❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم
گفت:
_معصومه میشه در و ببندی!
درو بستم و کنارش رو زمین نشستم که
گفت:😒
_گریه های مامان برام سنگینه، چکار کنم؟!
تمام تلاشمو میکردم بغضِ تو گلومو پنهان کنم گفتم:
_خب مادره دیگه، باید بهش حق بدی، براش خیلی سخته از تنها بچه اش بگذره😒
- آخه اگه اینجوری باشه که همه بچه هاشونو دوست دارن ..😕 دیگه کسی حاضر نمیشه بچه شو بفرسته
با دستم انگشترش رو که کنار ساکش رو زمین افتاده بود برداشتم و گفتم:
_آره حق با توئه ..ولی کنار اومدن با این واقعیت براش سخته، باید به مامانت فرصت بدی😔
نگاهی بهم کرد و گفت:😊
_ای کاش همه مثل تو بودن
نگاهمو باز ازش گرفتم، پشت چشمام دریایی از غم بود 😞
که داشتم تمام تلاشمو بکار میبستم کسی متوجهش نشه،
دوست نداشتم منی که تا الان مشوقش بودم و تمام مدت از کمک کردن بهش حرف میزدم، حالا بشینم و جلوش گریه کنم،😓
نمی خواستم این لحظات آخرِ رفتن،
دل عباس رو بلرزونم ...😥☝️
با انگشترش توی دستام بازی میکردم که گفت:
_این یادگاری حسین بود، بهم گفته بود به ضریح امام حسین "علیه السلام" متبرکش کرده ...😊
لبخندی روی لباش نشست:
_بهم میگفت این💚 عقیق سبز 💚همیشه به دستت باشه که محافظت بکنه ازت ...
عقیق رو لمس کردم، تودلم با عقیق حرف میزدم،
"مراقب عباسِ من باش!! "😭
.
داشتیم آماده میشدیم که برگردیم خونه ..
ساعت نزدیکای دوازده شب🕛🌃 بود، مامان گفت
_بهتره بریم که عباس هم کمی استراحت کنه،
ملیحه خانم آروم تر شده بود ...
ولی بازم چند لحظه یه بار چشماش خیس میشد و دلش می خواست به عباس بگه که نره،
حالش رو درک میکردم، بدجور بی طاقت بود،
درست مثل من... 😢😣
با این تفاوت که من #نمیتونستم بروز بدم حالمو که مبادا عباس پاش گیر بشه و #نتونه بره!!
همه بعد خداحافظی رفتن بیرون،
سریع رفتم اتاق عباس تا کیفم 👜و بیارم ..
نفهمیدم چیشد که کیفم گیر کرد به گوشه میز اتاقش و پرت شد پایین، چون زیپش باز بود همه ی وسایلام ریخت رو زمین
درست کنار وسایلای پخش شده عباس کنار ساکش، سریع شروع کردم به جمع کردنش،
عباس اومد تو اتاق🚶و گفت:
_ بقیه منتظرتن کجا موندی؟؟
سریع وسایلا رو ریختم تو کیفم و
گفتم: 😢😣
_اومدم اومدم
بلند شدم که نگاهم گره خورد به نگاهش،
نگاهم میکرد،👀💔👀
با همون چشمای سیاهش،خوشحالی توی سیاهی بی انتهای چشماش موج میزد،
احساس دلتنگی برای این چشمها از همین الان تمام وجودم رو آتش میزد،😢
یعنی ممکن بود دیگه این چشمها نگاهم نکنه،....
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
02-shohada ke raftano.mp3
9.58M
🎵 شور #شهدایی
✨شهدا که رفتنو
✨پریدن از هفت آسمون
✨مادرای شهدا
✨موندن و خاطراتشون
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
#بسیارزیبا👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻مادرانه هایمـ💞 برای #تو
★راضی ام از تو #علی_جان
که افتخارم✨ شده ای
✰اجر آن آب #وضو
برتن داغمـ💔 شده ای
★ #شکر گویم🙏 همه حال
درهمه ی حالت خویش
✰که تو برچهره ی #دینت
همچو خاالی شده ای
★مرحبا ای #پسرم😍
شیر #حلالت بادا
✰شاکرم که تو پرورده ی آن
#شیره_ی_جانمـ❤️ شده ای
★تو مرا در صف آن شیرزنان
#ام_وهب ها بردی
✰شکر گر کشته ی راه
#صاحب_الزمانم شده ای
#مادرانه
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5834541483377559079.mp3
9.37M
🎧🎧
#حتما_گوش_کنید👆
✅مراقب زبونت باش
🔸ماجرای زیبای امام رضا (ع) و یونس بن عبدالرحمان...
🔹فکر کن امام زمان عج از شما پذیرایی کنه
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🔹 #استاد_دانشمند
🔹 #نشر_دهید
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_مشلب در سال 1995 میلادی در شهر تبطیه #لبنان در یک خانواده #ثروتمند به دنیا آمد، او پسری شوخ ط
💢مناجات و نیایش 🌸
🗣راوی: علی مرعی (دوست شهید)
✳️ #احمد به اسم علی عشق می ورزید و من خیلی #خوشبختم که اسمم علی است چون اسم من او را به یاد امام علی ابن موسی الرضا (ع) می انداخت، همه می دانند که #احمد عاشق #امام_رضا(ع) بود و با او مناجات می کرد.
✳️در دعای #توسل زمانی که به نام امام رضا (ع) می رسیدیم صدای #احمد بالا می رفت. همیشه خطاب به حضرت می گفت"خدا راست گفت زمانی که شما را علی نامید"
✳️شب های جمعه دعای #کمیل را گوش می داد و می گفت "این دعا نامه ی اعمال ما را نزد امام زمان(عج الله) #سفید خواهد کرد، همچنان که در روایات آمده است حضرت صاحب الزمان (عج الله)جمعه ها نامه ی اعمال ما را بررسی می کند"
✳️همیشه دعای #عهد را با هم می خواندیم، این قسمت را سه بار تکرار می کرد (اللهم اِن حالَ بَیْنی وَ بَینَهُ المَوت، الذی جَعَلْتَه علی عِبادِک حَتماً مَقضِیّاً فَاَخرِجنی مِن قَبری مُؤتَزِراً کَفَنی شاهِراً سَیفی مُجَرِّداً قَناتی مُلَبِّیاً دَعوَةَ الدّاعی فِی الحاضِرِ و البادی)
#شهید_احمد_مشلب🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_رسول_پورمراد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣3⃣1⃣ به یاد
#شهید_عباس_کردانی🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_عباس_کردانی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 شهیدی که زمان و مکان شهادتش رو میدانست
🌷شهید عباس کردانی از قبل می دانست که در چه روزی و در کجا #شهید می شود🕊 شبی آقا #امام_رضا(عليه السلام) را در #خواب می بیند
🌷امام رضا عليه السلام در خواب ساعت، تاریخ📆 و #مكان شهادتش🌷 را به او اطلاع می دهند. و عباس به صورت #خصوصی این اتفاق را برای چند تن از دوستانش👥 نقل می کند.
🌷یه روز بعد از #دومین اعزام که بنا به دلایلی به اهواز برگشته بود به بنده گفت: فلانی این #سفر_آخر من هست و دیگر برنمی گردم❌ البته من از کارهایش متوجه شده بودم که مقداری عوض شده
🌷به او گفتم چرا می گویی سفر آخر هست⁉️ برنمی گردی یا اینکه #شهید میشی؛ سرش را تکان داد و گفت: بله من #شهید خواهم شد😊 خواب امام رضا (عليه السلام) را دیدم و امام رضا که #دروغ نمی گوید⛔️
🌷من تعجب کردم😟 ولی او گفت: سال گذشته نیز به تو گفته بودم که #سال آخر زندگی من هست و شهید خواهم شد🕊 و من در آن لحظه سخنش را به یاد آوردم سرانجام #عباس همانطور که خودش پیش بینی کرده بود، در 🗓تاریخ 94/11/19 در #عملیات آزادسازی در شهر #نبل_والزهرا در اثر اصابت تیر💥 به #سینه اش به شهادت رسید🌷 و پیکرش حدود #چهار روز در محل ماند.
🌷زمانیکه پیکر به دست ما رسید⚰ جز ناحیه ای که تیر خورده بود ، مابقی سالم بود. شهید چهار روز به #حالت_سجده قرار داشت و بوی بسیار خوبی😌 از پیکرش، آن محل را فراگرفته بود. آرامگاه شهید در #اهواز، بهشت آبادان، قطعه مدافعان حرم است.
راوی: دوست شهید
#شهید_عباس_کردانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬فتو کلیپ شهید مدافع حرم
🌷 عباس کردانی 🌷
#دلم_گرفته_ای_رفیق
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5877445904562127558.mp3
7.42M
❣یا امام رضا . . .
هواییِ #مشهد توام
ڪـبوتـر🕊 گنبـد تـوام
#تـویی تو هـمیشہ یـاورم
#پیشنهـاد_دانلود
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💔پاره ی تنم ... ! #عکس_تو را به قلبمـ💞 سنجاق کرده ام تا مرا #با_تو بشناسند حالا #بعد_تو همه مرا م
❣در بزمِ وصالشـ💞
هـمه کس طالبِ #دیدار
❣تا #یـــار
که را خواهــد و
میلش به که باشــــد☺️
#شهید_سیدسجاد_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻هادی به سوی سیدالشهداء علیه السلام 📖 #ابراهیم شهید شد، اما #هیئت که یادگارش بود در محل برقرار مان
🍃🌺
🌷اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از #خوب های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل #شهید_هادی».
🌷شاید بسیاری از خوبان تهران روز #قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند.
🌷شما می دانید که آقای #دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را #نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد که «حاج آقا! چه می فرمایید؟!»😔
🌷ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با #اعتقاد گفته اند.
🎤 #استاد_پناهیان
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸آنقدر آشنا و غریبه به ما گفتند که برای #مجید پول💷 ریختهاند که اینطور تلاش میکند. باورمان شده بو
💠شجاعت شهید
💟مجید خیلی شجاع بود
خیلی #مردونه جنگید برا حمایت از دین جانش❤️ را میداد. نترس و #شجاع بود...
💟مجید تو #حرم گریه میکرد😭 که بی بی بخرتش میگف ببین اشکامو #بی_بی نوکرت اومده ببین منو بخر،
⇜بزار بشم فدات
⇜بشم مثل #عباس مثل علی اکبرت
⇜عربا عربا بشم
⇜بزار مثل علی اصغرت #لب_تشنه جون بدم ..
خوش به سعادتت😔
#شهید_مجید_قربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 😔هیچکس به من نگفت: در هنگام ظهورت، آسمان 🌧میبارد هر
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_یک
😔هیچ کس به من نگفت:که اگر بیایی، ظلمی باقی نمیماند. دختر بچه عراقی، پدرش را از دست نمیدهد و شیرخوارگان فلسطینی بی خانمان نمیشوند😔.سربازان امریکایی با بی رحمی وارد خانهها نمیشوند و حرمت زنها حفظ میشود.
👌حاکم فقط تویی😍، تنها تو که جانشین خدا بر روی زمینی و دیگران همه مطیع امر تو خواهند بود و جهانیان،حکومتی الهی و حاکمی چون شما را خواهند دید😊.
😔به ما نگفتند که دوران ظهور، دیگر هیچ کس سر کسی کلاه نمیگذارد و دروغ و دغلبازی تشییع جنازه میشوند. زندگیها با عیش حلال،خوش میشوند و مردم در کوچهها با لبخند به هم سلام میدهند و احوالپرسی میکنند.
😊من الان هم به همین نیت به همه سلام میکنم و لبخندم را از انسانها دریغ نمیسازم☺️.
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
==================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_310226054725763776.mp3
5.28M
#فایل_صوتي_امام_زمان 14
🎧 آنچه خواهید شنید ؛ 👇
❣وقتی قلب کسی،
فاجعه نبودن امام زمان رو فهمید؛
تصمیم میگیره،
يه قدمی برای بدست آوردنش برداره.
🔻راستی
برای بدست آوردنش چکار ميشه کرد؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر که #شهید شود🕊 #خدا را خواهد دید و هر که #خدا را دید #شهید🌷 خواهد شد #شهید_مرتضی_عبداللهی 🌹🍃🌹🍃
سیری
ز دیدن #تــو
ندارد نگاهِ مــن😍
چون قحط دیده ای
که به #نعمت رسیده است👌
#شهید_مرتضی_عبداللهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سیری ز دیدن #تــو ندارد نگاهِ مــن😍 چون قحط دیده ای که به #نعمت رسیده است👌 #شهید_مرتضی_عبدالله
5⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠ویژگی اخلاقی
🔰آقا محمد بسیار #قدرشناس و صادق بودند👌 به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ⛔️ نشنیدم. همواره به دنبال رفاه و #آسایش خانواده بودند 💥حتی اگر خود در سختی قرار میگرفتند.
🔰همیشه میگفتند: از #امام_حسین (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم😔 به همین خاطر هیچگاه با هم #کربلا نرفتیم❌ شهید عبداللهی ارادت ویژهای به #حضرت_زهرا(س) داشتند و میگفتند: #چادر، حجاب حضرت زهرا (س) است.
🔰اگر مشاهده میکردند خانم چادری به #زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند😭 آقا محمد علاقه بسیاری به #امام_رضا (ع) داشتند. مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ💔 زیارت امام رضا (ع) هستم، اما میترسم اگر به #مشهد بروم از اعزام🚌 جا بمانم.
🔰رفتند و پیکر مطهر شهید⚰ بازگشت. زمانیکه داخل #معراج_شهدا بودیم، به یاد #حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا(ع)▪️ بود، #پرچم حرم امام رضا (ع) را برای او آوردند🌺
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_عبداللهی(مرتضی)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سردار رحیم صفوی درباره #شهید_همت چنین میگوید: «او انسانی بود كه برای خدا كار میكرد و #اخلاص در عمل
🔹فرازی از وصیتنامه📜
🔸خويشتن را در قفس #محبوس
ميبينم و مي خواهم از قفس
به در آيم🕊
🔸سيمهاي خاردار مانعند⛔️ من از
دنياي ظاهر فريب #ماديات و همه
آنچه كه از #خدا بازم ميدارد متنفرم
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم گفت: _معصومه میشه در و ببندی! درو بستم و کنارش رو
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
9⃣4⃣ #قسمت_چهل_ونهم
لب زد:
_ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو😒
باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره،
سریع بدون نگاه کردن بهش،باهاش دست دادم و اومدم بیرون،😣
داشتم کفشامو👟 می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود
گفت:
_یه خواهشی دارم
کمی مکث کرد و گفت:
_لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد
دستام رو بند کفشام خشک شد،😧
منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان،
منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم ..😣
در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم
گفتم:
_یعنی .. یعنی ..😢
نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم...
خودش سریع گفت:
_یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه...😒🙏
محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن،
دلم نمی خواست برم،
من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش،
وای نه،
کاش خواهش نمیکردی عباس ...😢
یعنی نمیبینمش دیگه،
امکان نداره، من میبینمش،
بازم میبینمش،
من مگه چند وقته عباس رو دارم،
اشکام به پشت چشمام رسیده بودن😢
فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه،
رومو برگردوندم،
قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت،
پشت بهش سریع گفتم:
_خداحافظ عباس!!
منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون،
نمی خواستم اینجوری برم،
نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم،
نمی خواستم ...
وای که چه #خداحافظی_تلخی بود،😣😭
اونقد تلخ که حس میکردم #مزه ی تلخی اش تا #ابد باهام میمونه ..
سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ...زیر لب فقط گفتم
"دلم برات تنگ میشه "😭💔
ادامه دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh