7⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 ادامه جلسه خواستگاری/ کتاب #یادت_باشد
🌷گفت: اینکه خیلی خوبه، من هم دوست دارم رعایت کنیم؛ بعد پرسید: شما با شغل من مشکل نداری؟! من #نظامیم، ممکنه بعضی روزا ماموریت داشته باشم، شبها افسر نگهبان بایستم، بعضی شبها ممکنه #تنها بمونید، جواب دادم: با شغل شما هیچ مشکلی ندارم، خودم بچه پاسدارم، میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه، اتفاقا من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم.
🌷بعد گفت: حتما از #حقوقم خبر دارین؟ دوست ندارم بعدا سر این چیزا به مشکل بخوریم، از حقوق ما چیز زیادی در نمیاد، گفتم: برای من این چیزا مهم نیست، من با همین حقوق بزرگ شدم، فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم.
همان جا یاد خاطرهای از #شهید_همت افتادم و ادامه دادم: من حاضرم حتی تو خونهای باشم که دیوار کاهگلی داشته باشه، دیوارها رو ملافه بزنیم، ولی زندگی #خوب و #معنوی داشته باشیم
🌷حمید خندید و گفت: با این حال حقوقمو بهتون میگم تا شما باز فکراتون رو بکنین، ماهی ششصد و پنجاههزار تومن چیزیه که دست ما رو میگیره.
زیاد برایم مهم نبود، فقط برای اینکه جو صحبتهایمان از این حالت #جدی و رسمی خارج بشود، پرسیدم: اونوقت چقدر #پسانداز دارین؟ گفت: چیز زیادی نیست، حدود شیش میلیون تومن، پرسیدم: شما با شیش میلیون تومن میخوای زن بگیری؟ در حالی که میخندید سرش را پایین انداخت و گفت: با #توکل به خدا همه چی جور میشه
🌷بعد ادامه داد: بعضی شبها #هیئت میرم، امکان داره دیر بیام، گفتم: اشکال نداره، هیئت رو میتونین برین، ولی شب هر جا هستین برگردین خونه، حتی شده نصفه شب.
قبل از شروع صحبتمان اصلا فکر نمیکردم موضوع اینهمه جدی پیش برود، هر چیزی که حمید میگفت مورد #تایید من بود و هر چیزی که من میگفتم حمید تایید میکرد، پیش خودم گفتم: اینطوری که نمیشه، باید یه #ایرادی بگیرم که حمید بره، با این وضع که داره پیش میره باید دستی دستی دنبال لباس #عروس باشم.
🌷به ذهنم خطور کرد...
🔻ادامه ماجرا رو میتونید با خرید و مطالعه کتاب جذاب و عاشقانه #یادت_باشد دنبال کنید.
لینک خرید کتاب↙️
https://payping.ir/d/Vyqf
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#شهید_مدافع_حرم
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
ثبت نام #عتبات_دانشگاهیان با تسهیلات ویژه
مهلت ثبت نام تا فردا ( ۲۷ خرداد )
اعزام به صورت زمینی و هوایی
جهت ڪسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام
به لینڪ زیر مراجعه کنید ↙️
samaneh.labbayk.ir
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا❣
💞محمدمهدی همیشه تاکید داشت
#شاد زندگی کنیم!
یکی از برنامه هایی که داشتیم #پیاده روی بود.
و همیشه تو پیاده روی هامون
یک #مسجد رو مقصد قرار میدادیم
که یک ساعت پیاده رویمون
ختم به #مسجد و #اذان میشد...
#عشق_رسوایی_محض_است_که_حاشا_نشود
#عاشقی_با_اگر_و_شاید_و_اما_نشود
💞هیچ کدوم از #خوشی هامون خرج بردار نبود
و اصراری نداشتیم که حتما با #پول خوشی کنیم،
سعی میکردیم تو لحظه خوش باشیم...
از کوچیکترین اتفاقات زندگی،
حتی غذاخوردنمون هم، برای خودمون #خوشی میساختیم... مثلا اگر برنج درست میکردم و ته دیگ داشت
برنج رو پشت و رو میکردیم و روش #شمع میزاشتیم
و #تولد میگرفتیم...🎂
💞همیشه اول سفرمون #تولدت_مبارک داشتیم
و هفته ای سه چهار بار ما #تولد داشتیم... و همسایه ها هم همیشه میگفتند
چقدر شما #تولد میگیرید و چقد #شادید...
#شهید_محمدمهدی_مالامیری
#سالروز_ولادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
* #لذت_آغوش_خدا....* 1
💕◈•══•💖•══•◈💞
مقدمه
به نام پروردگار عالم...
🌺 هر کدوم از ما آدما دوست داریم به بالاترین لذت های دنیا برسیم.☺️
🔹معمولا تلاش هایی که میکنیم برای رسیدن به این خواسته ی قلبیمون هست.
🌷 اگه ته دل همه ی آدما رو ببینید،
همشون در نهایت یه چیز رو میخوان:
💕یه آغوش گرم....💖
🌹 آغوش قدرتمندترین و مهربان ترین موجود عالم هستی...
💕همه ی انسان ها، لذت آغوش خداوند مهربان رو میخوان...
و خداوند هم دقیقا همین راه رو برای ما انتخاب کرده.👌✅
🏵 برای رسیدن به این لذت بی نهایت، به یه مسیر درست و مطمئن نیازه.
💢که پذیرش برخی رنج ها و عبور از برخی خواسته ها مقدمه ی راه هست.
🔹به حول و قوه ی الهی، قدم گذاشتن در این راه رو با یه استاد دلسوز آغاز میکنیم...
❇️ مجموعه ی لذت آغوش خدا، مطالب کتاب تنهامسیر آرامشه
که برگرفته از صحبت های حکیمانه و زیبای #استاد_پناهیان هست.
🌷 ملتمس دعای خیر شما عزیزان هستیم....
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
امام زمانی - 1_mixdown.mp3
3.27M
#فایل_صوتي_امام_زمان 77
و تو تنهــا خورشیـ🌞ـدِ عالَمی!
وای بر من،
آنقدر به ستاره های دور و برم خو گرفته ام، که انگار اصلاً نمی بینمت!
✨تا دیـر نشـده...
چشمانم را برای دیدنت بینا کن👆👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷وداع مردم تهران با پیکرهای #110_شهید دوران دفاع مقدس
🏴در آستانه سالروز #شهادت امام جعفر صادق (ع)، مراسم #وداع با پیکرهای ۱۱۰ شهید⚰ تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس در موزه انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد.
🔸این مراسم
📂روز #چهارشنبه مورخ ۵ تیرماه ۱۳۹۸
⏰ بعد از نماز مغرب و عشاء
🚏در نشانی میدان #ونک، بزرگراه شهید حقانی، خیابان سرو، موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میزبان شهروندان خواهد بود🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂نرخ رفتن به #سوریه چند است⁉️
❣قدر دل کندن💕 از #دوفرزند است
🍂اگر ازسوی معشوق💖 نباشد کششی
❣کوشش #عاشقِبیچاره به جایی نرسد
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢 #کاوه در منطقه کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب👿 که از حمایتهای خارجی برخوردار بود و با انجام جنایاتی هولناک💥 توطئه #شوم جدایی این منطقه از میهن اسلامی را در ذهن میپروراند، شب و روز🌓 نداشت
💢و به دلیل #تلاش بسیار زیاد، جدیت و پشتکار، شجاعتی💪 که داشت، پس از مدت کوتاهی، به سمت #فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد✅ در این زمان در عین ناباوری، همراه تعداد کمی نیرو و با شهامتی وصفناپذیر، عملیات آزادسازی منطقه مرزی #بسطام را طرحریزی و45 کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض بیست وچهار ساعت⏰ آن هم در قلب منطقه تحت نفوذ ضد انقلاب، #آزاد_نمود.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سیره شهدا
🔰شبی🌒 از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف📝 رفتم برای #شام صدایش کنم، گفت: گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله #ریاضی. معلم، توپ چهلتکه⚽️ جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را #حل_نکنم شام بیشام⛔️
🔰بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت🕰 بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز #مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد✘ گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، #ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد❌ نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: #شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد.
🔰حاجی نرفته برگشت😕 و دیدم با یک #پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز📿 از خواب بلندش کردم؛ شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم #مسئلهها را حل کردی یا نه⁉️ خندید و گفت: حل کردم آنهم چهجور😍👌برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به #جواب رسیدم!
🔰محمود عاشق #فوتبال بود. توپ چهلتکه⚽️ هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: پس جایزهات🎁 کو؟ از جواب طفره رفت! (تا اینجا را حالا شما داشته باشید)
🔰۴۰ روز از #شهادت محمود گذشته بود که زنگ🔔 خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. مردی پشت در بود؛ من #دبیر_ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم🏘 تا خانه شما را پیدا کنم.حاجی دعوتش کرد بیاید تو. نه آورد؛ «قصد #مزاحمت ندارم!»
🔰و بعد ادامه داد؛ «من سه سال🗓 دبیر ریاضی #محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد✅ اما صبح☀️زودتر میآمد کلاس، #حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه🎁 هم اغلب به همان #دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید.
🔰من به طریقی سال #سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود😟 چرا محمود که همیشه #ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود⁉️ کشیدمش کنار👥 «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را #تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! چرا؟
🔰جواب داد:همین فلانی، اولا یک #مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. اینکار بدی است آقا معلم❓ ثانیا جایزه کتانی👞 بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این #دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟ من آنجا فهمیدم چه روح بلندی😇 دارداین محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تااز #کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم❌
راوی: مادر شهید
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سردار سلیمانی در وصف شهید جنتی میگوید:
چند روز قبل یکی از بهترین آنها را #حیدر (شهید جنتی) را از دست داده ام. در حالی که در آرزوی #وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له له میزنم و به درد چه کنم دچار شدم
#شهید_محمد_جنتی🌷
#فرمانده_شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_6016902547770442251.mp3
4.3M
🔻 #مادر بیا،
ببین چقدر #پیر شدم
🎤🎤 حامد #زمانی
👈به یاد مادران چشم انتظار #شهدا❤️
#بسیار_زیبا👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌟🌷🌟🌷🌟🌷
🌺یادمان باشد
در همین کوچه ی ما🏘
#مادری هست که #عشقش را داد
تا #تو عاشــ💖ـق بشوی
🍁نگذاریم♨️ که تنها بشود.!!
کاش کاری بکنیم
که دلش #خون_نشود💔
✍پی نوشت:
عکس متعلق است به #مادر_شهیدی در شهرفسا
او زیر درختی🌳 که پسرش 30 سال پیش در حیاط خانه کاشته #زندگی میکند.
#مادران_شهدای_گمنام 🌷
#هنوز_منتظرند
سی و چند سال #انتظار
مگه مادر از بچه ش سیر میشه⁉️
شادی روح شهدا و تسلای دل مادران شهدا #صلوات
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5773843970463368685.mp3
3.59M
🎙واعظ: حاج آقا #پناهیان
🔖 من حیف نشدم؟ 🔖
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
زاده شدیم برای #رفتن، نه برای ماندن.
و چه نیک رفتنیست، #غلتیده در خون.
و بدا بحال ما #جاماندگان...
#شهید_محمدامین_کریمیان🌷
#نخبه_حوزه_و_دانشگاه
#سالروز_شهادت
🔻کلام شهید:
خدایا میگویند بزرگ ترین شڪست از دست دادن ایمان است؛ #بصیرتے بہ من عنایت ڪن ڪہ دراین روزهای سخت امتحان روزگار #شرمنده ی_شهدا_نشوم...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
9⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
💠خوابی که با شهادتش تعبیر شد
🌷محمدامین روزهای آخر قبل از رفتنش به سوریه حس و حال عجیبی داشت، بسیار خوشحال بود، انگار #میدانست قرار است #شهید شود، یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد و به #مزارشهدا رفت و با آنها نیز وداع کرد.
🌷این اولین بار نبود که محمدامین به سوریه می رفت، چند بار دیگر هم رفته بود و این بار که میخواست به سوریه برود به او گفتم: بمان؛ اما او گفت: حرمین شرفین در خطر است، دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمیکنند، مامان! چگونه از رفتن من ممانعت میکنی، آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با #همین_حرفها امام حسین (ع) را #تنها گذاشتند.
🌷ميگفت مامان 30 سال پيش سفره #شهادت پهن شده بود الآن اين سفره دوباره پهن شده و ما بايد از آن استفاده كنيم. محمدامین با گفتن این حرفها مرا #قانع کرد که به سوریه برود، 15 روز از رفتنش به سوریه میگذشت 27 خردادماه سال 95 که عموی فرزندم بهاتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت 10:30 دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم پرسید: از محمدامین خبری داری؟
🌷من در جوابش گفتم: بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت میکردم به من گفت حالم خیلی خوب است، ناراحت نباشید. داشتم به سخنانم ادامه میدادم که دیدم عموی محمدامین شروع کرد به #اشک ریختن؛ از او پرسیدم: چه شد آیا محمدامینم شهید شد؟ دیدم حاج قدرت با بغض و گریه میگوید: بله محمدامین شهید شد.
🌷وقتی این خبر را شنیدم #نمیتوانستم گریه کنم، نمیدانستم چگونه جای خالی محمدامین را پرکنم، چون او پسری بسیار #مهربان و #دوستداشتنی بود، نمیتوانستم باور کنم که او شهید شد، بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من #التماس میکرد: مامان! دعا کن من #شهید_شوم. از اینکه میدیدم پسرم به آرزوی خود رسید خدا را شکر کردم و با خود گفتم مگر یک مادر جز اینکه فرزندش به آرزوی خود برسد خواسته دیگری دارد.
🌷پسرم به همرزمانش گفته بود «الآن #خواب ديدم امشب عملياتي در پيش است و من و فرمانده شهيد ميشويم پ جنازهمان را هم نميآورند.» بعد از آن #غسل_شهادت ميگيرد و آماده شهادت ميشود. بعد از شروع عمليات سربازان سوري در جناحين آنها بودند. از شدت آتش دشمن زمینگیر ميشوند و فرماندهشان مجروح ميشود، اما محمدامین برميخيزد و #رجزخواني ميكند و ميگويد «مگر ما شيعه علي بن ابيطالب نيستيم. شيعه علي ترسو نيست به پا خيزيد و برويد. من هستم.»
🌷بعد به سمت دشمن تيراندازي ميكند و با شجاعتش 160 نفر از آن مهلكه جان سالم به درمیبرند. منتها خود محمدامین كنار #فرماندهاش كه به شهادت رسيده بود ميماند و دو تير يكي بهزانو و ديگري به پشتش ميخورد. همرزمانش ميگفتند اول فكر كرديم كه تير به كتفش خورده و ميتواند بيايد. بنابراين برخي از رزمندگان در كانال #منتظر_پسرم ميمانند؛ اما ساعت از 9 شب گذشت جبهه النصره عكس شهيد محمدامین را در شبكه اورينت ميگذارد و همه متوجه ميشوند كه خواب او با شهادتش تعبير شده است...
#شهید_محمدامین_کریمیان🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
#شهید_دهه_هفتادی
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 وصیت نامه تکان دهنده شهید #مدافع_حرم
#شهید_محمدامین_کریمیان
#ویژگی_های_شهید
👈از زبان ذاکر اهل بیت جواد مقدم
🔻 خواب عجیب خواهر شهید رو میتونید اینجا بخونید 👇👇
eitaa.com/ShahidNazarzadeh/1579
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📝شعر و درد و دل #پدرانه
برای #پسر_شهید و جاویدالاثرش
#حسن_رجایی_فر
🎗گل همیشه بهارمـ🌸 تو با بهار #بیا
❣ببر ز دیده ی ما رنج #انتظار بیا
🎗کنون که مژده دیدار یار💫می آید
❣ #تو هم به پیش من زاردل فغان بیا
🎗ز پا فکنده مرا انتظار دیدارت 😔
❣برای دیدن دلهای بی قرار💓 بیا
🎗حدیث #عشق مرابیگمان تومیدانی
❣تو ای ستاره درخشـ🌟ـان روزگاربیا
🎗توراچومردمک چشمـ👁عزیزمیدارم
❣تو را قسم به دیار این #شهیدان بیا
🎗کبوتران🕊 وطن جملگی رها شده
❣تو ای کبوتر دربند انتظار #بیا
🎗بیاکه جان وتنم در #غم_تو میسوزد
❣برای مرهم دلهای داغدار💔 بیا
🎗تو نور✨ چشمان بی فروغ منی
❣تو ای #چراغ فروزان شام تار بیا
🎗گرفته دشت بوی #نرگس و ریحان
❣تو ای بنفشه شاداب جویبارها🏝بیا
🎗 #دعای خیر من و هم #مادر را
❣به گوش جان بشنو و شادکام بیا
#شهید_حسن_رجایی_فر
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸کمتر پیش میآمد که روحالله #بیکار باشد. همیشه مشغول بود با برنامه ریزی📝 دقیق و خاص خودش👌 تمام کارهایش را به #ترتیب انجام میداد.
🔹گاهی بین کارهایش، زمانهای کوتاهی⌛️ پیش میآمد که وقتش خالی بود حتی برای آن زمانهای #کوتاه هم برنامهریزی داشت✅
🔸یک #قرآن جیبی کوچک همیشه همراهش بود در زمانهای خالی اش مشغول قرآن خواندن📖 میشد.️ کتاب زبان انگلیسی🔠 و #عربی را هم به همراه داشت تا در اوقات بیکاری زبان بخواند. روحالله برای تک تک #ثانیههای زندگیاش برنامه داشت... .
#شهید_روح_الله_قربانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠دوست داشتنی
🌷بچه #اول بود، خیلی هم شیرین و دوست داشتنی نمی دانم خدا در وجود این فرزند چه چیزی قرار داده بود که من را این قدر به خودش #وابسته کرده بود، دوست نداشتم حتی لحظه ای از او دور باشم
🌷حتی وقتی برای #نماز جماعت به مسجد می رفتم سریع خودم را به منزل می رساندم تا این فراغ و #دوری از احمد زیاد طول نکشد. عجله کردن برای بازگشت به خانه به قدری ظاهر و مبین بود که اهل مسجد با شوخی و خنده می گفتند کجا با این عجله؟ دوباره میخوای احمد روببینی؟
🌷یادم می آید دو روز از تولد احمد می گذشت که من برای شرکت در کلاس وارد حوزه شدم. در حوزه مسول حضور و غیاب بودم و #آخرین کسی که باید از کلاس خارج می شد من بودم
🌷بیشتر وقت ها تا مغرب توی مدرسه می ماندم ولی آن روز به محض اینکه استاد گفت: والسلام علیکم و رحمه الله #سریع از جا بلند شدم و آمدم خانه اصلا یادم رفته بود که باید حضور و غیاب کنم.
🌷فردای آن روز معلم مچم را گرفت و گفت: دیروز کجا بودی؟ چرا اینقدر با عجله رفتی؟ گفتم: کار داشتم.
با خنده گفت کار داشتی یا می خواستی بری بچه تو ببینی؟
راوی:
پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین
مجید مکیان
#شهید_احمد_مکیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا💞
❣مسجد که میرفتم، چند باری دیدمش... خیلی ازش خوشم می اومد چون #مرد بودن را در اون می دیدم...
برای رسیدن بهش چله گرفتم...😊😮🌹
❣ساده زیست بود، طوریکه خرید عروسی اش فقط یه #حلقه 4500 تومنی بود ...
مهریه ام 14 سکه و یه سفر حج بود که یه سال بعد #ازدواجمون داد؛-ميگفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد..
❣هیچ وقت بهم نمی گفت عاشقتم... میگفت #خیلی_دوستت_دارم
میگفت اگه عاشقت باشم به زمین می چسبم ....
❣من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون می دیدم که برایش ماندن چقدر سخت است ...
برای #شهادتش چله گرفتم چون خیلی دوستش داشتم و میخواستم به آنچه که دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شود
( 💟همسر شهید برای رسیدن و #ازدواج با مهدی عسگری چله میگیرد
و ده سال بعد برای رسیدن مهدی به #خدا چله می گیرد 💟)
#شهید_مهدی_عسگری🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh