eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
. ❌ متن زیر رو با بخونید❌ ✖️ محمد! 😊 ❌ بله ؟ ✖️ اِت رو به روز کردی؟ ❌ آره چطور؟ 😎 ✖️ این قضیه چیه اون بالا اضافه شده ❌ اوووو پسر ، از دنیا چقد عقبی خیلی باحاله ... معمولا های روزانشونو میزارن البته معمولا به درد ما که خیلی میخوره!😉 ✖️ چرا؟ ❌ اون زیر میتونی بدی واس عکس طرف؟! ✖️ آره ❌ خب اگه اونجا کامنت بدی میره تو دایرکتش! ما قبلا کلی خودمونو میکشتیم بریم یکی که چجوری سر صحبتو با طرف باز کنی و ..... اما الان مثلا واسه عکسش نظر میزاری خود بخود سر صحبت وا میشه بقیش هم که خودت واردی!! 😉 ✖️ عجب! 😃 چقد خوب، تو هم اوستااا شدیااا ناقُلا ❌ چه کنیم داااش 😅 تازه من تو استوری چنتا از هامو دیدم...اولین بارِ عکسشونو گذاشتن!! مثلا تو پستاشون میکردن نمیذاشتن ولی اینجا انگار تره و ..... خلاصه فضای خیلی بهتری ساخته 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ✨حسین حسین سلمان (فیشششششش 📞) ✨ حسین حسین سلمان (فیشششششش 📞) ✨ حسین جان ما تو شمال حلب گیر افتادیم... آتیش دشمن خیلی سنگینه... (فیشششششش 📞) بچه ها یکی یکی دارن پر پر میشن... شما کجایین پس؟ (فیشششششش 📞) اینجا نیرو کمه... کسی صدامو میشنوه؟؟؟ (فیشششششش 📞) ✨ بگوشم ✨ سلمان ماهم اینجا درگیریم.... ✨ داد نزن از اون طرف بیسیم... (فیشششششش 📞) ✨ اینجا... تو های گیر افتادیم... (فیشششششش 📞) ✨ جبهه ی شمال اینستا گرام... ✨ نیروهامون دارن خودشون خودشونو ... ✨ نه ببخشید میکنن... 😓 (فیشششششش 📞) ✨ زود بازیو باختن سلمان جان... ✨ خیلی زود.... ✨ با یه عکس... (فیشششششش 📞) ✨ اگه میتونی نیرو بفرست برامون.... ________________________ ✍پ.ن: طرف صحبت فقط با خانم ها متاسفانه هر دو طرف رعایت نمیکنیم... 💥اما... خواهر من شما باید رعایت کنی... میدونی چرا⁉️ یاد حرف یه بزرگی میفتم که خیلی سنگینه: میگفتن دختر شیعه . این روزا وقتی واسه ناموس آل الله و قضایای شام گریه میکنیم.... یخورده هم واسه ناموس شیعه و این فضای مجازی .... 🌸 صلوات فراموش نشه!✋ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣0⃣4⃣ 🌷 🔰 تواضع و و خاکی بودنش به حدی بود که اگه کسی اون رو نمی شناخت نمی تونست تشخیص بده که یک س 🔰یک بار یکی از رو اسیر کرده بودیم👊بروجردی کنارش نشست و خیلی با و تدبیر شروع به بازی کرد⌛️ 🔰ضدانقلاب دائما از جواب دادن می رفت و به هیچ عنوان حاضر نبود📛 پاسخگوی سوالات باشه؛عکس العمل هاش دیگران روهم کلافه کرده بود😒 🔰اما بروجردی در کمال به کارش ادامه می داد و مرتب سوال هارو تکرار می کرد🔄 و حتی بعضی وقت ها با او می خندید😊 🔰تا اینکه وقت شد بروجردی برای گرفتن وضو بیرون رفت🚶 یکی از بچه ها که حسابی از دست اون اسیر لافه و عصبانی😤 شده بود، رفت کنارش و گفت : تو می دونی داری صحبت می کنی؟ 🔰 وقتی بهش گفت که : تو داری با صحبت می کنی طرف باورش نمی شد😳 می گفت : شماها دروغگویید🚫 🔰 اون کسی که با من صحبت می کرد یه فرد بود اگه اون فرمانده ی است پس چرا درجه نداره‼️ 🔰 به هیچ عنوان نمی تونست به خودش که بایک داشته صحبت می کرده ...☺️✌️ 📚 برگرفته از کتاب/ میرزا محمد پدر کردستان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠سرشار از انرژی!! 📌به روایت همرزم #فرمانده_حسین ⭕️از کار که برمیگشت، با وجود #خستگی بسیار، در خدمت خانواده بود. خیلی برایم #عجیب بود! ⭕️معمولا از کار که بر می گشتم، از شدت خستگی #حوصله ی هیچ کاری را نداشتم، ولی مرتضی این طور نبود، انگار که در مسیر برگشت #تجدید_قوا کرده باشد، باز هم برای خانواده توان داشت اگر خرید یا کاری در منزل بود انجام میداد، خلاصه از هیچ کاری #دریغ نمی کرد. ⭕️وقتی به خانه ما می آمد با پسرم امیر علی بازی میکرد، امیر علی مرتضی را خیلی دوست داشت، هروقت اورا میدید از #خوشحالی سر از پا نمی شناخت، ساعت ها باهم #بازی میکردند و در نهایت کسی که خسته میشد امیر علی بود نه مرتضی!!. اومعتقد بود که #خانواده هم سهمی از او دارند. #شهید_مرتضی_حسین_پور #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 🔻همرزم شهید نوری 🔰شب ورود به بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم👥 هنوز تو شهر بودند. ما گروه بودیم. باید جاهای خاصی👌 مستقر می شدیم. 🔰چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه🏚 و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد👴 به همراه 3 تا که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته😔 جلوی ساختمون بودند که ما بدونیم اونجا زندگی می کنه. 🔰ما ایرانی ها🇮🇷 هم که عاشق بچه کوچولو😍 خواستیم یکم بچه ها رو کنیم. فکرش رو بکن💭بچه ای که تمام عمرش دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😰 🔰لباس منم مثل لباس داعشی ها👹 بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون👥 اون بچه کوچیکه و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم❌ موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم💞 و 😍 🔰عارف(شهید کایدخورده) رفت از تو ماشین🚗 آورد و به بچه ها تعارف کرد. باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی کردند و باهاشون دست دادند 🔰 راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم🔑 گفتم: بشین بریم. گفت: ندارم😞 خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم🚘 بابک زد زیر . اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ💓 اون حالش رو خوردم. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh