eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎵به چه عشقی داری زندگی میکنی؟ 🔸مثل شهید حججی با امام حسین حرف بزن 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#کلام‌شھید خیلی دلم میخواد یکبار #قبل‌ازظهور امام زمان #شهیدبشم🕊 یکبار #بعدازظهور امام زمان به خیال خودم این #زرنگیِ✌️ #دوبار شهید بشی برای #اسلام✊ #شهیدمحسن‌حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس
#شهید_مسعود_عسگری جوان بیست و پنج ساله‌ای که #شوق_پرواز در او باعث شد که بعد از #دوبار تغییر رشته در دانشگاه، مسیر زندگی خود را به سوی آسمانها تغییر بدهد ✈️ و به سمت آموزش #خلبانی هواپیمای فوق سبک برود و در کنار آن انواع حرفه های دیگر از جمله خلبانی #پاراگلایدر و سقوط آزاد را نیز فرا بگیرد✅. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بـه چـه سـرگرم ڪــنم دیده و دل را دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید #شهید_نظر_میکند_به_وجه‌الله...
💠تولدت مبارک پسرم 🌷 🍂دوباره نیمه زرد آذر با اشک هایی که هنوز بر گونه ام خیسی میکند؛ لحظه آغوش کشیدنت💞 تداعی می شود. گوش کن … صدای گریه هایت را می شنوی⁉️ این هدیه🎁 خداست که برای مادرت می آید. 🍂وقتی در آغوش میکشیدمت واهمه داشتم از لحظه ای . کودکم را محکم تر به قلبمـ💞 می چسباندم تا آرام گیرم😌 هر لحظه اش برایم حرف ها میزد .... 🍂پسر درقلب مادر❣ است. چقدر زود بزرگ شدی جانم چقدر زود با آرزوهایم قد کشیدی👱 لا لایی های شبانه از (س) تو را چقدر همچون عباسش 💪 کرده بود. 🍂مادرجان تپش و عشق حرم🕌 در حال و هوایت تو را راهی کرد. چه دلیرانه بر شانه های درخشیدی✨ و چون نوری، ماه ها در پریشان بودیم😢 🍂سجادم قسمت این بود که تو را با قنداقه سفید در بغلم دهند😔 سجاد پیکرت که برگشت⚰ قد رشیدت مثل همان شد که بیست و هفت سال پیش در آغوشم نهادند. اینبار که بغلت کردم دیگر واهمه از دست دانت را نداشتم❌ را تقدیمش کردم. دلبندم را فدایی کردم. 🍂اکنون کنارم آرام آرام قد مى کشد. ⚡️اما هنوز بوى بهار🌸 مى آید. بهار خان طومان که را در خاطره ها ماندگار کرد. سجاد مگر میشود پاره تنم باشد و دلتنگت نباشم⁉️😔 💥اما صبرش را از حضرت زینب(س) آموخت. همان لحظه که تو را در لباس مقدس دفاع👊 از حرم آل الله میدیدم و از شوق و افتخارش خدا را شاکر بودم☺️ که زیر پرچم ولایت بزرگ شده و دعایی که همیشه یک مادر برای فرزندش میخواهد جز فرزندش نیست🚫 🍂پاییز به مهرش می نازد و من به . پاییز را بایدبا چشم های عباس گونه نگاه کرد آن وقت بهار🌺 می شود. ❤️ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادر شهید خواب #امام_زمان(عج) رو میبیند آقا به او می فرمایند: چرا مانع میشوی که #فرمانده نیروهایم به
9⃣9⃣8⃣ ‌ 🌷 💠فرمانده امام زمان عجل الله فرجه 🇮🇷 🔮ما میدانستیم او ان قدر هست که درچهره کسی نگاه نمیکند❌ حتی درخیابان که مردم به ما می گفتند یک روزی این را ماشین نابود میکند چون به اطرافش توجه نداشت. اما داستان دیگرش این هست که او تازه از مجروحیت خلاص شده بود و داشت دیوار منزلمان🏚 تعمیر میکرد که ناگهان صدای مارش عملیات جبهه از رادیو شنیده شد. 🔮همانطورکه کارمیکرد باخوشحالی فریاد زد🗣 آماده باش که من هم آمدم. مادرم تا شنید بی تابی کرد وگفت عزیزم تو هنوز هستی امتحان دانشگاه هم داری خانه مان هم کار داره. نمیگذارم بری📛 او می گفت مادر من و مادر اصرار، که نمیگذارم.. 🔮 مادرم موقع خواب در حالیکه گوشه ای درسالن یا هال منزل تنها خوابیده بوده🛌 است میگوید ، چشمم بیدارشد ⚡️اما در حال بین خواب وبیداری بودم که ناگهان اتاق روشن شد✨ و پشت سر آن وارد شد. فهمیدم کسی جز وجود مبارک (عجل الله تعالی فرجه) نیست❌ 🔮به استقبالش وگفتم. ❣السلام علیک یابن رسول الله. حضرت جواب فرمودند اما هرچه اقا بفرمایید اقا جلوتر نیامدند🚫 فرمودند: چرا مانع میشوی فرمانده به جبهه برود⁉️گفتم: اقا قربون جدت این بچه هنوز مجروحه💔 دانشگاه هم دارد و خانه ما هم تعمیرداره. 🔮باز گفتم: اقا بفرمایید. باز حضرت فرمودند چرامانع نیروهای من میشوی؟؟ این مطلب بار تکرارشد. تا اینکه فرمودند: پس، فردای قیامت انتظار از مادر حضرت زهرا سلام الله علیها ، نداشته باش❌😢 🔮تا این را فرمود، گفتم: چشم آقا اگر دیگه گفتم نرو، چشم راستم👁 را در بیار بگذار کف دستم. باهمان زبان محلی تکرارکردم. آنوقت آقا با تبسمی تشریف اوردند و ومن هم روبروی ایشان👥 زانو زدم. 🔮یک لیوان چای☕️ یا نوشیدنی ریختند (بجای اینکه من پذیرایی کنم) و فرمودند گفتم نه آقا میل ندارم و حضرت شده بودم😍بازفرمودند: بخور.گفتم آقا . فرمودند: بسیارخوب. بعد کاغذی از جیبشان بیرون اوردند که به رنگ سبز📗 بسیار قشنگ و بود به اندازه کف دستی بیشتر نبود⭕️ 🔮روی آن چیزهایی نوشتند که من خواندنش را نداشتم ان کاغذ را به من دادند و من گرفتم.فرمودند: این کاغذ را به بده و سلامش برسان گفتم چشم اقا. و بلند شدند تادم در🚪 بدرقه کردم. وتشریف بردند. 🔮ناگهان با مسجد🕌ازجا پریدم چراغ💡خانه راروشن کردم. دیدم الله اکبر، نامه اقا💌 هست. سراسیمه به اطاق خانمیرزا رفتم گفت: چی شده چرا گریه میکنی⁉️گفتم: مادر دیگه نمیشم برو بسلامت! چرا مادر؟ تو که خیلی می گرفتی 🔮گفتم ببین (علیه السلام) برایت نامه نوشته💌 و کاغذ سبز را بهش دادم. از شادی پروازکرد🕊 گاهی می بوسید و می گذاشت وگاهی سجده میکرد وگاهی دست به اسمان میگرفت و . بعد که آرام شد😌 آماده شد📿 🔮آخر بار فقط دیدم که نامه آقا را در لباس سبز پاسداریش گذاشت وگفت این واقعه را حتی به پدرم هم نگو❌گفتم: چشم و اماده سفرشد. انگار دل مادر ازاین رو به ان روشده بود خوشحال بود. بستگان بدون اطلاع قبلی دسته دسته می امدند👥👥 وخداحافظیش👋 میکردند 🔮و میگفتند چی شده ساکتی چرا مانعش نمیشی⁉️ می گفت: سپردمش به برود به امیدخدا. و او رفت پانزده روز شد که 🌷 آوردند... ⚜فاعتبروا یا اولی الابصار. ❣ببینید آنان که ره صدساله رفته اند. 🌷 🔷راهشان پر رهرو🔷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh