eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
از امام سجاد پرسیدند:آقا به شما کجا خیلی سخت گذشت؟ ... سه مرتبه فرمود  ....  امام سجاد (علیه السّلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام، بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود🚫. ۱- ستمگران👹 در شام، اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کردند و بر ما نمودند و کعب نیزه به ما می زدند💥. ۲- را در میان هودج های زن های ما قرار دادند😭، سر پدرم و سر عمویم عباس (علیه السّلام) را در برابر چشم عمه هایم (سلام الله علیها) و ام کلثوم (سلام الله علیها) نگه داشتند😭 و سر برادرم علی اکبر (علیه السّلام) و پسر عمویم قاسم (علیه السّلام) را در برابر چشم سکینه و فاطمه (سلام الله علیها) (خواهرانم) می آوردند و با سرها می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت😭😭. ۳- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش🔥 بر سر ما می ریختند، آتش به ام افتاد، چون دست هایم را به گردن بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت🔥 و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید😭. ۴- از طلوع خورشید☀️ تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز🎶 ما را  در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم آن ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند😔. ۵- ما را به یک ریسمان بستند⛓ و با این حال ما را از در خانه ی عبور دادند. ۶- ما را به بازار بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند😔 ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت🚫. ۷- ما را در مکانی جای دادند که نداشت❌ و روزها از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم و از و گرسنگی و خوف کشته شدن همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم😭. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
هدایت شده از پستهای خودم
4_5951729721883492822.mp3
3.87M
(ع)⚫️▪️ 🔳من یادگار عشقم 🔲آئینه دار عشقم 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تو #سوریه که بودیم چند باری دیدمش، خیلی روحیه خوب و پرنشاطی داشت، یبار دیدم که تو حرم #حضرت_رقیه به زائرا چایی می ریزه☕️ رفتم کنارش، هم صحبت شدیم، گفت فلانی من تا #شهید نشم برنمیگردم❌. #شهید_حامد_جوانی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣0⃣5⃣ 🌷 🔰( آبان۹۳) نزدیکای تولدش بود که بهم زنگ زد📞.گفت: مهرداد از دستت بر میاد؟؟ گفتم: چی ؟؟ گفت:کمک مالی گفتم:آخه به کی⁉️ گفت: تو دیگه کاریت نباشه 🔰گفتم حتما ، یه مبلغی💰رو اومد و ازم گرفت. منم چون میدونستم که حتما واسه میخواد دیگه نپرسیدم.یه روز دیگه بازم بهم زنگ زد☎️مهرداد بازم داری کنی⁉️گفتم: باشه حتما 🔰وقتی اومد بهش گفتم من یه مقدار پول دارم💴 که مال چند نفره ولی چون هرکدوم یه شهری هستن بهشون برسونم. چیکار کنم❓ گفت: الان حلش میکنم👌. 🔰زنگ زد📞 به دفتر یکی از و ازشون پرسید که چیکار میتونیم با این پول بکنیم اونا هم جواب داده بودن که میتونیم به اونا این پول رو احسان بدین. اون پول رو هم دادم بهش به بازم نپرسیدم🚫 چیکار میخواد بکنه. 🔰بعدها با اصرار ازش پرسیدم و فهمیدم 3 تا بچه بودن که بهشون کمک میکرد. ولی نام و نشونی نداد ❌که کی هستن. 🔰حامد بود... همیشه دست بخیر بود👌 و به خیلی ها پنهونی کمک میکرد.یه فرشته در قالب   روی این زمین خاکی به نقل از رفیق صمیمی شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هم تو امتحان استخدامي بانك قبول شده بوديم هم جهاد سازندگي .خيلي دودل بوديم . #ماشاءالله گفت ميريم استخاره ميكنيم. اولين استخاره را براي ماشاءالله زد.يك نگاه بهش كرد وگفت:تو كي هستي كه اين #آيه برايت آمده⁉️ازآيه پرسيديم.گفت آیه #شهادت .از ماشاءالله پرسيدم : مگه چه نيتي كرده بودي؟ گفت:نيت كرده بودم بروم آنجايي كه برايم عاقبت بخيري داردو الان ديدم كه #جهاد سازندگي بهتر ازبانكه. #شهید_ماشاءالله_شیخی
از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد میرفت سمت #حرم. - سلام حاجی! جوابمان را داد. از زور سرما خودش را مچاله کرده😖 بود. آب توی چشمهایش جمع شده بود. #مصطفی شال گردنش را باز کرد، انداخت دور گردن پیرمرد. - حاج آقا! التماس دعا. #شهید_مصطفی_احمدی_روشن 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد میرفت سمت #حرم. -
0⃣1⃣5⃣ 🌷 💠شهادت 🌷بار‌ها به کسانی که ما هستند مخصوصاً دانشجویان گفته‌ام که از دست دادن مصطفی برای ما خیلی سنگین می‌بود اگر غیر از نصیبش می‌شد. 🌷چند چیز ما را کرد یکی لطف خداوند و دیگری شهادت که نصیب این بچه شد. از ما می‌پرسند که بعد از شهادت مصطفی چه داشتید. 🌷اگر زحمتی برای بزرگ کردنش کشیدیم و این کار را تمام کردیم. به موقع تقدیم به الهی کردیم و شهادت🕊 این جوان ما را آرام کرد مخصوصاً را. 🌷در دیدار با ، مادرش گفت که گریه نمی‌کنم که دشمنان خوشحال نشوند. آقا هم گفت که گریه کنید تا شوید و دشمنان کرده‌اند خوشحال شوند ». 🔺به نقل از پدر شهید 🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#همرزم یوسف می گوید:هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه📝 می نویسد.با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد!برای چه کسی نامه می نویسد⁉️ آن هم هرروز! یک روز گفتم: یوسف نامه ات راپست📮 نمی کنی؟دست مرا گرفت وقدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه💌 را ازجیبش درآورد، ریز ریز کرد وداخل آب ریخت.چشمانش پراز اشک شد😭 وآرام گفت:من برای آب نامه مینویسم #کسی_را_ندارم_که😔 #شهید_یوسف_قربانی @shahidNazarzadeh
🌹دلـم گرفته #شهــیدان مراببرید😔 مرا زغربت این خـاک تاخدا ببرید مرا که خسته ترینم کســـی نمیخواهد کرم نمودہ #دلــــمـ❤️ را مگر شما ببرید #شهدا_گاهی_نگاهی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_611287435220877329.mp3
7.98M
روایتگری 🎶 بچه ها لشکرکشی دشمن هرروز داره تکمیل تر میشه.. ناتو داره کاملتر میشه.. جبهه داره پیچیده تر میشه.. قدری 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مهـــــدی_جان ! ز چشم خود گله دارم نه از تو ای گل نرگس🌸 که با منی همه جا و نبینمت به کجایی😔 شــــرمنده ام آقاجان یا اباصالح المهدی ادرکنــــی تعجیل در فرج مهدی زهرا سلام الله علیها #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝 💠آنجا كه بايد دل به دريا زد، همين جاست ! روزهای هفته و زخم كهنه و آدمهای بی خيال 😔 ! سلام آقای خوبی!  فرمول ساده حب دنيا = عادات غلط = غفلت از تو😢! خيلي وقت پيش يادم هست؛ عشق خواندم و به دست نسيم 🍃سپردم، نميدانم برايت آورد يا نه ⁉️ ببخش آقا ! با تو هم دير به دير شده است😔. يا صاحب الزمان ! روزهاي نه❌ بي تو است. وقتي كه ميهمان ذهن كوچكم مي شوي ،هنوز قيامتي به پا نشده ام كرده اي آقا😊 ! .. وقتي هواي به سرم مي زند ، حال و هواي را دارم😌.. هميشه هم حسي درونم زنده است👌 كه نمي كني🚫. هر بار دلم مي شكند💔 مي آيم  و باز نمك  مي خورم و نمكدان😔😔... اين روزها چه بشكن بشكني هست درِ ! سرت را به درد آوردم آخر چيزي نداشتم كه اين بار سرم را و بگويم آقا جان آمده ام .ومن خوب مي دانم كه تنها عشقـ❤️ كافي نيست❌ براي آقا! 🏴اللهم عجل لوليك الفرج...     🏴آجرک الله یاصاحب الزمان... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5792009775159968472.mp3
2.48M
🎧 می دانی..من فهمیده ام،تنهاچیزی که اهلِ رادرخیمه ی حسین،نگه داشت؛ عشق بـود❗️ فقط بخاطرخودت،بایدبرخاست! 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚫روضه شهادت امام سجاد علیه السلام⚫ و 🇮🇷بزرگداشت هفته دفاع مقدس در جوار شهدای گمنام🇮🇷 💺سخنران و راوی: حاج علی پیراسته 🎙مداح: حاج رضا شریفی 🕗شنبه شب مورخ ۹۷/۶/۳۱ ساعت ۲۰ مشهد،قاسم آباد، انتهای بلوار اندیشه، روبروی سرزمین موجهای آبی، پارک نیلوفر آبی ✔هیئت مذهبی پیروان ولایت باحضور هیئت مذهبی محبان جواد الائمه علیه السلام و پایگاه مقاومت بسیج روح الله 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷نامم #علی #فاطمی بودم و #علوی زیستم #هاشمی جنگیدم و #حسینی شهید شدم چون فرزند #زهرام و مدافع حرم #ز
من اصلا فکرش را هم نمی‌کردم. ولی #پدرش چرا. می‌گوید: "وقتی علی داشت می‌رفت احساس کردم که #شهید می‌شود🕊."همیشه در روضه‌ها می‌گفتم: "چرا مردم #کوفه امام حسین(ع) را تنها گذاشتند😔. وقتی هم که علی رفتنش به #سوریه را با من مطرح کرد، فورا قبول کردم. علی هم به من گفت: " توقع غیر از این را هم از شما نداشتم😊 #شهید_علی_آقاعبداللهی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من اصلا فکرش را هم نمی‌کردم. ولی #پدرش چرا. می‌گوید: "وقتی علی داشت می‌رفت احساس کردم که #شهید می‌شو
1⃣1⃣5⃣ 🌷 🔹شهادت ایشان را هیچ کدام از دوستانش ندیده‌اند❌ ولی تایید کرد✅ و به بنیاد اطلاع داد. حتی کسی که از نیروی دریایی سپاه همراهش بود، آمد اینجا تعریف کرد که تا دو سه ساعت قبلش⌚️ با هم بوده‌اند ⚡️اما بعدش او را . 🔸هم رزمش تعریف می‌کند: بچه شهرری است. در خط شهید می‌شود🌷 و او را می‌بیند.  علی آقا هم آن جا مهماتش تمام می‌شود♨️. 🔹او می‌گوید: "ما هر وقت، کم می‌آوردیم، را می‌چسباندیم به پیشانی آقا، شارژ می‌شدیم👌. آنجا به معروف بود چون اسم فرزندش امیر است. 🔸خیلی سر نترسی داشت. هرچه گفتم ابو امیر جلو نرو❌ ما الان نداریم ولی علی آقا گفت با همین 5 تا نارنجک💥 از پس این‌ها بر می‌آیم👊." 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت جمعی از هموطنان عزیزمان را در پی حادثه تروریستی صبح، #تسلیت عرض می کنیم خدمت ملت ایران، خصوصا خوزستانی های مظلوم😭 سالهاست خوزستان با خون شهدا عجین است... #خوزستان #اهواز #شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 8⃣4⃣ ❓چگونه امام حسین (ع) و امـــام مـــهـــد ے "عـــج"پ
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 9⃣4⃣ 🔴پیراهن حضرت یوسف علیه السلام ⬅️پیراهن حضرت یوسف علیه السلام چه بود و در نزد کیست !؟ 📝ﻣﻔﻀّﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﮔﻮﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ⬅️ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻳﻮﺳﻒ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺑﺮ ﻭﻯ ﺍﺛﺮ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻭﻓﺎﺗﺶ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺁﻭﻳﺨﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﻭﻳﺶ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻤﻴﻤﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ، ﻳﻌﻘﻮﺏ ﺑﻮﻯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻮﻝ ﺧﺪﺍﻯ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺧﻄﺎﻛﺎﺭ ﻧﺪﺍﻧﻴﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﻯ ﻳﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﺸﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ 📌ﻭ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﺪﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺷﻮﻡ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺩﺭ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻫﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺮﻭﺝ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﺳﺖ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﻠﻢ ﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﻨﺘﻬﻰ ﺑﻪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠّﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 📙کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق/باب ۵۸/صفحه۶۷۴/حدیث۲۹ 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
در ماشین🚙 را باز کرد. گفت:بفرما بالا.از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای توی ماشین بود.من یا حاجی⁉️فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه»سوار شدم.دررابست😟. به راننده گفت «ایشون روببر برسون» راننده فقط گفت چشم.راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم.دور می شدیم ازش.زیر باران ⛈خیس میشدو می آمد.   @shahidNazarzadeh
2⃣1⃣5⃣ 🌷 💠قارچهاى سمى جاده! 🌷عملیات بود و ما در ٥٠٠ متری پل چنتره، بنه تدارکات به پا کرده بودیم. ساعت ٩ صبح🌥 قرار بود مقداری مهمات و آذوقه برای که در حال پیشروی بودند؛ ببریم. تا شب قبل جاده مواصلاتی در دست ها بود برای همین گراى دقیق آن را داشتند و بی وقفه گلوله کاتیوشا و خمپاره💥 بود که روی جاده فرود می‌ آمد. 🌷از چندتا راننده ‌ای که در بنه داشتیم هیچ کدام حاضر به رفتن نشدند❌ چون جاده از دور پیدا بود که از دامنه تپه‌ ها پیچ می‌ خورد و بالا می‌ رفت و می‌ دیدیم که جاده زیر آتش است. راننده ‌ها به حاج اسکندر (شهيد حاج اسماعیل اسكندرى) می‌ گفتند: «حاجی اجازه بده آتش سبکتر شود؛ می‌ رویم!» آنها نشد🚫، کلاشش را برداشت، پشت یکی از ماشین‌ ها🚙 که آماده بود؛ نشست. 🌷اولین بار بود که احساس می‌ کردم این بار آخر است که را می‌ بینم، رفتم جلو شوخی و جدی گفتم: «حاجی خدا رحمتت کند! برو به سلامت☺️!» حاجی که راه افتاد هیچ کس از جایش تکان نخورد چشم به جاده داشتیم و حاج اسکندر که پیش می‌ رفت گلوله‌ های کاتیوشا💥 بی‌ وقفه به جاده می‌ خورد و گرد و خاک🌫 حاصل مثل در میان جاده قد می‌ کشید، اما حاجی و مارپیچ🔄 از میان انفجارها عبور می‌ کرد. 🌷همه به اشک افتاده بودیم😭 و برایش دعا می‌ کردیم تا زمانی که ماشین از چشم ما شد. ساعتی بعد حاجی به سلامت از همان جاده به بنه برگشت😌.... 🌷١٩ دی ماه ١٣٦٥ حاج اسماعيل در حال بالا رفتن از خاكريز دشمن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خورشيدِ آن روزِ در حالی غروب می‌ کرد⛅️ كه مردی از مردان حماسه، به آرامی سر بر بالين خون مى گذاشت و به نام بلند افتخار می يافت😔. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هیچ تیرے بر پیڪر #شہید اصابت نمے ڪند، مگر آنڪہ اول از #قلب_مادرش گذشتہ باشد!💘 یعنے، اول، " #قلب_مادر_شہید " شہید مے شود😔. #مادران_شهدا #شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh