eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷گاهی ۅقتا یہ دوسٺ آسمونی با اینکه پیشٺ نیسٺ... ❤️️خیلی ݕیشٺر از این دوستای زمینی بہ دادٺ می رسہ هم
✍کلام_شهید 👌با اشاره به جریانات ۸۸ به همرزمانش میگفت: «برای من میدان انقلاب تهران، شلمچه یا دمشق فرقی ندارد، هر جا حرف هست ما هستیم» 🌷 🌹یادش_باصلوات🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای میله آهنی و به آتش🔥 کشیده شدن چند جوان در ۸۸ توسط داعشی های وطنی👹 🌹خواب حضرت اباعبدالله (ع) به روایت: 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حجــابــ🌸🍃 ♨️حجابت را محکمـ نگه دار نگـاه نکن که اگـر #حجاب و فکر درست داشته باشی، مسخـره ات مےکنند😏 👈آنھـا شیطـان😈 هستند ♨️شما به #حضرت_زهـرا(س) نگــ👀ـاه کن که چگـونه زیست و خودش را #حفـظ_کرد...😌 📜فرازی از وصیت: #شھــیدسیـدمحـمدناصـرعلـوے به خـواهرشـ🌸 #اللهم‌ارزقناحجاب‌فاطمے ❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🍃 ✍حاج آقا قرائتی زیبا گفتند: 💥تیر یعنی چه⁉️ 💔 یعنی همین کارهایی است که ما در کوچه و خیابان انجام میدهیم!😔 👈همین و رعایت نکردن ها است سه شعبه دارد! 🔹یک شعبه اش این است که گناه🚷 کرده ایم. 🔹یک شعبه اش این است که را به گناه انداختیم. 🔹یک شعبه هم قلب (عج)💔 است که نشانه گرفتیم💘 وااااای بر ما😭 ❣ این تا برسد به دست تو ⇜هم از کوچه های گذشته ⇜هم از کربلا ⇜هم از بازار شام! را در آغوش بگیر و بگو برایت روضه بخواند😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(23) 4⃣ #موسای_نبی علیه السّلام در #مصر ⏪ اینک موسی علیه السّلام با رسا
❣﷽❣ 💠💠 و (24) 🔸 به دنبال وقوع این حادثه عظیم گروهی به موسی علیه السّلام ایمان آورده و گروهی نیز که تا آن زمان ایمان خود را پنهان کرده بودند، آن را آشکار کرده و مانع قتل موسی علیه السّلام به دست فرعون می شوند. 🔸این بحران تا درون کاخ فرعون کشیده می شود. ابتدا مؤمن آل فرعون که اکثر مفسران او را پسرعمو و ولی عهد فرعون دانسته اند لب به سخن گشوده و از موسی علیه السّلام دفاع می کند.که این موضوع منجر به شهادت وی می شود.. 🔸 پس از او نوبت همسرش می رسد که آرایشگر دختر فرعون بود و او و فرزندانش را زنده در آتش تنور می سوزانند. 🔸و سرانجام نوبت به آسیه همسر فرعون می رسد که به گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یکی از چهار زن برتر بهشت است. 🔸در پی این اتفاقات معارضه موسی علیه السّلام و فرعون وارد مرحله ای جدید می شود که در آن موسای کلیم علیه السّلام ضمن باقی ماندن در مصر، از سویی به تلاش های خود برای ایمان آوردن فرعون و اطرافیانش ادامه می دهد و از سوی دیگر به تربیت و رشد دادن به قوم عقب نگهداشته شده بنی اسرائیل و سازماندهی آنان و تلاش برای ایجاد عزم و هویت در این قوم برای روز موعود و هجرت به فلسطین می پردازد. 🔸فرعون نیز در مقابل بر سختگیری خود بر این قوم می افزاید و بارها اندیشه از میان برداشتن موسی علیه السّلام را از سر می گذراند. همین سختگیری ها سبب شکل گیری نقاط آغازین خرده گیری بنی اسرائیل بر موسی علیه السّلام می شود و موسی چاره ای جز دعوت آنان به صبر ندارد. این دوره نزدیک به چهل سال ادامه یافت. 🔸 داستان ساختن “صرح” یا برج مرتفعی که فرعون به عنوان یک عملیات روانی برای تحمیق مردم و به ظاهر کشتن خداوند دستور ساخت آن را به هامان وزیر خویش داد در همین دوره اتفاق افتاد. 🔸 همچنین نزول بلایای طبیعی در میان فرعونیان مانند قحطی و خشکسالی، توفان، ملخ، شپش، وزغ، خون، طاعون و طمس-که به سنگ شدن اموال و محصولات آنان معنی شده است-محصول این دوره است. 🔸جالب این که از بلایای طبیعی به عنوان یکی از سه گروه اصلی نشانه های یاد شده است. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5969617521936958881.mp3
8.3M
#سفر_پرماجرا ۳ ✍چونان جنینی در رحم مادر، که دنیا احاطه اش کـرده و او بی خبر است... 💠ملکوت؛ تمام جان تو را فرا گرفته است؛ و تو نمی دانی....👆👆 🎤🎤 #استاد_شجاعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خـــواب چند وقت پيش يكي از دوستان #خواب شهيد مرادی رو ميبينه ميگفت #شهيد_مرادی رو ديدم از حال مر
♨️در ماجـرای #فتنه ‌ی ۸۸ . . . معمولاً به ما آماده‌باش می‌دادند. بنابراین چند تا از بچه‌ها برای اینکه بتوانند در مراسم تاسوعا، #عاشورا شرکت کنند گوشی‌شان را #خاموش کرده بودند تا آماده‌باش شامل آنها نشود. 🌺منتهـا مرتضــی گوش به زنگ بود و به محض #اعلام آماده‌باش به مصاف #فتنـه‌گــران رفت. 🌴من آن روز همراهـش بودم به نظرم در خیابان شادمـان بود؛ که در یک موقعیت #خاص، عده‌ی زیادی از فتنـــه‌گران مرتضــی را #محاصره ڪردند و او را از ناحیه گردن و دست به شدت #مضروب کردند طوریکه او را به بیمـارستان رساندیم. 💐مرتضـی تنها از #ولایتمداری دم نزد ؛ و به امر ولایت وارد میدان عمل شد مزد این #اخلاص و #عملگرایی چیـزی جز " شهــادت " نبـود ... ✏️راوی : مهدی بهارلو (دوست‌شهید) #جانباز_فتنه۸۸ #شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم #شهید_مرتضی_کریمی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عجیب‌ دنیارا جدی گرفتیم...‌ #شهید_هادی_ذوالفقاری_میگفت؛‌ "من مطمئنم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خی
💢ڪار ناتمام #فتنه گران را، داعش تمام ڪرد 🌷🕊شهیدمدافع حرم #هادے_ذوالفقارے سال ۸۸ بـر اثـر اصابـت آجـر بـر صـورت مجروح و در سامرا به دست #داعش به شهادت رسید🕊🌷 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢ڪار ناتمام #فتنه گران را، داعش تمام ڪرد 🌷🕊شهیدمدافع حرم #هادے_ذوالفقارے سال ۸۸ بـر اثـر اصابـت آجـ
7⃣1⃣9⃣ 🌷 🔰 🌺ایام ۸۸ بود. با هم رفتیم مقابل درب . همون موقع جسارت به زیاد شد. 🌼هادی از موتور پیاده شد. دیگه نتونست طاقت بیاره. چشماش پر اشك بود. به اعتقاداتش جسارت شده بود و نتونست تحمل كند. 🌸رفت سمت درب اصلی دانشگاه. من همينطور داد مي زدم: هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چيكار كني؟ هادي ... هادي ... 🌺يكباره آماج سنگ ها قرار گرفت. همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره آجر، محكم به صورت هادي و زير چشم او اصابت كرد. 🌼از شدت ضربه ای كه به صورتش خورد، نمي تونست روي پاش وایسه. هر طور بود در زير باراني از و هادي را به عقب آوردم. 🌸تمام صورت و لباسش غرق خون بود. سريع او را به منتقل کردیم. چند روزی بستری بود. 🔴👈شدت این ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان ، وقتی هادي لبخند می زد، جای این زخم بر صورت او قابل مشاهده بود. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
لحظه #شهادتش🕊 به رفیقاش میگه: منو بلند کنید رو دو #زانوهام بشینم رفیقاش میگن: #خون زیادی ازت رفته ن
📝 قبل خودش همیشه می گفت: آرزومه روی سنگ قبرم هک شه (تو که از خاک مزارم گذری نوحه بگو نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم) و سرانجام به رسید.... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عشق به فرزند یا شهادت؟ خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه
✍ #زندگی_به_سبک_شهدا ما رو با #هزینه خودش باعزت و احترام به #کربلا فرستاد🚎 بهش گفتم وقتی برگشتم ولیمه نمی خوایم پول #خرج نکن☺️✋ اما گوشش👂 بدهکار نبود کلی برای #استقبال ما زحمت کشیده بود🏃 گوسفند قربانی کرد و همه ی اقوام و دوستان رو #ولیمه🍲 داد🍃🌹 #شهید_میثم_نجفی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر شهید(فرشته ملکی) 3⃣ #قسمت_سوم ✨فرشته: 16آﺑ
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 4⃣ ✨اﻋﻼﻣﯿﻪ ﻫﺎ را داد دﺳﺘﻢ و ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮدد.وﻟﯽ دﻧﺒﺎل ﻣﻮﺗﻮرش رﻓﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ رود و ﭼﻪ ﮐﺎر ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﮑﻨﺪ.ﺑﺎ دو ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﻮﺗﻮرﺳﻮار دﯾﮕﺮ رﻓﺘﻨﺪ ﻫﻤﺎن ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ درﮔﯿﺮ ﺷﺪه ﺑﻮدم.ﺣﺴﺎب دو ﺳﻪ ﺗﺎ از ﻣﺎﻣﻮرﻫﺎ را رﺳﯿﺪﻧﺪ وﺷﯿﺸﻪ ي ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﺎن را ﺧﺮد ﮐﺮدﻧﺪ.ﺑﻌﺪ او ﭼﺎدر و روﺳﺮﯾﻢ را ﮐﻪ ﻫﻤﺎن ﺟﺎ اﻓﺘﺎده ﺑﻮد ﺑﺮداﺷﺖ و ﺑﺮﮔﺸﺖ.ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺪاﻧﺪ ﮐﻪ دﻧﺒﺎﻟﺶ آﻣﺪه ام .دوﯾدﻢ ﺑﺮوم ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺮار ﺑﻮد ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ اﻣﺎ زودﺗﺮ رﺳﯿﺪ.ﭼﺎدر وروﺳﺮي را داد وﮔﻔﺖ:"ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﭼﺎدر زن ﻣﺴﻠﻤﺎن را ﻧﺒﺎﯾﺪ از ﺳﺮش ﺑﮑﺸﻨﺪ . ✨اﻋﻼﻣﯿﻪ ﻫﺎ را ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺖ:"اﯾﻦ راﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ آﯾﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎك اﺳﺖ.ﻣﻮاﻇﺐ ﺧﻮدت ﺑﺎش ﺧﺎﻧﻮم ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ...."و رﻓﺖ . «ﺧﺎﻧﻮم ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ!» ✨ ﺑﻌﺪ از آن ﻫﻤﻪ رﺟﺰ ﺧﻮاﻧ ﯽ ﺗﺎزه ﺑﻪ او ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد .«ﺧﺎﻧﻮم ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ!»ﺑﻪ دﺧﺘﺮ ﻧﺎز ﭘﺮورده اي ﮐﻪ ﮐﺴﯽ بهش نمی ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻻي ﭼﺸﻤﺖ اﺑﺮوﺳﺖ. ﭼﺎدرش را ﺗﮑﺎﻧﺪ و ﮔﺮه روﺳﺮﯾﺶ را ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺮد.ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ ﭼﺮا،وﻟﯽ از او ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪه ﺑﻮد.در ﺧﺎﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ او ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﻃﻮر ﺑﭙﻮﺷﺪﺑﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ راه ﺑﺮود،ﭼﻪ ﺑﺨﻮاﻧﺪ و ﭼﻪ ﺑﺒﯿﻨﺪ.اﻣﺎ او را ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺠﺎﺑﺶ ﻣﺆاﺧﺬه اش ﮐﺮده ﺑﻮدند. ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﺗﻨﺪ ﺑﻮد اﻣﺎ ﺑﻪ دﻟﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد. ﮔﻮﺷﻪي ذﻫﻨﻢ ﻣﺎﻧﺪهﺑﻮدﮐﻪ او ﮐﯽ ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. ﭘﺴﺮﻫﻤﺴﺎيه روﺑﺮوﯾﯿﻤﺎن. اﻣﺎ ﻫﯿﭻ وﻗﺖ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﻮدﻣﺶ.رﻓﺖ وآﻣﺪ ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ داﺷﺘﯿﻢ، اﺳﻤﺶ را ﺷﻨﯿﺪه ﺑﻮدم،وﻟﯽ ﻧﺪﯾﺪه ﺑﻮدﻣﺶ. ✨ﯾﮏ ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﻫﻢ دﯾﺪﻣﺶ.ﺑﯿﺴﺖ وﯾﮏ ﺑﻬﻤﻦ از داﻧﺸﮑﺪه ي ﭘﻠﯿﺲ اﺳﻠﺤﻪ ﺑﺮداﺷﺘﯿﻢ.ﻣﻦ ﺳﻪ ﭼﻬﺎرﺗﺎ ژ_ﺳﻪ اﻧﺪاﺧﺘﻢ رو ي دوﺷﻢ وﯾﮏ ﻗﻄﺎر ﻓﺸﻨﮓ دور ﮔﺮدﻧﻢ.ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻫﺎ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﻨﺪي ﺑﻮد.از ﭘﺸﺖ ﺑﺎم ﻫﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﯾﺪﯾﻢ.ده دوازده ﺗﺎ ﭘﺸﺖ ﺑﺎم را رد ﮐﺮدﯾﻢ.دم ﮐﻼﻧﺘﺮي ﺷﺶ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﮔﺮﮔﺎن آﻣﺪﯾﻢ ﺗﻮي ﺧﯿﺎﺑﺎن.آن ﺟﺎ ﻫﻢ ﺳﻨﮕﺮ زده ﺑﻮدﻧﺪ.ﻫﺮ ﭼﻪ آورده ﺑﻮدﯾﻢ دادﯾﻢ.ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آﻧﺠﺎ ﺑﻮد.ﺻﻮرﺗﺶ را ﺑﺎ ﭼﻔﯿﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد. قطر ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﭘﯿﺪا ﺑﻮد.ﮔﻔﺖ:"ﺑﺎز ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ؟" ﻓﺸﻨﮓ ﻫﺎ را از دﺳﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ. ﺧﻨﺪﯾﺪ و ﮔﻔﺖ:"اﯾﻦ ﻫﺎ ﭼﯿﻪ؟ﺑﺎ دﺳﺖ ﭘﺮﺗﺸﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟ ﻓﺸﻨﮓ دوﺷﮑﺎ ﺑﺎ ﺧﻮدم آورده ﺑﻮدم.ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدم ﭼﻮن ﺑﺰرگ اﻧﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ درد ﻣﯽ ﺧﻮرﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ:"اﮔﺮ ﺑﻪ درد ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮرﻧﺪ ،ﻣﯽ ﺑﺮﻣﺸﺎن ﺟﺎي دﯾﮕﺮ." ...✒️ 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 5⃣ ✨ﮔﻔﺖ:"ﻧﻪ ﻧﻪ.دﺳﺘﺘﺎن درد ﻧﮑﻨﺪ.ﻓﻘﻂ زود از اﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﺮوﯾﺪ. {ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﺗﺴﺖ ﺑﻪ آن دو ﺑﺎر دﯾﺪن او ﺑﯽ اﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ.دﻟﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺪاﻧﺪ او ﮐﻪ آﻧﺮوز ﻣﺜﻞ ﭘﺮ ﮐﺎه ﺑﻠﻨﺪش ﮐﺮد و ﻧﺠﺎﺗﺶ داد و ﻫﺮ دو ﺑﺎر آن ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻠﮏ ﺑﺎرش ﮐﺮد،ﮐﯿﺴﺖ.ﺣﺘﯽ اﺳﻤﺶ را ﻫﻢ ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ.ﭼﺮا ﻓﮑﺮش را ﻣﺸﻐﻮل ﮐﺮده ﺑﻮد؟ﺷﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ از روي ﮐﻨﺠﮑﺎوي.ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺖ اﺣﺴﺎﺳﺶ ﭼﯿﺴﺖ.ﺧﻮدش را ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮐﺮد ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪش.ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻓﺮاﻣﻮﺷﺶ ﮐﻨﺪ،وﻟﯽ او وﻗﺖ و ﺑﯽ وﻗﺖ ﻣﯽ آﻣﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮش.} ✨اﯾﻦ ﻃﻮري ﻧﺒﻮد ﮐﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ داﺋﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ اداي ﻋﺎﺷﻖ ﭘﯿﺸﻪ ﻫﺎ را درﺑﯿﺎورم و اﺷﺘﻬﺎﯾﻢ را از دﺳﺖ ﺑﺪﻫﻢ. ﻧﻪ، وﻟﯽ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اوﻟﯿﻦ ﻣﺮدي ﺑﻮد ﮐﻪ وارد زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺷﺪ؛اوﻟﯿﻦ و آﺧﺮﯾﻦ ﻣﺮد.ﻫﯿﭻ وﻗﺖ دل ﻣﺸﻐﻮل ﻧﺸﺪه ﺑﻮدم.وﻟﯽ ﻧﻤﯽ داﻧﺴﺘﻢ ﮐﯽ اﺳﺖ و ﮐﺠﺎ اﺳﺖ. ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب ﺳﺮﻣﺎن ﮔﺮم ﺷﺪ ﺑﻪ درس وﻣﺪرﺳﻪ.ﻣﺴﺌﻮل ﺷﻮراي ﻣﺪرﺳﻪ ﺷﺪم.اﯾﻦ ﮐﺎرﻫﺎ را ﺑﯿﺸﺘﺮ از درس ﺧﻮاﻧﺪن دوﺳﺖ داﺷﺘﻢ. ✨ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﮐﻼس ﺧﯿﺎﻃﯽ و زﺑﺎن اﺳﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ.دوﺳﺘﻢ ﻣﺮﯾﻢ ﻣﯽ آﻣﺪ دﻧﺒﺎﻟﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯽ رﻓﺘ ﯿﻢ. آن روز ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺑﺮوﯾﻢ ﮐﻼس ﺧﯿﺎﻃﯽ.در را ﻧﺒﺴﺘﻪ ﺑﻮدم ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻦ زﻧﮓ زد.ﺑﺎ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ی روبه رویی،ﮐﺎر داﺷﺘﻨﺪ.ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎن ﺗﻠﻔﻦ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ.رﻓﺘﻢ ﺻﺪاﺷﺎن ﮐﻨﻢ .ﻻي در ﺑﺎز ﺑﻮد.رﻓﺘﻢ ﺗﻮي ﺣﯿﺎط.دﯾﺪم ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ روي ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ و ﺳﯿﮕﺎر ﻣﯽ ﮐﺸﺪ.اﺻﻼ ﯾﺎدم رﻓﺖ ﭼﺮا آﻧﺠﺎ ﻫﺴﺘﻢ.ﻣﻦ ﺑﻪ او ﻧﮕﺎه ﻣﯽ ﮐﺮدم و او ﺑﻪ ﻣﻦ،ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ او ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ رﻓﺖ ﺗﻮي اﺗﺎق. ✨ﻟﻄﯿﻔﻪ ﺧﺎﻧﻢ آﻣﺪ ﺑﯿﺮون. ﮔﻔﺖ:"ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺟﺎن ﮐﺎري داﺷﺘﯽ؟" ﺗﺎزه یادم اﻓﺘﺎدم ﭘﺎي ﺗﻠﻔﻦ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮ اﺳﺖ.ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺻﺪا زد و ﮔﻔﺖ ﻣﯽ رود ﭘﺎي ﺗﻠﻔﻦ.ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭘﺴﺮ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﻮد. لطیفه خانم از ﻣﻦ ﭘﺮﺳ ﯿﺪ:" ﮐﺠﺎ ﻣﯽ روي؟" ﮔﻔﺘﻢ:"ﮐﻼس." ﮔﻔﺖ:"واﯾﺴﺘﺎ.ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ رﺳﺎﻧﺪت. ...✒️ 📝به قلم⬅️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Defa-Shohada[15].mp3
1.8M
🎵 #صوت_شهدایی شور و شرری دارد باز این دلِ شیدایی با یادِ شهیدانِ این نهضتِ زهرایی🕊 با صبر و بصیرت✊ با شوقِ شهادت مشتاق جهادیم در راهِ ولایت🇮🇷 🎤🎤 #حاج_میثم_مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 مثل شهدا برای ملت 🔻رهبرانقلاب: همیشه و در صحنه باشید و همان‌طور که به کشور، نظام و اسلام خدمت کردند، شما هم کنید. ۹۷/۰۹/۰۲ ✌️نه دی روز بصیرت 📸 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ نور را از #صبحگاهت می خریم #عشق را ما از نگاهت می خریم #مهربانی را همیشه صبح به صبح از میان دکه #چشم سیاهت می خریم 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#صبح یعنی بهانه ‌ای دارم که #تو را باز هم صدا بزنم تو به #آغوشِ من💞 سری بزنی من به #غیر از تو پشت پا بزنم☺️ #شهید_سیدرضا_طاهر #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عالی👌👌👌 برای بازشدن گره های کور، چه کنیم⁉️ 👌 #کوتاه_ولی_مهم 👌 #بسیار_کاربردی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
متولد ۱۳۶۴ از نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام بود که به صورت 😍برای دفاع از حرم عقیله‌ بنی هاشم عازم شد و به رسید.💔🕊 او شهید مدافع حرم از خطه شهید پرور اصفهان است که در دفاع از حرم حضرت زینب (س) آسمانی شد.🕊 در وصیت نامه خود، بعد از سفارش به نماز اول‌وقت، پیروی از ولایت فقیه و احترام به والدین، دوستانش را به خواندن سفارش کرد🌹🍃، عملی معنوی که شهید در هر صبح و شام به آن مبادرت می ورزید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌺 برادران اختیاری: 🌷شهید صیف الله اختیاری شهادت : 20 سالگی آبان 1362 ،پنجوین، عملیات والفجر 4 🌷شهید محمد اختیاری شهادت : 19 سالگی بهمن 1364 ،فاو، عملیات والفجر 8 🌷شهید احمد اختیاری شهادت : 19 سالگی فروردین 1366، شلمچه، عملیات کربلای 8 🌷مرحومه سکینه بیدمشکی مادر دلسوخته شهیدان اختیاری در سال 89 به فرزندان شهیدش پیوست 🌷مرحوم حاج غلامحسین اختیاری پدر شهیدان اختیاری درسال 77 به رحمت خدا رفت و به فرزندان شهیدش پیوست. 🌷صلوات به روح خانواده شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیـــپ_ویــژه شـــهید حماســه خانــطـــومان #شهید_علی_جمشیدی🌷 #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم حت
از شهدا الگو برداری کنیم... 🍁بهش گفتم رفیق دانشگاه یک #پرسنل جای خالی داره #نیرو هم احتیاج داره تو هم که نیروی #ارزشی و ولایی هستی 🍃ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه، دستت بازه بیا از بند پارتی استفاده کن برو سرکار 🌾 #تبسمی زد و گفت: رفیق!...اگر #آزمون برگزار می کنند همه می تونند شرکت کنند مسئله ای نیست اسم من هم بده ولی اگر مردم #عادی نمی توانند بیایند شرکت کنند من از #موقیعت #شغلی و #بسیجی ام سوءاستفاده نمی کنم #شهید_علی_جمشیدی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh