eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
9⃣3⃣2⃣ 🌷 🌷یادی از امیر سرلشکر خلبان🛩 (فرمانده‌ی عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران)🌷 🔸 همیشه علاقه داشت تا گمنام باقی بماند.او از تشویق،شهرت و مقام سخت بود.شاید اگر كسی با او برخورد می‌كرد،خیلی زود به این پی می‌برد.👌 🔹زمانی كه عباس فرمانده‌ی بود یك روز نامه‌ای📮 از ستاد فرماندهی تهران رسید. در نامه خواسته بودندتا اسامی 📝چند نفر از خلبانان نمونه را جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران بفرستیم.📨 🔸در پایان نامه نیز قید شده بود كه «این هدیه از جانب است.»💌 عباس نامه را كه دید سكوت كرد🙂 و هیچ نگفت. 🔹ما هم اسامی را تهیه كردیم و چون با روحیه او آشنا بودم،با تردید نام را جزء اسامی در لیست گذاشتم📃 ,می‌دانستم كه او اعتراض خواهد كرد. 🔸از آنجا كه عباس پیوسته از جایی به جای دیگر می‌رفت و یا مشغول انجام پرواز✈️ بود. یك هفته طول كشید تا توانستم فهرست اسامی را جهت امضاء📝 به او عرضه كنم. 🔹ایشان با نگاه به لیست و دیدن نام خود قبل از اینكه صحبت من تمام شود،روی به من كرد و با گفت: ـ برادر عزیز! این حق دیگران است؛ نه من.😐 🔸گفتم: ـ مگر شما ساعت پروازی را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به پرسنل این پایگاه خدمت نمی‌كنید؟ مگر شما... ⁉️ 🔹ولی می‌دانستم هر چه بگویم فایده‌ای نخواهد داشت.سكوت كردم 😶و بی آنكه چیزی بگویم، لیست اسامی را پیش رویش گذاشتم.📖 🔸روی اسم خود خط كشید❌ و نام یكی دیگر از خلبانان را نوشت و لیست را امضا كرد.✍ در حالی كه اتاق را ترك می‌كردم. با خود گفتم كه ای كاش همه فكر می كردیم.😔😔 🎤 راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣1⃣3⃣ 🌷 💠جلوی نماز اول وقت او را می‌گرفتم 🔸اوایل ازدواجمان برای دعا می‌کرد، می‌دیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادتــ🕊 می‌کند. را همیشه اول وقت می‌خواند،نماز شبش ترک نمی‌شد🚫 🔹 دیگر تحمل نکردم؛ یک شب🌙 آمدم و را جمع کردم، به او گفتم: «تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، می‌شی» 🔸 حتی جلوی نماز اول وقت⏰ او را می‌گرفتم. اما چیزی نمی‌گفت🙁. دیگر هم نخواند. پرسیدم:«چرا دیگر نماز شب نمی‌خوانی⁉️» 🔹خندید😄 و گفت:«کاریو که باعث تو بشه تو این خونه انجام نمیدم، تو برام از عمل مستحبی مهم تره⭕️، اینجوری امام زمان(عج) هم راضی‌تره.☺️» 🔸بعد از مدتی برای شهادت هم نمی‌کرد، پرسیدم:«دیگه دوست نداری شهید بشی؟» گفت:«چرا. ⚡️ولی براش دعا نمی‌کنم.چون خود بشه تا به شهادت🕊 برسم.» 🔹گفتم:«حالا اگه تو عاشقت بشه چیکار کنیم؟🙁» لبخندی زد و گفت:«مگه پیر و جوون می‌شناسه😄؟» راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadehز
🌷 9⃣8⃣ 💠 صیغه برادری 🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در . به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان بین خود 👥👤جاری کردیم. 🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و جسم مجروح و یا شهید هم. 🔸به شب عملیات رسیدیم و 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. 🔹خبر به برادران رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند. 🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که زیر لب زمزمه می کرد و از می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او 😍 می بردم. 🔹برای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم" 🔸حمید هم با لهجه و عامیانه اش گفت:"بابا کی نگران توهه😳 به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه بود که با تو بستم. حواسم به سنگینت نبود."😳😰 🔹و سالهاست جمله اش نقل هر شده و بهانه ای برای .😊😂 راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣6⃣4⃣ 🌷 🔰محمدرضا وقتی که عازم بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه اینجا نیست و نمی تواند به هیئت🏴 برود .در تماس هایی☎️ که با ما و خانواده داشت هم همیشه این را بیان میکرد. 🔰یکی از شب های🌙 محرم به هیات میثاق با رفتیم.استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت.بعد از اتمام هیات ، تماس گرفت📞 و به او گفتم امشب خیلی به یادت بودیم. انگار که رزق او بود که به او صحبتهای را منتقل کنم.گفتم: محمد رضا ،اگر میخواهی بشی، باید خالص بشی. 🔰آخرین تماسش با ، سپرد که دعا کن شهید🌷 شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید داشته باشی . محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود: "این دفعه واقعا👌 دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم💕 ... الان دیگه سبکبار 🔰"تخففوا تلحقوا...سبکبار شوید، تا برسید... ، خلاصه شده در همین جمله ✨امیرالمومنین علی علیه السلام✨ سبکبار شدن... خالص شدن... و این را خوب فهمیدند و عمل کردند✊ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣9⃣8⃣ 🌷 💠خوابی که تعبیر شد 🔰محمد با قربانی و کردونی در آزاد‌سازی نبل و الزهرا همرزم و همسنگر بود👥 می‌گفت که من و رفقای شهیدم🌷 من را فراموش کرده‌‌اند🗯 🔰شهید قربانی و کردونی به قول داده بودند او را هم به جمع خود👥 ببرند اما یک مقدار که بین آن بزرگواران و شهادت محمد🕊 فاصله افتاد محمد گله می‌کرد. 🔰همسرم یک بار جاوید‌الاثر نظری را دیده بود. شهید نظری به محمد می‌دهد و می‌گوید هر گره‌ای🎗 که باشد من خودم باز می‌کنم. اصلاً نگران نباش🚫 خودم ضامن شده و . 🔰دو ماه گذشت و خبری نشد❌ محمد می‌گفت: انگار از سر یک خوابی دیدم و… خبری هم نشد. آن روز که با من تلفنی☎️ در مورد خواب صحبت می‌کرد نشده بود. 🔰محمد می‌گفت چند روز دیگر می‌مانم. گویی هنوز به آن خواب و نظری دلخوش بود💗 و امید داشت. کمی بعد هم یعنی ۸ آبان ۹۵ خواب محمد با تعبیر شد. 🔰محمد نقش تعیین‌کننده‌ای در عملیات نبل و الزهرا داشت✅ و از فرماندهانی بود که پس از فتح وارد این شهر شده بود. راوی: همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣0⃣9⃣ 🔰در برخي سيستان و بلوچستان به دليل زياد مردم، حتي 💞 و ثبت نمي‌شود و اگر زني بميرد، آن زن نمي‌تواند كند كه شوهر خود را از دست داده☹️ تا تحت قرار بگيرد. 🔰در منطقه ما 346 زن بدون هيچ و در نهايت محروميت زندگي مي‌كردند.❌ 🔰من اوضاع و احوال آن‌ها  را با رئيس كل استان در ميان گذاشتم🗣 و با هم به خدمت سردار رفتيم، وقتي او از جريان باخبر شد،👂 با زياد به ما گفت: هرچه زودتر آن‌ها  را تحت كميته امداد قرار دهيد و براي‌اين كار هم هيچ احتياجي به آوردن مدارك نيست.🗣 🔰شوشتري به‌اينجا نيز نكرد و دستور داد😮 تا براي آن‌ها  شود و امروز همان زنان بي‌سرپرست، تحت پوشش و كميته امداد هستند.‼️ 🔰شهید شوشتري شخصا رسيدگي به وضعيت زندگي زنان بي‌سرپرست، كودكان ❗️ و خانوادهاي منطقه را مي‌داد و در زمان او وقتي من از به منطقه كورين برگشتم🚕 ديدم كه زنان 70 ساله به همراه ، در شهادت او گريه مي‌كردند😭 و مي‌گفتند امروز خود را از دست داديم. راوی: حسين اسماعيل‌زهي از بزرگان طايفه «شه ‌بخش» بلوچستان 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#توکل_به_خدا 👌 🍃داشتیم با ماشین از #روستایی برمی گشتیم🚙 که ماشینمون نزدیک روستای مادر حاج حمید، بنزین #تمام کرد🙁 #پیشنهاد کردم که به خانه مادرشون بریم و پول قرض بگیریم؛👌 ولی حاج حمید #باناراحتی گفت : چیزی رو به شما می گم که آویزه #گوشتون کنید 🗣هیچ وقت خودتون رو نیازمند کسی غیر #خدا نکنید☝️ حتی اگه نیازمند شدید #فقط از خدا بخواید و به اون #توکل کنید❤️ با #ناراحتی گفتم : الان خدا برای ما #بنزین می فرسته؟!😒 گفت : بله اگه #توکل کنی می فرسته بعد هم #کاپوت ماشین رو بالا زد و نگاهی به آب و روغن ماشین #انداخت که یک مرتبه یکی از #دوستانش از راه رسید و مقداری بنزین بهمون داد😳 حاج حمید گفت : #دیدی اگه به خدا #اعتماد کنی خودش وسیله رو می فرسته؟☺️ #شهید_سیدحمید_تقوی_فر🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣2⃣0⃣1⃣ 🌷 💞یاد امین 🍃تا وقتی بود، به محض اینکه ناراحت می‌شدم کنارم می آمد و آرام‌ می‌کرد. 🍃حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از و بی‌تابی زیاد ناگهان آرام می‌شوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به آرام شوم. 🍃بعضی از پیامک‌هایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم می‌کردم. حرف‌هایش برایم شیرین و جالب بود. یادم می‌آید پیامک برایش فرستادم که می‌گفت مردها اگر همسرشان در دوران زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می‌روند یک ماه که می‌‌گذرد رفتارشان عوض می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می‌شوند که از زمین زنده بلند نشود! به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟» 🍃گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه شدم و را بوسیدم متوجه می‌شوی که من مثل آنها نیستم...» 🍃خیلی و بود. با خودم فکر می‌کردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی می‌بردم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠فرمانده دلها 🔰یک شب که هوا خیلی سرد بود، نیروهای عراقی آمدند و جلوی چشم ما #پتوهای ما را بردند برای خودشان! ما هم دلمان نیامد که چیزی بگوییم. 🔰اما یکی از بچه ها شروع کرد به غرغر کردن و به آنها اعتراض کرد. آنها زبان ما را نمی‌فهمیدند. ولی معلوم بود که رفیقمان از چه چیزی #عصبانی است. ما خواستیم آرامش کنیم که حسین (مرتضی) از راه رسید و گفت :«چی شده؟» ما هم موضوع را به او گفتیم. 🔰حسین با #ناراحتی و صدای بلند به آن بنده خدا گفت: «حاجی ! این چه طرز برخورد با نیروی نهضتیه؟! ما اگه شده تا صبح خودمون سیخ سرپا وایسیم، اینا باید پتو داشته باشند که بخوابن» 🔰خودش از بچه های حیدریون #دلجویی کرد و پتو ها را به آنها داد. آن شب همه ما از جمله خود حسین تا صبح از سرما لرزیدیم. حسین این چنین بر #دل_ها فرماندهی میکرد. #شهید_مرتضی_حسین_پور🌷 #شهید_مدافع_حرم #فرمانده_نابغه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh