eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت😔. این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد😓. وقتی خواستم از خانه🏡 بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣6⃣ 🌷 🔰 خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم را هم فراموش نکن❌, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و... 🔰 به اردبیل بازگشت، ⚡️اما برخلاف دیروز که از اردبیل به تهران رفته بود، دل‌گرفته💔 و غم‌زده نبود🚫؛ از خوشحالی در پوست نمی‌گنجید، دلش برای اینکه زودتر برسد، پر می کشید, شهید بالازاده با نشان دادن ، وارد شد. 🔰کمتر از سه روز بعد، فرمانده اردبیل، شهید بالازاده را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد, می‌توانست باز هم را سر بدواند ولی مطمئن بود که می‌رود و این بار از خود امام خمینی (ره)حکم می‌آورد📃, گفت اسمش را نوشتند 📝و مرحمت بالا‌زاده رفت درلیست لشکر 31 عاشورا. 🔰یک بچه روستایی که فارسی هم درست نمی‌توانست صحبت کند، دستش به کجا می‌رسید⁉️ مجبور بود بی‌خیال شود اما فقط بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشته و با این مجوز وارد تیپ عاشورا شد و در عملیات های بسیار کرد. 🔰شهید بالازاده حدود در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل با دشمن جنگید💥 و خیلی کم به خانه🏡 و نزد خانواده اش می‌آمد و هر وقت هم که چند روزی به مرخصی می‌آمد، در و منابر و مجالس، روز و شب به تبلیغ و داوطلب بسیجی برای اعزام به جبهه می‌پرداخت. 🔰وی حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه و آثار زخم های دشمن بر بدن نحیف و ظریفش شوند شبها🌙 در کنار پدر و مادر با می‌خوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتی‌ها و آثار مجروحیت او شوند⭕️. 🔰شجاعت 💪و درایت را با هم داشت و همه در که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بر و بچه های تیپ عاشورا چهره و جدی شهید بالازاده را از یاد نمی برند بیشتر اوقات کنار شهید «مهدی باکری🌷» دیده می شد. 🔰سرانجام مرحمت بالازاده روز21 اسفند 1363 در جزیره مجنون در ، با فاصله بسیار کمی از شهادت🌷 مرادش یعنی ، بال در بال ملائک گشود🕊 و میهمان سفره (ع) شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰فرزندم تلاش بسیاری انجام داد تا راضی شویم به برود. وی می‌گفت، «مگر (ع) با تصمیم حضرت علی اکبر (ع) برای نبرد مخالفت کرد⁉️» با شنیدن این جمله، کردم. 🔰هنگام به علی اکبر(ع) امام حسین (ع) تاسی کردم. لحظات سختی بود😭 تا آن روز فقط پدر و پسر💕 را شنیده بودم، اما آن لحظه شنیده‌ها را کردم. 🔰۲۳ بهمن ۱۳۹۴ بود. را بوسیدم. قدو بالایش را نگریستم😍 او و من نگاهش می‌کردم. پس از شهادت🌷 دوستانش می‌گفتند، محمدرضا گفته است، «من می‌دانستم پدر من را نظاره می‌کند 💥اما برگردم و با یک نگاه، عاطفه 💞 من را از مسیرم دور کند.» هیچ‌گاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم❌ 🔰آن‌ها به کمین می‌خورند. با تعداد کمی از ، تعداد بسیاری از تکفیری‌ها👹 را نابود می‌کنند، اما به دلیل اتمام ، به رگبار گلوله💥 بسته می‌شوند و پیکر مطهرشان⚰ زیر آفتاب☀️ می‌ماند. 🔰در نهایت نیز آن منطقه در دست باقی مانده و پیکر پسرم در آن‌جا به یادگار می‌ماند و به آرزوی خود که 🌷 همچون مادرمان حضرت زهرا(س)❤️ بود، می‌رسد. 🔰چند روز پیش از از یک‌دیگر می‌خواهند که در حق هم‌دیگر دعا کنند🙏 و سپس از خود بگویند. نوبت محمدرضا که می‌شود، می‌گوید، دعا می‌کنم خدا من را کند تا همچون مادرم حضرت زهرا (س) گمنام بشوم🌷» پسرم به خواسته خود می‌رسد. 🔰آخرین مرتبه که محمدرضا به امام حسین (ع)🕌 رفته بود، هنگام بازگشت از آن حضرت به دوست خود می‌گوید، «من مزد خود را از (ع) گرفتم😍 و امسال به خواسته خود می‌رسم👌» راوی:پدر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 3⃣4⃣ «عارفانه» راوی : استاد محمد شاهی یکبار به 《احمد اقا》گفتم : شما این مطالب را از کجا میدانید؟🤔 (قضیه شهادت جمال و زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگه که از شما دیده ام!)🌷 《احمد اقا》 طبق معمول حرف از مراقبه✋ و محاسبه زد.💚 میگفت،تا میتوانی دقت کن تا میتوانی گناه نکنی،تا میتوانی مراقب اعمالت باش! 🔆 انوقت خواهی دید که همه زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود.🙌 بعد نگاهی به من کرد و گفت:[باید بیایید بالا تا بعضی چیز ها را ، باید بیایید بالاتر تا بتوانم برخی چیزها را .] بعد حرفی زد که هنوز هم فهمیدن آن برایم دشوار است‼️ گفت: خدا به من عمر افراد را نشان داده⁉️خدا به من فیوضاتی که به افراد میشود را نشان داده 💢من میبینم برخی افراد که جمعه شب هابه جلسات حاج اقا حق شناس می آیند، انسان های بزرگی هستند🌷، که باطن انسان هارا به خوبی میبینند،لذا به اعمالت دقت کن❗️ بیشتر مطݪبی ڪه از احمدآقا می شنیدیم درباره ی خودسازی بود. یک بار به همراه چند نفر از بچه ها دور هم نشسته بودیم. احمدآقا گفت : بچہ ها ، بعد گفت : بچہ ها یکی از بین ما . خودسازی داشته باشیم تا شهادت قسمت ما هم بشود. بعد ادامه داد : بچه ها ، حداقل سعی کنید از گناه پاک باشید. اگر سه روز مراقبه و محاسبه ی اعمال را انجام دهید حتماً به شما عنایاتی می شود. بچه ها از احمد آقا سوال ڪردند : چی ڪار کنیم تا ما هم حسابـے به خدا . احمدآقا گفت : . مطمئن باشید که گوش و چشم شما باز خواهد شد. و این اشاره ای به همان حدیث معروف است که می فرماید : هر کس چهل روز اعمالش برای خدا خالص باشد خداوند چشمه های حکمت را بر زبان او جاری خواهد کرد. *** احمدآقا به دلایلی اظهار لطف بیشتری به من داشت. خانواده ی ما بسیار شلوغ بود و خانه ی کوچکی داشتیم. برادر من هم شهید شده بود. برای همین خیلی به تربیت من دقت می کرد. همیشه برخی صحبت ها را از طریق من به دیگر بچه ها انتقال می داد. به یاد دارم یک بار به من گفت : به این رفقای مسجد بگو نگویند. وقتی کلام دروغ از دهان کسی خارج می شود به قدری بوی گند در فضا منتشر می شود که اصلاً تحمل آن را ندارم❗️ ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت😔. این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد😓. وقتی خواستم از خانه🏡 بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸ساعت ۴ صبح⏰ بود که مجبور شد بزنه به خط، #پاتک خورده بودیم و داشت خط میشکست⚡️ تا دوباره اون بخش حماه بیفته دست دشمن، فوری جمع و جور کرد، داشت میرفت بیرون از مقر، یهو برگشت، انگشتر💍 و ساعت و کارد و هرچی که #ارزشمند بود رو در آورد و گذاشت رو میز، بعدم پلاکشو درآورد گذاشت کنار همونا، گفتم چکار میکنی سیدمجتبی⁉️ 🔹گفت: اگر #برنگشتم، نامردا از من چیزی غنیمت نگرفته باشن برن باهاش کیف و حال کنن، اینو گفت و خندید😄 و رفت. تاحالا سابقه نداشت موقع رفتن این کارو بکنه، دلم شور افتاد😥 گفتم: داره میره که #برنگرده، صداش کردم باهاش دوباره خداحافظی کردم و رفت. 🔸وقتی گروهانش شکست خورد و خبر عقب نشینی و #تلفات بالا رو آوردن و خبر رسید که #سیدمجتبی غیبش زده اما قطعا شهید شده🌷 چون نیرو نداشته و یه تنه👤 واستاده، ترسیدم و گفتم، حتما پیکرشو بردن، وقتی حدود #سه_روز بعد پیکرش لابلای شهدای زینبیون و فاطمیون و سوری و... تو بخش #مفقودین از روی اتیکت (برچسب بازوبند) "لبیک یا مهدی" دستش شناسایی شد، یاد اون کارش افتادم😔 #شهید_حسین‌_معزغلامی راوی: همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰سال 66 به جبهه رفت و دیگر #برنگشت 💢فاطمه حمدی مادر شهید گمنام مظفر بخشی که #31سال چشم انتظار پسرش است، می‌گوید: 🔸پسرم #بسیجی و 17 ساله بود که به جبهه رفت. اولین مرتبه سال 65 رفت که برگشت، اما سال 66 که به جبهه رفت، دیگر برنگشت🚷 و خبری از او نداریم. آخرین نامه ای که برای ما فرستاد📩 نوشته بود که در #باختران هستم. 🔹مادر شهیدگمنام: برای پسرم هنوز مراسم نگرفته ام، فقط ایام #فاطمیه که می شود به نیت حضرت زهرا(س)🖤 و پسرم #سه_روز در خانه مراسم می گیرم و #متوسل به خانم می شوم و از ایشان صبر می گیرم. 🔸چشم انتظاری سخت است و توکل بر خدا کرده ام. هر وقت #شهدای_گمنام را می آورند و متوجه می شوم، به تشییع آنها می آیم و با آنها حرف می زنم، اما تمام تنم می لرزد و تپش قلب💗 می گیرم. همیشه حس می کنم بچه ام در بین این ها است. 🔹به حضرت زهرا #متوسل می شوم می گویم قبر شما هم گمنام🌷 است، همه این #شهدا خاک پای شما هستند. پسرم در ایام عاشورا به جبهه اعزام شد و به خدا گفته ام اگر دوست دارد گمنام بماند، من راضی هستم✅ #شهیـدگمنام‌ #شهید_مظفر_بخشی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🌺🍃 💢شهید نظامی میره تلفن📞 بزنه چشمش به میوفته..! گریه میکـنه😭 میگـه: + خـدآ من نفهمـیدم چشـمم به مردم افتاده ☝️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh