❣ #سلام_امام_زمانم❣
🍁اى دل! #بشارت مى دهم
🌼خوش روزگارى مى رسد
🍃یا درد و غم💔 طى مى شود
🌺یا #شهریارى مى رسد
🍁گر کارگردان جهـ🌏ــان
🌼باشد "خداى مهربان"
🍃این کشتى طوفان زده
🌺هم بر کنارى #مى_رسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
...
شـب تا سحـــر
بہ عشــ♥️ـق تو تاب آورد دلــم
اے #آفتاب زندڪَیِ من طلــوع ڪن
روزم بدونِ #چشـمِ_تـو
روشن نمیشود✘
#صبـح است
باش و زندگـی ام را شـروع ڪن ♥️
#شهید_عماد_مغنیه
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خوشا آنانکه #مردانه میمیرند
و تو، ای عزیز♥️
خوب میدانی که تنها #کسانی مردانه میمیرند که "مردانه زیسته" باشند...
۲۰ فروردین سالگرد شهادت
مستندساز و روزنامه نگار
"شهید مرتضی آوینی"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠 #آوینی نصوح انقلاب ماست
🔰احتیاج به یک بارقهی نور و #نفس مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد💫 به سمت #آرمان شهر.
🔰همه ما ادعای درستی پیمایش #مسیر را در غبغب خود داریم😎 و زور میزنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر #طریق_اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش میکنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم😏 چون از راهی که آمدهایم و #سختیای که کشیدهایم میترسیم که بیهوده بوده باشد.
💥اما #آوینی آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و #خاک را دید و صوت ربنای آزادی🕊 را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و #قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد محکم و استوار💪 قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد💓 نه گام هایش.
🔰رسید به دیدگاهی که گفت شاید #امام_زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد سیگار🚬 و تعلقش را، و پرتاب...
🔰شد صوت شناخت ما از بوی باروت و #خون و خاک و آتش🔥 و نگاشت آنچه را که در مکاشفههای ذهنش #حس کرد.
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#سالروز_شهادت 🌷
✍نویسنده: #محمدصادق_زارع
📆تاریخ تولد: ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ شهرری تهران
📆تاریخ شهادت: ۲۰ فروردین ۷۲ فکه خوزستان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهادت یعنی
↫شبیه عاشقا♥️ شدن
↫برا #خدا گدا شدن
↫راهی "کربلا" شدن
#شهادت یعنی
↫رهرو #راه_حق شدن
↫با درد دین💔 دمق شدن
↫حامی مستحق شدن👌
+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ویدیو لحظه شهادت
📆 #سالروز_شهادت
#شهید_مرتضی_آوینی
جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۷۲
در منطقه #فکه در اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق در سن ۴۶ سالگی به شهادت رسید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
13960816001412.mp3
1.88M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه یونس✨
#قرائت_صفحه_دویست_ونوزده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
📆۲۰ فروردین سالروز حمله هوایی رژیم صهیونیستی به پایگاه هوایی T4 و #شهادت جمعی از پاسداران انقلاب اسلامی
🌷شهیدان مدافع حرم
🌷 #حامد_رضایی از تهران
🌷 #اکبر_زوار_جنتی از تبریز
🌷 #مهدی_لطفی نیاسر از قم
🌷 #سید_عمار_موسوی از اهواز
🌷 #مرتضی_بصیری_پور از بیرجند
🌷 #مهدی_دهقان از شهر کاشان
🌷 #حجت_الله_نوچمنی از گلستان
📎هدیه به روح شهدای مدافع حرم #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حواسش به ماست!
میگفت: به #جوانان بگویيد
👈چشم شهيدان🌷 و تبلور #خونشان
به شما دوخته است ...
#دیدهبان
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
[ #چله_عظیم_قرن ]
چهل روز قرائت زیارت عاشورا...
از شب نیمه شعبان تا ۲۳ رمضان
به امید آمدن منجی و مولایمان،
دعوتنامهایی برای بهترینهایمان♥️
#طرح_فرج
#انتشارحداکثری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#کوچکترین_رزمنده دفاعمقدس ...
💢نخستین بار بهصورت انفرادی
در سال ۵۹ به جبهه اعزام شد
در آن زمان تنها "۱۰ سال" داشت
و تا ۱۸ سالگی📆 نیز پس از ۶ماه
تحمل #اسارت از جبهه بازگشت
#رزمنده_سعید_فرجود
#تیپ_تکاوری_امامحسن
#نوجوانان_دفاع_مقدس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹این نوجوان 17ساله ی #لبنانی که در "سوریه" شهید شد🌷به مادرش میگوید: با توجه به خوابی که دیده ام، این #آخرین نهاری است که باهم میخوریم.
🔸مادرش اجازه ی تعریف کردن خواب را نمیدهد❌خوابش را برای #دوستانش اینچنین تعریف کرده بود: دوشب است خواب میبینم روی سینه ام نشسته اند تا #سرم از تنم جدا کنند
🔹که امام حسین(ع) در خواب گفتند: نترس #سر_بریدن درد ندارد، سر من را هم بریدند، درد نداشت😭
(سر مبارک شهید توسط داعش بریده شد)
بعداز #پنج_سال پیکر پاک شهید به آغوش مادرش بازمی گردد🌷
#شهید_ذوالفقار_حسن_عزالدین
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌸میلاد گل نرگس🌸🍃
🎊نیمه ی شعبان گل نرگس🌸 شکفت
🎀چلچله از شادمانی #شب نخفت
🎊آبشار یک لحظه آرام شد، نریخت
🎀تا که رازش با #گل_نرگس بگفت
🎊سرو حیران شد از آن فر و جلال
🎀ماه🌝 فرو مانده درآن حسن جمال
🎊آسمان از شوق😍 بارش سر گرفت
🎀کوه حیران ماند از آن عرف و کمال
🎊اطلسی در باغچه خندید و شکفت
🎀لحظه ی سبز #دعا با غنچه گفت:
🎊هر چه زیبایی خداوند افرید
🎀جملگی در غنچه ی #نرگس نهفت
میلاد پر نور و
با سعادت #مهدی_موعود(عج)
بر همه شیعیان مبارک باد ...🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - میمیره ملتی که توی راه تو شهید نداره - رسولی.mp3
6.29M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐میمیره ملتی که توی راه تو شهید نداره
💐دروغ میگه اون کسی که تورو داره و امید نداره
🎤 #مهدی_رسولی
👌فوق زیبا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✊اینجاخانه #شهیدی است که به انتظار "قیام مولایش" آرام گرفته است
💐شادی روح #شهید_مصطفی_ابراهیمی_مجد صلوات🌸
#گلزار_شهدای_تهران🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_هفتم 7⃣
🔮با همه این ها مصطفی از طریق سید غروی مرا از خانواده ام #خواستگاری کرد. گفتند نه❌ آقای صدر دخالت کرد و گفت: «من ضامن ایشانم. اگر دخترم بزرگ بود #دخترم را تقدیمش می کردم.» این حرف البته آن ها را تحت تاثیر قرار داد. اما اختلاف به قوت خودش باقی بود🙁 آنها همچنان حرف خودشان را می زدند و من هم حرف خودم را. تصمیم گرفته بودم به هر قیمتی شده با #مصطفی ازدواج کنم.
🔮فکر کردم در نهایت با اجازه #آقای_صدر که حاکم شرع است عقد می کنیم، اما مصطفی مخالف بود🚫 اصرار داشت با همه فشارها عقد با اجازه پدر و مادرم جاری شود👌 می گفت: سعی کنید با محبت و مهربانی آن ها را #راضی کنید. من دوست ندارم با شما ازدواج کنم و قلب پدر و مادر تان ناراحت باشد. با آن همه احساس و شخصیتی که داشت خیلی کوتاه می آمد جلوی پدر و مادرم. وسواس داشت که آن ها هیچ جور در این قضیه آزار نبینند.
🔮اولین و شاید #آخرین باری که مصطفی سر من داد کشید به خاطر آنها بود: روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران💥 مي كردند. همه آن جا را ترک کرده بودند. من هم بیروت بودم. آقا مصطفی #جنوب مانده بود با بچه ها و من که به همه شان علاقه مند شده بودم نتوانستم صبر کنم و رفتم مجلس شیعیان پیش "امام موسی" سراغ مصطفی و بچه ها را گرفتم. آقای صدر نامه ای به من داد و گفت: باید هر چه سریع تر این را به دکتر چمران برسانید.
🔮با استاد یوسف حسینی زیر توپ و خمپاره راه افتادیم رفتیم #مؤسسه. آن جا گفتند دکتر نیست. نمی دانند كجا است. خیلی گشتیم و دکتر را در #الخرایب پیدا کردیم. تعجب کرد😟 انتظار دیدن من را نداشت. بچه ها در سختی بودند. بمب و خمپاره، وضعیت خیلی خطرناک بود. مصطفی نامه را از من گرفت و پاسخی نوشت که من برسانم به آقای صدر.
🔮گفتم: نمی روم🚷 این جا می مانم و به بیروت بر نمی گردم. مصطفی اصرار داشت که نه، شما باید هرچه زودتر برگردی #بیروت. اما من نمی خواستم برگردم و آن وقت مصطفی، که آن همه لطافت و محبت داشت برای اولین بار خیلی خشن شد و فریاد زد🗣 گفت: برو توی ماشین این جا #جنگ است. باکسی هم شوخی ندارند! من خیلی ترسیدم و هم ناراحت شدم. خوب نبود، نه این که خوب نباشد، اما دستور نظامی داد به من و من انتظار نداشتم جلوی بچه ها سرم #داد بزند.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_هشتم 8⃣
🔮وقتی من خواستم برگردم، مصطفی جلو آمد و به یوسف حسینی گفت: شما برو، من ایشان را با ماشین خودم🚗 می رسانم. تمام راه از الخرایب تا #صیدا را گریه می کردم. به مصطفی گفتم: من فکر می کردم شما خیلی با لطافتی، تصورش را نمی کردم این طور با من برخورد کنی. او چیزی نگفت تا رسیدیم صيدا، جایی که من می بایست منتقل می شدم به ماشین یوسف حسینی که به بیروت برگردیم. آن جا مصطفی از من معذرت خواست. مثل همان مصطفایی که می شناختم.
🔮گفت: من قصدی نداشتم، ولی نمی خواهم شما بی اجازه فامیلتان بیایید و #جنوب بمانید. شما باید برگردید و با این ها باشيد. به هر حال به روزهای سختی بود. اجازه نمی دادند از خانه🏡 بروم بیرون. بعد از هجده سال تنها این ور و آن ور رفتن، کلید ماشین را از من گرفتند. هر جا می خواستم بروم #برادرم مرا می برد و بر می گرداند تا مبادا بروم مدرسه یا پی آقای غروی.
🔮طفلک #سید غروی به خاطر ازدواج من خیلی سختی کشید. میگفتند: شما دخترم را با این آقا آشنا کردید. البته با همه این فشارها من راه هایی پیدا می کردم و مصطفی را می دیدم☺️ اما این آخری ها مصطفی خیلی کلافه و عصبانی بود. یک باره گفت: ما شده ایم نقل مردم. فشار زیاد است، شما باید یک راه را انتخاب كنید، با این ور و یا آن ور، دیگر قطعش کنید😔 مصطفی که این را گفت بیش تر #غصه دار شدم. باید بین پدر و مادرم که خیلی دوستشان می داشتم و او، یکی را انتخاب می کردم. سخت بود، خیلی سخت.
🔮گفتم: مصطفی اگر مرا رها کنی می روم آن طرف، #تو باید دست مرا بگیری! گفت: آخر این وضعیت نمی تواند ادامه داشته باشد. آن شب وقتی رسیدم خانه، پدر و مادرم داشتند تلویزیون📺 تماشا می کردند. تلویزیون را خاموش کرده و بدون آن که از قبل فكرش را کرده باشم گفتم: بابا! من از بچگی تا حالا که بیست و پنج شش سالم است هیچ وقت شما را #ناراحت نکرده ام و اذيت نکرده ام، ولی برای اولین بار می خواهم از اطاعت شما بیایم بیرون و عذر می خواهم! پدرم فكر می کرد مسئله من با #مصطفی تمام شده✘ چون خودم هم مدتی بود حرفش را نمی زدم. پرسید: چی شده؟ چرا⁉️ بی مقدمه، بی آن که مصطفی چیزی بداند. گفتم: من پس فردا #عقد می کنم. هر دو خشکشان زد.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh