🌷شهید نظرزاده 🌷
نقاشی #چشمان تو را تا ڪہ خدا کرد گشتند ملائڪ همه #مبهوتِ نگاهت آیا ملکی تو ؟بشرے تو؟تو ڪہ هستی؟ ک
1⃣7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همسران شهدا
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاجحسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: #زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک میسپارند.
🔰نمیدانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت میرفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و #ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند.
🔰اما #دفعه_آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزدهام🚫»
🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـیگفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی میداد
🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم میگفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود.
🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونهای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: #ابوالفضل چرا اینگونه خداحافظی میکنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است
🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من😭 نبود.
🔰وقتی میخواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا❌ و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.
🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به #بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.
🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه🗓 برمیگردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفتهای هست برایم بزن😢
🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف
هایش بوی #حلالیت و خداحافظی👋 میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت.
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مراسم_وفات_حضرت_معصومه
(سلام الله علیها)
💺سخنران:
استادجهان شاهی
🎤مداح:
کربلایی مصطفی کیوان منش
کربلایی حسین شیرمحمدی
⏰زمان:دوشنبه(۲۶آذر)ساعت۱۹
🚪مکان:مشهد،حجاب۳۵پلاک۳۲
منزل آقای آقامحمدی
(علامت پرچم)
#فقط_برادران
#هیئت_محبان_جوادالائمه
(علیه السلام)
🍃🌹🍃🌹
کانال شهیدنظرزاده
👇👇👇👇👇👇👇👇
@shahidNazarzadeh
💐 امام حسن عسکری(علیهالسلام) میفرمایند:
«إِنَّكُمْ فِي آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ وَ أَيَّامٍ مَعْدُودَةٍ وَ الْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَةً مَنْ يَزْرَعْ خَيْراً يَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرّاً يَحْصُدْ نَدَامَةً»
بىشک شما را عمرى كوتاه و روزهایى محدود است. و مرگ، ناگاه و بىخبر میرسد، هركس بذر خوبى و خير بيفشاند، خوشى و سعادت درو كند و هركس بذر بدى و شرّ افشاند، ندامت و پشيمانى درو كند.
📚 تحفالعقول، النص، صفحۀ ۴۸۹
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زمان بازرگان بہ ما بر چسب #چریڪ زدند، زمان بنےصدر هم برچسب #منافق! الان هم بر چسب خشڪ مقدسے و #تحجر
#سبک_زندگی_شهدا
میخواستم #سفره بیندازم که حاجی دستم را گرفت. گفت: «وقتی من میآیم، تو باید #استراحت کنی! من دوست دارم شما را بیشتر در #آسایش و راحتی ببینم!»
گفتم: «من که بالاخره نفهمیدم باید چه جور آدمی باشم! یک روز میگفتی میخواهی زنت #چریک باشد، حالا میگویی از جایم تکان نخورم!»
شروع کرد به انداختن و مرتب کردن سفره. سرش پایین بود. با صدایی که انگار دوست ندارد، کسی غیر از خودش بشنود، گفت: «تو بعد از من #سختیهای زیادی میکشی. پس بگذار لااقل این یکی دو روزی که در کنارت هستم، کمی #کمکت کنم!»
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
#شادی_روحش_صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🍂🌸🍃🌷🍃🌸🍂🌺 #کلام_شهید 🌾دشمن باید بداند و این #تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئهای را که علیه #انق
🔴 ترس دشمنان از سردار اسلام
🔸نور #سيگارشان را ديده بود🚬 . چهار نفر را فرستاد تا ببينند قضيه چيست👀 . دو نفر #كومله بودند👥 ، يكي #فرار كرده بود🏃 و يكي را گرفته بودند . ازش پرسيد :" اينجا چكار مي كرديد" .طرف گفت :"شنيده بوديم قرار است #كاوه بيايد.
🔸گفته بودند هروقت رسيد #خبر بدهيد كه #مقر را خالي كنيم."🚨
🔸در مورد كاوه دستور براي كومله #عقب.نشيني بي درگيري بود . درگيري را مدتي #امتحان كرده بودند. ديده بودند فايده ندارد.
#شهید_محمود_کاوه🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5859219910193840231.mp3
8.86M
خبر داری
رفیق نیمه راهت
تنگه دلش
برای روی ماهت
چی شد قرار و وعده مون عزیزم
تاکی باید تو خودم بریزم
💔کجایی رفیقم
رفیقم کجایی...😔
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
★همه #شب دست به دامان خدا تاسحرم
❤که خدا از تو خبر دارد و من #بےخبرم
★#رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
❤رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم😔
★کار #عشق است نماز من اگر کامل نیست
❤اخر آن گاه که دریاد #توام در سفرم
★مثل ابری☁️ شده ام دربه در شهر به شهر
❤وای از آن دم که به #سوریه بیفتد گذرم
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
#شهید_محمد_اینانلو🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂حجت #عاشق_شهادت بود 5سال قبل از شهادتش🌷 اتاقش را با عنوان ⇜"حجره شهید حجت رحیمی " مزین نمود☺️ و با
#شهـیـــد🌷
هواے دلمـ❤️
باران #نگاهت را می خواهد
مـی شود بر من ببارے🌧
هواے دلم کہ پر شود از #باران_نگاهت
منمـ چون #تو لایق می شومـ❣
#شهدا_گاهـی_نگاهی
#شهید_حجت_الله_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شھید ســال دوم یک #اسـتاد داشــتیم گیرداده بود همه باید #کراوات بزنند سرامتحان،"چـمران" کراو
#قهوه
مادرم موقع #خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر #صبح که از خواب بلند میشه باید یه لیوان شیر و قهوه #جلوش بذاری و... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته.
اما خدا میدونه مصطفی تا وقتی که #شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمیخورد #همیشه برای من قهوه درست می کرد. می گفتم: واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به #زحمتت نیستم.
او میگفت: من به مادرم قول دادم که این کارها را انجام بدم . همین #عشق و #محبت هاش بود که به زندگیمون رنگ #خدایی داده بود.
#شهید_مصطفی_چمران🌷
منبع: کتاب افلاکیان، جلد۴، ص۷
#کلام_بزرگان
خانواده خوب یعنی زن و شوهری که باهم #مهربان باشند، با وفا و باشند، به یکدیگر #محبت و عشق بورزند، رعایت همدیگر را بکنند، مصالح همدیگر را گرامی و مهم بدارند، این در درجه ی #اول است.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh