eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع) برای پیدا شدن ⚜اوایل سال 72 بود و گرماى ؛ در منطقه عملیاتى مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم؛ چند روزى مى‌شد که پیدا نکرده بودیم؛😔 ⚜ هر روز صبح زیارت عاشورا مى‌خواندیم و کار را شروع مى‌کردیم، مطمئن بودیم در توسل‌هایمان اشکالى وجود دارد.🚫 ⚜آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى‌خواند، توسلى پیدا کرد به (علیه السلام). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات ایشان؛ مى‌خواند و همه زار زار گریه 😭مى‌کردیم ⚜در میان مداحى، از امام رضا(علیه السلام) طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهش‌مان فقط باز گردان این شهدا🌷 به آغوش است و... ⚜هنگام غروب بود🌥 و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر؛ دیگر داشتیم ناامید مى‌شدیم؛ خورشید مى‌رفت تا پشت تپه ماهورهاى رو به رو پنهان شود؛ آخرین بیل‌ها که در زمین فرو رفت، تکه‌اى لباس👕 توجه ما را جلب کرد؛😃 همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند؛ با احترام و قداست را از خاک در آوردیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از
7⃣3⃣1⃣1⃣ 🌷 شهید مدافع حرم علی امرایی ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲ تهران شهادت:۱۳۹۴/۰۴/۰۱ درعا سوریه 💠 خَیّری به تمام معنا 🔰علی در نوجوانی👦 یکی از کشوهای کمد اتاقش را مثل درست کرده بود. مناطق عملیاتی جنوب و را با هم آمیخته بود و داخل کشو را مثل جبهه درست کرده بود. 🔅سنگر و 🔅خاکریز و از این چیزها... 🔰آن قدر که به علاقه داشت، هر وقت کمدش را باز می‌کردی، روی درش عکس 🌷 قرار داده بود و بعد به این ماکت👤 داخل کشو می‌رسیدی. از نوجوانی فکر💭 و ذکرش بود و عاقبت خودش هم یکی از آنها شد. 🔰«بعد از شهادت فهمیدیم که او یک خیر به تمام معنا هم بود👌 همان اولین روزهای مقابل در ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن👵 آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شد⁉️ 🔰پرسیدم را از کجا می‌شناسی؟‌ پیرزن شروع کرد به گریه کردن😭 و گفت: زمستان☃ دو سال پیش ما بخاری نداشتیم❌ و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمی‌دانم از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری♨️ برای‌مان خرید و به خانه‌مان آورد. 🔰چند روز مانده بود به علی که تلفن☎️ خانه زنگ خورد و با علی کار داشتند از قرار به جلسه‌ای در دعوت بود. گفتیم شهید شده🕊 و از شنیدن این خبر خیلی تعجب کردند. آدرس‌مان🏘 را گرفتند و یکی دو روز بعدش یک پسر و یک دختر همراه به خانه ما آمدند. تازه آنجا متوجه شدیم که علی آن دو کودک👥 و چند کودک دیگر را برعهده داشت. 🔰در بین صحبت‌های خیریه‌ای که علی هم عضو بودش فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این مؤسسه خیریه بوده✅ و حتی در مقطعی از او با عنوان خیر تقدیر شده🏵 بود. 🔰در میان خانواده‌هایی که آمده بودند یک ۹ساله به نام بود که شهید امرایی از شش ماهگی📆 او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علی‌اصغر می‌گفت یک بار علی‌آقا به من گفت دعا کن بشوم🙏 تا برایت یک دوچرخه🚲 بخرم. 🔰علی‌اصغر هم گفته بود عمو اگر تو شدی چطور برایم دوچرخه می‌خری⁉️ شهید در جوابش گفته بود برایت یک دوچرخه می‌خرم. بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرم دوچرخه‌ای🚲 برای علی‌اصغر خریدیم. 🔰شغل علی طوری بود که بارها به مختلف می‌رفت. ما دیگر به مأموریت‌های او عادت کرده بودیم😊 برای دفاع از حریم اهل بیت هم سه بار به اعزام شد🚌 بار آخر سیزده رجب سال۹۴ بود که به سوریه رفت و ۹۴، پنجم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید🕊🌷 راوی: پدر شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh