشسته و خطوط کتاب زیست را که روی زانوهایم حلاجی میکردم که صدای مادر بلند شد. - زهرا بدو بیا! از صدا زدن ناگهانی اش که همراه با ترس بود تعجب کردم کتاب را روی زمین گذاشتم و با سرعت به سمت در رفتم تا پایم را از اتاق بیرون گذاشتم پدر و مادر را دیدم که جلوی تلویزیون میخکوب شده اند مادر همین طور که نگاهش به صفحه تلویزیون بود با دست اشاره کرد - بیا ببین چی دارن میگن! جلو رفتم و مقابل تلویزیون ایستادم اخبار شبکه فارس پخش میشد «براثر انفجار در کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز تعدادی از هم وطنانمان زخمی شدند و تعدادی هم جان باختند تعداد جان باختگان تا این ساعت ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۷ به هفت نفر و مجروحان به بیش از دویست نفر رسیده است. بررسی ها برای مشخص شدن دلیل انفجار ادامه دارد و گزینه های بمب گذاری، خراب کاری و حادثه مطرح هستند. قلبم شروع به کوبش کرد با عجله به اتاق برگشتم تا موبایلم را از روی میز ،برداشتم از دستم افتاد نشستم و شماره راضیه را گرفتم بوق اشغال میزد چند بار پشت سر هم شماره را گرفتم اما فایده ای نداشت. برخاستم و داشتم با دو از اتاق خارج میشدم که پایم به زیر قالی گیر کرد و با خم شدنم دستانم به زمین رسید. به کنج سالن رفتم و گوشی تلفن را برداشتم. مادر به سمتم آمد. - زهرا امشب که راضیه نرفته کانون ؟ گوشی در دستم میلرزید رفته شماره خانه شان را گرفتم اما کسی جواب نداد و این دلشوره ام را بیشتر کرد. نمی دانستم چه کنم کارم شده بود شماره گرفتن. به خاطر امتحان فردا به کانون نرفته بودم، اما دیگر توانی برای درس خواندن نداشتم. ذهنم هر اتفاقی در مورد راضیه را رد میکرد به شهادت که فکر میکردم دست و پایم بی جان میشد نمیخواستم این ،فکرها به مغزم سرک بکشند به همین خاطر سریع از ذهنم دورشان کردم؛ اما چرا گوشیش را جواب نمیداد؟ برخاستم تا دلشوره ام را با راه رفتن کمتر کنم اما راضیه برای تمام بیقراری هایم حرفی زده بود. باید مثل حضرت زینب صبور باشیم اگه به غصه های حضرت فکر کنیم دیگه مشکلاتمون برامون بزرگ نمیشه. یک لحظه تا احساس کردم چقدر دلم برایش تنگ شده است یادم به توصیه اش افتاد کتاب دعایی از روی طاقچه برداشتم و صفحه مورد نظرم را آوردم روی زمین نشستم و شروع به خواندن کردم یکی از روزهایی که در مدرسه ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
📌دعای عهد! 🗓‌روزشمار‌چله:روز ۱۳ به نیابت از شهید آرمان علی وردی؛ و ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت‌《عج》🤍" 🌿🌺سلام امام زمانم🌺🌿 🌱برقآمت دلربای مهدی صلوات🌱 ❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫 التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
✍🏻هر ڪس بعد از هر نماز واجب به خواندن آية‌الكرسی مداومت داشته باشد از دنيا نخواهد رفت تا زمانی ڪہ جايگاه خود را در بهشت ببيند🌸🍃 📚 خواص الآیات ص ۱۹ کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای هموطنانم که در عمق زمین به سوی آسمان پَر کشیدند ویدیویی که محسن‌چاوشی به مناسبت حادثه معدن طبس منتشر کرد.🖤 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
هدایت شده از  در سمت توام 🕊
. اگه به خاطر دیندار بودنت طعنه شنیدی و مســخــره شدی ‌برو یه گوشه از اتــاقــت قـرآن‌ رو بـاز کن📖 ســـوره‌ مطــففــیــن‌ رو نـــگــاه‌ کن🌱 آنـان‌ که‌ آن‌ روز به تو می‌خندنـد فردا گـریانـند‌‌ و تـو خــنـــدان 😇 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا❤️🌺 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀فاجعه منا، غمبارترین حادثه در حج تمتع که در تاریخ ۲ مهر ۱۳۹۴ اتفاق افتاد و منجر به شهادت صدها تن از زائران خانه خدا از جمله ۴۶۴ زائر ایرانی در کشور عربستان شد.🥀 💔یاد و خاطره شهدای فاجعه غمبار منا گرامی باد.🖤 🌹شادی روحشان صلوات • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۸ وارد اتاق پرورشی شدم و در کمد را باز کردم تا نوار سخنرانی آقای انجوی نژاد را به دانش آموزی ،بدهم برگه تا شده ای را که گوشه ای از کمد افتاده بـود دیدم و سریع بازش کردم خط راضیه .بود نوشته بود توی این چند روزی که برای مسابقه کاراته ماهشهر هستم و نمیتونم بیام مدرسه، دلم برات تنگ می شه هر وقت دلت برام تنگ ،شد زیارت امین الله بخون و برام دعا کن چاکرتم به مولا قربون رنگ موهات برم .عزیزم باهات خداحافظی نمیکنم چون همیشه پیشت هستم عشق از کوی وصال برخاست و در زد به دلم آتش جان سوز انداخت بر چشم ترم از شب تار خزان کرد مرا بیدار یار کار ما را پیش برد تا لحظه دیدار دار ما كجا و عشق مولامان کجا از سبوی ،ساقی، نوشیدن کجا مرهم عشقش بریز روی دل زخمم همی تا شوم قربانی و جان داده ی راه علی این شعر که با مداد نوشتم رو خودم گفتما !!» همیشه برایم قوت قلبی بود غریبی مدرسه را با وجود او طاقت آورده بودم. اول دبیرستان که در مدرسه ثبت نام کردم کنار آمدن با محیط مدرسه جدید برایم سخت بود. احساس غریبی میکردم، اما وقتی با راضیه آشنا شدم قضیه فرق کرد. هر روز به هم وابسته تر میشدیم یک روز براندازم کرد و با لبخند گفت: «زهرا چادر خیلی بهت میادا تو که برای بیرون چادر میپوشی حیفه برای مدرسه اومدن چادر نداشته باشی آن موقع به فکر فرو رفتم آن قدر به هم نزدیک بودیم که اگر کسی می پرسید: ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۳۹ «شما دو تا با هم فامیل هستین؟ تا چند روز سرکارش میگذاشتیم و میگفتیم: «ما دختر خاله ایم!» از خیلی لحاظ ها شبیه هم بودیم با خودم فکر کردم اگر ظاهرمان در مدرسه هم مثل هم باشد، شبیه تر میشویم و این برایم خوشایند بود. به همین دلیل تمام کارهایمان را با هم انجام میدادیم حتی کارهای مستحبی. در حرم، با امام رضا عهد کرده بودیم نمازمان را اول وقت بخوانیم. در مدرسه هم این عهدمان را رعایت میکردیم سلام نماز را که میدادیم، به سمت کلاس پا تند میکردیم؛ اما من کمی خجالت میکشیدم به همین دلیل گفتم: «راضیه، ما برای نماز ظهر و عصر خیلی متلک میشنویم که این دو تا از درس پرسیدن فرار میکنن یا میخوان برای کارت ،نماز خودشونو نشون بدن و...» از پله ها پایین آمدیم. - من میگم نمازمون رو بعد از کلاس بخونیم. به در کلاس رسیدیم راضیه دستش را بالا آورد تا به در بکوبد. - نماز اول وقت باید خونده بشه! چند ضربه به در زد و وارد شدیم دبیر اخمی کرد و بهمان خیره شد. - کجا بودین؟ راضیه گفت: «رفته بودیم برای نماز.» از صندلی اش برخاست و کمی به طرفمان آمد. یعنی چی؟ شما هر هفته همین رو دارین میگین با دست اشاره ای به جلوی تخته کرد و گفت: «بایستین اینجا میخوام ازتون درس بپرسم صدای پچ پچ و خنده بچه ها بالا گرفت حرفهایی که سر کلاس یا توی حیاط بهمان میزدند و چادری بودنمان را مسخره میکردند، از یادم نمی رفت. ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا