eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🍃🌹🍃▪️ ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ▪️🍃🌹🍃▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽▪️ ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟▪️ 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. 🔷️خواهرانم با حفظ،حجاب خویش راه دین اسلام و این انقلاب،را پایدار نگهدارید 🔶️شهیدابوالفضل معراجی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 ⃟⃟ ⃟◾️ ◾️نور می‌بینم… ـــــــــــــــــ🍃🌸🍃ــــــــــــــــ 🍃🌹«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» 🍃🌹 ویژه تعجیل در فرج ✅با زدن روی لینک زیر تعداد صلوات خود را درج کنید👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/d7czt (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨
🍃منتقم شهید کربلا روضه‌ها را که می‌شنوی به گمانم برای قیام تشنه‌تر می‌شوی. خوش به حالت که انتخاب شده خدا برای انتقام خون حسینی و خوش به حال کسانی که در رکاب تو به خونخواهی حسین قیام می‌کنند. کاش روضه‌ها در ما نیز حس خونخواهی حسین را زنده‌ می‌کرد و کاش باور می‌کردیم که می‌شود ما هم پا در رکاب تو برای انتقام خون حسین شمشیر بزنیم. آقا! ما را هم مفتخر کن به انتقام خون حسین شبت بخیر منتقم شهید کربلا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید ای جوانان گلاب آرید و قرآن رود ابن الحسن قاسم به میدان بیا نجمه تماشا نظر کن قاسمت را کفن پوشیده و عازم به میدان
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ادامه وصیت نامه👇👇 دیشب خواب  امام (ره) را دیدم,دیدم سر پل  صراط ایستاده و با همان  خضوع همیشگی داره رد میشه. صدا زدم ,جلوشو گرفتم,گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟پس ما چی؟ فرمود:اینجا دیگه  اعمال دنیوی شماست,که به کارتون میاد. خلاصه نتونستم ردبشم,تو  ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه. نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و  دعای خیر آدم هایی که تا تونستم , به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق  قانون و کار خیر راه انداختم. امیدوارم دعام کنند. امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند ,من رو  حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس. فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (ع)اومدم. سر سفره آقا بودم. غسل  شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 پایان
🌸امام هادی علیه السلام: 🔹«افسوس‌هاى ناشى از كوتاهى نمودن در كار را به ياد آور، تا احتياط و دورانديشى در پيش گيرى». 📗أعلام الدين : ص٣١١
حضرت زینب سلام الله علیها ، شهید مدافع حرم ، جواد کوهساری⚘ در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۱۰ در شهر مشهد مقدس و در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد و در دامان پر مهر و محبت پدر و مادرش بزرگ شد. ۲۹ ساله و مجرد بود حسابداری داشت و دانشجوی لیسانس حقوق بود. سربازی‌ اش را هم در نیروی هوایی مشهد گذراند. حدود سال عضو فعال بسیج بود. عاشق ولایت بود و گوش به فرمان رهبر عزیز♡ دو سه سالی می‌شد با دوستاش به مناطق جنگی ، جمکران و حرم امام خمینی (ره) می‌ رفت. همیشه خبرهای سوریه و عراق را پیگیری می‌کرد. از طریق برادرش از مادرش خواست که عازم شود اما پدر ایشان راضی به رفتنش نبود. تخریبچی بود. در تمام فنون جنگی آموزش دیده بود و در هم مین‌ها را خنثی می‌کرد. به روایت از مادر شهید⚘ : راضی به رفتنش نبودم اما دیدم راهش راه خیره ، چیزی نداشتم که بگم. خواهران و برادرش خیلی گریه می‌کردند. برادرش به من گفت اگر شما بگی نرو نمیره.😔 ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راضیش کردن بردنش، بچه‌ها می‌گفتن اصلاً ما اونجا دیگه ندیدیمش نمی‌فهمیدیم این چی می‌خوره، از کجا میاره شکمش رو سیر می‌کنه میگن. می‌رفت یه جای خلوت رو پیدا می‌کرد یه چفیه می انداخت روی سرش فقط گریه می‌کرد از اونجام که برمی‌گرده اول کاری که می‌کنه خالکوبی‌های بدنش رو پاک می‌کنه بعدم به نوچه های طرفدارش میگه راهی که من رفتم غلط بود و من توبه کردم شما هم ادامه ندید نوچه هاشم توبه کردن و قراره با همین سفر بیان راهیان نور و همگی قرار گذاشتن پیاده روی کربلا رو هم برن یه لحظه از ته دلم از خدا خواستم دست پدر و مادر منم رو بگیره و اونها رو متوجه اشتباهاتشون کنه.صدای اومد کجایی پسر گوشی رو داری آهی کشیدم _آره ببخشید منم از خدا وند خواستم پدر و مادرم رو متوجه اشتباهاتشون کنه و اونها هم به راه دین و خدا برگردن _ان شاالله. پس دیگه معطل نکن که پس فردا ساعت پنج صبح تو پایگاه باش که جا نمونی _عه اون موقع صبح حرکت میکنید؟ نه قبل از حرکت مراسم زیارت عاشورا داریم و بعدشم صبحانه دیگه شش و نیم هفت حرکت هست _ ببین من نمیتونم اون موقع صبح بیام چون نمیگذارن تنها بیام بعد میان می بینن من لو میرم _عه راست میگی با شه تو شش و نیم بیا _توکل بر خدا ببینم میتونم اجازه بگیرم _یادت باشه بگی میخوام بریم خرمشهر اهواز بگردیم _باشه همین رو میگم بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم. تا زمانی که مامانم سفره شام رو آورد من داشتم با خودم فکر میکرم... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ سلام عزیزان جمعه ها داستان رو نمیگذارم ولی چون دیشب نتونستم بگذارم امروز جبرانی گذاشتم🙏🌹🖤
پسرم هر روز تماس می‌گرفت. با من و پدرش صحبت می‌کرد. ما مرتب با هم در تماس بودیم تا اینکه یک روز ساعت ۱۰ صبح تماس گرفت من نبودم برادرش می‌گفت : یا دست و پا شکسته می‌آید و یا با دست‌ و پای قطع شده ، باید برای همه چیز آماده باشیم.😔 رفتم حسینیه ، کسی مرتب خانم کوهساری را صدا می‌کرد. فکر نمی‌کردم با من باشه. نماز اول را خواندم متوجه شدم به دنبال من هستند. به من گفتند : به جواد زنگ بزنید ببینید برگشته؟ آخه آمده است. دیدم بدنشان می‌لرزد. گفتم : پسر من رفته شما چرا نگران هستید ؟ برگشتم منزل ، دیدم همه جمع شده‌ اند. باور نمی‌کردم شده.😔 صد بار زنگ زدم به مصطفی عارفی ، وقتی ایشان به پیش من آمد باور نمی‌کردم شهید شده است تا اینکه کوله‌ اش را به من نشان داد.😔 شب آخری که می‌خواست بره آخرین عکسش را با برادر زاده‌ اش گرفت. می‌ خواستم دامادش کنم. ماه رمضان برایش کت و شلوار گرفتیم اما تقدیر چیز دیگری برای او رقم زد.😔 ادامه دارد👇👇
هنوز صدای کلیدی که شب‌ ها در را باز می‌ کرد می‌شنوم. توی اتاقش عاشورا گوش می‌داد. خیلی شب‌ ها هم دیر وقت می‌ آمد منزل. لباس مخصوصی برای می‌ برد و تا دیر وقت در حسینیه و هیئت مشغول شستن ظرف‌ ها بود.😔🍃⚘🍃 با خواهران و برادرش خیلی بود. به‌ ویژه برادرش را خیلی دوست داشت و پدرش را خیلی نگه می‌ داشت. من گمان نمی‌کنم پایش را یکبار هم که شده در حضور پدرش دراز کرده باشه.🍃⚘🍃 به روایت از تنها برادرشهید آقا مهدی : ۱۹ تیر بود که به همراه برای تهیه ی بلیط به فرودگاه رفتم و برای ٢۰ تیر ، بلیط تهیه کرد و رفت. هفت روز بعد ، جمعه سی‌ ام ماه رمضان بود که با من تماس گرفت و خبر سلامتی‌ اش رو داد و گفت همه چیز اینجا خوبه و ما در پشتیبانی پشت خط هستیم و بعد تلفن قطع شد. همه چیز از آن تماس شروع شد ... 😔 آن روز در دلم احساسی داشتم این حس همچنان با من بود تا اینکه با من تماس گرفت تا خواستم جواب بدهم قطع شد. خودم دوباره تماس گرفتم کسی با لهجه ی خاصی صحبت می‌کرد. فکر کردم خود پشت تلفنه ، چون منتظر شنیدن صداش بودم گفتم تویی ؟ پاسخ داد : نه من از دوستانش هستم زخمی شده.😔 ادامه دارد👇👇
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔 به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ : می گفتند حرم برای پول می روند. 😔 هیچ احتیاجی به پول نداشت. نو برایش خریده بودم. طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔 پسرم جواد یک سال و نیم پیش از در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد. شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔 وقتی را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃⚘🍃 فوق‌ العاده و حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت : در حالی‌ که تیرها مثل از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری بود تا راه را باز کنه. ادامه دارد👇👇
همان چند روزی که بود خیلی عرب‌ها با او دوست شده بودند. آن‌ قدر که حاضر نبودند به مناطق خطرناک برود اما می‌گفت من آمده ام تا به هر شکلی که هست هر کاری که از دستم بر می‌آید انجام دهم و به برسم. گاهی به جانبازان امام خمینی (ره) در پارک ملت نیز سر می‌زد. را حمام می‌ برد و آن‌ها را خیلی دوست داشت. بعضی‌ از جانبازان با صندلی‌ های چرخ دارشان از تهران برای شرکت در مراسمش آمده بودند.😔🍃⚘🍃 خاصی به امام رضا (ع)♡ داشت. افتخاری حضرت بود در کنار صاحب اسمش هم به رسید. نزدیک امام جواد (ع) است. در همان مکان پر کشید.😔 روی هیچ‌ یک از قبور نام « ثار‌الله » حک نشده است اما روی مزار نوشته‌ اند : « مدافع حرم ثارالله » اولین کسی که از مشهد در عراق شد فرزند من بود.😔 سرانجام جواد کوهساری هم در تاریخ ٩۴/۴/٢۶ در فلوجه ی عراق به آرزویش که همانا بود رسید. مزار شهید⚘ مشهد مقدس ، بهشت حضرت رضا علیه السلام 🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷🌟🌷 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهیدسرفراز 💠 شهید جواد کوهساری💠 🌷 صلوات 🌷‌ التماس دعای فرج وشهادتیاعلی مدد❤️ پایان
28.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدای من اینا کی هستند .. ((امور فرهنگی زائرسرای فاطمیه سلام الله علیها ))
روضه خانگی - حضرت قاسم(ع) - 1974.mp3
4.79M
🎙ای عمو جان زره مهر کفن پوشم کن... 🔻روضه (ع) ⏱ | 08:57 👤استاد 👈 دسترسی سریع به مطالب کانال 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمان بماند✅ این صحنه ها را باید مرتب دید تا یادمان نرود چه دلاور مردانی را در خارج مرزها از دست دادیم تا ناموس ایرانی بدست کفتارها نیفتد🤚😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من سوره:والفجر :27الی30 :الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد القرا طلایی 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ یاصاحب الزمان غریب وتنهـاکجایی؟ به غربت تو همین بس که مرا یارتومیخوانند آقای غریبم!محرم آمد ای صاحب عزای ما گربه صلاح است بیا‍ اللّهُمَّ عجِّل لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🖤 رنـگ هــا رنــگ خــزان اســت بـیــا بــرگـردیم ایــن سـفـر بــار گـران اســت بـیـا بـرگـردیــم صـحـبـت از جـایـــزه و مُلک و بود دل نگران اســت بــیــا بـرگـردیم 🍁 😭 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌-------☆🍃 💕🍃❣🍃☆------- ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🦋🦋🦋
🔰پاسخ به ادعای حضور همه جور آدم در عزاداری امام حسین ع توسط استاد حاج شیخ حسین انصاریان: 🔹مجلس عزای امام حسین(ع) پذیرای همه نوع افکار است، اما نه همه نوع ابزار. 🔹شراب‌خوار هم شاید به مجلس امام حسین بیاید اما نه با شیشه شراب، قمارباز هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید اما نه با آلات قمار. 🔹آن سگ‌باز و میمون‌باز هم می‌توانند به مجلس امام حسین بیایند اما نه با سگ و میمون. 🔹طبیعتا آن کسی هم که کاشف حجاب است و در خیابان‌ها تن‌نمایی می‌‌کند هم می‌تواند به مجلس امام حسین بیاید اما وقتی به مجلس امام حسین وارد شد حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه یعنی با سر لخت و یا تن لخت وارد شود. پس حتماً باید آداب پوشش را رعایت کند. 🔹بله دستگاه امام حسین بزرگ است ‌و پذیرای همه افکار و ادیان است. ولی قائده و قانون دارد، احترام دارد. 🔹همه نوع آدمی حق دارد وارد مجلس امام حسین شود،حتی آن گنهکار هم حق دارد، اما هیچ‌کس حق ندارد آداب این مجلس را به سخره گرفته و بی‌حرمتی کند. 🔹هیچ کس حق ندارد با ابزار گناه و با تظاهر به گناه وارد این مجلس شود و حرمت این مجلس را بشکند و قبح زدایی کند. 🔹مهمان حرمت دارد به شرط اینکه حرمت صاحب خانه را حفظ کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ....🌸🌸🎉🎉🌸🌸 ز دوری تو نمردم چه لاف مِهر زنم؟ ... پینوشت: دو سه ساعت بعد از ثبت این لحظات، مرغ روح از قفس آزاد شده حاج مرتضای عزیزم سبک‌بال و رها به آسمان پرواز کرد. جانان من سفر کرد با او برفت جانم😭😭😭 ببخش که اولویت هایمان، بدون این که متوجه باشیم عوض شده ببخش که کم آوردن هایمان را هزار گونه توجیه می کنیم . ببخش که در قد و قواره‌ی تو و یارانت نیستیم اما از شما دم می زنیم ببخش و از خدا هم بخواه، به حرمت خون تو و همه شهدای کربلایی دیگر، ما را هم کربلایی کند..انشالله ولادت:۱۳۶۱/۴/۲۳ شهادت:۱۳۹۵/۳/۱۴ حلب سوریه 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سلام من به هفتم محرم سلام بر امام حسین سلام بر آقا ابوالفضل سلام بر علی اصغر سلام بر شما عزاداران صبحتون کربلایی به حق خون پاک شهیدان کربلا سعادتمند و حاجت روا باشید 🌻 ▫️اولین شنبہ ماه محرمتون سرشار از لطف خدا انشاءالله خداوند زندگیتون را بی گره ببافـد اول هفتہ تون پر از برکت و لحظه هاتون لبریز از عشق به آقای خوبی ها (ع) 🦋🦋🦋
چه جوری بهش بگم و اجازه بگیرم. شام خوردیم به مامانم کمک کردم وسایل سفره روبردیم آشپزخونه. نشستم رو به روی بابام _بابا نگاهش رو داد به من _من برم اردوی خرمشهر مکثی کرد _اردوی خرمشهر دیگه چیه؟ _میخوان برن خرمشهر رو بگردن میگن خیلی سر سبز و با صفاست _مدرسه میبره؟ یا ابالفضل اگر بگم آره که دروغ گفتم اگر بگم مسجد که میدونم میگه نه یه دفعه سر زبونم اومد گفتم _نه اردوی محلی هست _کی این اردوی محلی رو میخود ببره؟ _بابای یکی از دوستام بابا رو کرد به ساسان فردا برو ببین کی میخواد این اردو رو ببره اگر قابل اعتماد هست ماهان باهاشون بره ساسان جواب داد _ چشم بابا نفس راحتی کشیدم و تو دلم گفتم خدا رو شکر که ساسان با بابا آشتی کرد. این رو میشه یه جوری راضیش کرد. از دلهره و اضطراب و گاهی هم از خوشحالی تا صبح خوابم نرفت. سر سفره صبحانه رو کردم به ساسان _از مدرسه اومدم میای با هم بریم در مورد اردو بپرسی سرش و به پایین انداخت _آره میام با خوشحالی کیفم رو برداشتم و خدا حافظی کردم اومدم مدرسه امیر محمد. بین بچه ها پیداش کردم _سلام خوبی _سلام ممتون خوبم، چی شده اومدی اینجا؟ لبخند زدم _احتمال نو دو پنج درصد منم میام اردوی راهیان نور خوشحال پرسید _عه بابات رصایت داد! نه هنوز، به داداشم ساسان گفته که تحقیق کنه ببینه اردو رو کی میبره _خب اگر بفهمه که پایگاه بسیج میخواد ببره چی؟ _با ساسان صحبت میکنم که نگه من میخوام با بسبج برم آخه من گفتم یه اردوی محلی هست و بابای دوستم میخواد ببره ... ادامه دارد.. کپی حرام⛔️‌ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم