eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
با یاد غرق غم💔 مےباشم در بیݩ همیݩ و دم مے‌باشم با سرخ 🚩یااباعبداللّہ سرباز مدافع مے‌باشم. 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
3⃣4⃣3⃣1⃣🌷‍ ♨️دل تنگی💔 هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و 😭و هم حکایتِ افتخاری اش . به گمانم 🌼 کنار روضه ی را خواند و با نوحه ی ، دم ِ ِعشق💓 را گرفت که با پروازِ به مقصدِ حاجت روا شد. 🔆آنقدر عکس🖼 و فیلم از برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های😢 همسرش سبب شد که مدتی با نام ِمدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند .سخت است حال ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی🌨 است ♨️شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش بود یا رضایت دل شکسته اش 💔برای شهادت یا خودش در روز ِ با که با تیری☄ که به اصابت کرد به آرزویش رسید. 🔆ابوعلی دیگر نگران نباش.در روز قیامت ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است.فقط تو را به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن.باید گذشت از این به آسانی باید مهیا شد از بهر سوی رفتن با چهره خونی زین سان بود زیبا انسانی 🍂به مناسبت ایام شهادت 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾عاشق بود چند روز آخر اقامتش در ،مڪرر به زیارت حضرت رقیه می‌رفت 🌾شب 🌙آخر،چند ساعت ⏰قبل از آن انفجار☄ هم به حضرت رقیه رفته بود💔 🌾شاید هم حاجت بیست و ساله‌اش را از دختر سه ساله اماحسین (علیه السلام)گرفت در همان روزهای حضرت رقیه ، شد✨🕊 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
‍ 🌸♡نون والقلم♡🌸 💢یادم گفته بودم، بد نیست بشنویم از مردانی که وقتی دور دور ادعا بود بازنده میدان بودند و وقتی پای غیرت به میان می‌آمد حریف می‌طلبیدند، آنان که بی پای اعتقادشان می‌ایستاند و در عمل مرد میدان بودند. 💢آن روز از بی ادعایی و دلدادگی برای کاغذ گفت ، گفت و گفت تا به خط سرخ ❤️ رسید. اما اینبار همان قلم✒️ قصه زمینی شدن همان سرباز را برای روایت میکند 💢از ۳۶ سال پیش از پانزدهمین روز که در گیر و دار جنگ ☄سرباز ما متولد شداز قاعده عاشقی میگوید همان چهار حرف که مریدانش معنای عشق 🌸را در او پیدا میکنند، (ع).قاعده ای که دیکته هرشب 🌙سید و ذکر روی لب هایش بود... 💢میگوید که در مکتب حسین(ع) شد ، با غیرت گونه قد کشید و زیر سایه سرباز امام شد...میگوید و همه را خط به خط ، بند به بند روی حک میکند و کاغذ خط به خطش را که نه! حرف به حرفش را از بر میشود 💢و قلم خوش رقصی میکند تا حرف های آخرش را روی سینه کاغذ بنشاند: از حرم تا زینبیه به قاعده یک یا حسین(ع) میشود طی‌الارض کرد! درست مثل تولدت مبارک بسیجی ✍نویسنده : به مناسبت سالروز تولد🎈🎊 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🖇روضه شنیده ای⁉️ سوریه از این روضه ها زیاد به خود دیده، از بگیر تا و و... جای جایش روضه است. از همان وقتی که زمزمه به مزار حجربن عدی پیچید و آسمان🌫 * از دیدن این بی حرمتی و آشفتگی طوفانی شد ، 🖇در دل💕 هم غوغایی به پا شد غیرتشان به جوش آمد گفتند و راهی زخم دیده شدند تا شاید مرهمی باشند بر روی زخمش فاطمیون هم پا در میدان نهادند تا نشان بدهند دوباره تکرار نخواهد شد، شاید از همان موقع بود که سوریه شد مسلخ محبان و شیعیان علی. 🖇محمود یکی از همان بود از آمده بود و به قول خودش، شیعه و انسانیت مرز ندارد و هرجا ظلمی باشد شیعه آرام ندارد اینکه سخن حریم عمه سادات(س) هم در میان باشد!حال میخواهم از بگویم. 🖇روزی که 🏴بود و همه عزادار ، جایی هزاران کیلومتر دور تر از ایران در حومه حلب، سری را از بدن جدا کردند و بدن را گلوله باران🌧 در دل💗 آشوبی بود و خبر شهادت همسر آتش🔥 به جانش انداخت و خبر شدنش دلش را بیشتر سوزاند. بچه ها دلتنگ 💔برای پدر و چشم انتظار تا پدر را ببینند، برای دو کودک انتظار دیدن پدر سخت است 🖇 بعد از ماه حال پدر آمده با تنی بی سر و پر از جراحت روضه مجسم ، تنی پاره پاره است که سر ندارد و که پدر هستند، و ما این چشم های منتظر و دلهای صبورشان هستیم‌* مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در  که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❄️ برف آهسته می‌بارید ، زمین پیراهن سفید به تن کرده بود و هلهله کنان پذیرای بود. مادر از پنجره زمستان را تماشا می‌کرد. . ✨ موهای سپید درخت پرتقال را می‌نگریست گیسوان او هم دست کمی از موهای درخت نداشت...زمین را نگاه می‌کرد هنوز رد پایش در حیاط به یادگار مانده بود بعد از سه سال صدای خنده ها و شیطنت های محمد حسین همان طراوت قبل را داشت. ذهنش به بیست و پنج سال پیش رفت آن زمان که صدای گریه نوزادی در خانه پیچید اذان و اقامه در گوشش خواندند و نامش را محمد حسین نهادند. لحظه ای را به یاد آورد که دردانه اش را به آغوش کشید و جاذبه کاری کرد که پیوندی وَرای پیوند مادر فرزندی میان او و محمد حسینش ایجاد شود😍 . ❄️ آرزوی مادر دیدن محمد حسین در لباس خادمی بود و خداوند چه زود مادر را به آرزویش رساند. به فراز بأبی أنتَ وَ اُمی و نَفسی و... زیارت عاشورایش جامه عمل پوشاند و به فرزندش که اذن پرواز میخواست این اجازه را داد پرواز به سوی ، جایی که عباس های زینب گرد هم آمده بودند پسر او هم یکی... . ✨ و تقویم به اسفند نود و شش میرسد و دوباره را در تهران به تصویر میکشد ، هوا گرگ و میش است و صدای اذان صبح در خیابان پاسداران می‌پیچد. تنی چاک چاک کف خیابان افتاده ، مادر این صحنه را میبیند و قتلگاه پیش چشمانش جان میگیرد ، تنی تیر باران که خون سرخش فرش خیابان شده ، کفتار ها بوی خون مشامشان را پر کرده و هیچ جوره نمی‌شود از دور پیکر دورشان کرد که با پنجه های تیزشان تنش را می‌درند و آخرین نفس های خیسش به گوش می‌رسد که همراه اذان زمزمه می‌کند: أشهَدُ‌أن‌لاإلهَ‌إللّٰه وَ أشهَدُ‌أنَّ‌مُحَمَّدًرَسول‌ُاللّٰه... و آرام چشمانش را میبندد ، در اُمُّ‌القُری جهان اسلام ، خیابان پاسداران دوباره به پا شد و تولدی دوباره برای خادم رایت‌العباس رقم خورد... تولدت مبارک مدافع امنیت...♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دل تنگی هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و اشک و . 🍃امروز هم حکایتِ افتخاری اش. به گمانم مرتضی عطایی کنار روضه ی خرابه‌ی شام را خواند و با نوحه ی سالار زینب ، دمِ ِعشق را گرفت که با پروازِ به مقصدِ حاجت روا شد🌷 🍃آنقدر عکس و فیلم از برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. 🍃هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق چله ای برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام مدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند. سخت است حال ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی است🍂 🍃شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش بود یا رضایت همسر دل شکسته اش برای شهادت یا مناجات خودش در روزِ با که با تیری که به گلویش اصابت کرد به آرزویش رسید🌹 🍃ابوعلی دیگر نگران نباش. در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است. فقط تو را به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن😓 🍃باید گذشت از این دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی سوی رفتن با چهره خونی زین سان بود زیبا معراج انسانی ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃اگر با دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی، می بینی که هنوز هم ادامه دارد... 🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای شیمیایی تداعی می کند، ویلچری که چرخ هایش، روزگاری را حکایت میکند که ای دست و پایش را برای حفظ این مملکت به ودیعه گذاشته است. 🍃درمیان ستارگان شهر ، رویای صادقه ای که دل خوشی فرزند شهیدی است. در کوچه پس کوچه های بی کسی، سنگ قبر بانام شهیدِ مونس روزهای تنهایی است..😓 🍃در محله ی ، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود. کمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ غیرت بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد . 🍃 محمد جنتی هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و فدای کرد. مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش. شهادتش دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند😞 🍃 سوریه شهید و جاوید الاثر شد. شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️ 🍃توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال بر گردد. و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد. این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. 🍃 های زخم زبان عده ای، دلِ داغدار خانواده را می سوزاند... ☆هنوز هم جنگ ادامه دارد... ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ایستاده‌بودکنارِدر✨ وبہ !💞 -تازه‌رسیده‌بودیم‌ .. ودلمان‌مۍخواســت یک💙❄️ ولـۍوقت‌ ..😃 +گفت‌برادرا .. زیارت🤲‌مستحبہ‌،نمازواجب 🖐🏽 عجلّوابالصلوة‌قبل‌الفوت ..✨ یادگاران‌جلد⁹📒🍋 کتاب‌جاویدالاثرمتوسلیان‌ص⁹³📖 🌸💞 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡نون والقلم♡ . 🍃یادم می‌آید گفته بودم، بد نیست بشنویم از مردانی که وقتی دور دور ادعا بود بازنده میدان بودند و وقتی پای غیرت به میان می‌آمد حریف می‌طلبیدند، آنان که بی بهانه پای اعتقادشان می‌ایستاند و در عمل مرد میدان بودند. . 🍃آن روز قلم از بی ادعایی و دلدادگی برای کاغذ گفت ، گفت و گفت تا به خط سرخ رسید. اما اینبار همان قلم قصه زمینی شدن همان سرباز را برای کاغذ روایت میکند🙂 . 🍃از ۳۶ سال پیش میگوید از پانزدهمین روز که در گیر و دار جنگ سرباز ما متولد شد😍 . 🍃از قاعده عاشقی میگوید همان چهار حرف که مریدانش معنای عشق را در او پیدا میکنند، (ع). قاعده ای که دیکته هرشب سید و ذکر روی لب هایش بود... . 🍃میگوید که در مکتب حسین(ع) شد ، با غیرت گونه قد کشید و زیر سایه سرباز امام شد...😌 . 🍃میگوید و همه را خط به خط ، بند به بند روی کاغذ حک میکند و کاغذ خط به خطش را که نه! حرف به حرفش را از بر میشود و قلم خوش رقصی میکند تا حرف های آخرش را روی سینه کاغذ بنشاند: از حرم تا زینبیه به قاعده یک یا حسین(ع) میشود طی‌الارض کرد! درست مثل تولدت مبارک بسیجی❤️ . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز . 📅تاریخ تولد : ۱۵ مهر ۱۳۶۳ . 📅تاریخ شهادت : ۱۰ تیر ۱۳۹۲ . 📅تاریخ انتشار : ۱۰ تیر ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید : اهواز . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃نمیدانم از کجا شروع کنم، کدام مقدمه میتواند تو را توصیف کند؟ فقط میدانم که میخواهم آهسته در قصه زندگی ‌ات قدم بزنم و حال خوب آن دوره را تنفس کنم. جاری در مسیر حیاتت را بنوشم و طعم شیرینش را از بر شوم. 🍃اصلا من خواهان این هستم که راز آن دریای مواج چشمانت را که در نور ماه غوطه ور است کشف کنم. چشم هایی که پاییز شصت و سه در قاب این دنیا رسم شدند. و صاحبش را محمد جلال صدا زدند! تویی که هیچگاه مجوز گشودن طومار افتخاراتت را ندادی چرا که مرد سکوت بودی! گویی عهد بسته بودی که همه از تو فقط یک نام به یاد داشته باشند و طبع شوخ و لب خندان، همین... 🍃حتی رفیقانت هم از تو چند خاطره در میدان بیشتر ندارند، تنها موصل، حلب، و... پیچ و خم وجودت را شناختند و مردانه همراهی‌ات کردند. زمینه را فراهم کردی برای مادرت که دل از تو بکند و خمسش را بدهد! به قول خودت مادرت چون پنج فرزند داشت باید خمسش را میداد. 🍃و قرعه به نام تو افتاد و بعد از چهل روز همنشینی با تخت بیمارستان در دوازدهمین روز تابستان آسمانی شدی. سالگرد آسمانی شدنت مبارک♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٣ آذر ۱٣۶٣ 📅تاریخ شهادت : ۱٢ تیر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : موصل_عراق 🥀مزار شهید : تهران_بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دل تنگی هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و اشک و . 🍃امروز هم حکایتِ افتخاری اش. به گمانم مرتضی عطایی کنار پنجره فولاد روضه ی خرابه‌ی شام را خواند و با نوحه ی سالار زینب ، دمِ ِعشق را گرفت که با پروازِ به مقصدِ حاجت روا شد🌷 🍃آنقدر عکس و فیلم از مدافعان حرم برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. 🍃هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق چله ای برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام مدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند. سخت است حال ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی است🍂 🍃شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش ارباب بود یا رضایت همسر دل شکسته اش برای شهادت یا مناجات خودش در روزِ با معشوق که با تیری که به گلویش اصابت کرد به آرزویش رسید🌹 🍃ابوعلی دیگر نگران نباش. در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است. فقط تو را به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن😓 🍃باید گذشت از این دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی سوی رفتن با چهره خونی زین سان بود زیبا معراج انسانی 🌺به مناسبت سالروز ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۴ اسفند ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۹ ذی الحجه ۱۴۳۷ 📅تاریخ انتشار : ۲۹ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضا.مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃به مجرد این که حرف به حرف نامت، ذهنم را چراغانی میکند دیگری در ذهنم متجلی میشود. در زمانی که شهر در است و دور از هر گونه هیاهو و آشوبی، فارغ از نوای شبانه آژیر های خطر، فارغ از بمب و خمپاره و تیراندازی های بیستو چهار ساعته، آوینی دیگری میشود❤ 🍃 شهید هادی باغبانی، که از همان روز های آغازین نبرد به‌همراه  مستندسازان دیگر برای ثبت دقیق جنایات سلفی‌ها و تکفیری‌ها در این کشور حضور پیدا کرده بود، و مستندساز بابلسری قصه ی ما در درگیری‌های مناطق حاشیه‌ای توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید😔 🍃قطع به یقین مسیر برای هرکسی باز نیست، خالص  و روحی بزرگ می‌خواهد. چراکه لازمه آن دست شستن از همه ی بود و نبودهای . چیزهایی که فکرت را به خود اسیر کرده و هر لحظه و ثانیه برای رسیدن به آنها تلاش می‌کنی😓 🍃باید گام‌نخست را در دوری از آنها برداری، تا بتوانی از دنیای پر ازهوا، هوس و خواهش‌های نفسانی دور شوی. شهید هادی باغبانی از جمله کسانی بود که نخستین گام شهادت را با حمایت از مردم سوریه برداشت🌹 🍃کاش برسد روزی که دنیا را از زاویه نگاه شهید باغبانی و امثال ایشان ببینیم برای خدا گام برداریم و باشیم نه آن... و خود را از جهالتمان نجات دهیم😭 🍃به مناسبت سالروز ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مرداد ۱۳۹۲.دمشق 📅تاریخ انتشار : ۱۴ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امامزاده سید ابراهیم بابلسر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم رب عشق☆ 🍃روضه مجسم شنیده ای؟ سوریه از این روضه ها زیاد به خود دیده، از بگیر تا خانطومان و حلب و... جای جایش روضه است. 🍃از همان وقتی که زمزمه به مزار حجر بن عدی پیچید و آسمان * از دیدن این بی حرمتی و آشفتگی طوفانی شد، در دل علویان هم غوغایی به پا شد غیرتشان به جوش آمد گفتند و راهی سوریه زخم دیده شدند تا شاید مرهمی باشند بر روی زخمش😞 🍃فاطمیون هم پا در میدان نهادند تا نشان بدهند دوباره تکرار نخواهد شد، شاید از همان موقع بود که سوریه شد مسلخ محبان و شیعیان علی. 🍃محمود یکی از همان عاشقان بود از آمده بود و به قول خودش، شیعه و انسانیت مرز ندارد و هرجا ظلمی باشد شیعه آرام ندارد مخصوصا اینکه سخن حریم عمه سادات(س) هم در میان باشد! 🍃حال میخواهم از روضه مجسم بگویم. روزی که بود و همه عزادار سقا، جایی هزاران کیلومتر دور تر از ایران در حومه حلب، سری را از بدن جدا کردند و بدن را گلوله باران... 🍃در دل همسفرش آشوبی بود و خبر همسر آتش به جانش انداخت و خبر مفقود شدنش دلش را بیشتر سوزاند. بچه ها دلتنگ برای پدر و چشم انتظار تا پدر را ببینند، برای دو کودک انتظار دیدن پدر سخت است بعد از دو ماه حال پدر آمده با تنی بی سر و پر از جراحت... 🍃روضه مجسم، تنی پاره پاره است که سر ندارد و که دلتنگ پدر هستند، و ما مدیون این چشم های منتظر و دلهای صبورشان هستیم‌😓 *مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مهر ۱۳۹۵.حومه حلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دل تنگی هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و اشک و . 🍃امروز هم حکایتِ افتخاری اش. به گمانم مرتضی عطایی کنار پنجره فولاد روضه ی خرابه‌ی شام را خواند و با نوحه ی سالار زینب، دمِ ِعشق را گرفت که با پروازِ به مقصدِ حاجت روا شد🌷 🍃آنقدر عکس و فیلم از مدافعان حرم برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که شد. 🍃هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق چله ای برای سلامتی اش در امام رئوف می گرفت. اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام مدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند. سخت است حال جامانده ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی است. 🍃شاید سفارش رفیق شهیدش سید ابراهیم، پیش بود یا رضایت همسر دل شکسته اش برای شهادت یا مناجات خودش در روزِ عرفه با که با تیری که به گلویش اصابت کرد به آرزویش رسید. 🍃ابوعلی دیگر نگران نباش. در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون گلوی تو هم خونی است. فقط تو را به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن😓 🍃باید گذشت از این دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی سوی رفتن با چهره خونی زین سان بود زیبا معراج انسانی 🌺به مناسبت سالروز ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۴ اسفند ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضا.مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 نگاهم بین جمعیت در بود. بیش‌تری‌ها لباس‌هایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیش‌تر به چشم می‌آمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد بود. 🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت کشیده می‌شود. صدا و چهره‌اش آشنا می‌زد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال یا بودم که و عشقی که مادرش از او می‌گفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود! 🍃 حسی که در صدایش بود و سینه‌ای که از ضرب گرفتن‌هایش می‌سوخت آن را به رخ می‌کشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمی‌دید، یاسر را می‌دید! ... 🍃 گریزی بر گذشته می‌زنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانی‌که چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد . 🍃 به علت بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سال‌ها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راه‌پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. ... 🍃 از اینجا به سوی یا شاید هم . مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به می‌رود. و مادر نمی‌دانست در کنار و جنگ، گاهی هم می‌کند! چندمین اعزامش بود نمی‌دانم. فقط می‌دانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش می‌شود آخرین هنرنمایی او زیر بود. 🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدن‌های اطرافیان نبود. هر چه بود و بود... 🍃 سالگرد شهادتت مبارک ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱٩ ابان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت رضا
بسم‌رب‌الغفار . 🍃ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید* . 🍃ما را برای خود چطور معنا کرده ایم؟ میشود زمانی را فرض کرد که جهاد وجود نداشته باشد و راه رستگاری برای مان بسته باشد؟ اینطوری اگر باشد که باید دور رحمت را هم خط کشید. هر وقت سه چیز در کنار هم جمع بشوند خود به خود جهاد در هر زمان و مکانی که باشد اتفاق می افتد:اول وجود دشمن و شناخت او دوم سختکوشی و تلاش برای مقابله با دشمن و سوم هم . . 🍃با این تعریف همیشه و برای هرکسی در هرجایی که هست امکان جهاد و وجود دارد. یکی با جهاد می‌کند و با وقف ذهن و فکرش برای حق. یکی با ای که دارد. دیگری با شاد کردن دل ضعفا و دردمندان. و.... همه اما وقتی را در هر شکل و لباسی، و در هر جا و مکانی که هست بشناسند و با هر توانی که دارند با آن مقابله کنند و این تلاش را با اخلاص درآمیزند، گره گشای ظهورند‌. . 🍃محسن خزایی از آنهایی بود که دشمن را شناخت، از توانایی های خودش که قدرت رسانه ایش بود برای مقابله با دشمن، با اخلاص تمام استفاده کرد و شد . . 🍃اویی که رزم و را در کادر دوربینش ثبت کرد و آسمان حلب جوش و خروشش را هرگز از یاد نبرد... انگار او در معرکه شام آمده بود تا دوباره دوربین سیدمرتضای آوینی را از روی زمین بردارد و بر دوشش بگذارد تا اینبار در و رشادتها و خاطرات مجاهدان راه حق را ثبت کند ، سخنانشان را حک کند و خود نیز عضوی از آنها شود آنهم در که حقیقتا عجب فصلی ست. هم عشاق را به تماشا مینشیند هم را به سوگ... ✍نویسنده: ‌ 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۹۵. حلب 📅زمان انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار : گلزار شهدای زاهدان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم‌رب‌الغفار 🍃ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید* 🍃ما را برای خود چطور معنا کرده‌ایم؟ می‌شود زمانی را فرض کرد که جهاد وجود نداشته باشد و راه رستگاری برایمان بسته باشد؟ اینطوری اگر باشد که باید دور رحمت را هم خط کشید. هر وقت سه چیز در کنار هم جمع بشوند خود به خود جهاد در هر زمان و مکانی که باشد اتفاق می افتد: اول وجود دشمن و شناخت او دوم سخت‌کوشی و تلاش برای مقابله با دشمن و سوم هم . 🍃با این تعریف همیشه و برای هرکسی در هرجایی که هست امکان جهاد و وجود دارد.یکی با جهاد می‌کند و با وقف ذهن و فکرش برای حق.یکی با که دارد.دیگری با شاد کردن دل ضعفا و دردمندان.همه اما وقتی را در هر شکل و لباسی، و در هر جا و مکانی که هست بشناسند و با هر توانی که دارند با آن مقابله کنند و این تلاش را با اخلاص درآمیزند، گره‌گشای ظهورند‌. 🍃محسن خزایی از آنهایی بود که دشمن را شناخت، از توانایی‌های خودش که قدرت رسانه‌ایش بود برای مقابله با دشمن، با اخلاص تمام استفاده کرد و شد مجاهد فی سبیل الله. 🍃اویی که رزم و را در کادر دوربینش ثبت کرد و آسمان حلب جوش و خروشش را هرگز از یاد نبرد. انگار او در معرکه شام آمده بود تا دوباره دوربین سیدمرتضای آوینی را از روی زمین بردارد و بر دوشش بگذارد تا این‌بار در و رشادت‌ها و خاطرات مجاهدان راه حق را ثبت کند، سخنانشان را حک کند و خود نیز عضوی از آنها شود آنهم در که حقیقتاً عجب فصلی ست.هم عشاق را به تماشا می‌نشیند هم را به سوگ... ✍نویسنده: ‌ 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار : گلزار شهدای زاهدان 🕊محل شهادت : حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم‌رب‌الغفار 🍃ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید* 🍃ما را برای خود چطور معنا کرده‌ایم؟ می‌شود زمانی را فرض کرد که جهاد وجود نداشته باشد و راه رستگاری برایمان بسته باشد؟ اینطوری اگر باشد که باید دور رحمت را هم خط کشید. هر وقت سه چیز در کنار هم جمع بشوند خود به خود جهاد در هر زمان و مکانی که باشد اتفاق می افتد: اول وجود دشمن و شناخت او دوم سخت‌کوشی و تلاش برای مقابله با دشمن و سوم هم . 🍃با این تعریف همیشه و برای هرکسی در هرجایی که هست امکان جهاد و وجود دارد.یکی با جهاد می‌کند و با وقف ذهن و فکرش برای حق.یکی با که دارد.دیگری با شاد کردن دل ضعفا و دردمندان.همه اما وقتی را در هر شکل و لباسی، و در هر جا و مکانی که هست بشناسند و با هر توانی که دارند با آن مقابله کنند و این تلاش را با اخلاص درآمیزند، گره‌گشای ظهورند‌. 🍃محسن خزایی از آنهایی بود که دشمن را شناخت، از توانایی‌های خودش که قدرت رسانه‌ایش بود برای مقابله با دشمن، با اخلاص تمام استفاده کرد و شد مجاهد فی سبیل الله. 🍃اویی که رزم و را در کادر دوربینش ثبت کرد و آسمان حلب جوش و خروشش را هرگز از یاد نبرد. انگار او در معرکه شام آمده بود تا دوباره دوربین سیدمرتضای آوینی را از روی زمین بردارد و بر دوشش بگذارد تا این‌بار در و رشادت‌ها و خاطرات مجاهدان راه حق را ثبت کند، سخنانشان را حک کند و خود نیز عضوی از آنها شود آنهم در که حقیقتاً عجب فصلی ست.هم عشاق را به تماشا می‌نشیند هم را به سوگ... ✍نویسنده: ‌ 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار : گلزار شهدای زاهدان 🕊محل شهادت : حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃نمی‌دانم از کجا شروع کنم، کدام مقدمه می‌تواند تو را توصیف کند؟ فقط می‌دانم که می‌خواهم آهسته در قصه‌ی زندگی‌ات قدم بزنم و حال خوب آن دوره را تنفس کنم. جاری در مسیر حیاتت را بنوشم و طعم شیرینش را از بر شوم. 🍃اصلاً من خواهان این هستم که راز آن دریای مواج را که در نور ماه غوطه‌ور است کشف کنم. چشم‌هایی که شصت و سه در قاب این دنیا رسم شدند. و صاحبش را صدا زدند! تویی که هیچگاه مجوز گشودن طومار افتخاراتت را ندادی؛ چراکه مرد بودی! گویی عهد بسته بودی که همه از تو فقط یک نام به یاد داشته باشند و طبع شوخ و لب خندان، همین... 🍃حتی رفیقانت هم از تو چند خاطره در میدان بیشتر ندارند، تنها موصل، حلب، و... پیچ و خم وجودت را شناختند و مردانه همراهی‌ات کردند. زمینه را فراهم کردی برای مادرت که دل از تو بکَند و خمسش را بدهد! به قول خودت چون پنج فرزند داشت باید خمسش را می‌داد. 🍃و قرعه به نام تو افتاد و بعد از چهل روز همنشینی با تخت بیمارستان در دوازدهمین روز تابستان آسمانی شدی. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٣ آذر ۱٣۶٣ 📅تاریخ شهادت : ۱٢ تیر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : موصل_عراق 🥀مزار شهید : تهران_بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌀بسم رب الشهدا والصدیقین🌀 🔷به مناسبت سالروز شهادت 🔷شهید_محمدجلال_ملک_محمدی 🔷تاریخ تولد : ٢٣ آذر ۱٣۶٣ 🔷تاریخ شهادت : ۱٢ تیر ۱٣٩۶ 🕊محل شهادت : موصل_عراق 🚩مزار شهید : تهران_بهشت زهرا نمیدانم از کجا شروع کنم، کدام مقدمه میتواند تو را توصیف کند؟ فقط میدانم که میخواهم آهسته در قصه زندگی ‌ات قدم بزنم و حال خوب آن دوره را تنفس کنم. جاری در مسیر حیاتت را بنوشم و طعم شیرینش را از بر شوم. 🍃اصلا من خواهان این هستم که راز آن دریای مواج چشمانت را که در نور ماه غوطه ور است کشف کنم. چشم هایی که پاییز شصت و سه در قاب این دنیا رسم شدند. و صاحبش را محمد جلال صدا زدند! تویی که هیچگاه مجوز گشودن طومار افتخاراتت را ندادی چرا که مرد سکوت بودی! گویی عهد بسته بودی که همه از تو فقط یک نام به یاد داشته باشند و طبع شوخ و لب خندان، همین... 🍃حتی رفیقانت هم از تو چند خاطره در میدان بیشتر ندارند، تنها موصل، حلب، و... پیچ و خم وجودت را شناختند و مردانه همراهی‌ات کردند. زمینه را فراهم کردی برای مادرت که دل از تو بکند و خمسش را بدهد! به قول خودت مادرت چون پنج فرزند داشت باید خمسش را میداد. 🍃و قرعه به نام تو افتاد و بعد از چهل روز همنشینی با تخت بیمارستان در دوازدهمین روز تابستان آسمانی شدی. سالگرد آسمانی شدنت مبارک♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 نگاهم بین جمعیت در بود. بیش‌تری‌ها لباس‌هایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیش‌تر به چشم می‌آمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد بود. 🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت کشیده می‌شود. صدا و چهره‌اش آشنا می‌زد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال یا بودم که و عشقی که مادرش از او می‌گفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود! 🍃 حسی که در صدایش بود و سینه‌ای که از ضرب گرفتن‌هایش می‌سوخت آن را به رخ می‌کشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمی‌دید، یاسر را می‌دید! ... 🍃 گریزی بر گذشته می‌زنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانی‌که چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد . 🍃 به علت بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سال‌ها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راه‌پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. ... 🍃 از اینجا به سوی یا شاید هم . مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به می‌رود. و مادر نمی‌دانست در کنار و جنگ، گاهی هم می‌کند! چندمین اعزامش بود نمی‌دانم. فقط می‌دانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش می‌شود آخرین هنرنمایی او زیر بود. 🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدن‌های اطرافیان نبود. هر چه بود و بود... 🍃 سالگرد شهادتت مبارک ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت رضا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁 🌾ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید* 🌾ما را برای خود چطور معنا کرده ایم⁉️ میشود زمانی را فرض کرد که جهاد وجود نداشته باشد و راه رستگاری برای مان بسته باشد؟ اینطوری اگر باشد که باید دور رحمت را هم خط کشید. هر وقت سه چیز در کنار هم جمع بشوند خود به خود جهاد در هر زمان و مکانی که باشد اتفاق می افتد✅ 🌾اول وجود دشمن و شناخت او دوم سختکوشی و تلاش برای با دشمن و سوم هم اخلاص💖 با این تعریف همیشه و برای هرکسی در هرجایی که هست امکان جهاد و وجود دارد. 🌾یکی با قلمش✍ جهاد می‌کند و با وقف ذهن و فکرش💭 برای حق. یکی با ای که دارد. دیگری با شاد کردن دل ضعفا و دردمندان. و.... 🌾همه اما وقتی را در هر شکل و لباسی، و در هر جا و مکانی که هست بشناسند و با هر توانی که دارند با آن مقابله کنند👊 و این تلاش را با اخلاص درآمیزند، گره گشای . 🌾محسن خزایی از آنهایی بود که دشمن را شناخت، از توانایی های خودش که قدرت رسانه ایش🎥 بود برای مقابله با دشمن، با اخلاص تمام استفاده کرد و شد . 🌾اویی که رزم و را در کادر دوربینش ثبت کرد و آسمان حلب جوش و خروشش را هرگز از یاد نبرد. انگار او در معرکه شام آمده بود تا دوباره دوربین📹 سیدمرتضی آوینی را از روی زمین بردارد و بر دوشش بگذارد تا اینبار در و رشادتها و خاطرات مجاهدان راه حق را ثبت کند ، سخنانشان را حک کند📝 و خود نیز عضوی از آنها شود آنهم در پاییز🍂 که حقیقتا عجب فصلی ست. هم عشاق را به تماشا مینشیند هم پروازشان🕊 را به سوگ. ✍نویسنده: ‌ 📅تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت: ۲۲ آبان ۱۳۹۵. حلب 🥀مزار: گلزار شهدای زاهدان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🔺گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید مدافع حرم 🍃نماز خوندنش📿 با صفا بود و با عشق به نماز اول وقت اهمیت میداد. تو جمعی اگر کسی غیبت می کرد با ی نکته طنز حرف رو عوض می کرد باب غیبت🚫 رو می بست 🍃تو سخن گفتن بسیار بود به خاطر همین خصلتش خیلی سریع افراد رو جذب می کرد و لوتی صفت بود😄 🍃فوق العاده به فکر کمک به قشر ضعیف بود بسیار تا بسیار سختی کش بود. عاشق اردو در سخترین مناطق بود واعتقاد راسخ داشت که اگر اردو جهادی بره و ساخت و ساز انجام بده برات زیارت رو می گیره🤲 🍃وقتي بود هرچي بهش ميگفتيم پسر برگرد پيش خانوادت ميگفت اينجا مهمتره. اينجا كارها دارم. بچه اش👶 دوماهه بود نديده بودش. دوهفته پيش خانوادش رفتن زيارت اونجا واسه اولين بار بچه اش رو ديد😍 🍃اخرين مكالمه بيسيمش📞 بعد از مجروح شدنش ميگفت سلام من رو به آقا برسونيد. سلام من رو به برسونيد. و بعد ميان و تير خلاص ميزنن بهش😭 🍃بيش از ٣سال تلاش كرد تا بتونه بره سوريه. تا اخرش رفت و به معشوق رسيد🕊💔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☀️✨☀️✨☀️ می گفت: چه می شود روزی امن و امان شود کاروان راهیان نور💫 مثل شلمچه و فکه، به سمت حلب و راه بیافتند👥 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh