4_310226054725763798.mp3
929.6K
#فایل_صوتي_امام_زمان 15
🎧 آنچه خواهید شنید ؛ 👆
❣ باید،دور هم جمع شویم!
دستان خالی ما،اگر کنار هم باشند؛
خورشید را،از پس پرده بیرون میکشند.
🌞خورشیدی که
تنها درمان دردهای من وتوست👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰از زبان خواهر شهيد مدافع حرم #عباس_کردانی 🌷 #شهید_عباس_کردانی ازقدیمی ترين و سرشناس ترين #مربيان آ
#خواب_شهید_عباس_کردانی_برای_شهادت
🌷بعد از شهادت سردار حاج احمد مجدی یه شب عباس کردانی تو منطقه عملیاتی #خوابشو دید
🌷بعد از بیداری اومد و به یکی از رفقای صمیمیش خوابشو گفت دوستش گفت عباس تو که گفتی #آرزوی_شهادت نکن حالا خودت میخوای بری؟
🌷گفت سه بار اومدم دیگه نمیتونم بمونم.
حاج احمدمجدی بهش گفت کاروان #شهدامون چهار نفر کم داره بعد بچه هایی که شهید میشن رو معرفی کرد به عباس
🌷از جمله این شهدا #صالح_صالحی بود از بچه های رامشیر که بعدا #شهید شد.
#شهید_عباس_کردانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خواب_شهید_عباس_کردانی_برای_شهادت 🌷بعد از شهادت سردار حاج احمد مجدی یه شب عباس کردانی تو منطقه عمل
6⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🗣راوی: پدر شهید 👇
🌸یک روز آمد کنارم، دستهایش را روی زانویم گذاشت و گفت خواسته ای دارم. جواب دادم بگو.گفت میخواهم به# سوریه بروم.
🌸جواب دادم اگر #مخالفت کنم چه میکنی؟ گفت پدر دین ما چیست؟ گفتم اسلام. ادامه داد ما پیرو مذهب شیعه ی اثنی عشر هستیم. سپس پرسید خداوند چرا ما را خلق کرد؟
🌸جوابی نداشتم، فقط گفتم خداوند توصیه های دینی اش را در #قرآن به ما کرده. باز پرسید آیا ما باید به قرآن عمل کنیم؟پاسخ دادم بله. بلافاصله گفت پدر من باید برای #جهاد به سوریه بروم. این وظیفه ی اعتقادی من است.
🌸نتوانستم حرفش را رد کنم. گفتم پسرم، اگر مانع رفتنت بشوم نمیتوانم در قیامت در برابر خداوند و ائمه پاسخگو باشم. پس تو را به خدا میسپارم، برو.
🗣راوی:دوست شهید👇
#علاقه_به_شهدا
🌸عباس علاقه ی شدیدی به #گلزار_شهدا، خصوصا گلزار شهدای هویزه داشت. بارها من و او با هم به گلزار شهدای هویزه برای زیارت رفته بودیم.
🌸آن قدر به این مکان علاقه مند بود که حتی در برنامه ریزی های زیارتی که داشتیم، از بین چندین مکان مختلف، همیشه قرعه به نام گلزار شهدای #هویزه میافتاد.
🌸 عباس به خلوت و تنهایی بسیار علاقه مند بود و سعی میکرد زمان زیادی را در مکانهای #زیارتی خلوت کند.
#شهید_عباس_کردانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 🌸یک شب با #روحالله قرار گذاشتیم خانوادگی بریم بیرون. من و خانومم به همراه روحالله و خانومش
💢روحالله عاشق #امام_حسین(ع) بود.
امام حسین رو برای خودش معیار قرار داده بود. هرکاری که میخواست انجام بده اول #میسنجید که این کار، اون رو به امام حسین(ع) نزدیک میکنه یا دور...
💢گاهی که در ماشین #موسیقی میگذاشتیم مخالفت نمیکرد اما کمی که میگذشت میگفت:
احساس میکنم از امام حسین(ع) #دورم میکنه.
💢آهنگ را قطع میکرد و میگفت:
حالا کمی ذکر حسین حسین رو بگیم که از یاد امام حسین دور نشیم...بعد اگر خواستی دوباره ضبط رو روشن کن...
💢روحالله در #تمام لحظاتش امام حسینی(ع) بود.
به نقل از: همسر و دوستان شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣ 0⃣5⃣ #قسمت_پنجاهم چشمامو کمی باز کردم، نور مستقیم می خورد تو چشمم، پرد
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
1⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ویک
مامان لطفا زنگ بزنین آژانس باید برم فرودگاه، الان میره … الان میره …😧😯
تند تند کفشامو پام کردم،
در حالیکه چادرمو رو سرم مرتب میکردم سمت در رفتم و بازش کردم،😧
برگشتم مامانو نگاه کردم و گفتم:
_خداحافظ
جوابمو داد:
_خدا پشت و پناهت عزیزدلم، مراقب باش، میرسی بهش ان شاالله…😊
سوار آژانس شدم، 💙عقیق ِعباس💙 رو تو دستام گرفته بودم و لمسش میکردم،
بوی عباس رو میداد،😍بوی یاس ..🌸
ناخوداگاه چند تا جمله اش تو ذهنم تکرار شد
🌷“یادگاری حسین بود …
🌴به ضریح امام حسین متبرکش کرده بود…
🍀میگفت این عقیق محافظت میکنه ازت… “
گریه ام گرفت،،،، 😢
نه عباس نباید بری، بدون این عقیق نباید بری …
خدایا خودت کمکم کن،😧🙏
خدایا نره،
خدایا من ببینمش قبل رفتن،😢
خدایا خواهش میکنم …
خدایا کمکم کن …🙏🙏
.
.
کرایه آژانس رو حساب کردم و دویدم سمت فرودگاه، این همه آدم اینجا بود،
تو کجایی عباس؟؟!!😨
یه لحظه سرم گیج رفت دستمو به دیواری گرفتم
تا تعادلمو حفظ کنم،
سریع گوشی مو دراوردم تا بهش زنگ بزنم،
قطره های اشکم😢 رو صفحه گوشی می افتاد، دیگه اختیار این باران غم دست خودم نبود ..
تا خواستم تماس بگیرم صدام کرد
- معصومه😍
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸❣
2⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ودو
برگشتم نگاهش کردم👀 در چند قدمی ام ایستاده بود،
اشکامو پاک کردم تا بتونم نگاهش کنم با نگرانی پرسید:
_چیشده، چرا گریه میکنی؟؟😧
هیچی نگفتم فقط اشکام بودن که میریختن،
دستمو گرفت و کمک کرد رو صندلی بشینم کنارم نشست و دستمالی رو سمتم گرفت
- نمی خوای بگی چیشده؟!😟
اشکامو پاک کردم وگفتم:
_خیلی نامردی عباس، می خواستی بدون خداحافظی بری😒
سری تکون داد و با نگرانی گفت:
_نه، معلومه که نه، بخدا وقتی دیدم محمد تنهایی اومده دنبالم و تو باهاش نیستی ناراحت شدم،😊😍
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_اما خب اگه گفتم نیایی چون میترسیدم..😔 ازهمین میترسیدم .. از اینکه بیایی و مجبور شم مثل الان اشکاتو ببینم😒
تمام تلاشمو کردم تا اشکامو پاک کنم:
_ببخشید، دیگه گریه نمی کنم😊
لبخندی به روم زد و گفت: ☺️
_ممنون… ممنون که انقدر خوبی
نگاهش میکردم، یعنی امکان داشت دیگه نبینمش،😒
نه نمی خواستم باور کنم،
انگار دلش می خواست منو از اون حال و هوا دربیاره که گفت:
_باور کن دیدم با محمد نیستی، دوساعته دارم بجای ذکر گفتن یه بیت شعر رو با خودم زمزمه میکنم😅🙈
گوشه چشمم که از اشک خیس شده بود پاک کردم و با کنجکاوی پرسیدم:
_چی؟!!☺️
خندید و گفت:😄😍
”یاد باد آنڪھ ز ما وقت سفر یاد نڪرد
به وداعے دل غمدیده ے ما شاد نڪرد “
#ادامه_دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5904611233406910486.mp3
9.09M
🔉 #صوت_شهدایی
💔هرکی دلش گرفته و هنوز نرفته کربلا
💔با من بیاد بریم جنوب، مرکز عشق بخدا
🎤 #مجتبی_رمضانی
#پیشنهاد_دانلود👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_56659011.mp3
3M
♨️خیر و صلاح
👌 #تشرف خدمت امام عصر(عج)
🎤 #استاد_عالی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
📌حاج حسین یکتا (راوی شهدا) :
⚀بچه ها مراقب "چشماتون" باشید:
خیلی وقتا بچه ها حواسمون به چشمامون نیست.
خودمون خودمون رو چشم میزنیم.
❌یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه
هنوز چشاتون بچه ها خوشگل ندیده که دختره خودش درست میکنه دلتون میره...
☜چرا امام_زمان(عج) به علی بن مهزیار، در ملاقاتی که با حضرت داشت ،فرمودن امشب رو پیش ما بمون؟!
☜طرف پرسید امام زمان شما چقدر منو دوست دارین؟؟
💞حضرت فرمودن هرچقدر تو من دوست داری.
👁چقدر چشمتو از "نامحرم" نگه میداری؟!
🖐بگو نگاهش نمیکنم تا جیگر "امام زمان" خنک بشه امام زمانمو ببینم...
آخه بچه ها ما خوشگل ندیدیم...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زمان بازرگان بہ ما بر چسب #چریڪ زدند، زمان بنےصدر هم برچسب #منافق! الان هم بر چسب خشڪ مقدسے و #تحجر
#لبخندهای_خاڪی
🍃در سالهای دفاع مقدس ...
#چای مرهمِ #خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند.
🍃روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از #کنترل مناطق عملیاتی بود.
🍃حاج همت به آقا مهدی گفت :
نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها #سخت میگیرند و اجازه نمیدهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند
🍃آقای مهدی در پاسخ گفت:
شما #یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟! حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را میشناسم حتی حدّ خط #لشڪر_عاشورا را هم میشناسم!
🍃آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه میشناسید؟
حاج همت در جواب گفت :
شناختن حد و حدود لشکر شما
کاری ندارد، اصلاً #مشڪلی نیست!
🍃هر خطی ڪہ از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتریهای_چای_لشکر شما روی آتش میجوشد ...
همگی خندیدیم 😂😂
#سرداران_دفاع_مقدس
#شهید_ابراهیم_همت🌷
#شهید_مهدی_باکری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠سرشار از انرژی!! 📌به روایت همرزم #فرمانده_حسین ⭕️از کار که برمیگشت، با وجود #خستگی بسیار، در خدم
🌷از عشق زمینی تا آسمانی🌷
🔹شش سالی که #مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود، اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود، خودش برایم تعریف می کرد: اون روزها #نماز_شب می خوندم و می گفت: خدایا! #فاطمه رو راضی کن، روزه می گرفتم و می گفتم: خدایا! فاطمه رو راضی کن، نماز مستحبی خدا! فاطمه راضی بشه و ...😅
🔸چندین بار پیش اومد که تنهایی👤 به بیابان های بیرون شهر می رفتم، راه می رفتم و #تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن! سقفم آسمون🌠 بود و زیر پام کویر، به خدا می گفتم: خدایا! چیکار کنم این دختر #راضی بشه؟
🔹کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات و... من رو می گرفت و من رو به فکر #قبر و قیامت و... می انداخت، به جایی رسیدم که به #خدا می گفتم: من کی هستم؟ #تو کی هستی؟ من قراره تو این دنیا چیکار کنم⁉️
🔸فاطمه! این نه گفتن های تو باعث شد من از یک عشقـ❤️ زمینی به عشق #آسمونی برسم، بعضی اوقات به مرتضی می گفتم: ای کاش زودتر به تو جواب مثبت داده بودم☺️ امّا مرتضی می گفت: نه❌ تو من رو ساختی.
📚برشی از کتاب ساقیان حرم
خاطرات فرمانده نابغه
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مرتضی_حسین_پور (حسین قمی)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برشی از کتاب #یادت_باشد: 🌷کناره سفره #عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو #میبخشند که صیغه م
کنارم نشست👥 گفت:
« تورو به #صبر دعوت نمیکنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت نکنه⭕️ اگر هم توی این ناراحتی حق با خودته سعی کن از ته دل و بی منت #ببخشی تا نگاهت نسبت به اشخاص عوض نشه و احساس بدی بهشون نداشته باشی. اگه تونستی این مدلی ببخشی، باعث میشه #رشد کنی»
💠رهبر انقلاب:
در نسل #جوان ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی✨ در آنها حضور دارد و وجود دارد. اینها را باید یادداشت📝 کرد، اینها را باید دید، اینها را باید فهمید. فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید آقا به یک گل بهار نمیشود❌ نه، بحث یک گلـ🌷 نیست. زیاد هستند از این قبیل.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کنارم نشست👥 گفت: « تورو به #صبر دعوت نمیکنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت
7⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰از خواب ک بیدار شدم تاگوشی📱 را نگاه کردم متوجه چندین #پیامک از طرف حمید شدم. چون بعد از مراسم همدیگر را ندیده بودیم❌ چندین پیام برایم فرستاده بود ابراز علاقه💞 و نگرانی و #انتظار برای جواب من! 💥اما من اصلا متوجه نشده بودم.
🔰اول یک بیت شعر فرستاده بود:
اگر گناه است نظر بازی دلـ❤️ باخوبان
بنویسید به پایم #گناه دگران!
وقتی جواب نداده بودم📵 این بار اینطور نوشته بود: به سلامتی کسایی که تو خاطرمون #ابدی هستن و ما تو خاطرشون عددی نیستیم🙁
🔰فکرش راهم نمیکرد🗯 خواب باشم. دوباره پیام داده بود: چقدر سخت است #حرف_دل زدن بامامگو! به #دیوار بگو اگر بهتر است! غیر مستقیم گفته بود اگر به دیوار انقدر پیام داده بودم📲 جواب داده بود!
🔰به #شعر خیلی علاقه داشت خودش هم شعر میگفت. من نمیتوانستم #احساسم را به زبان بیاورم میترسیدم عاشق بشوم💖 و همه چیز خیلی زود #تمام بشود 😔
🔰خیلی رسمی جوابش رادادم: به یادتون هستمـ💭 تازه بیدار شدم. کتاب میخونم📖 حدس زدم #سردی برخورد مرا متوجه شده باشد, نوشت: #عشق گاهی از درد دوری بهتر است/عاشقم کرده ولی گفته #صبوری بهتراست/توی قران📚 خوانده ام, یعقوب یادم داده است/دلبرت❤️ وقتی کنارت نیست💕 #کوری بهتر است!
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مهدی_جان💔
#برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست، زمان رفت و زمین شد آشوب
با دستِ سکوت، بسته شد پنجره ها
در حسرت دیدار تو هر #جمعه_غروب!
#این_جمعه_هم_نیامدی😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔 2⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_دوم 😔هیچ کس به من نگفت: که در دوران غیبت شما، وظایف
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
3⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_سوم
😔هیچ کس به من نگفت: که در زمان غیبت نباید از شما دور شوم، جدا شوم و راه را گم کنم. من نمی دانستم که امام، امام است؛ چه ظاهر باشد، چه غایب! و تو امام منی ☺️و خدا وعده داده هر کس در قیامت با امامش محشور می شود.
😢من نمی دانستم که عرض ارادت و بندگیم با دعا برای صحت و سلامتی شما، کامل می شود. حال دعای 📖«اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّک...» را در تمام لحظات عمرم، از یاد نمی برم که این دعا، نه ضامن سلامتی شماست که خداوند ضمانت داده است که بمانی تا جهان را پر عدل و داد کنی💐
👌اما این ضمانت الهی چیزی از وظیفه عاشق نسبت به معشوق، کم نمی کند که خود شما در سفارشی به آیت بصیرت، آیت خدا بهاءالدینی فرمودید که در قنوت نمازهایش، «اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّک..» را زمزمه کند. 😔چرا من از همان اول تکلیف نفهمیدم که نمازم را با یاد و دعا برای شما، زینت بخشم و معطر سازم.
👈کسی به من نگفت که تمامی امامان، برای شما دست به دعا بلند کرده اند و از خدا سلامتی و فرج شما را 📿عاجزانه خواسته اند.
😢خدایا نمی دانم؛ شاید کمی دیر شده باشد. با این حال، توفیق نصیب کن زین پس، دستانم برای آنکسی که دوستم دارد و دوستش دارم،💝 به سمت آسمان افراشته شود و دعای سلامتیش را نه در قنوت که در تمام لحظاتم زمزمه گر باشم.
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
=================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_310226054725763812.mp3
2.53M
#فایل_صوتي_امام_زمان 16
🎧آنچه خواهید شنید؛🌹
❣برای یاری اش... باید آماده شد!
کسی که قلبش،
آماده پیوستن به امامش نیست؛
عاشقانه، به یاری اش نمی شتابد.
💓عشق...عنصر اصلی انتظار است💓
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢ترور 🔰رفتيم غذاخوری🍳 پرشنگ(از رستورانهای شهر سقز) با بچه ها گرم #صحبت بوديم🗣 و #انتظار می كشيديم ه
#دختر_یا_پسر
❣بعد از چند ماه #انتظار می خواستم خبرِ #پدر_شدنشو بدم اما وقتی از منطقه اومد فورا رفت سراغ کارهای لشکر و اعزام نیروها. شب خسته و کوفته اومد و رفت استراحت کنه ولی خیلی تو فکر بود.
❣گفتم: محمود، تو فکر چی هستی؟ گفت: تو فکر بچه ها خوشحال شدم و گفتم: تو فکر بچه ها؟ کدوم بچه ها؟ هنوز که بچه ای در کار نیست! گفت: ای بابا بچه های لشکر رو میگم. انگار آب سرد ریخته باشن رو بدنم. با ناراحتی رفتم خوابیدم و آروم آروم #گریه کردم.
_فاطمه خوابیدی؟
_دارم میخوابم.
_چرا امشب اینقدر ساکتی؟
_چی بگم مثلاً؟
_بگو دختر دوست داری یا پسر؟ خودمو جمع و جور کردم و جوابشو دادم اون هم نظرش رو گفت اون شب کلی باهام حرف زد تا خیالش ازم راحت نشد، نخوابید.
#شهید_محمود_کاوه🌷
منبع: کتاب رد خون روی برف
#کلام_بزرگان:
✨زن هم در کشاکش زندگی زنانه خود، با #بحران ها و با تلاطم هایی مواجه میشود .چه در محیط بیرون از خانه مشغول تلاش و فعالیت و کارهای گوناگون سیاسی_اجتماعی و... باشد یا در داخل خانه مشغول باشد که #زحمت و #اهمیتش کمتر از بیرون نیست.
✨حالا زن در این کشاکش به تلاطم هایی برخورد می کند و چون روح او #ظریف تر است بیشتر به آرامش، به آسایش، به #تکیه کردن به یک شخص مطمئن احتیاج دارد. او کیست؟ او #شوهر است.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎬👆حتماً ببینید #شهید_مدافع_حرم_ماه_محرم چقدر شوق پرواز و پریدن داشتی ڪه دنیا برایت ڪوچڪ شده بود ...
🔮از بچگی میشناختمش. از همون موقع که بچه تر بودیم. ما #ادعای هیئتی بودن و مذهبی بودن داشتیم و اون بی ادعا بود.
🔮ما ادعای تو خالی داشتیم اما اون توعمل صد بود ما صفر. اون اگه کاری انجام میداد با تمام وجود بهش اعتقاد داشت، اما ما با شک و تردید.
🔮ما مجسمه حرف بودیم اون اسطوره ی عمل
ما #حرّاف پر مدعا اون عارف بی ادعا....
اون تو عشق به شهادت راسخِ راسخ اما ما سستِ سست
🔮اون اگه میگفت اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک #محکم و نترس میگفت اما ما با ترس و دلهره
اون آسمونی شد و رفت ما حتی به دنیا هم نرسیدیم
🔮اون عند ربهم یرزقون شد و ما خسر الدنیا و الاخره
یا حسین ما رو در راه شهدا ثابت قدم بدار و مرگ ما رو در راه خدا قرار بده...
#شهید_رسول_پورمراد🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh