#برادرعزیزمان جعفر حسینی در #آخرین اعزام خود و #درحالی که جنگ در حال خاتمه بود به #منطقه رفت و با #انفجار سنگینی #اثراتموجگرفتگی و ترکش های #فراوان بر روی جان و تنش نقش بست.
از آن #زمان او بیشتر در #بیمارستان بستری بود تا #کنارخانواده یا جامعه.
#همسرصبور و #دختر کوچک #نازنین و #پسربچه جعفر حسینی #شب قبل از #شهادت او را بعد از #مدت ها سرحال دیدند.
با هم به #مهمانی و بعد به #خرید رفتند.
#همسرش خدا را #شکر می کرد که نشانه های #سلامت را در #همسرش می بیند.
#وقتیپنجصبحگفتند
#جعفرشهیدشده
#تنها یک #دغدغه داشتم.
#میدانستم او #همانند بسیجیان #افسانهای روزهای اول #انقلاب بحث #جانبازی خود را #پیگیری نکرده بود و
👈این یعنی #ممکن بود #نام او #جزوشهداقیدنشود.
#جوانی که تنها #آرزویش دیداری #مجدد با #حاجقاسمسلیمانی و درد و دل هایی از #جنس فاطمیون بود امروز به برگه احراز هویت یا #احرازشهادت نیازی ندارد بیش از او ما #نیاز داریم که او را #همچونقهرمانی برای جوانان #افغانستان و #جوانان دنیا فریاد کنیم.»
به مناسبت تولد #شهید_محمد_جعفر_حسینی
.
📅تاریخ تولد : ۹ خرداد ۱۳۶۳
🎂🎂🎂🎂🎂🎉🎉🎉🎉🎉
🦋🦋🦋
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
"هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند."
🍃اعتقاد عجیبی به این #آیه داشت و مانند نیروی مغناطیسی عظیمی او را به وادی عاشقی کشاند.
🍃معتقد بود بین #مرگ و شهادت فرسخ ها فاصلهاست. شوق #شهادت کاری کرد که از تعلقات دنیوی دل بکند. دو بال از #ملائکه قرض بگیرد و خود را به آسمان برساند.
🍃بعضی آدم ها اهل زمین نیستند بلکه در آسمان، سبک بال و عاشق به سوی ابدیت #پرواز میکنند. علیرضا هم حس کرده بود دیگر زمین جایی برای ماندن نیست، باید هرطور شده برود.
🍃همسرش با صبری که از #حضرت_زینب طلب کرده بود برای شهادت آماده بود. اما دختران بابایی اند و دل کندن برایشان سخت بود. مخصوصا برای زهرای بابا که علاقه خاصی به پدر داشت. او را با توکل به خدا برای حفاظت از #حریم_آل_الله فرستاد.
🍃ایام شعبانیه همه سرمست از عِطر ولادت پسران #علی بودند. اهل محل با شور و شوقی وصف ناشدنی خود را برای ولادت علمدار کربلا آماده کرده بودند.
🍃همان شب بود که علمدار، سربازِ حریمِ عشق را خرید و #علیرضا عیدی خود را با دستی مجروح شده و چشمانی که برای دفاع از حرم فدا شده بود گرفت. حالا در و دیوار این کوچه پر شده از بنر های تسلیت و تبریک شهادت #علیرضا_بابائی.
🍃بسیجیِ همیشه در خط، از دوران هشت سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت، بدون وقفه و با عشق جنگید و جهاد کرد. جهاد در راه خدا را توفیقی عظیم میدانست که از طرف خداوند شامل حالش شده بود.
🍃او رفت و هنوز یاد و خاطره اش بین مردم به یادگار مانده است. می گویند مردم دار و همسایه خوبی بود. به #آرزویش رسید.
🍃آرزوی دیرینه همه مردان خدا، شهادت است که سعادت میخواهد و او نیز مثل همه مردان آسمانی این #سعادت نصیبش شد. ای کاش ما هم سعادتمند شویم...
🍃اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك....
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #علیرضا_بابایی
📅تاریخ تولد : ۱ شهریور ۱۳۵۱
📅تاریخ شهادت : ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵. فلوجه عراق
🥀مزار : اراک
#قسمت_۶
خانواده ما با فرهنگ #ایثار و #شهادت عجین بود، ولی فکر #شهادت و نبود پسرم #هادی برایم سخت بود، اما این سختی را به خاطر مسیری که #هادی قدم در آن گذاشته بود تحمل میکردم. خوشحالم که در #راه #اسلام رفت و به #آرزویش رسید و #شهید شد.
#هادی #شهادت را هم برای #رضای خدا میخواست.
🍃⚘🍃
#هادی از شاخصههای اخلاقی برادرم از من سؤال میکرد؛ اینکه چطور بچهای برای خانواده بود؟ چه رفتارهایی داشت که در نهایت منجر به #شهادت شد. میخواست بداند برادرم چطور توانست در آن سن و سال راهی #جبهه شود و چطور در #۱۳ سالگی #شهید شد.
🍃⚘🍃
#هادی بسیار به روزهای #حضور #برادرم و #همت او برای رسیدن به #جبهه و میدان #جهاد #غبطه میخورد. زمانی که# برادرم شهید شد، من ۱۱ سال داشتم. وقتی از من در مورد #برادرم سؤال میکرد، من اطلاعات و حرفهایی را که از مادر و پدر و اطرافیانم شنیده بودم برایش روایت میکردم. برادرم #کتابهای مذهبی را مطالعه میکرد؛ کتابهایی نظیر #تاریخ انبیا و... من که میخواستم به #کتابها دست بزنم میگفت: نباید به اینها دست بزنی پاره میشوند.
🍃⚘🍃
خوب یادم است سالها بعد، یک روز #هادی رفت خانه مادرم و گفت: #تاریخ انبیای دایی را بدهید من مطالعه کنم، چرا نگهش داشتی مادرجان. مادرم گفت: اینها یادگاری #داییات است! #هادی به مادرم گفت بدهید ما هم مطالعه کنیم تا ثوابش برسد به روح دایی!
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇