🍃🌹 #شهیدانه_زیستن
🌿خلبان شهيد احمد کشوري
ترکشي به سينه اش نشسته بود.
برده بودنش
برای آخرين عمل #جراحي.
قبل از عمل بلند شد که برود،
بهش گفتن: بمان!
بعد از عمل مرخصت مي کنن،
اينجوري #خطرناکه.
گفت:
وقتي #اسلام در خطر باشه
من اين #سينه رو نمي خوام... 💔
#شهید_احمد_کشوری🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#برشی_از_کتاب_سربلند🚩 📚اکثر شبها دورهم #جوجه_کباب درست میکردیم. کم خوراک بود. بهش میگفتم: بابا ن
🍃❤️🍃❤️
💢 یک شب برفی❄️ #زمستونی به محسن زنگ زدم📞 که هوا دو نفرهست😃 و پاشو برویم بیرون.میان خواب و بیداری گفت:خره!😂 تو این هوا #خطرناکه با موتور🏍.
تازه #ماشین خریده بودم🚗.گفتم با ماشین میریم😊؛اگرم اتفاقی بیفته برای ماشین من میافته،تو #راحت باش.
از او انکار و از من اصرار که بزن بریم😃. از آن طرف #خانمها هم خواستند بیایند و دسته جمعی زدیم بیرون😑.تا راه افتادیم دیدیم انگار ماشینها🚗 را گذاشتهاند تو #سرسره😱.لیز میخوردند برای خودشان.
داشتیم به ماشینهای #لیزخورده توی جوی آب میخندیدیم😂که محسن گفت: مجید بگیر این طرف! بوم، رفتیم توی #صندوق ماشین جلویی.یکی ما را میدید فکر میکرد چیزی زدهایم اینقدر میخندیم😑
افتاد به #التماس که از خر شیطان بیا پایین😫.گفتم تا سه نشه بازی نشه. میگفت اگه دیگه ده به بعد زنگ زدی، نامردم جوابت رو بدم!😬😂
راوے:دوستشهید
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#غریبـانه رفتی و من! ملتمسانه🙏 می گویم: #مدد کن تا طی کنــ👣ـم این راهِ ناهمـوار⛰ را ... #شهید_حسن
2⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نگاه به نامحرم
🔰تو شهر #حلب دو تاى سوار موتور🏍 میرفتیم. دیدم #حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین(على علیه السلام) رو میخوند من👤 ترکش نشسته بودم.
🔰ترسیدم😨 فقط میتونست دو سه متر جلو رو ببینه👀 گفتم #داداش مواظب باش تصادف💥 میکنیم. ولى #توجه_نکرد
🔰همینطور که #میخوند. با ناراحتى گفتم، سر تو بیار بالا😒 خیلى #خطرناکه. باز هم به حرفم توجه نکرد❌ داشتم #عصبانى میشدم. که با جدیت گفت:
🔰چه کارم دارى #نمیخوام سرمو بیارم بالا. یک لحظه توجه⚡️ کردم به دور و برمون. دیدم اطوافمون پر از زنهاى #بى_حجاب، میترسید چشمش بیوفته به #نامحرم.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh