eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸♥️🌸 میگن بهشت زیر پای مادران است من مطمئنم که راه عروج🕊 رو از همونجا پیدا کرده ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - مقام مادرم حضرت فاطمه زهرا.mp3
3.76M
♨️مقام مادرم حضرت فاطمه زهرا(س) 👌 بسیار شنیدنی 🎙رهبر معظم انقلاب 🎙 🎙استاد ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یک نفر باید داوطلب می‌شد که روی سیم‌خاردار دراز بکشد تا بقیه از روی او رد شوند😱 یک فورا با شکم روی سیم‌خاردار خوابید. همه رد شدند جز یک پیرمرد👴 گفتند: بیا! گفت: نه❌ شما برید! من باید وایستم بدن رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره😭 ♨️چسبیدن به سیم‌خاردار کجا و چسبیدن به مقام و جایگاه کجا♨️ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ولی بچـه‌های شهـدا 👥 بعد از شـما تازه دارن رو احسـاس میکنن ..😢 ‎ ‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین -مثل حاج قاسم - نظری.mp3
3.98M
🍃صفا بده به دنیا که رنگ و بو بگیره 🍃بارون بزن که اشکام دوباره رو بگیره 🎤 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنران دارد سخنرانی میکند 🎙 کودکی می‌آید و وسائل روی میزش را بر میدارد، بازی گوشی میکند و ... 😂 🔺 سخنران فوق العاده است، خودتان ببینید...😍 📲از دیروز این در شبکه‌های اجتماعی در حال دست به دست شدن است. فیلم مربوط آقای است. از چهره های مقاومت💪 دمش گرم بابت حال خوبی که با این فیلم به ما منتقل کرد😊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥سخنران دارد سخنرانی میکند 🎙 کودکی می‌آید و وسائل روی میزش را بر میدارد، بازی گوشی میکند و ... 😂
▫️ درسته که این ویدیو 📽 توی خیلی از کانال ها شده , ولی حتما ببینید حس و آرامش 😇 بی نظیری داره 😍
♦️شرط شهید بودن است 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🇮🇷♥️🇮🇷 🔸سرکار خانم از اسطوره های زن شجاع ایران هستید که ب عنوان مادر شهید ایران از ایشان نام برده میشود♥️✨ 👆 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صحبت های مهم حاج مهدی رسولی درباره بیانات اخیر و تحریف و تقطیع سخنان ایشان توسط برخی خواص و رسانه ها 🔇 - مراسم میلاد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) 🗓 پنجشنبه ۲۲ دی‌ماه ۱۴۰۱ 📍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نقل ازخاطرات آزادگان: 📝 اسیر که شد، بعثی ها فهمیدن مسیحیه بهش گفتن توکه نیستی، علیه ج.ا.ا مصاحبه کن تاپناهندگی بگیری! 💯 گفت مسلمون نیستم، ایرانی که هستم ⏪تا يوم قیامت مدیون شهداء،جانبازان، آزادگان ورزمندگان (آنان که برصراط مستقیم و ارزش‌های انقلاب اسلامی باقی ماندند) هستیم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آقاجان! ✋ ما نرده های خیابان نیستیم که با چند تکان بشکنیم! ما بچه های انقلابیم... 💪 یادگارانِ .. وارثان شهداء.. ‎ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢توسل به حضرت زهرا(س) 🔸«نمی‌دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می‌شد. 🔹می‌دانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک⚠️ بود،‌ چون توجه را به سمت من جلب می‌کرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم. 🔸یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که ایام است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم🤲 و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم😭دعا کردم. 🔹در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم.» این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند❌ 🌷 📚برگرفته از کتاب مهر مادر ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
در این تصویر 📸 تمام عاشقانه های دنیا را ببین.. این چشمان یک مادر است وقتی برایش خبر پیدا شدن‌ پیکر پسرش را بعد از ۲۸ سال آوردند😢 خیره شده به دستان همسرش که میلرزد ‌ و میگرید...!😞 مادر شهید محسن نبوی بعد از شنیدن خبر بازگشت پیکر فرزندش ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 📖دوست ها
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣2⃣ 📖خانه پدری ایوب بودیم که برای از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود😴 نگاهش میکردم. منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمیخورد، ترسیدم😰 صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم. 📖کیفم را تکان دادم، ایینه کوچکی بیرون افتاد، جلوی دهانش آیینه بخار نکرد❌ برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا شده است از دستش دادم. بعد ها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است. 📖دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد✅ حس میکردم حتی در دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، است. یکبار مصرف غذا میخوردیم. صدای خوردن قاشق و بشقاب🍽 به هم باعث میشد حمله عصبی سراغش بیاید. 📖 که میگرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر میکردم. انها می امدند و دست و پای ایوب را میگرفتند، رعشه می افتاد به بدنش بلند میکرد و محکم میکوبیدش به زمین. دستم را میکردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد🚫 📖عضلاتش طوری سفت میشد که حتی مرد ها هم نمیتوانستند انگشت هایش را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بیحال😓 روی زمین می افتاد. انگشت های را از بین دندانهایش بیرون می اوردم. نگاه میکردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها ارام😌 میگرفت. 📖مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد، دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیوفتاد. خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند ان اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت: بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم❌ حالا غیر از اقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب" 📖خواستم ساکتشان کنم ک دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت......" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند😄 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣2⃣ 📖کار مامان شده بود گوش تیز کردن، صدای بق بق یاکریم را که میشنید، بلند میشد و بی سر و صدا از روی پنجره پرشان میداد🕊 وانتی ها که میرسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند "اهن پاره، لوازم برقی...." مامان خودش را به انها میرساند میگفت مریض🤒 داریم و انها را چند کوچه بالاتر میفرستاد. 📖برای بچه های محله هم علامت گذاشته بود. همیشه توی کوچه شلوغ بود. توی همین چندماه تمام های ایوب خودش را نشان داده بود. حالا میشد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم❤️ را فهمید. 📖جایی از بدنش نبود که سالم باشد، حتی هایش قفل میکرد؛ همان وقتی که موج گرفتش. وقتی که بیمارستان بود با نی به او اب و غذا میدادند. بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند ک با زور فک ها را باز کنند؛ فک از جایش در میرود😔 حالا بی دلیل و ناگهان فکش میشد. 📖حتی وسط مهمانی، وقتی قاشق توی دهانش بود دو طرف صورتش را میگرفتم، دستم را میگذاشتم روی برامدگی روی استخوان فک و میدادم. فک ها ارام ارام از هم باز میشدند و توی دهانش معلوم میشد. بعضی مهمانها نچ نچ می کردند😒 و بعضی نیشخند میزدند و سرشان را تکان میدادند. 📖میتوانستم صدای اخی🙁 گفتن بعضی ها را به راحتی بشنوم. باید جراحی میشد. دندان های عقب ایوب را کشیدند؛ همه سالم بودند. سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند. دکتر قبل از عمل گفته بود که این جراحی حتما هم دارد و همینطور بود. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
Maziyar Fallahi - Leila (320) (1).mp3
12.14M
🎵 این نامه رو لیلا فقط بخونه 🎤🎤 مازیار 👈تقدیم به 👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌸♥️🌸 ❣مرا به یاری خوانده عشقم ★حلالم کن که عازم بر ❣شود عشقمـ♥️ تا که آغاز ★پر و بال مرا به پرواز🕊 وداع همسر شهید مدافع حرم 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا