🌷شهید نظرزاده 🌷
#مرتضی_حسین_پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن #حججی بود. این فرماند
9⃣1⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم
🔸اوایل ازدواجمان برای #شهادتش دعا میکرد، میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادتــ🕊 میکند. #نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد🚫
🔹 دیگر تحمل نکردم؛ یک شب🌙 آمدم و #جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: «تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، #شهید میشی»
🔸 حتی جلوی نماز اول وقت⏰ او را میگرفتم. اما چیزی نمیگفت🙁.
دیگر هم #نمازشب نخواند. پرسیدم:«چرا دیگر نماز شب نمیخوانی⁉️»
🔹خندید😄 و گفت:«کاریو که باعث #ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم، #رضایت تو برام از عمل مستحبی مهم تره⭕️، اینجوری امام زمان(عج) هم راضیتره.☺️»
🔸بعد از مدتی برای شهادت هم #دعا نمیکرد، پرسیدم:«دیگه دوست نداری شهید بشی؟» گفت:«چرا. ⚡️ولی براش دعا نمیکنم.چون خود #خدابایدعاشقم بشه تا به شهادت🕊 برسم.»
🔹گفتم:«حالا اگه تو #جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟🙁» لبخندی زد و گفت:«مگه #عشق پیر و جوون میشناسه😄؟»
راوی:همسر شهید
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#فرمانده_شهید_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadehز
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻رهبر انقلاب: صدای #شهید_آوینی، آن صدایی است که بزرگترین حرفها را میزد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً می
4⃣3⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_سید_مرتضی_آوینی🕊❤️
💠 روزهای مقاومت در #خرمشهر
🌷اولین باری که با #شهیدآوینی برخورد داشتم توی #خرمشهر بود...اون ایامی که جنگ تن به تن شده بود و شهر داشت سقوط میکرد💥، همه؛ زن و مرد، پیر و جوون با هر چی که داشتند دفاع میکردند👊.
🌷 توی اون بحبوحه یهو یه #جوونی رو دیدیم که با دوربین📹 اومده و از من داره فیلم میگیره! اعصابم ریخت به هم😣...
🌷گفتم مرد حسابی الان وقت فیلم📹 گرفتنه؟! اون #تفنگ رو بردار چهارتا تیر بنداز💥سمتشون؛نمیبینی دارن پیش میان؟
🌷گفت: «من به چیز دیگهای مأمورم، #وظیفهی الان من ثبت تصاویره📼 و وظیفهی شما جنگیدن👊!.»
🌷(الان میفهمم چی گفت... کاری که اون فیلمها📽 کرد شاید #گلوله نمیکرد!)
خواستم #آرپی_جی بزنم اونم رفت پشت سرم که ازم فیلم بگیره،شلیک کردم 💥و بعد نگاه کردم پشت سرم دیدم نیست😧!
🌷نگو آتیشِ🔥 آر پی جی #پرتش کرده بود چند متر اونورتر!نگاه کردم دیدم سیاه و دوده زده 👤چسبیده به دیوار!
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
توی قلعه گنج کرمان، بچه های فقیر و ماه ها حموم نرفته ی #کپرنشین رو بغل میکرد، #نوازش میکرد، میبوسید
9⃣8⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠به روایتی از دوستان شهید
⚜رسیدیم #کربلا،رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه زنی و #توسل و دعا.راه افتادیم سمت حرم #امام_حسین(ع) اونجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر👌
⚜بماند که توی #بین_الحرمین چقدرخوندیم🎤 و سینه زدیم .نرسیده به هتل🏢، باز اومد که حاجی بیا بریم #حرم سیری نداشت❌ واقعا عطشان بود!!
صبح 🌤
ظهر ☀️
شب 🌙
سحر، ول نمی کرد...
⚜مدام میومد که بریم حرم برامون #روضه بخون.گاهی، قبول نمیکردم🚫؛بیشتر از این نمی کشیدم،با بچه ها می رفت و #خودش روضه می خوند.
⚜شب حرم بود، #سحر می رفتیم،می دیدیم باز توی حرم نشسته😳جلوش کم آورده بودم اگه #معرفت نباشه، آدم نمیتونه این طور عرض ارادت کنه🚫
⚜خیلی مهمه در #جوونی این شکلی عاشق باشی 😍گوشه گوشه زندگیش رو #وصل میکرد به اهل بیت و امام حسین ( علیه السلام ).
⚜در خصوص #گریه صبح وشام برای امام حسین (علیه سلام) صحبت می کرد.وقتی آب💧 میخورد یاد امام حسین می افتاد.
⚜واقعا از سلامش احساس می کردم،از روی عادت نمی گه،از #ته_دلـ❤️ سلام میکنه
#یاحسین 😔✋
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنـوشتـــــــــه 📝
⛱ما میرویم، این شما و این انقلابی که
#خون_ما، خون بهایش شد....
⛱زمانیه غریبی است. #راه_شهدا خلوت،و بزرگ راهایشان پرترافیک👥
قرار ما این نبود❌
⛱ #مرد اونایی بودن که واسه خاطر حفظ #ناموس مردم رفتن جنگ ،✘نه اونایی که سرناموس مردم در جنگند😔
⛱کسانی که #تمام هست و نیست شون گذاشتن.یک عده زیر زنجیر تانک با #بدن_های_له شده.یه عده هم روی #مین های فسفری ذره ذره آب شدن حتی جیک هم نمی زدن😭تا عملیات لو نره تا سایر همرزماشون #شهید نشن❌....
⛱یکی از بچه های آن دوران می گفت : با چشم خودم دیدم که یه #جوونی خودش رو انداخت روی #سیم_خاردارها تا بقیه از روش رد بشن😢 تا عملیات را انجام بدند✅می گفت : صدای #خرد_شدن استخوان هاش هنوز...😭
♨️پس یادمون نره #کی_بودیم
♨️یادمون نره #کی_هستیم
♨️یادمون نره #چرا_هستیم
👈و در آخر
♨️یادمون نره خیلی #خونها ریخته شد
تا من و تو توی #آرامش باشیم
⛱الان خیلی ها دارند با سختی #نفس می کشندتا من و تو #راحت نفس بکشیم....
♨️پس حواست باشه #اقاپسر!!!
اول به تو میگم، #نگاهتو_نگه_دار✋
دعوا سر ناموس مردم اسمش #غیرت نیست📛
♨️ #دخترخانم !!!
تو هم حواست باشه، #مانتوی_کوتاه پوشیدن و #حجاب نامناسب فقط رضای خلق رو در پیش داره به #رضای_خدا هم بیاندیشیم💬..
#تفکــــــــــر
#تامـــــــــل
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
توگودال #شهیدپیداڪردیم 🌷
هرچہ خاڪ بیرون میریخت بازبرمیگشت😦
#اذان شدگفتیم بریم فردابرگردیم
شب خواب #جوونے رودیدم گفت:
دوست دارم #گمنام بمانم😊
بیل رابردارو ببر..
❣سرے است درگمنامے
سرے #عاشقانهـ💖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عمــــــار... دلتنگیــ💔ـم برای #صاعقه ی نگاهت. از همان ها که تخریب⚡️ میکند بنای آلودگی ها را و #م
💢به اسم حبیب
💠روایت اول #قسمت_اول
🔰میخوام در مورد #جوونی صحبت کنم از جنس جوونای شهر♡همرنگ، هم خون❣هم دل [محمدحسین محمد خانی] دانشجوی دانشگاه آزاد یزد. اگه بخوام از زبون اطرافیانش معرفیش کنم؛ باید بگم:👇
🔰یه جوون نسبتا #تپل با قد متوسط. شلوار کتان وپیراهن یقه دیپلمات👌 و ریش بلند. البته موتور تریلش🏍 رو از قلم نندازیم بهتره، بچه #مایه_دار بود ولی وقتی میدیدیش یه آدم معمولی بود. کسی که فیلم بازی کردن بلد نبود❌باور داشت و #عمل میکرد.
🔰سر وتهش رو میزدی تو #هیئت پیداش میکردی، خونه🏡 دانشجویی داشت خونه که چه عرض کنم هیئت بود تا خونه☺️ درش به رو همه باز بود. با همه #تیپ آدمی می پرید می آوردشون تو خط. به قول دوستاش گرا که میداد تا ته خطو میرفتی.
🔰میگفت کلید جذب هیئت محبته💞همه رو تحویل میگرفت بعد هیئت حتما باید سفره مینداختن تا همه دور هم👥 باشن به هیچ وجه از #شام_هیئت نمی گذشت🚫حالا چه نون پنیر سبزی باشه. چه قیمه یا شایدم پیتزا وساندویچ🌯 بستگی داشت #بودجش چقدر باشه. اواخر آشپزی🍲 یاد گرفته بود خودش دست بکار میشد. سر همون سفره هم باب #رفاقتو باز میکرد و بچه ها رو پابند هیئت…
🔰فوتبال⚽️ دستی وتخمه هم برنامه آخر شبشون بود. اگه قرار بود جایی #نیرو جمع کنه با یه پیام📲 همه بچه های دانشکده رو خبر میکرد. آدمایی رو کنار هم بکار میگرفت که حتی #ظاهرشونم یکی نبود... بذارید اول کاری یه یادگاری از حاج قاسم #سلیمانی داشته باشیم.
🔰ایشون میگن: باید به این بلوغ برسیم که دیگر نباید #دیده_شویم♨️ آنکس که باید ببیند میبیند. #محمدحسین دنبال دیده شدن نبود، نمی گذاشت کار رو زمین بمونه❌ از مداحی ومیون داری و #دیگ شستن وبنر زدن وهر چی که به ذهنتون💭 برسه
🔰مثل #شهیدحججی(همون کسی که از شاهین شهر میومد اصفهان🚗 تا کارای تدارکات هیئت رو انجام بده) کسی از زیر کار در میرفت محمد حسین جاشو میگرفت. میگفت خودت رو خرج #حسین کن، همیشه میخوند:
🔸عشق حسین مارا به این وادی کشانده
🔹ای عاشقان تا #کربلا راهی نمانده
🔸در خاطرم شد زنده یاد #فاطمیون
🔹یاد #شلمچه یاد فکه یاد مجنون
🔰نه که فقط بگه✘ واقعا خودش رو خرج میکرد؛ یه خط در میون جزوه هاش #یاحسین ای همه زندگی ام رو پیدا میکردی. یکی از هیئتی ها میگفت: آدم مثل چاله میمونه #محمدحسین بلد بود چطور چاله رو پر کنه✅ بیل اول را که ریخت #هواخواهش شدم...
📚برگرفته از کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️حسین چند #خصوصیت بارز داشت، یکی اش توجهش به #بیت_المال بود؛ هر چند که چندان از بیت المال استفاده ن
#خدا_عاشقش_شد💖
🔸اوایل ازدواجمان برای #شهادتش دعا میکرد. می دیدم که بعد از نمـاز از خدا طلب شهادت میکند🤲 نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند، #نماز_شبش ترک نمیشد❌
🔹دیگر تحمل نکردم، یک شب آمدم و #جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، #شهیـد_میشی😢 حتی جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم!
🔸اما چیزی نمیگفت. دیگر هم نماز شب نخواند🚫 پرسیدم: چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟ خندیــد و گفت: کاری و که باعث ناراحتی #تو بشه تو این خونه انجام نمیدم✘ رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره، اینجوری #امام_زمان هم راضی تره👌
🔹بعداز مدتی برای #شهادت هم دعا نمیکرد، پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی⁉️ گفت: چرا، ولی براش دعا نمیکنم! چون خودِ #خدا باید عاشقم بشه تا به شهـــادت برسم🕊 گفتم: حالا اگه تو #جوونی عاشقــت بشه چیکار کنیم؟ لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟
✍ به روایت: همسر شهید
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#فرماندهی_شهید_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh