🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 #نازنین_فاطمه عادت داشت هروقت گریه میکرد چه بی دلیل چه بادلیل بابامهدی شو صدا میزد ومهدی
2⃣8⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#خاطره_مادر_همرزم_شهید
🌷زمانی که فرزندم در #سوریه بود
پدرش خیلی نگران بود
وقتی پسرم زنگ زد☎️ برای خداحافظی و #حلالیت تلفن قطع شد که دوباره زنگ میزنه #شهیدحاج_مهدی_عسگری جواب میده
🌷خیلی #آرام وبا انرژی جواب تلفن رو میده میگه حاج آقا نگران فرزندتون نباشید🚫 ما #شش نفریم اگه تیری شلیک شود من نفر اولم
🌷 پسر شما #ششمین نفر نمیذارم 👊تیر به فرزندتون اصابت کنه
#باهمین_حرفش_مارو_اروم_کرد
به این میگن از #خودگذشتگی شجاعت
🌷همیشه یاد این حرف و صدای ایشون میافتم بغض گلویم را میگیره😢. با خودم میگم خدایا چقدر #رشید ودلاور بود.👌
#شهیدمفقودالاثر_حاج_مهدی_عسگری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠فرمانده، شهید مرتضی حسین پور : 🌷نمیروم #شهید شوم، میروم که بکُشم آنقدر میجنگم تا ریشه #تکفیری را
1⃣3⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_مرتضی_حسین_پور
🌷در ۳۰ شهریور سال ۱۳٦٤ در روستای #شلمان از توابع استان گیلان به دنیا آمد. با وجود آنکه در رشته مهندسی #الکترونیک دانشگاه ساوه قبول شده بود اما ترجیح داد وارد دانشگاه #افسری_امامعلی (ع) شود. شخصیت جهادی او در پایگاه امام علی (ع) نیروگاه قـم شڪل گرفت و با عشقی عمیقــ❤️ در سال ۱۳۸۳ وارد #سپاه پاسداران شد و از همـان اول سودای شهـادتـ🕊 داشت . او پس از گذراندن دوره دانشڪده افسری وارد ماموریتهای سخت شد.
🌷از سال ۱۳۹۲ در مناطق درگیری در عـراق و #سوریـه حضور پیدا ڪرد . و از فرماندهـان محورهای عملیاتی « #غوطه_شرقی» دمشق در سال ۱۳۹۲ بود. او جزو اولین افرادی بود که به همراه سردار حاج قاسم #سلیمـانی در پدافند بغداد - سامرا مشارڪت داشت و در فرماندهی عملیات شڪستن ⭕️حلقه محاصره بلد-سامرا نقش بسزایی ایفا ڪرد👌.
🌷او مسئول عملیات قرارگاه #حیدریـون بود و در حالی که در گرمای ۵۰ درجه بیابانهای تدمر #روزه بود به شناسایی میرفت. با وجود آنکه به نسبت خیلی از مسئولان خطوط مقدم جـوان بود در جلسات تخصصی بزرگان با شجـاعت💪 نظر میداد و آنقدر پخته بیان میڪرد ڪہ بقیه با #اطمینان به درستی آن را میپذیرفتند.
🌷در طول این مدت #شش بار مجروح شد.
⚡️ولی مجروحیت مانعِ ادامه حضورش در میدان های جهاد نشد🚫. نبوغ و مجاهدتهای او به گونهای بود که فرماندهان به او لقب " #حسن_باقری " زمان را دادند. او فرماندهی چندین پایگاه در کشور عراق را بعهده داشت. و با نام جهادی " #حسین_قمی " در دل فاطمیون ، زینبیون و حیدریون به عنوان نیرویی مخلص ، با اخلاق و فرمانـدهای شجـاع👌 شناخته شده بود.
🌷فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده #شهید_محسن_حججی در عملیات اخرش جهت تکمیل خاکریزهای دفاعی نیروهای رزمنده در منطقه مرزی #جمونه و شمال تنف در صحنهٔ جهاد حاضر شد✔️ و در ۱٦ مرداد ۱۳۹٦ در جریان فرماندهی نیروهای عراقی در تدمر سوریه به فیض شهادتــ🕊 نائل آمد و به ملکوتیان🌷 پیوست.
🌷خیلیها معتقد بودند او به زودی به موقعیتهای بزرگی در #سپاه و جمهوری اسلامی خواهد رسید. آنقدر حضورش موثر بود ڪہ #سردارسلیمـانی وقتی خبر شهادتش🌷 را شنید گفت خسارت بزرگی وارد شد کاش به جای او #من شهید🕊 شده بودم ».
" نثـار روح پرفتوحش #صلــوات "
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 شهید مظلوم حضرت آیت الله بهشتی(ره): خانقــاه عرفان ما، #بازی_دراز است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarz
9⃣3⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠عمليات در #بازى_دراز به فرماندهى #امام_زمان_عج
🌷تنها #شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع ١٠٥٠ ( #بازی_دراز) برسانند. برادر 🔅علی موحد دانش و 🔅برادر محسن وزوایی که فرمانده محور چپ عملیات بود از جمله افراد #فتح کننده ارتفاع ١٠٥٠ بودند.
🌷محسن وزوایی که از دانشجویان پیرو #خط_امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود و در مقطعی نیز سِمت سخن گویی 🎤دانشجویان فاتح لانه جاسوسی را داشت، اینک به عنوان بنیان گذار لشکر ١٠ #سيدالشهدا (علیه السلام) عملیاتی حساس♨️ را فرماندهی می کرد. چرا که بچه های سپاه در محدوديت های پیش آمده از طرف #بنی_صدر در این گونه عملیات علاوه بر دشمن مهاجم، دشمنان نفوذی دو چهره که با پز خردمندی زمام امور را در دست گرفته بودند را نیز ،در پشت سر #داشتند.
🌷به هر ترتیب در فتح این ارتفاع #حاج_محسن با اندک یاران باقی مانده اش حدود ٣٥٠ تن از نیروهای گردان کماندویی ارتش بعث را به #اسارت گرفتند؛ لیکن در حین تخلیه اسرا به پشت جبهه یکی از افسران دشمن مصرانه تقاضای ملاقات👥 با فرمانده نیروهای ایرانی 🇮🇷را داشت. دوستان محسن به خاطر رعایت مسائل امنیتی، شخصى غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان #فرمانده خود معرفی کردند اما....
🌷....💥اما بعثی اسیر، ناباورانه و با قاطعیت گفت: نه❌! فرمانده شما این نیست. از وی سئوال شد مگر تو فرمانده ما را دیده ای که این گونه #قاطعانه سخن می گویی؟ او گفت: آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر #اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیر اندازی و شلیک💥 کردیم به او کارگر نمی شد. لذا من او را می خواهم ببینم. #محسن_وزوایی که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و به زمین نشست😞....
🌷این واقعه #نخستین جلوه امدادی بود که بدو جنگ این گونه تجلی نموده بود لذا در مصاحبه ای تلویزیونی📺 به این واقعه به عنوان #عنایت_ائمه هدی (علیه السلام ) به رزمندگان اسلام اشاره کرد و در مقابل بلافاصله سلف خرد گرایان رئیس جمهور قدرت طلب، بنی صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد✍ و در ستون (کارنامه رئیس جمهور) روزنامه 📛ضد انقلابیش (روزنامه انقلاب اسلامی) ضمن استهزاء عنایات غیبیى رذیلانه نوشت📝: این پاسدارها برای تضعیف موقعیت من این حرفها را می زنند.... اگر اسب سفید در کار است، چرا به #جنوب نیامده و فقط به #غرب رفته است؟
🌷غافل از اینکه دوزخیان 🔥از درک این عنایات عاجزند و #بهشتیان را به این حریم راه است. لذا #شهیدمظلوم حضرت آیت الله بهشتی (ره) در همان اول فرمودند: خانقاه عرفان ما #بازی_دراز است.
راوى: #سردار_حسین_بهزاد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چند روز پیش به بیبی #حضرت_زینب خیلی گله کردم گفتم سه ماه پاسپورتم جيبمه و پوتین پام، هر روز این در
6⃣2⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰حجت الاسلام مجید سلمانیان، اوایل اردیبهشت ماه سال 95 از شهرستان #فردیس برای دفاع👊 از حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(س)، به #سوریه اعزام شد🚌
🔰و در تاریخ هفدهم اردیبهشت در منطقه #خانطومان حلب، توسط تروریستهای تکفیری👹 به #شهادت رسید🕊 و پیکر مطهرش⚰ تاکنون #مفقودالاثر است.
🔰در #کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد. تا آخرین ساعات⌚️ #مقاومت کرد.موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر #ازپشت خورد💥 و گفت #یازهرااا... و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد😔
🔰تیر خورده بود توی #شش و سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت.بهم گفت #آب_داری؟گفتم نه❌گفت: پس جیب #خشاب رو باز کن داره رو سینه ام سنگینی میکنه💔جیب خشاب رو که باز کردم
🔰شروع کرد #شهادتین گفتن. گفتم: #شیخ_مجید من میرم کمک بیارم ببرمت.گفت نمیخواد و لحظاتی بعد #شهید_شد🌷پیکر مطهرش هم #همونجا موند😔
#شهید_مجید_سلمانیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پیامکی_از_بهشت رفیق مجازے من حواست باشہ ... رفیق اونـےِ ڪه ما رو بہ امام زمان (عج) برسونہ ، باقی
6⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠آنگه رسی به خویشتن که بی خواب و خور شوی
🔰هر وقت می نشستم توی ماشین🚗 محمودرضا، اولین چیزی که توجهم را جلب می کرد #خوراکی هایی بود که روی سینه ماشینش بود. ماشینش #پراید بود و سینه تخت ماشین باعث می شد بتواند همیشه مقداری خوراکی😋 روی آن بگذارد و دم دست داشته باشد.
🔰تا سوار می شدم، قبل از اینکه راجع به خوراکی ها بپرسم، تعارف می زد و می گفت: #بخور! همه چیز، از انواع بیسکویت🍪 و کلوچه و #تنقلات تا گاهی یک تکه نان🍞 و گاهی هم غذایی که از خانه آورده بود روی سینه ماشین🚘 پیدا می شد. اما بیشتر وقتها بیسکویت و کلوچه🍩 و تنقلات بود.
🔰یکبار که دم یکی از ایستگاههای مترو🚝 شرق #تهران آمد و سوارم کرد، تا نشستم، دیدم یک بسته #شش تایی کیک با روکش شکلاتی🍩 باز کرده و گذاشته آنجا. یکی برداشتم و گفتم: «من #ناهار نخورده ام؛ با اجازه ات من چند تا از اینها می خورم😋»
🔰گفت: همه اش را بخور، من #سیرم. گفتم: تو که #همیشه در حال خوردنی! گفت: من باید همیشه بخورم🍝 نخورم که نمی شود✘ گفتم: ورود شما را به #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض می کنم!😂 خندید.
🔰 #خاطره ای را یادش آورده بودم که خودش یکبار آن اوایل که پاسدار شده بود👤 برایم تعریف کرده بود و مربوط به #مزاحی میشد که یکی از پاسدارهای قدیمی با #محمودرضا کرده بود. تعریف می کرد که: «یکبار در روزهای اول دانشکده🏢 که با بچه های پاسدار و اصطلاحا #کادر، غذا می خوردیم🍜
🔰بعد از خوردن ناهار #کمربند شلوارم را کمی شل کردم. یکی از پاسدارهای #قدیمی متوجه شد، از جا بلند شد دستش را گذاشت روی سینه✋ و گفت: ورود شما به #سپاه را تبریک عرض می کنم!😄
🔰محمودرضا بعد از اینکه #پاسدار شد، وقت برای خوردن و خوابیدن نداشت❌ اقلا در دفعاتی که من در طول رفت و آمدهایم به #تهران می دیدمش اینطور بود. خودش می گفت: علت اینکه همیشه توی ماشینش🚗 خوراکی دارد این است که #کمتر وقت می کند غذا بخورد.
🔰محمودرضا وقتی این را می گفت من همیشه یاد حرفی از #شهید_باکری می افتادم که می گفت: «اگر خداوند متعال تدبیری میکرد👌 و یک اتفاقی میافتاد که ما از این غذا خوردن #نجات پیدا میکردیم، وقتمان تلف نمیشد⌛️» (نقل از حاج مصطفی مولوی)
🔰هر چقدر #محمودرضا کم خور بود، بجایش من بخور بودم☺️ یکبار صبـ☀️ـح که با یکی از بچه رزمنده های #جبهه مقاومت آمده بود فرودگاه✈️دنبالم، وقتی نشستم توی ماشین دیدم یک نصفه #بربری روی سینه ماشین است.
🔰نصف نان را قبل از آمدن من، دو نفری👥 خورده بودند. یک تکه از نان🍞 را کندم و گفتم: «من #گرسنه ام... امروز هم که معلوم نیست تو به ما ناهار🍲 بدهی.» تا برسیم به #مقصد، من همه آن نصفه بربری را خوردم😅
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣2⃣#قسمت_بیست_ودوم 💢صداى نفس #نفسى از پشت سر توجهت را
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
3⃣2⃣#قسمت_بیست_سوم
🏴#پرتونوهم🏴
💢نه فقط #هرملۀ_بن_کاهل_اسدى که تیر را رها کرده است.. بلکه تمام لشکر دشمن ، چشم انتظار ایستاده است تا #شکستن تو و برادرت را تماشا کند و #ضعف و #سستى و #تسلیم را در چهره هاتان ببیند.#امام #باصلابت و #شکوهى بى نظیر، دست به زیر خون على اصغر مى برد، خونها را در مشت مى گیرد و به #آسمان🌫 مى پاشد....
کلام امام انگار آرامشى آسمانى را بر زمین نازل مى کند:
🖤نگاه خدا، چقدر تحمل این ماجرا را آسان مى کند.این #دشمن🐲 است که در هم مى شکند و این تویى که جان دوباره مى گیرى... و این #ملائکه اند که فوج فوج از آسمان فرود مى آیند و #بالهایشان🦋 را به تقدس این خون زینت مى بخشند،... آنچنان که وقتى نگاه مى کنى #یک_قطره از خون💔 را بر زمین ، چکیده نمى بینى.
💢خودت را مهیا کن زینب....
که حادثه دارد به #اوج خودش نزدیک مى شود... اکنون هنگامه #وداع فرارسیده است.... اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او، خبر از #فراقى_عظیم مى دهد.خودت را مهیا کن زینب که لحظه وداع فرا مى رسد....
همه #تحملها که تاکنون کرده اى ، تمرین بوده است ، همه مقاومتها، #مقدمه بوده است... و همه تابها و #توانها، تدارك این
لحظه #عظیم_امتحان !
🖤نه آنچه که #ازصبح🌤 تاکنون بر تو گذشته است ، بل آنچه از ابتداى_عمر تاکنون سپرى کرده اى ، #همه براى همین_لحظه بوده است.وقتى روح از تن #پیامبر، مفارقت کرد... و جاى خالى نفسهاى او رخ نشان داد، تو صیحه زدى ،
زار زار گریه😭 کردى و خودت را به آغوش #حسین انداختى و با نفسهاى او #آرام گرفتى...
💢#شش ساله بودى که مزه مصیبتى را مى چشیدى و #طعم تسلى را تجربه مى کردى.#مادر از میان در و دیوار فریاد کشید که فضه (14)مرا دریاب!خون مى چکید از #میخهاى پشت در و آتش ستم به آسمان شعله مى کشید... و دود #غصب و تجاوز، تمام فضاى مدینه را مى انباشت.#حسین اگر نبود...
و تو را در آغوش نمى گرفت و چشمهاى اشکبار تو را به روى سینه اش نمى گذاشت،
🖤تو قالب تهى مى کردى از دیدن این فاجعه هول انگیز.... وقتى #حسن ، #پدر را با فرق شکافته و خونین ، آماده تغسیل کرد و بغض آلوده در گوش تو گفت :زینب جان ! بیاور آن کافور
بهشتى🌸 را که پدر براى این روز خود باقى گذاشته است.. تو مى دیدى...
که چگونه ملائک دسته دسته از آسمان
به زمین مى آیند و بر بال خود آرامش و سکون را حمل مى کنند..
💢که مبادا طومار زمین از این #فاجعه عظمى در هم بپیچد و استوارى خود را از کف بدهد. تو احساس مى کردى که انگار خدا به روى زمین آمده است ، کنار قبر از پیش آماده پدر ایستاده است..
و فریاد مى زند: الى ، الى ، فقد اشتاق الحبیب الى حبیبه . به سوى من بیاریدش ، به سوى من ، که #اشتیاق دوست به دیدار دوست فزونى گرفته است.تو دیدى که بر #طبق_وصیت پدر، حسن و حسین، تو انتهاى جنازه را گرفته بودند و دو سوى پیشین جنازه بر دوش
دیگرى حمل مى شد..
🖤و پیکر پدر همان جایى فرود آمد که آن دوش دیگر اراده کرده بود.
و دیدى که وقتى خاك روى قبر، کنار زده شد، #سنگى پدید آمد که روى آن نوشته بود: (این مقبره را نوح #پیامبر کنده است براى امیر مؤ منان و وصى پیامبر آخرالزمان.)#ملائک ، یک به یک آمدند،...
پیش تو زانو زدند و تو را در این عزاى عظماى هستى ، #تسلیت گفتند.
اینها اما هیچ کدام به اندازه سینه #حسین ، براى تو تسلى نشد.
💢وقتى سرت را بر سینه حسین گذاشتى و عقده هاى دلت را گشودى،...
احساس کردى که زمین #آرام گرفت و آفرینش از #تلاطم ایستاد.
آرى ، سینه حسین هماره مصدر آرامش بوده است... و آفرینش ، شکیبایى را از قلب او وام گرفته است.#حسن همیشه ملاحظه تو را مى کرد.
ابتدا وقتى نیش #زهر بر جگرش فرو نشست،...
بى اختیار صدازد....
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌼🍂🌼🍂🌼 "ڪسے#ڪہاهݪ دنیانیسٺ! "فقطبا#شهادٺ آراممےگیرد...♡✨ #شهید_محمود_کاوه🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzad
9⃣6⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰زندگی نامه #شهید محمود کاوه
سال ۱۳۴۰ ه.ش📅 در #مشهد مقدس، در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می آمد، در دوران #ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت الله خامنه ای شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.
🔰وی که برای #تربیت فرزندش اهمیت زیادی قایل بود، محمود را همراه خود به مجالس و #محافل مذهبی و نماز جماعت می برد و از این راه فرزندش را با مکتب اهل بیت (ع) و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا می کرد.با شروع جریانات انقلاب، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود با شرکت در محافل درسی مسجد 🕌جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود، از هدایتها و تعالیم #حضرت آیت الله خامنه ای بهره های فراوانی برد و ره توشه های همین تعالیم را با خود
🔰 به محیط #دبیرستان و میان دانش آموزان منتقل می نمود. او در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته می شد. با علاقه وافر، به #پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) می پرداخت و فعالانه در #راهپیماییها و درگیریهای زمان انقلاب شرکت داشت.در پخش اعلامیههای روحالله خمینی چه در درون دبیرستان و چه در محیطهای دیگر تلاش مینمود و در #درگیریها با مأموران حکومت و راهپیماییها به همراه پدر فعالانه شرکت میجست.
🔰سخنرانیهای سید علی خامنهای تأثیر فراوانی روی او گذاشت.او در زمینه عکاسی 📸از #وقایع انقلاب فعالیت داشت و به گفته خواهرش عکس اولین شهید انقلاب در #مشهد، توسط او گرفته شد.ورود کاوه به #سپاه پاسداران
بعد از پیروزی انقلاب کاوه به سپاه پاسداران مشهد پیوست. او پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش #نظامی برادران سپاه و بسیج پرداخت.
🔰پس از آن، به #منظور حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی، طی مأموریتی #شش ماهه به تهران عزیمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهههای جنوب #اعزام شد اما مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آمادهسازی و آموزش نیروها به #مشهد فراخواندند.
🔰کاوه یکی از #جوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ☄ آغاز شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی #تیپ ویژه شهدا را بر عهده گرفت. تیپی که از کلیدیترین یگانهای سپاه بود. #موفقیتها و انجام عملیات خارقالعاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد که به #لشکر ویژه ارتقاء یابد.💥
#شهید_محمود_کاوه🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃 بهار پس از سیصد و شصت و پنج روز🗓دوباره خود را رسانده بود تا جامه نو به#طبیعت بپوشاند ، غبار خستگی😞از دل ها بزداید و شاید هم آمده بود تا#نوید رسیدن مهمان کوچکی را بدهد😍.
🍃#مهمانی که وجودش مقدمه و #آینده_ساز نسل های بعد است. مقدمه ای برای #مقاومت و ساختن آینده ای برای آنها که قرار است راوی این مقاومت باشند.💪
🍃 و شاید وجود #میلاد هم ، همان مژده ای بود که بهار قاصدش است🎉 و پای این قاصد هنوز به حریم دل اهل#خانه نرسیده که بذر امید در قلبشان جوانه زده و به #انتظار نشسته بودند.
🍃و ثمره درخت امیدشان#فرزندی بود که از ابتدا آب و گلش را با #عشق به محبوب آمیخته بودند و در کالبدش روحی❤️ به وسعت آسمان و گرمای خورشید دمیده بودند.👌
🍃 همین وسعت روح گرمابخشش بود که#سعادت خویش را در لباس👕 #پیغمبر و راه و رسم ایشان جست. پس #خداوند هم به رسم خوب #بندگی کردنش او را #شهد عشق نوشاند و جشن ملبس شدنش را در محضر بهشتیان بر پا کرد.😊
🍃 و امروز اگر بود بیست و ششمین بهار عمر خویش را تماشا میکرد. خوشا به حالش که اکنون #شش سال است ملکوتیان جشن میلادش را برگزار میکنند 🎊
#تولدت_مبارک ♥️
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسب سالروز تولد
#شهید_میلاد_بدری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh