🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺 دمدمای غروب یک مرد #کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه #کوره راه، من و #علی هم با #تویوت
#انفاق
📎ﺑﺮﺍﯾﺶ #ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
🖇ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻣﺪ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ #ﮐﻬﻨﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻮﺩ
ﮐﻔﺸﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺳﺮﺍﯾﺪﺍﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ!
#سردار_شهید
#ﺷﻬﯿﺪ_ﻋﻠﯽ_ﭼﯿﺖ_ﺳﺎﺯاﻥ🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| ببینید👆👆
#شهید_گمنامی که در شهر خودش دفن شد و به خواب دخترش آمد و نشانی قبرش را داد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_ابراهیم_هادی ⭕️ابراهیم میگفت: بهتره که شبها #زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و #سرحال بخون
🍃🌺🍃🌺🍃
💖 بعد از شام هر چه به ابراهیم گفتند که بیا و برای فرماندهان #دعای_توسل بخوان قبول نکرد، او با ناراحتی میگفت: من دعای خودم را خواندم
🌸 جلسه به پایان رسید و همه آماده #بازگشت به محل قرارگاه و لشکر ها شدند.🏃
❤️حاج حسین میگفت: وقتی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم، یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت #نان_و_کباب آوردم.🍖🍗🍴
💖 ابراهیم همینطور که پشت فرمان🚗 نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از #شیشه ماشین به بیرون #پرت کرد!😱😦
🌸 بعد هم گفت: من با #بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را #حیوانات بیابان بخورند.😢👌
👌❤️ چیزی نگفتم ابراهیم چند لحظه بعد گفت: تمام ما #بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده #تفاوت داشته باشد، آن موقع کار #مشکل می شود ...✌👌
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم 💞ﭘﺪرﺑﺰرگ
﴾﷽﴿
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
2⃣2⃣ #قسمت_بیستم_ودوم
💞ﺗﻮي دزﻓﻮل دﯾﮕﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮدﯾﻢ. آﻗﺎي ﭘﺎزوﮐﯽ و ﺧﺎﻧﻤﺶ آﻣﺪﻧﺪ ﭘﯿﺶ ﻣﺎ، ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ. آﻗﺎي ﺻﺎﻟﺤﯽ ﺗﺎزه ﻋﻘﺪ ﮐﺮده ﺑﻮد و ﺧﺎﻧﻤﺶ را آورد دزﻓﻮل. آﻗﺎي ﻧﺎﻣﯽ، ﮐﺮﯾﻤﯽ، ﻣﻠﮑﯽ، ﻋﺒﺎدﯾﺎن، رﺑﺎﻧﯽ و ﺗﺮاﺑﯿﺎن ﻫﻢ ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎﺷﺎن را آوردﻧﺪ آﻧﺠﺎ. ﻫﺮ دو ﺧﺎﻧﻮاده ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻣﺮدﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ اوﻗﺎت ﻧﺒﻮدﻧﺪ. ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ اﯾﺎق ﺷﺪه ﺑﻮدﯾﻢ و ﯾﮏ روز در ﻣﯿﺎن دور ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ، ﻫﺮ دﻓﻌﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ.
💞ﯾﮏ ﻋﺪه از ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎ اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﺑﻮدﻧﺪ، ﻣﺤﻮﻃﻪي ﺷﻬ ﯿﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮي. آﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﻤﺎن اﺿﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ.
از ﻋﻠﯽ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪم"ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻟﻪ داري؟"
ﻣﯿﮕﻔﺖ"ﯾﮏ ﻟﺸﮑﺮ."
ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪم"ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻋﻤﻮ داري؟"
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﯾﮏ ﻟﺸﮑﺮ."
ﻧﺰدﯾﮏ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﺪر، ﻋﺮاق اﻋﻼم ﮐﺮد دزﻓﻮل را ﻣﯽ زﻧﺪ. دزﻓﻮﻟﯽ ﻫﺎ ﻣﯽ رﻓﺘﻨﺪ ﺑﯿﺮون از ﺷﻬﺮ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ"وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ، ﻣﯽ زﻧﺪ."
دو ﺳﻪ روز ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎران ﺗﻤﺎم ﻣﯽ ﺷﺪ بر ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻨﺪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎي ﻟﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﺷﺎن را ﺑﻔﺮﺳﺘﻨﺪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎي ﺧﻮدﺷﺎن، اﻣﺎ ﮐﺴﯽ دﻟﺶ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ ﺑﺮود.
دﺳﺘﻮاره ﮔﻔﺖ"ﻫﻤﻪ ﺑﺮوﻧﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ،اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ."
ﻣﻦ ﻧﺮﻓﺘﻢ. ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ. ادﻋﺎ داﺷﺘﻢ ﻗﻮي ﻫﺴﺘﻢ و ﺗﺎ آﺧﺮش ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ. ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﻧﺮﻓﺘﻢ.
💞ﭘﺎي ﻋﻠﯽ ﻣﯿﺨﭽﻪ زده ﺑﻮد. ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ راه ﺑﺮود. ﺑﺮدﻣﺶ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن. ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن را زده ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﻤﻪي ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﻪ دﮐﺘﺮ ﭘﺎي ﻋﻠﯽ را ﻧﺸﺎن دادم.
ﮔﻔﺖ"ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮي اﯾﻦ وﺿﻌﯿﺖ ﺑﺮا ي ﻣﯿﺨﭽﻪي ﭘﺎي ﺑﭽﻪ ات آﻣﺪه اي؟ ﺑﺮو ﺧﺎﻧﻪ ات."
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﺎﻧﻪ.ﻣﻮج اﻧﻔﺠﺎر زده ﺑﻮد در ﺧﺎﻧﻪ را ﺑﺎز ﮐﺮده ﺑﻮد.ﻫﯿ ﭻ ﮐﺲ ﻧﺒﻮد. ﺗﻮي ﺧﺎﻧﻪ ﭼﯿﺰ ي ﺑﺮا ي ﺧﻮردن ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ. ﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺑﻮد. از ﺷﯿﺮآب ﮔﻞ ﻣﯽ آﻣﺪ. ﺑﺮق رﻓﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﺎﻋﻠﯽ دم در ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘ ﯿﻢ. ﯾﮏ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ داﺷﺖ رد ﻣﯽ ﺷﺪ. آرم ﺳﭙﺎه داﺷﺖ. ﺑﺮاش دﺳﺖ ﺗﮑﺎن دادم.از ﺑﭽﻪ ﻫﺎي ﻟﺸﮑﺮ ﺑﻮدﻧﺪ.
ﮔﻔﺘﻢ"ﺑﻪ ﺑﺮادر ﺻﺎﻟﺤﯽ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺑﺮاﯾﻤﺎن آب وﻧﺎن ﺑﯿﺎورد.
#ادامه_دارد...✒️
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
3⃣2⃣ #قسمت_بیست_وسوم
💞آﻗﺎي ﺻﺎﻟﺤﯽ ﻣﺴﺌﻮل ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎ ﺑﻮد. ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺑﻪ او ﻣﯽ ﮔﻔﺘ ﯿﻢ. ﯾﮑﯽ دو ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ آﻣﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺖ ﺑﻤﺎﻧﯿﻢ. ﻣﺎ را ﺑﺮد ﺧﺎﻧﻪي دﺳﺘﻮاره.
💞{ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ از ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﺮاي ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﺠﺮوح ﻫﺎ،ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آﻣﺪه. ﭘﻠﻪ ﻫﺎ را دو ﺗﺎ ﯾﮑﯽ دوﯾﺪ. از وﻗﺘﯽ آﻣﺪه ﺑﻮد دزﻓﻮل، ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻧﺪﯾﺪن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺮاﯾﺶ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻨﺎر ﻣﺤﻮﻃﻪي ﮔﻞ ﮐﺎري ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻣﻨﺘﻈﺮ اﯾﺴﺘﺎده ﺑﻮد. ﻓﺮﺷﺘﻪ را ﮐﻪ دﯾﺪ، ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺟﻠﻮي اﺷﮑﻬﺎش را ﺑﮕﯿﺮد.
ﮔﻔﺖ"ﻧﻤﯽ داﻧﯽ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داﺷﺘﻢ. ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮدم ﻣﺎﻧﺪه اﯾﺪ زﯾﺮ آوار. ﭘﯿﺶ ﺧﻮدم ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺟﻮاب ﺧﺪا را ﭼﻪ ﺑﺪﻫﻢ" ﻓﺮﺷﺘﻪ دﺳﺘﺶ را دور ﮔﺮدن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ"واي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ،آن وﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺷﺪي ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﯿﺪ."
اﻣﺎ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ از ﭼﺸﻤﻬﺎي ﭘﻒ ﮐﺮده اش ﻓﻘﻂ اﺷﮏ ﻣﯽآﻣﺪ. }
💞 ﺷﻨﯿﺪه ﺑﻮد دزﻓﻮل را زده اﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ را زده اﻧﺪ. ﻣﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ رود اﻫﻮاز، زﻧﮓ ﻣﯽ زﻧﺪ ﺗﻬﺮان ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮد. ﻣﺎدرم ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ دو روز ﭘﯿﺶ ﮐﺴﯽ زﻧﮓ زده و ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ زﯾﺎد ﺳﺮ در ﻧﯿﺎورده. ﻓﻘﻂ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ اﺗﻔﺎق ﺑﺪي اﻓﺘﺎده ﺑﺎﺷﺪ.
💞 روزي ﮐﻪ ﻣﺎ رﻓﺘﯿﻢ اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﺣﺎج ﻋﺒﺎدﯾﺎن ﺷﻤﺎره ي ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺎن را ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎﻣﺎن ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﺪ. ﺑﻪ ﻣﺎدرم ﮔﻔﺘﻪ بود :" ﻣﺪق اﻟﺤﻤﺪﷲ ﺧﻮب اﺳﺖ.ﻓﮑﺮ نمی ﮐﻨﻢ ﺧﺎﻧﻤﺶ زﯾﺮ آوار ﻣﺎﻧﺪه ﺑﺎﺷﺪ.ﻣﺪق از اﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﻫﺎ ﻧﺪارد".ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد.ﻣﺎدرم ﺧﯿﺎل ﮐﺮده ﺑﻮد اﺗﻔﺎﻗﯽ اﻓﺘﺎده و ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﯾﻮاشﯾﻮاش ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ رود دزﻓﻮل.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﺗﺎ دزﻓﻮل آﻧﻘﺪر ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدم ﮐﻪ وﻗﺘﯽ رﺳﯿﺪم ﺗﻮي ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎن، ﭼﺸﻤﻢ درﺳﺖ ﻧﻤﯽ دﯾﺪ.ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن را ﮔﻢ ﮐﺮده ﺑﻮدم."
ﺑﭽﻪ ﻫﺎي ﻟﺸﮑﺮ ﻫﻤﺎن ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯽ رﺳﻨﺪ و ﺑﻬﺶ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺎ اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﻫﺴﺘﯿﻢ. اول رﻓﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺎدرم زﻧﮓ زدﯾﻢ و ﺧﺒﺮ ﺳﻼﻣﺘﯿﻤﺎن را دادﯾﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮي ﺷﻬﺮ ﮔﺸﺘﯿﻢ و ﻣﻦ را رﺳﺎﻧﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮي. ﻗﺒﻞ از اﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺎده ﺷﻮم
ﮔﻔﺖ"ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ اﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮوﯾﺪ ﺗﻬﺮان."
اﻣﺎ ﻣﻦ ﺗﺎزه ﭘﯿﺪاش ﮐﺮده ﺑﻮدم.
ﮔﻔﺖ"اﮔﺮ اﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﯽ و ﺧﺪاي ﻧﮑﺮده اﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﻔﺘﺪ، ﻣﻦ ﻣﯽ روم ﺟﺒﻬﻪ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮم. ﻫﺪﻓﻢ دﯾﮕﺮ ﺧﺎﻟﺺ ﻧﯿﺴﺖ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮد."
💞 ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻋﺒﺎدﯾﺎن ﺣﺮف زدم. ﺑﯿﺴﺖ ﺳﯽ ﻧﻔﺮ ي ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪي دﺳﺘﻮاره ﺟﻤﻊ ﺷﺪه ﺑﻮدﯾﻢ.ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮي ﻣﯽ رﻓﺘ ﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪي آﻗﺎي ﻋﺴﮕﺮي ﯾﺎ ﻣﻤﻘﺎﻧﯽ، وﻟﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد.ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ي ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮدﯾﻢ. ﻫﻤﻪ راﺿﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﻓﺮدا ﺻﺒﺢ ﺑﻪ آﻗﺎی ﺻﺎﻟﺤﯽ،ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﻤﺎن وﺳﺎﯾﻞ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ آورد،ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮدﯾﻢ ﺷﻬﺮ ﺧﻮدﻣﺎن. ﺑﺮاﯾﻤﺎن ﺑﻠﯿﻂ ﻗﻄﺎر ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ...
#ادامه_دارد...✒️
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Narimani-13941108-007-1-www.Baradmusic.ir.mp3
5.79M
🎵 #صوت_شهدایی
✨تا کی باید نگاه کنم
به قاب عکس
این شهیدای مدافع حرم
✨بذار برم تو سوریه
تا که یکم آروم بگیره
غصه های تو دلم
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
میگفت خسته نشدی از این همه #رفاقت با شهدا؟!😒
گفتم چرا #خسته بشم!؟
تازه دارم راه #درست رو میرم...✅
میگفت سخت نیست داری مثل #شهدا رفتار میکنی⁉️
گفتم خیلی سخته مثل نگه داشتن #آتش تو دسته ولی تازه دارم
معنی #عشق❤️ رو میفهمم....☺️
میگفت خوب باشه اصلا هر چی تو بگی ولی آخر این رفاقت چیه؟!
گفتم: لیاقت نوکری #حضـرت_زینب(س)☺️
مُهر تایید✔️عمــہ سـادات
مثل #شهید_حـسـن_تمـیمـی که عمـه سادات
سرش را توی
دامنش گرفت تا #لحظه_آخر
جان داد😔
برگشت گفت میشه منم با #شهدا دوست بشم😊!؟
منم این #رفاقت رو میخوام...
حالا باید چیکار کنم تا مثل شهدا
بشم آخرش هم #شهید بشم😢
گفتم یه شرط داره☝️
گفت چه شرطی؟؟؟ گفتم #شهادت🌷 به شرط #رعایت
گفت باشه هرچند #سخته
ولی میخوام #شهیدانه زندگی کنم
تا مثل شهدا بمیرم...😍☺️
#مرا_شهادت_آرزوست❤️
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_38067824.mp3
11.67M
💠بهترین عبد خدا کیست؟
🍃بهترین بنده خدا #پنج_تا_صفت_داره
🍃اگه از قارون بپرسی میگه هرکس که پولداره
🍃اگه از فرعون بپرسی میگه هر که قدرت داره
🎤🎤 #استاد_رفیعی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، در جلسه ای #فرهنگی در شهرستان #میانه، یکی به من گفت: «چشم و ابرو و قد و بالای مح
🔰محمودرضا #شکسته بود خودش را و به راحتی خودش را می شکست. در این خصوصیت اخلاقی در #اوج بود !!
🔰بدون اغراق به جز در مقابل #دشمن و آدم های زورگو مقابل همه بندگان خدا اینجور بود.
🔰محمودرضا اهل #ادا نبود،
سلوک معنوی اش بسیار مکتوم بود
معاملهای که با خدا کرده بود را
تا آخر برای همه #کتمان کرد و #زهدی به کسی نفروخت.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_43437201.mp3
3M
🎧 شب کربلای ۵
🍃شب کربلای پنج
🌹یاد امام سرجدا
🍃یا حسین حسین می گیم
🌹فقط به عشق شهدا❤️
-{ نوای زیبای #شهید_حسن_اردستانی در شب #عملیات_کربلای_۵ ، ساعتی قبل از شهادت }-
#۱۹_دیماه_۱۳۶۵
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #فیلم | اجرای زیبای گروه همخوانی آوای رضوان
در مراسم بزرگداشت سالروز عملیات کربلای ۵ درحرم مطهر رضوی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سردار شهید حاج احمد #کاظمی : مرا در کنار #شهید_حسین_خرازی🌷 دفن کنید، از این مکان دری به سوی #بهشت ب
🌹خدایا شهادت را نصیبم کن، دلم برای #حسین_خرازی پر میکشد، دلم برای شهدا پرمیکشد
🌹دنیا را رها کنید،دنیا را ول کنید، همه چیز را در #آخرت پیدا کنید و #رضای_خدا را بر رضای مخلوق ارجحیت دهید.
🌹سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی و یارانش گرامیباد.
#شهید_احمد_کاظمی🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹خدایا شهادت را نصیبم کن، دلم برای #حسین_خرازی پر میکشد، دلم برای شهدا پرمیکشد 🌹دنیا را رها کنید،دن
6⃣4⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 #زندگی_نامه
🔰شهید کاظمی در پایان جنگ تحمیلی همان گروه ۵۰ نفره روز اول جنگ را تبدیل به یکی از #لشکرهای قوی و مهم سپاه کرد و لشکر را با سلاح های به ِغنیمت گرفته شده از عراقی ها به یک لشکر #زرهی با صدها تانک و نفربر و توپخانه و ماشین آلات تبدیل کرد و تحویل نظام داد.
🔰سردار کاظمی همچنین در سال ۱۳۷۲ با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان #فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست #مقام_معظم_رهبری دریافت کرد. مقام معظم رهبری در همان دوران مسئولیت وی، با حضور در منطقه آذربایجان غربی و کردستان از #برقراری_امنیت منطقه توسط این سردار بزرگ تقدیر به عمل آورد.
🔰در سال ۱۳۷۹ حکم فرماندهی #نیروی_هوایی سپاه را از جانب رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیرو هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داده تا جایی که دشمنان جمهوری اسلامی ایران از #توانمندی_موشکی کشور حیرت زده بودند.
🔰او فرماندهی شجاع، پرانرژی، مدیر و خلاق بود که این امر سبب دریافت حکم مسئولیت های فراوان از دست مبارک مقام معظم رهبری گردید.
🔰در طی سال ها با استفاده از مجال هایی از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکترا در رشته دفاع ملی گردد. کفایت و #شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری ۳ #مدال_فتح بر سینه ی پر عطشِ #شهادت ایشان نصب نمود.
#سردار_شهید
#شهید_احمد_کاظمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
3887352_393.mp3
11.7M
🎵 آهنگ زیارت🌹🍃
🎧 #بشنوید| #عالیه👌
🎤🎤 سامی یوسف
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همه عکس هاشو📸 واسه دل خودش میگرفت... نه تو فضا مجازی📱 پخش میکرد نه جایی میذاشت❌. خودت را که #برای_
✍به روایت مادر شهید:
#عروسیه دوستش بود بهش گفتم چرا عروسیه دوستته، رفتی #مزار عکس گرفتی ؟
گفت مامان درسته عروسیه دوستمه ولی ادم توی خوشی ها هم نباید #مردن رو فراموش کنه ...
🌹 پیامبر اکرم(ص):
برترین عبادت و برترین تفکر یاد مرگ است.
#شهید_بابک_نوری_هریس🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران6⃣0⃣1⃣ 💠 قطعه۲۴ 📌خاطره ای از #شهید_حسین_فهمیده🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 #یاد_یاران7⃣0⃣1⃣
💠 پالتوی نو
📌خاطره ای از
#شهید_مهدی_باکری🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh